ماهان شبکه ایرانیان

روش شناسی تفسیری امام رضا (ع)

روش شـناسی تـفسیری یکی از مهم ترین و کاربردیترین علوم در حوزة قرآن پژوهی است که با تأمـل در آن می توان به شیوه های مختلف فهم و تفسیر قرآن آشنایی پیدا کرد و نزدیک ترین و مرتبط ترین آن به مـتن را الگـوی خـود قرار داد

روش شناسی تفسیری امام رضا (ع)

طرح مسأله

روش شـناسی تـفسیری یکی از مهم ترین و کاربردیترین علوم در حوزة قرآن پژوهی است که با تأمـل در آن می توان به شیوه های مختلف فهم و تفسیر قرآن آشنایی پیدا کرد و نزدیک ترین و مرتبط ترین آن به مـتن را الگـوی خـود قرار داد. از سویی، با توجه بـه اینـکه مـیزان آشنایی مفسر با متن و مؤلـف، ارتبـاط مستقیم با فهم دارد، لذا لازم است انتخاب آشناترین و مربوط ترین فرد به متن ـ برای الگـوگیری از وی ـ در اولویت قرار داشـته بـاشد. بـر این اسـاس، مطالعـۀ روایـات تفسـیری صـادره از حضـرات معصـومین (عـلیهم السـلام) به سبب قرابت آنها با متن قرآن و عالم وحی، از دو بعد اهمیت مضاعف پیدا میکند: اول از حیث ارتباط مستقیم با محتوا و دوم بـه جـهـت اولویـت و ضـرورت الگـوگیری از شـیوة تفسـیری آن عالمان راستین (علیهم السلام).

انس امـام رضا (ع) با قرآن به گونه ای بود که کلام ایشان، پاسخهای ایشان و مثال های ایشـان، همـه برگرفته از قـرآن بــود (ر.ک؛ صــدوق، ١٣٧٨، ج ٢: ١٨٠ و بـحرانـی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ١٨٠ و ١٩٦). ایـن مسأله به قدری ظهور داشت کـه قـرآن را در سـه روز خـتم مـیکردنـد (ر.ک؛ هـمـان) و خــود ایشـان فرموده اند که اگر اراده میکردم کمتر از سه روز نیز ختم میکردم، لکن در یکایک آیـات و اینکـه بــرای چـه و در چـه وقتی نازل شده اند، تفکر مینمودم (ر.ک؛ همان).

ارتباط مستمر با قرآن و دقـت در گـزاره هـای آن به ویژه توجه به فضـا و زمـان نـزول آیـات، از جملـه نکات روش شناختی قابل استفاده ای است کـه مـیتواند الگـویی برای ما در فهم و تفسیر باشد. در لابـه لای برخی متون روایی، آیاتی از قرآن مشاهده میشود که بـرخی از آنـها حسب مواضع مختلف، مسـتند امـام رضا (عل) قرار گرفته که میتوان با اسـتخراج شـیوه ای کـه از سوی ایشان در فهـم آیـات بـه کـار رفتـه، نکـاتی روش شناختی در تفسیر قرآن را به دست آورد. این جـستار در صـدد است تا شیوه ای که در فهم و انتقال معنای آیات به کار رفته، رصد نماید تـا در صـورت امـکان بتواند به الگـویی در فهـم و تفسـیر قـرآن نایـل شود.

این روایات برگرفته از منابعی چون عیون أخـبار الرضــا (شـیخ صـدوق؛ م. ٣٨١ ق.)، معـانی الأخبـار (همان)، الخرائج و الجرائح (سعید بن هبۀالله قطب راونـدی؛ م. ٥٧٣ ق.)، الإرشــاد (شــیخ مفیـد)، تفسـیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، الکافی (کلینی)، المحاسن (برقی)، قرب الإسناد (عبدالله بــن جـعفـر حـمیری؛ قرن ٣ ق.)، تفسیر عیاشی و عوالم العلوم (بحرانی) است.

