سرویس سیاست مشرق- سالهاست که جریان سیاسی موسوم به اصلاحات، یا دستکم نیروهای رادیکال منتسب به این جریان که کباده «نظریه پردازی» و تعیین استراتژی برای این جریان سیاسی را به دوش می کشند، راهبردی به نام «طلبکاری تحت هر شرایط» را در دستور کار دارند.
فرقی نمی کند، چه زمانی که چهرههای متعلق به این جریان مستقیما دو قوه مهم مجریه و مقننه را همزمان در اختیار داشتند(دوران اصلاحات)، چه حال حاضر که تحت نام بدلی «اعتدال»، 5 سالی است که مهرههای وابسته به این اردوگاه و ذهنیت «اصلاحطلبانه» بر دولت و مجلس حاکم است، اصلاحطلبان خود را در نقش «اپوزیسیون» تعریف کردهاند. این راهبرد دستکم دو امتیاز دارد: یک، می توانید هر نوع نارضایتی از کل نظام را زیر پرچم خود جا بزنید و در بزنگاههایی چون انتخابات با تند کردن فضا و شعارهای رادیکال، «رای خاکستری» را پشت سر خود یا نامزد مطلوب خود بسیج کنید. دوم، هیچگاه مسوولیت هیچ چیز را نپذیرید و گاه خود را «تدارکاتچی» صرف بخوانید، گاه از «دولت پنهان» یک لولوی سر خرمن درست کنید و گاه چهرهای را که با بسیج همگانی هنرمند، بازیگر، ورزشکار و فلان و بهمان و تاکتیک «تکرار» بر مسند نشاندهاید، منتسب به جناح مقابل بخوانید(مصاحبه اخیر زهرا نژاد بهرام، عضو اصلاحطلب شورای شهر تهران که روحانی را «اصولگرا» خواند!)[1]. به این طریق زیر بار هیچ مسوولیتی نمی رود و موضع حق به جانب و طلبکار خود را همیشه حفظ می کنید.
در پیوند با همین استراتژی «طلبکاری همیشگی»، هیچگاه جناح اصلاحات تعریف مشخصی از خطمشی، اصول عقاید و مرزها و محدودههای سیاسی-عقیدتی خود ارایه نمی کند، تا با این ابهامسازی همیشگی، هم بتواند خود را میراثدار واقعی «خط امام» و صاحب اصلی انقلاب! جلوه دهد و هم به طور همزمان، هیچ مرزبندی با جریانهای سکولار، لائیک و حتی اپوزیسیون تمام عیار جمهوری اسلامی نداشته باشد. مضاف بر این که، این جریان دستکم از اوایل دهه 80، حتی سعی کرده تحریکات خیابانی ضدانقلاب را هم به عنوان عقبه میدانی خود به رخ نظام بکشد و به نوعی باجگیری سیاسی انجام دهد(فتنه 78، فتنه 88 و حتی اعتراضات دیماه سال گذشته که چهرههای رسانهای منسوب به اصلاحات به نوعی از آن استقبال کردند و با برگزاری انواع و اقسام میزگردها، کنفرانسها و تحیلیهای ژورنالیستی، سعی کردند با بزرگ جلوه دادن آن، نظام را به عقب نشینی از اصول مبرهن سیاسی، امنیتی و سیاست خارجی وا بدارند).
به واقع اصلاحطلبان ذیل این راهبرد، سعی دارند برای هر شرایطی خود را آلترناتیو وضع موجود نشان دهند، حتی با وجود این که تقریبا تمام داشتههای مدیریتی آنها هماکنون در دولت، مجلس و بسیاری از شوراهای شهر و شهرداریها مشغول به فعالیت هستند و کارنامه آنها هم روشن و پیش روی افکار عمومی است. از همه مهمتر این که «ذهنیت» اصلاحطلبان و روح تفکر آنها، حتی بیش از دولت خاتمی، تاکنون بر دولت روحانی حاکم بوده است. کما این که بسیاری از طرحهایی که اصلاحطلبان جرات نکردند در زمان سلطه بر قوه مجریه و مقننه به سمت اجرای آن بروند، در دولت اعتدال به صورت چراغخاموش کلید خورد.
