«فراری» پیش از هر چیز، یک فیلم دوستداشتنی و بامزه است. فیلمی که در کمال سادگی برگزار میشود و ادعایی فراتر از آنچه هست ندارد. از آن دست فیلمهای شیرینسخنی که هدفشان، قبل از هر چیز انتقال یک حس خوب به تماشاگر است و «فراری» موفق میشود از پس انتقال این حس بربیاید.
دختری شمالی از اهالی فومن، به تهران آمده تا آنطور که خودش میگوید با یک ماشین فراری که ازش تنها یکی در ایران است عکس بگیرد و در چشم رو همچشمی که با دوستش دارد، بتواند روی او را کم کند. در همان ابتدای فیلم راننده تاکسی که او هم تهرانی نیست و از لهجهاش برمیآید که قمی باشد، او را جلوی در بیمارستان، زیر نظر میگیرد و بعد از دیالوگ مختصری که بینشان برقرار میشود، او را سوار میکند تا برساندش جایی که میخواهد. دختر گریان و آواره (چند دقیقه بعد در لابهلای دیالوگهای خود دختر متوجه میشویم که این چند شب را در تهران در شهر گذرانده و جاهای مختلفی خوابیده است.) و ناامید از پیدا کردن فراری به ماشین راننده پناه میبرد و داستان شروع میشود.
راننده میانسال که با بازی بسیار خوب محسن تنابنده تبدیل به کاراکتری بهیادماندنی شده، به همراه دختری شانزدهساله، سروزبان دار و پرحرفی که با بازی خوب و لهجه شیرین گیلکی ترلان پروانه، تماشاگر را بیشتر در دام فیلم میاندازد، باهم همراه میشوند و راننده تصمیم میگیرد که به دختر کمک کند تا فراری را پیدا کند. تماشاگر درمییابد که «فراری» قرار است نمایشگر پرسه زنی این زوج بامزه و هیجانانگیز در خیابانهای غریبه و ناآشنای تهران باشد. موقعیت دو شخصیت و بهخصوص اختلاف سنیشان، شهرستانی بودن هرکدام و ویژگیهای اخلاقی و گذشتهای که برایشان تعبیهشده، به کارگردان این امکان را داده تا در خلل پرسهزنیهای این دو نفر، با دستی باز در میان داستانکها و ماجراهای فرعی زیادی بچرخد و در لوای تعریفهای تمامنشدنی دختر و موقعیتهای زندگی راننده، کارش و آدمهایی که او با آنها در آن روز برخورد دارد، حرفهای زیادی را با مخاطبش در میان بگذارد بهطوریکه نه تنها رو و گلدرشت نیست که در تاروپود داستان فیلم هم تنیده شده و خارج از جهان آن نیست.
اگر «فراری» را در کنار «سوفی و دیوانه» مهدی کرم پور، یکی دیگر از فیلمهای امسال جشنواره و احتمالاً یکی از بدترین و مضحکترین فیلمهایی که به زبان فارسی وجود دارد، قرار دهیم اهمیت کار علیرضا داوود نژاد را بهتر درک خواهیم کرد. «سوفی و دیوانه» هم موضوعی نسبتاً مشابه دارد. دختری جوان که مرد میانسالی را از خودکشی در مترو بازمیدارد و همین مقدمهای میشود تا یک صبح تا شب را باهم در تهران و بیشتر بازار و بخشهای قدیمیترش بچرخند و چرند بگویند و وقت تماشاگر را هدر بدهند! پرسه بیدلیل که حرفهای بیدلیلتر شخصیتها در طول داستان تماشاگر را کسل میکند و فیلمنامه آبکی و بازیهای بسیار بد تماشای فیلم را تا انتها غیرقابلتحمل. اگر کسی هم دوام بیاورد و یا برای خندیدن به این کمدی ناخواسته تا انتها سالن را ترک نکند با پیچ روایی مسخره آخر فیلم و زندان و کمربند ایمنی و … احتمالاً دلش میخواهد سر به کوه و بیابان بگذارد! این مقایسه دمدستی تا حدی نشان میدهد که کاری که علیرضا داوود نژاد در «فراری» میکند تا چه اندازه سخت و شایان توجه است: او موفق میشود فیلمی بسازد که هرچند با دو شخصیت اینچنینی میگذرد اما پر از ریزهکاری است و همین توجه ویژه به جزییات و البته دیالوگنویسی بسیار خوب، «فراری» را تبدیل به فیلمی یکدست، منسجم و هدفمند میکند که نه تنها پرسهزنیهای قهرمانها بیهوده نیست که مرحلهبهمرحله بیشتر در لایههای مختلف جامعه ایران نفوذ میکند و نحوه برخورد آدمها و اقشار مختلف را با دختر خوش بر و روی شهرستانی و متقابلاً استفاده دختر را از همین نحوه برخورد دیگران برای رسیدن به هدف غاییاش، نمایش میدهد. در لفافه و بسیار ظریف بهطوریکه نه اسیر تزویر یا شعارزدگی شود و نه تمرکز تماشاگر را از داستان اصلی و خوش گذراندن و خندیدن با راننده و دختر و ارتباطی که بینشان برقرار میشود، منحرف کند.
هرچند که فیلم در نیمه دوم خود و از ورود به خانه حاجی (که نقطه طلایی انتقادات فیلمساز به جامعه ایران و مناسبات پیچیدهاش است) افت میکند و کمی از ریتم و تازهنفسش میافتد اما پیچ پایانی فیلم، پس از دو غافلگیری دیگر که در یکسوم پایانی مخرب با آن مواجهه شده یعنی رفتن دختر و ترک کردن راننده حتی بدون یک خداحافظی و آن تصادف مهیب، تأثربرانگیزترین لحظه فیلم را رقم میزند و باعث میشود که تماشاگر همانطور که خیره به کولهپشتی دختر که زیر باران تند گیلان، جلوی در خانه رهاشده نگاه میکند، برای لحظهای کل ماجرا را در خاطرش مرور کند و دلش عمیقاً به حال دختر بسوزد. احساسی صادقانه که برانگیخته شدنش در تماشاگر تنها میتواند نتیجه فیلمی صادقانه و ساده باشد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
10,437