نکتۀ مهم آنکه این بـررسی بـنا به صحیح انگاری احادیث انجام گرفته اسـت، چـون بررسـی صـحت و سقم آنها نوشتاری دیگر میطلبد. بـه کـارگیری برخی اصطلاحات چون تفسیر توضیحی، تفسـیر عملـی و تفسیر تطبیقی به منظور دسـته بـندی روایات بوده است که مراد از این نامگذاریها ذیل هـر یکـ بـیان شـده است، ولی نکتۀ کلی در این خصوص آن است کـه اگـر کارکرد تفسـیر، رفـع ابهـام باشـد (ر.ک؛ معرفـت، ١٣٧٨: ٢٧٣) هر عملی در جهت این پرده برداری، مـصداقی از تـفسیر، تلقی مـیگـردد. لـذا اصـطلاحات مذکور هـمگی در راسـتای بیان شـیوه هـای تـفسیر و رفع ابهام است.

١) تفسیر ارشادی

مـراد از این تعبیر آن است که ذیل آیه ای سخنانی از سوی امام رضا (ع) بیان شده که در فهـم آیـه، مـؤثر و راهـگشاست. بدیهی است هر سخنی که از زبـان آن حضرت به صورت حـدیث و روایت جـاری شده، ارشاد به حکم الهـی اسـت که به نمونه هایی از آن اشاره می شود.

١ـ نقل شده است که ابن أبـی سعید مـکاری بر امام رضـا (ع) وارد شـد و پرســید: چـگونـه اســت اگـر شخصی هـنگام مـرگ خود بگوید هر بـندة قـدیمی که برای مـن اسـت، در راه خـدا آزاد اسـت؟! امـام (ع) فرمودند: آری! همانگونه که خداوند می فرماید: «... حـتی عـاد کالعرجون القدیم» (یـس / ٣٩)، لـذا هـر مملوکی که شـش مـاه بر او بـگـذرد، قــدیم اســت و آزاد (صـدوق، ١٤٠٣ق.: ٢١٩؛ همـان، ١٣٧٨ق.، ج ١: ٣٠٩ و بحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٤٧).

این آیه مـربوط به حرکت ماه و منازل آن است: «والقمر قدرناه منـازل حتـی عـاد کـالعرجون القدیم» و عبارت «...کالعرجون القـدیم» تـشبیهی است که شکل ماه را به تـصویر مـیکشد، ولـی امــام (ع) در این عـبارت تـشبیهی، حکمی الهـی را بـیـان مــینماینـد، ولـی بـه نظـر مـیرسـد وجـه شـبه در تصویرسازی آیۀ متفاوت از تصویرسازی کلام امام (ع) است. آنچه در آیه مورد نظر است، شـباهت شـکلی سـاقه درخت خرماست که در شرایط زمانی خاص، شـبیه هـلال مـاه مـیگردد، ولی آنـچه در کـلام امـام (ع) مد نظر است، حالت انفکاک و مرحلۀ جدا شدن ساقه از درخت است. گویا بـا ایـن تشـبیه مرحلـۀ جـدا شدن مملوک از مالک را ترسیم مینماید؛ یعنی همانگونه که در آیۀ مذکور، حـالتی از ساقه پـس از طـی مقطعی از زمان به قدیم تعبیر شد، همچنین با گذشت مقطعی از زمان، بـه مملـوک نیـز قـدیم اطـلاق گردید، اگر چه وجه شبه در هر یک غیر از دیگری است. این کلام نشان از آن دارد کـه امـام معصـوم (ع) از تعبیری واحد (=کالعرجون القدیم) که به ظاهر مربوط به موضوعی دیگـر اسـت (= تحـولات قمـر)، معنایی دیگر و متفاوت (= زمان اطلاق قدیم به مملوک) بیـان کـرده انـد. بـه دیگـر سـخن، از پدیـده ای طـبیعی، نـکته ای فقهی ارائه کرده اند.