در تازهترین نمونه از جلوهنمایی این راهبرد، اخیرا سخنان «علی شکوری راد»، از طیف افراطی مشارکتی مجلس ششم و همهکارهی حزب بدیل مشارکت، یعنی «اتحاد ملت»، در همایش ملی احزاب به صراحت از این موضع «حق به جانبی» و «طلبکاری» پردهبرداری کرد و پیشنهاداتی شاذ ارایه داد.
به گزارش کانال تلگرامی امتداد(وابسته به حزب اتحاد ملت) علی شکوری راد در این همایش گفت:
"کشور ما در یک بحران فزاینده قرار دارد. این موضوع را از سخنان روز گذشته آقای رئیس جمهور هم می توانید دریابید. بحران هایی که کشور در ظرف ماههای اخیر با آن مواجه گردیده است، بخصوص جهش قیمت ارز و طلا که کشور را در یک بحران عمیقی فرو برده است. همه شما به این آگاه هستید.
برای تدبیر عبور از این بحران سوال من این است که مسئولیت با کیست؟ آیا رهبری، مسئول است؟ آیا دولت مسئول است؟ مقام معظم رهبری اخیرا گفتند که اگرچه رئیس قوه قضاییه و رئیس صدا و سیما را خودشان تعیین می کنند، ولی مسئولیت عملکرد آنها بر عهده ایشان نیست. بنابراین به طریق اولی می گویند که مسئولیت عملکرد دولت هم بر عهده ایشان نیست. چرا که رئیس جمهور را مردم انتخاب کردهاند."
او سپس با «برهوت نمایی» از وضعیت کشور(تاکتیکی که دستکم اصلاحطلبان از بعد از اغتشاشات دی ماه در پیش گرفتهاند، چنین ادامه داد:
"وضعیتی که امروز وجود دارد ما را به شرایطی می رساند که؛ چنان خشکسالی شد اندر دمشق - که یاران فراموش کردند عشق. اگر این بحران فزاینده ما را به شرایط نفت در برابر غذا برساند، در آن شرایط معلوم است قانون اساسی دیگر کیلویی چند؟ کرامت شهروندان کیلویی چند؟ وقتی که مردم گرفتار نان و امنیت شان بشوند، دیگر به قانون اساسی و کرامت شان، حقوق شهروندی شان، انتخابات، حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان فکر نمیکنند. به همه اینها می گویند کیلویی چند؟ آزادیهای سیاسی و اجتماعی را می گویند کیلویی چند؟ مردم نان شان و امنیت شان را می خواهند؟"
و باز شاهدیم که یکی از چهرههای رسانهای اصلاحطلب، جناح سیاسی مقابل را بابت مشکلات کنونی کشور متهم کرد:
"در چنین شرایطی است که خواست افراطیون داخلی برآورده می شود. آنها از ابتدا دنبال همین هستند. اینکه بگویند آزادی کیلویی چند؟ انتخابات کیلویی چند؟ به همین دلیل است که پیشنهاد می دهند چکمه پوش مقتدری بیاید که فقط نظم، امنیت و نان مردم را تامین کند."
