ماهان شبکه ایرانیان

بررسی فیلم «در وجه حامل»: به کجا چنین شتابان؟


مورد بهمن کامیار را می‌توان یکی از عجیب‌وغریب‌ترین موارد این روزهای اکران دانست. کارگردانی که احتمالاً تا دو ماه پیش اسم او را نشنیده بودید و هیچ فیلم سینمایی هم از او ندیده بودید اما امروز به شکل هم‌زمان این کارگردان جوان دو فیلم روی پرده دارد که یکی‌شان فیلم اول و دیگری فیلم دومش است: «در وجه حامل» و «مرداد».
دو فیلمی که هرکدامشان فضا و بستر اجتماعی متفاوتی را مبنای خود قرار داده‌اند و اصطلاحاً در دو عالم مجزا از یکدیگر تعریف می‌شوند. «در وجه حامل» اشاره به معضلی اجتماعی در طبقه مثلاً فرودست جامعه دارد درحالی‌که مرداد یک درام خانوادگی است که داستانش را در آدم‌های طبقه متوسط پی می‌گیرد.
پیش از آنکه به خود فیلم بپردازیم لازم است که درباره این پدیده عجیب کمی صحبت کنیم. اینکه چطور می‌شود کارگردانی فیلم اولی، هم‌زمان دو فیلم را روی پرده اکران داشته باشد؛ یعنی اصلاً بدون اینکه فیلم اول او دیده شود و مورد قضاوت مردم و منتقدان قرار بگیرد، آمار فروشش مشخص شود و به‌اصطلاح ببینیم که این آقای کامیار و فیلمش چند مرده حلاج‌اند، فیلم دوم او هم از راه می‌رسد. سینماداران اصلاً چرا باید چنین ریسکی کنند و این دو فیلم مجهول‌الهویه را که چیزی از واکنش مردم به آن‌ها نمی‌دانند به شکل هم‌زمان در سینماها اکران کنند. فیلم‌هایی که هرچند ستاره محورند اما ستاره‌های آن‌چنان پول‌ساز و گیشه‌ای هم ندارد که بخواهد خیال سینماداران را از بابت فروش راحت کند. مسلماً چنین اتفاقی نتیجه یک‌ روند استاندارد، قانونی و نرمال نیست. باید دید سازنده و تهیه‌کننده فیلم کجا توانسته‌اند با لابی کردن یا باندبازی چنین شرایطی را برای اکران این دو فیلم مهیا کنند. اصلاً این روزها اگر فیلم‌سازی اسم‌ورسمی به هم نزده باشد مگر می‌تواند وارد مافیای چندین و چندلایه‌ای و تودرتوی سینمای ایران شود؟ کافیست نگاهی به سیر ساخت فیلم‌های اول در سال‌های گذشته بیندازیم. اکثر کارگردانان فیلم اولی به‌جای آنکه نقطه تکیه خود را بر خلاقیت و ایده تازه بگذارند، با استفاده از ستاره‌های مطرح و پول‌ساز چه در جلوی دوربین و چه در پشت آن سعی می‌کنند به فیلم‌های معمولی و ایده‌های تکراری خود مقبولیت ببخشند. جریانی که بعد از در بوق و کرنا کردن «ابد و یک روز» و جوایز زیادی که در جشنواره به آن تعلق گرفت تشدید هم شد و اکثر فیلم‌های اول پس از خود را تحت تأثیر جریانش قرار داد. جریانی که دو سویه مهم و اصلی دارد. یکی همین استفاده از عوامل درجه‌یک و حرفه‌ای و دیگری استفاده از داستان‌ها و فضاهایی شبیه به هم و سیاه نمایانه که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