٢ـ نامه ای از امام رضا (ع) در جواب بزنطی نقل شده که آن حضرت ذیل آیۀ «فإن لم یسـتجیبوا لک فاعلم أنما یتبعون أهواءهم ومن أضل ممن اتبع هـواه بـغیر هـدی...» (القصـص /٥٠) توضـیح میدهند کـه مـراد کسی است که بدون توجه به امامی از ائمۀ هدی، رأی خود را دین خود گرفته اسـت، نامه را بـه پایـان مـیرسـانند (ر.ک؛ حمیـری، ١٤١٣ق.: ٣٥٠؛ مجلسـی، بـیتـا، ج ٢٦: ٢٢٤ و بحرانـی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٣٤).

این توضیح بیان از آن دارد کـه جـایگاه امام معصوم (ع) در دین، شأنی اصـیل، رکـین و بنیـادی اسـت که بی توجهی به آن به مثابۀ تبعیت از هوای نفس، گمراهی و خروج از گسترة هدایت اسـت. خـود ایـن تفسیر از آیه به نوعی میتواند القایی روش شناختی نیز داشته باشد. با توجه به اینکه سـخن مـعصـوم (ع) برگرفته از وحی و در راستای تبیین وحی است، لذا نمیتوان بدون مراجعه به آن، ادعـای فهـم کامـل و دقیق داشت. بنابراین، عدم توجه به معصوم (ع) در مواجهه بـا کـلام الهـی، آثـاری چـون خطـا و عـدم دستیابی بـه مـراد کلام خـواهد داشت، اگر نگوییم که موجب ضلالت و خروج از هدایت می شود.

٣ـ روایت دیگری آورده شده که امام رضا (ع) فرمود: «عـده ای کوشش میکنند نور خدا را زمانی که پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، خـاموش کـنند و خـدا جز این نمیخواهد که نور خود را تمام سـازد. علـی بن أبیحمزه نیز خیلی تلاش کرد تا نور خـدا را پس از شـهادت موسی بن جعفر خاموش کند و خدا جـز این نخواست که نور خود را تمام نـماید و خـداوند شـما را به مقامی هدایت کرد که دیگران جاهـل بـه آن هستند. پس بر این منت الهی که بـه شما ارزانی داشته، خدا را ستایش کنیـد. همانـا جعفـر صـادق (ع) میفرمود: «... فمستقر ومستودع...» (الأنـعام / ٩٨)؛ «مستقر» یعنی «ایمان ثـابت» و «مـستودع» یعنـی «ایمان به عاریه گرفته شده» و خداوند شما را به مقامی هدایت کرد که دیگران جاهـل بـه آن هسـتند.

پس بر این منت الهی که به شما ارزانی داشته، خدا را سـتایش کنیـد: (مـجلسـی، بـیتـا، ج ٤٩: ٢٦٢ و بحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٤٤ ـ ٤٤٣).

اول اینکه بخش اول این روایت دال بر آیۀ «یریدون أن یطفؤوا نور الله بأفواههم ویأبی اللـه إلا أن یتم نوره ولو کره الکافرون» (التوبه / ٣٢ و نیز، الصف / ٨) است که مراد از نـور خـدا در ایـن آیـه، پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) بـیان شـده است. به دیگر سخن، مصـادیق ولایـت، به نور خدا تطبیق داده شده است.

دوم اینکه در بخش دوم که اشاره به فرمایش حضرت صادق (ع) دارد، جملۀ توضـیحی ذیـل آیـه از امام جعفر صادق (ع) است یا از خود امام رضا (ع). با مـراجعه بـه دیگر منابع مشخص مـیشـود کـه ایـن سخن از چند امام (علیهم السلام) نقل شده است؛ بـه عنـوان نمونـه در تفسـیر عیاشـی (ر.ک؛ عیاشـی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٣٧٢) هم به ابوالحسن دوم، امام کاظم (ع) و هم (ر.ک؛ همان: ٣٧٣) به امــام صــادق (ع) نسبت داده شده است. در بحارالأنوار نیز موارد متعدد دیگری ذکر شده است که اسناد این توضیح را بـه امام صادق (ع) قطعی تر می نماید (ر.ک؛ مجلسی، بیتـا، ج ٤٨: ١٥٩ و ٢٦٢؛ ج ٤٩: ٢٦٣؛ ج ٦٦: ٢٢٢).