او سپس با ادامه سیاهنمایی مفرط از اوضاع کشور و تشبیه آن به «قحطی»! حرف اصلی خود را مطرح کرد که مصداق دیگری از «باجگیری» سیاسی در وقوع مشکلات برای کشور است:
"باید از رهبری انتظار داشته باشیم که برای این فرآیند چارهای بیندیشند. آقای روحانی به این فکرافتادهاند و دیروز عنوان کردند که از مشاوران استفاده کنیم، از مردم بخواهیم راه حل ارائه دهند. بگویند چه کار باید انجام بدهیم؟ من به آقای روحانی عرض می کنم، شما قدر رای مردم را ندانستید و انتخابهای خوبی برای کابینه خودتان انجام ندادید. اکنون هم بعید می دانم از شخص آقای روحانی کاری برآید. این بحران فزاینده ای که ما در دل آن فرو می رویم، راه حل آن دست آقای روحانی نیست. به نظر من، ما باید از آقای روحانی بخواهیم که با مقام معظم رهبری گفتگو کنند و از ایشان بخواهند در برابر این بحران فزاینده پیش رو راه حلی گذاشته شود تا کشور از این بحران نجات یابد. ما در برابر یک قحطی قرار داریم.
اگر آن خشکسالی هفت سالهای که در آن رویا بود و الان پیش روی ما هست نگرانمان می کند، باید یوسفمان را از حصر بیرون بیاوریم و عزیز بداریم و با او مشورت کنیم. کارها را به او بسپاریم و از او بخواهیم که بیاید و در این شرایط کمک کند تا ملت یکپارچه شوند و در برابر سختی مقاومت و تدبیر کنند تا این دوران قحطی را از سر بگذرانیم و انشاالله به دوران فراوانی و سر سبزی برسیم. در آن زمان استقلال و آزادی ، همچنان جایگاه خود را خواهند داشت. و جمهوری اسلامی ایران به عزت خواهد رسید."
واضح است که شکوری راد(از امضاءکنندگان نامه حقارتبار موسوم به «جام زهر» به رهبر انقلاب در مجلس ششم و از مستعفیان آن مجلس) با بافتن آسمان به ریسمان و ترسیم یک «قحطی» در پیش رو، با کمال وقاحت و بی شرمی به دنبال ماهیگیری سیاسی است و پیشنهاد او این است که برای حل مشکلات کشور، از کسی که با تبلیغات همه جانبه و پشتیبانی محض و مطلق خود این جریان، در همین اردیبهشت ماه سال گذشته بر کرسی ریاست جمهوری ابقاء شد، عبور کنیم و با سلام و صلوات یکی از رهبران «فتنه 88» را رفع حصر کنیم و سکان کشور را(لابد با اختیار تام) به او بسپاریم تا کشور را از «قحطی» نجات دهد.
«یوسفی» که شکوری از "بیرون آوردنش از چاه (حصر)" سخن می گوید، خود کسی بود که در سال 88 با به راه انداختن فتنه امنیتی بزرگ، بر سر قدرت طلبی و منافع سیاسی-حزبی، کشور را به آشوب کشید و با ایجاد فتنه در کشور، به بیرون از مرزها پیام داد که شرایط برای اعمال تحریمهای ناجوانمردانه و غیرقانونی علیه کشور فراهم است، و همفکران و همراهان او(از جمله مشارکتیها و سازمان مجاهدینیها) رسما به آمریکاییها نامه نوشتند که کشور را تحریم کنید.[2] آنهایی که قصد اسطوره سازی از میرحسین موسوی و فروختن تصویر او را به عنوان تنها «منجی» کنونی مملکت دارند، باید این سوال را پاسخ دهند که به فرض که خواب آنها تعبیر شود و بر پرونده ضدامنیتی این رهبر فتنه قلم گرفته شود، کسی که 30 سال از مسوولیت به دور بوده، در سن 77 سالگی و بیماریهای -دستکم- جسمی، در شرایط حساس و دشوار کنونی که مسوول اجرایی کشور باید 24 ساعته پای کار و حاضر یراق باشد، چه کاری می تواند از پیش ببرد؟ جدای از این که به لحاظ ماهوی، تفکر موسوی کنونی چه تفاوتی با اصلاحطلبان فعلی دارد که بسیاری از آنها در حال حاضر مسوولیت حاکمیتی هم دارند؟ اگر اصلاحطلبان نسخه «جادویی» برای حل مشکلات کشور دارند، چرا آن را با دولت برکشیده مورد حمایت خود در میان نمی گذارند؟