بگذارید با یک سؤال ساده مقبولیت فیلم اول‌های این‌چنینی را زیر سؤال ببریم: وقتی‌که مثلاً فیلم‌برداران ماهری چون هومن بهمنش یا محمود کلاری و… در پشت دوربین ایستاده‌اند و همه تجربه کاریشان را به فیلم منتقل می‌کنند و از طرف دیگر ستارگان و بازیگران کارکشته هم میزانسن و حوادث جلوی دوربین را مدیریت می‌کنند پس جای فیلم‌ساز در کجای این چارت کاری قرار می‌گیرد؟ به کرات از پشت‌صحنه این فیلم‌ها شنیده می‌شود که فیلم‌ساز در هنگام تولید کمترین نقش را در اداره صحنه دارد و زیر بار شهرت و تجربه کاری عواملی که می‌توانند با رزومه‌شان او را قورت دهند، له می‌شود و مجالی برای عرض‌اندام پیدا نمی‌کند. چنین می‌شود که فیلم‌سازان جوان به‌جای آنکه دنبال ایده‌های جالب یا روایات خلاقانه بگردند، باید دنبال سر این ستاره و آن صدابردار بیفتند تا فیلمشان حداقل در تیتراژ و با اتکا به نام و برند عواملش، سری در سرها دربیاورد. داستان «مرداد» یا «در وجه حامل» هم همین است و کامیار هم تنها سعی کرده تا با استفاده از نام‌های قابل‌قبول فیلم‌هایش را به استانداردهای مشخص و البته نازل سینمای ایران برساند و از طرفی فروش فیلم‌ها را هم تضمین کند که خب به هیچ‌کدام از این اهداف هم نرسیده است. چراکه مردم برای تماشای فیلم به سینما می‌آیند نه نام‌های داخل تیتراژ و مثلاً برایشان اهمیتی ندارد که بهمنش تصویر گرفته است یا دانشجوی ترم آخر فلان دانشگاه. آن‌ها فیلم خوب می‌خواهند نه نام‌های دهن پرکن؛ و هرچقدر هم که امثال کامیار به اسم‌ها تکیه کنند، تماشاگران فیلم‌هایشان را به نسبت خود فیلم و کیفیتی که جلوی دوربین خلق کرده مورد قضاوت قرار می‌دهند. نه ژاله صامتی و محسن کیایی در «در وجه حامل» و نه رعنا آزادی‌ور و محمدرضا فروتن در «مرداد»‌ موفق می‌شوند کمی بی خلاقیتی کارگردان و سطح کیفی پایین این دو فیلم را توجیه یا لاپوشانی کنند.
و اما سویه دوم که حتی از سوءاستفاده از نام‌های مشهور و باسابقه در فیلم‌های اول هم مهم‌تر و البته خطرناک‌تر است این سیاه‌نمایی مد روز و باسمه است که فیلم‌ها به فرودستان جامعه، شبیه به یک انگ، دقیقاً شبیه به یک انگ می‌چسبانند. هرچه فیلم سیاه‌تر و آدم‌ها بدبخت‌تر و بیچاره‌تر باشد انگار شعور و فهم کارگردان بیشتر است و او آدم دغدغه‌مندتر و روشنفکرتری به نظر می‌رسد.
