به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان، قاضی بابایی مستشار دادگاه تجدیدنظر با بیان خاطرهای نوشت: در گیر ودار بررسی پروندههای قضایی باز هم زیبایهای معنوی و نقشهای فرا زمینی مرا مجذوب داستان دیگری کرد که حیفم آمد بازگویش نکنم و آن هم از این قرار بود:
پیر مردی نه چندان کهن سال که سالهای اولیه دهه شصت زندگی خودرا سپری میکرد بر اثر ارتکاب جرم خرید و فروش مواد مخدر با صدور حکم اعدام از سوی دادگاه انقلاب که به تایید دیوانعالی کشور رسیده بود اجرای حکم اعدام را میکشید. وی در ایام تحمل کیفر علاقهمند به برنامههای قرآنی شده ودر بند قرآنیان بسیار فعال بود و بطوری که تصور بسیاری در زندان و دادگاه آن بود که نامبرده برای فرار از مجازات و برخورداری از عفو تظاهر به اصلاح و توبه میکند تا شاید راهی برای فرار از مجازات بیابد کسانیکه او را میشناختند و میدانستند که تنها چیزی که در زندگی پر از شرارتش را تجربه نکرده نماز و قرآن بوده بر انگیخته بود. بسیار با طمانینه و امیدوارانه دنبال روشنایی بود که به گفته خودش آن را یافته بود. چنان رفتار مینمود که خیلی نگران از گذر زمان و نزدیکی مرگ نیست و از اجرای حکم اعدام هم خیلی ترسی به دل ندارد. روزها و شبها به تندی سپری میشد و در هر برنامهای که به زندان میرفتم حضور وی را در برنامههای فرهنگی حضور میدیدم بسیار در تردید اصلاح و یا نقش بازی کردن وی بودم والبته گاهی هم با خودم میگفتم اگر واقعا اصلاح شد خداوند راهی برایش باز کند تا توابین واقعی زندانها دوباره به آغوش خانواده و جامعه برگردند مخصوصا محکومین به اعدام که دارای همسر و فرزند هستند. بالاخره روز اجرای حکم نزدیک میشد و باز هم زندان مهیای اجرای حکم دیگری میشد. محکومان به اعدام و قصاص معمولا روز قبل از اجرای حکم به انفرادی میبرند و از هر لحاظ تحت نظر و مراقبت قرار میگیرد تا مبادا با اطلاع از حکم اقدام به خودزنی یا هر اقدام دیگر برای فرار از مجازات نماید. وی در سلول آرامش خاصی داشت و با وجود آنکه میدانست فردا قرار است اعدام شود نماز میخواند و ذکر میگفت. روز اجرای حکم فرا رسید طبق روال به محکوم اعدامی گفتن که غسل بگیرد و وصیت نامه بنویسد او همه را انجام داد و پای چوبه دار حاضر شد، شاکی خصوصی نداشت که امید به عفو باشد و حکم توسط دیوان عالی تایید و لازم الاجرا شده بود بی تردید کاری ساخته نبود جز نگاه کردن و حسرت و غصه اینکه چرا باید بعضی از بندگان خدا در این گرفتاریهای خود ساخته قرار میگیرند با این حال آرامش عجیبی در نگاه پیرمرد بود و تو گویی هیچ خبری از ترس در چهره اش هویدا نبود آسوده خاطر طناب را برگردن خود دید و شهادتین را بر زبان آورد و همه منتظر بودند که نماینده دادستان دستور اجرای حکم را صادر نماید، اما تعللی ناخواسته در حال شکل گرفتن بود، نماینده دادستان مضطرب و از اجرای حکم اندکی نگران است وی ناگاه دستور میدهد که وصیت نامه را قبل از اجرای حکم برایش بیاورند چه رازی بین این تصمیم غیر معمول هست، برای تمام حاضرین جای سوال بود، وصیت نامه در چند کلمه خلاصه میشد. از مادرش عذرخواهی کرده و به فرزندانش سفارش کرده بود که راه او را ادامه ندهند و از سر یقین اعلام کرده بود که یک عمر اشتباه زندگی کرده ام جز این چند صباحی که با قرآن و نماز عجین بوده ام و تازه فهمیده ام که معنویت و پاک زیستن چقدر زیباست و به شدت تاکید کرده بود که از نماز و قرآن و احترام به والدین خودتان به ویژه مادر کوتاهی نکنند. رازی بسان طوطی بازرگان در این وصیت نهفته بود نماینده دادستان اعلام کرد که حکم بنا به ملاحظاتی اجرا نشود. به ذهنش خطور کرده بود از مادری که سخن به میان آمده تفحصی شود. آنچه زیبا بود محکوم در طول حیات مادرش خدمت شایانی به او کرده بود مادری که قادر به حرکت نبود وی با دستش لقمان بر دهان مادر میگذاشت و همواره تیمارش میکرد و قطعا مادرش دعاگویش بوده و قطعا از خدا خواسته که فرزندش را نجات دهد و این اضطراب مجری حکم و آرامش اعدامی سرمنشا فرازمینی داشت و این باز هم فرصتی داد تا در خواست تخفیف مجازات داده شود که همین دعای خیر مادر توانست موافقت تخفیف مجازات را بگیرد و تواب واقعی از چنگال مرگی که عواقب ندانم کاریهای خودش بود رهایی یابد و در دامن دعای مادر و عجین شدن با معنویات تازه پیدا کرده اش، باقیمانده عمرش را به پاکی سپری نماید و براستی که در پس این دنیای به ظاهر وسوسه گر چه زیباییهای معنوی که نهفته است.
نثار شادی روح مادرانی که در جمع ما نیستن و سلامتی مادران عزیز که خدا نعمت حضورشان را بر ما ارزانی داشته صلواتی ختم نماییم.
"اللهم صل علی محمد و آل محمد"