مگر مشاوران و دستیاران ارشد موسوی در سال 88، همانهایی نیستند که اکنون در کابینه روحانی جامه وزارت بر تن کردهاند و در 5 سال اخیر، مسوولیت مستقیم بسیاری از امور را به عهده داشتند؟ مگر آخوندی و زنگنه همانها نبودند که به عنوان نماینده ستاد موسوی برای طرح اعتراضات خود به انتخابات نزد رهبر انقلاب رفتند؟ مگر در زمان اعلام پیروزی -همزمان با رای گیری - میرحسین موسوی، همین جناب ربیعی، در کنار او حضور نداشت؟ شهردار مستعفی تهران، محمدعلی نجفی، مگر چهره شاخص ستاد مهدی کروبی نبود؟ معصومه ابتکار، معاون فعلی رییس جمهور و مسوول قبلی محیط زیست کشور، مگر عضو ستاد انتخاباتی موسوی نبود؟ آیا مشاغل کلیدی کابینه در اختیار وابستگان فکری و سیاسی جریان اصلاحات نیست؟ به فرض در سال 88 میرحسین موسوی موفق به تشکیل کابینه می شد، آیا قرار بود از کره مریخ وزیر وارد کند، یا مجبور به استفاده از همین چهرههای شناخته شده اصلاحطلب بود؟
مشکل اصلی کشور در حال حاضر، عدم تطابق ذهنیت لیبرالی با شرایط جنگ اقتصادی بر کشور است، ذهنیتی که تاکنون بر دولت محترم حاکم بوده است و امید می رود که با رویکرد جدید رییس جمهور تعدیل و اصلاح گردد. آیا اصلاحطلبان چیزی جز لیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی در داخل، و رابطه با آمریکا و تعدیل وجه انقلابی کشور و کاهش نفوذ منطقهای و تعدیل توان موشکی.... را دنبال می کنند؟ آیا جهت رویکردهای کشور در 5 سال اخیر، به همین سمت و سو نبوده است؟ اصلاحطبان که همین الان سهم مهمی از مجلس و کابینه را در اختیار دارند، چه آوردهی دیگری دارند که به کار شرایط کنونی مملکت بیاید؟
اما نکته دیگری که بسیار مهم است، این که با این نوع اظهار نظرها، بار دیگر عیار اخلاقی جریان اصلاحات مشخص شد. اصلاحطلبان که هم در سال 92 و هم 96، همه هم و غمّ خود را به کار گرفتند تا روحانی رییس جمهور شود و بماند، حال که شرایط مملکت با دستاندازهایی مواجه شده، بلافاصله در حال جدا کردن حساب خود از رییس جمهور هستند، آن هم درست در زمانی که روحانی در چند روز اخیر از لزوم وحدت و همبستگی همه جناحها برای غلبه بر نقشههای دشمن صحبت کرد. در حالی که تمامی آن منتقدانی که در سالهای اخیر با انواع لقبها از سوی رییس جمهور مورد نوازش قرار گرفتند، از صحبتهای روحانی استقبال و اعلام کردند که در صورت صداقت رییس جمهور و اراده جدی برای تغییر رویکردها، با تمام توان از دولت حمایت می کنند، اصلاحطلبان پروژه «عبور از روحانی» را کلید زدهاند و این رسم همیشگی اصلاحطلبان بوده است که تنها تا زمانی همراه هستند که همه چیز بر وفق مرادشان باشد و اصطلاحا «آب توی دلشان تکان نخورد» و وقتی اوضاع دشوار شد، به سرعت تغییر رنگ و جهت می دهند تا «منزه» بمانند، غافل از این که مردم این قدر هم فراموشکار نیستند که کمپین «بنفش» و هشتگ «تا 1400 با روحانی» و «تکرار»ها را فراموش کنند.
[1] http://akharinkhabar.ir/analysis/4364324
[2] http://content.time.com/time/world/article/0,8599,1942091,00.html