«در وجه حامل» هم همان داستان تکراری ستایش بدبختی‌ها و سیاه‌روزی‌هاست و مثلاً اوج خلاقیت و نگاه متفاوت کارگردان فیلم اولی در اینست که این بار یک زن را به‌عنوان قهرمان داستان خود برگزیده است تا با اضافه کردن یک فاز زنانه، فیلم مد روز‌تر عمل کند و خود را طلایه‌دار نگاه‌های زن آزادخواهانه جا بزند که در این هم موفق نیست چراکه این فیلم‌ساز جوان نه مناسبات روز سینما را می‌شناسد و نه حتی مناسبات جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و نه طبقه‌ای را که دارد از آن‌ها قصه می‌سراید. جا دارد یادی از مرحوم ایرج کریمی کنیم که در فیلم‌سازی‌اش همیشه به یک چیز اعتقاد داشت و آن را اساس کار خود ساخته و بارها هم در صحبت‌های مختلفش اشاره کرده بود که “تنها درباره آدم‌ها و دغدغه‌هایی فیلم می‌سازد که آن‌ها را می‌شناسد و حتی زندگی‌شان کرده است.” این مسئله خیلی مهمی است که در منظر فیلم‌سازان جوان ما خیلی خاطرخواه ندارد. فیلم‌سازانی که می‌خواهند در اوج واقع‌گرایی داستان خود را تعریف کنند و به پیروی دست چندمی از اصغر فرهادی فیلم‌هایی در قالب اجتماعی با رویکردی هایپر رئالیستی بسازند، انقدر که با موضوعات و داستان‌هایشان بیگانه‌اند که هیچ‌جوره نمی‌توانند به فیلم‌ها و قهرمان‌های خودشان نزدیک شوند. ژاله صامتی با وجود همه تلاشی که می‌کند تا با بازی خود قهرمان فیلم را از این بلاتکلیفی و سرگردانی شخصیتی‌اش بیرون بکشد موفق نمی‌شود. چراکه خانه از بست ویران است و اصلاً در فیلم‌نامه قهرمانی وجود ندارد و در فصل پایانی ناگهان شروع به قهرمان سازی از زن می‌کند. اینکه او مدام به دنبال درگیریش با چک‌ها باشد و در طول این مسیر هم فیلم طوری تعریف شود که همسرش را مقصر فرض کند و ناگهان در انتها بازی بچرخد که نمی‌شود شخصیت‌پردازی و قهرمان سازی. مگر می‌شود فیلم‌نامه‌ای این‌طور بین اصول کلاسیک فیلم‌سازی و شکل مدرن فیلم‌نامه‌نویسی سرگردان باشد و کاراکتری را که از ابتدا پرداخت مدرنی داشته ناگهان تبدیل به یک قهرمان کلاسیک سه‌پرده‌ای کند و این وسط هم قضاوت تماشاچی را دست بیندازد و در آخر مثلاً بخواهد با بی‌گناه نشان دادن همسر، یک پیچ عاطفی سرهم کند تا تماشاگر شگفت‌زده شود؟ (تماشاگر بیشتر از اینکه شگفت‌زده شود، از اینکه کارگردان او را چنین کودن فرض می‌کند خنده‌اش می‌گیرد.)
بهمن کامیار به‌جای اینکه ولعش برای نمایش فیلمش روی پرده و هرچه مطرح‌تر شدن اسمش را تغذیه کند، خوب است که به ابتدای راه برگردد و کمی درباره فیلم‌نامه‌نویسی خلاقه کار مطالعاتی انجام دهد تا فیلم‌های بعدی‌اش مانند «در وجه حامل» و «مرداد»‌حاوی چنین بلاهت‌های روایی و مضمونی نباشد. خوب است فیلم‌سازهای جوان و فیلم اولی بدانند قبل از اسامی طویل و جورواجور که باید با چاپلوسی یا دستمزدهای هنگفت پشت سرهم ردیف کنند، باید بتوانند داستانی درست‌ودرمان داشته باشند و فیلم‌نامه‌ای خلاقانه. اصلاً خلاقانه و بدیع و تازه‌نفس پیشکش، تنها یک فیلم‌نامه استاندارد هم کافیست که مجبور نباشند همه انرژی‌شان را در انتخاب سوپراستارهای خفن صرف کنند و برای محبوبیت و اسم درکردن از روی دست فیلم‌سازانی که با این شیوه برای خودشان اسم‌ورسم جور کرده‌اند اسکی بروند و گوی سبقت را در هرچه بدبخت‌تر نشان دادن جامعه ایران و به‌تبع آن هرچه بیشتر تحقیر کردن تماشاچی ایرانی که خود بخشی از همین جامعه سیاه‌نمایانه و دروغین آن‌هاست، از یکدیگر ندزدند…
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «مرداد»: که چه؟!

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان