جام جم: هادی و هدی را یادتان میآید؟ چاق و لاغر را چطور؟ کسی از عروسکهای دوستداشتنی تلویزیون خبر دارد؟ آق بابا، خالهقورباغه، مخمل، گل باقالی خانم، سنجد، دون دون و حتی کمی جوانتر و امروزیتر، مجید دلبندم، عروسک چرا و.... کجا هستند؟
اگر ذرهای از آنچه در دنیای ما گذشته بر سر آنها آمده باشد، امروز قطعا اثری از خانه مادربزرگه نیست، یحتمل آقبابا بازنشسته شده و هادی و هدی خود صاحب خانه و خانواده شدهاند؛ خلاف دوندون هم سنگینتر شده و به جای تشویق بچهها به خوردن شکلات، هزار ترفند جدید و خانه خراب کن دیگر یاد گرفته و جایی در کمین است... سرنوشت مجهول خانوده دوستداشتنی عروسکهای قصهساز سیما باعث شد نگاهی به حکایت آن روزها و این روزهای عروسکهای تلویزیونی بیندازیم و سرنوشت آنها را از عادل بزدوده، خالق بسیاری از عروسکهای دوست داشتنی بپرسیم.
عروسکهای در گنجه
اگر به بخش کوچک نگهداری عروسکهای موزه سینما رفته باشید چند تایی از عروسکهای خاطرهانگیز دهه 60 و 70 را دیدهاید، اما بقیه کجا هستند؟ مدتهاست پیگیر حال این عروسکهای دوست داشتنی هستیم؛ با موزه سینما تماس گرفتیم و شنیدیم غیر از دو مورد، سایر عروسکهای نگهداری شده در این مجموعه مربوط به سینماست. سوال اینجاست که این سرمایههای اسفنجی، چرا باید در گنجه صداوسیما آنقدر خاک بخورند تا رنگ و رویشان از بین برود، از سکه بیفتند و در نهایت نابود شوند یا در خوشبینانهترین حالت در گوشه خانه سازندهشان جا خوش کنند و از دوربین دور بمانند. در حالیکه بسیاری از این عروسکها هنوز قابلیت و ظرفیت ادامه دادن، دارند. شاهدش اینکه زیزیگولو با همان یکبار دیده شدن در قصههای تابهتا هنوز از خاطر نرفته است و در هر بازپخش همچنان بیننده دارد.
عادل بزدوده، عروسکساز خانه مادربزرگه، پسرخاله، شهر موشها، زیزیگولو و... برای جامجم روایت میکند: زمانی که مشغول ساخت عروسکهای شهر موشهای 2 بودیم، خانم برومند دلسوزانه به موزه سینما سرزدند و دیدند همه عروسکهای ساخته من و رفیق مرحومم رحیم دوستی از بین رفتهاند. رحیم دوستی کسی است که عروسکهای سینمایی گلنار را ساخته، همان قورباغه، دو خرس و .... بدتر آنکه روی گوش عروسکهایمان شماره نوشتهاند! عجیب و غمانگیز است! مگر میشود به موزه سینما بروی و به عروسک دست بزنی و رویش بنویسی! این نشاندهنده بیتوجهی مطلق سینماییهاست. من و همکارانم در این حوزه بشدت از دست کسانی که متولی نگهداری از این سرمایهها هستند شاکی هستیم.
این عروسکها در خاطرات عده زیادی رسوب کردهاند، چرا نباید در حفظ آنها مسئولانه عمل کنیم؟ البته من تمام عروسکهای موزه سینما را بازسازی کردم و نمیدانم الان باز هم توی گوششان یا روی لباسشان شماره تلفن نوشتهاند یا نه؟! خیلی سال پیش به مناسبت روز کودک و تلویزیون حدود پنجاه شصت تا از عروسکهایی که در آرشیو شبکه دو بود را هم تعمیر کردم. ما میتوانستیم گنجینهای از عروسکهای ایرانی، حداقل متعلق به 40 سال اخیر را داشته باشیم.
اما متاسفانه کسی از عروسکهای هادی و هدی که ساخته مسعود صادقیان بود خبر ندارد، کسی از عروسکهای آسمون و ریسمون، درون و بیرون و نوزادها که خانم سعادت و محبوب به جایشان صحبت میکردند، اطلاعی ندارد. در حالیکه تمام اینها تاریخچه حضور عروسک در قاب تلویزیون هستند.
عروسکهای خوشبخت
هر قدر کودکیهای ما در روزگار سختتری نسبت به بچههای امروز گذشت، اما از موهبتی برخوردار بودیم که کودکانمان از آن بیبهرهاند و آن تعداد بیشتر مجموعههای نمایشی عروسکی و قصهگویی بود که شخصیتهایشان آنقدر به زیبایی طراحی و پرداخت شده بودند که هنوز کنج دل بچههای دیروز جای دنجی دارند. عروسکهای امروز، اما نسبت به پیشینیان خود، از اقبال بیشتری برخوردارند. در تلویزیون ریشه میکنند و به محبوبیت میرسند، اما کم کم پایشان به تبلیغات، نقش بستن روی لوازمتحریر و بازار اسباببازی فروشیها هم باز میشود و به سرمایهای بدل میگردند که میتوان از آنها در جهت مادی و معنوی بهره برد. حتما عروسکهای بانمک مجموعه شکرستان، خانواده کلاه قرمزی و جناب خان را پشت ویترین اسباببازی فروشیها دیدهاید، اما پیشتر گویی کسی فکرش قد نمیداد یا امکاناتش فراهم نبود که مثلا میشود مخمل را سالهای سال سرپا نگهداشت. مخالفان اینگونه بهرهبرداریها و تجاریسازیها، اما کم نیستند. عدهای این عمل را نوعی سودجویی، پایین آوردن شان آن عروسک و مخدوش کردن رسالتش عنوان میکنند، اما واقعیت این است که این کار بویژه در روزهای اوج محبوبیت یک عروسک میتواند برای ماندگاری او ثمربخش باشد. آنچنان که میبینیم دیروز این امکان وجود نداشت و از این رو دیگر ردی از آن اسفنجیهای خاطرهانگیز نمانده است.
عادل بزدوده معتقد است که منعی برای اینگونه استفادهها نیست البته به شرط آنکه به فرهنگ این مرزوبوم کمک کند و با ویژگیهای عروسک هماهنگ باشد، مثلا عروسک میتواند در مورد حافظت از محیطزیست، مصرف آب و مواردی این چنینی صحبت کند. او میگوید: این عروسکها بهتر است که عروسکهای فرهنگساز باشند تا تبلیغی.
کجاست اون خونه...؟
پیرزن مهربان و دانایی که مدام در حال برقراری صلح میان اهلخانهاش بود. اهل خانهاش که بودند؟ گربهای به نام مخمل که دل پاکی داشت، اما گویی دوست داشت بدجنس به نظر بیاید و به همین خاطر با خانواده آقای حنایی که آنها هم در این خانه بودند، دشمنی میکرد. اهالی خانه مادربزرگه از گل باقالی خانم، نوک طلا، و نوک سیاه بگیر تا مراد و هاپورکومار هربار قصهای داشتند. همین قصهها، صداپیشههای حرفهای که روح به تن این اسفنجهای دوستداشتنی میدمیدند و آن آهنگ تیتراژ معروف همه و همه خانه مادربزرگه را برایمان ابدی کرد، اما بعد از آن دیگر خبری از این عروسکهای خاطرهانگیز نشد. شاید برایتان جالب باشد بدانید چه بر سر اهالی خانه مادربزرگه آمده است؟ از عادل بزدوده خالق این عروسکهای دوستداشتنی در مورد حال و روز عروسکهایش پرسیدیم. بزدوده گلایه داشت و گفت: متاسفانه همه عروسکهای خانه مادربزرگه در آرشیو شبکه دوی سیما از بین رفتهاند و از آن مجموعه تنها چند عکس برایش باقی مانده است.
ختم به خیر شدن یک قائله
بعد از جنجالهای مالکیت جناب خان بود که جامجم با محمدعلی عبدا... زاده، است معاون حقوقی سازمان صداوسیما گفتگو کرد و از قانون و حق مالکیت عروسکهای حاضر در برنامههای تلویزیونی پرسید. عبدا... زاده گفت: «پیش از این به برنامهسازان هشدار داده بودیم که تکلیف مالکیت آثار استفاده شده در برنامههایشان را مشخص کنند؛ در مورد جنابخان این اتفاق نیفتاده بود، اما وقتی اداره حقوقی سازمان متوجه این موضوع و اعتراض صاحب امتیاز جناب خان شد، درصدد جلب رضایت او برآمد.» صحبتهای عبدا... زاده نشان میدهد که این قصه سر دراز دارد و دیگر عروسکها هم ممکن است به همین سرنوشت دچار شوند. معاون حقوقی سازمان صداوسیما گفته است که به تمامی برنامههای تلویزیونی در استانها نیز تذکر داده شده تا پیش از بروز چنین مشکلاتی از آن پیشگیری کنند و سازمان را در جریان مالکیت آثار مورد استفاده در برنامهیشان از جمله عروسکها قرار دهند. این قائله ختم به خیر شد، اما هنوز تکلیف مالکیت حقوقی بسیاری از عروسکها مشخص نشده و شاید همین بلاتکلیفی است که باعث میشود بعد از پایان یک اثر عروسکی، عروسکهایش بیقیم و بیدلسوز به حال خود رها شوند.
زیزیگولو کجاست؟
فکر میکردیم آسیپولیکای مودب، محبوب و متفاوت از سیاره دیگری آمده، اما قسمت آخر قصههای تابهتا، زیزیگولو و خیال زیبایش را از ما گرفت و فهمیدیم این بچه دوستداشتنی تنها رویای تجسم یافته زنی نویسنده بود. زیزیگولو دیگر هرگز به قاب تصویر بازنگشت، اما برای ما هنوز بخش زیبایی از دنیای کودکانهمان است. خوشبختانه این عروسک مهربان از پس سالها جان سالم به در برده و به سرنوشت اهالی خانه مادربزرگه دچار نشده است و به همراه چند تا از عروسکهای تابهتا، نزد مرضیه برومند نگهداری میشود. بزدوده در اینباره میگوید: تلویزیون به ما کمک کرده که این عروسکها را بسازیم و نمایش دهیم پس صددرصد مالکیت حقوقی آنها متعلق به تلویزیون است، اما متاسفانه از آنها درست نگهداری نکرده است.ای کاش این نگهداری را به ما میسپردند تا مثل زیزیگولو و چند تا از عروسکهای تابهتا سالم بمانند. هر چند باید بپذیریم مواد به کار رفته در ساخت عروسکها تاریخ مصرف دارد و بالاخره پوسیده میشود، اما اگر در شرایط مکانی و آبوهوایی مناسب نگهداری شوند، بیش از شصت هفتاد سال عمر میکنند.