روایت دیگری نیز در تفسیر عیاشی، با توضیح مفصل تـری بـدین مـضـمون کـه «فالمسـتقر قـوم یعطـون الإیمـان و یسـتقر فـی قلوبهم و المستودع قوم یعطون الإیمان ثم یسلبونه» از امام صـادق (ع) بیـان شـده است (ر.ک؛ همان: ٣٧٢). قریب به این مضمون در تفسیر قمی نیز ذکـر شـده اسـت (ر.ک؛ قمـی، ١٣٦٧، ج ١: ٢١٢). این توضیح مفصل، ایمان عاریه ای را به وضوح تـبیین مـی نماید.

میتوان گفت اگرچه توضیح ذیل روایت منقول در برخی منابع شاید از امام رضا (ع) نباشد، بـا ایـن حال، علاوه بر آنکه خود این روایت از امـام رضـا (ع) اسـت که نشان از تأیید مطلب مذکور دارد، همچنین کلام صادر شده از نـاحیۀ هر یک از معصومان (علیهم السلام) تفاوتی ماهوی با یکدیگر ندارند.

لازم به توضیح است که در متن کتاب عوالم العـلـوم (ج ٢٢: ٤٤٤)، اولا ایـن روایـت از قــرب الإســناد حمیری نقل شده است که گویا چنین روایتی در آن کتاب مندرج نـیست ـ البـته در حد تتبع نگارنـده ـ و ثانیا کلمۀ «معار» ـ در روایت منقول از قرب الإسناد در کتاب عوالم العلـوم ـ بـه اشـتباه «مـعـاد» ثـبـت شـده است که ظاهرا نادرست میباشد، چرا که در سایر منابع، همـان «معـار» ثـبـت شــده اســت (بـرای نمونه، ر.ک؛ ابن شعبۀ حرانی، ١٤٠٤ق.: ٤٤٤؛ عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٣٧٢؛ مجلسی، بی تـا، ج ٤٨: ١٥٩ و ٢٦٢ و نیز، ج ٦٦: ٢٢٢).

٢) تفسیر عملی

در مـواردی مـشاهده مـیشود که امام رضا (ع) با عمل خود، آیـه را تفسـیر مـینماینـد کـه از آن بـه تفسیر عملی یاد کرده ایم. بـرخی از مـواردی که در این حیطه جای دارد، عبارتند از:

١ـ مورد اول روایتی است مربوط به آیۀ ١١٠ از سورة مبارکۀ کهف کـه مـستند امـام (ع) قـرار گرفتـه است. وشاء ـ یکی از اصحاب امام (ع)ـ میگوید روزی بر امـام رضـا (ع) وارد شـدم و ایشـان را در حــال وضـو گرفتن دیدم. خواستم کمک کنم، ولی ایشان مانع شدند. علت را پرسیدم و ایشـان آیـۀ «... فمـن کان یرجـو لقـاء ربـه فلیعمل عملا صالحا ولا یشـرک بعبـادة ربـه أحـدا:. .. پـس هـر کـه بـه لقـای پروردگارش امید دارد، بـاید کـاری شایسته انجام دهد، و هـیچ کـس را در عبـادت پروردگـارش شـریک نکند» (الکهف / ١١٠) را قرائت کـردند و بـیان داشـتند که من وضو میگیرم برای نماز که عبـادت اسـت و من اکراه دارم از اینکه کسی در این امر شـریکم بـاشـد (کـلینـی، ١٣٦٢، ج ٣: ٧٠ و بحرانـی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ١٩٧). در واقع، امام رضا (ع) با شرکت ندادن وشاء در وضوی خود، ضمن اینـکـه آیـۀ مــذکور را بـه صورت روشن تبیین و تفسیر فرمودند، همچنین به مصـداقی از شـرک خداونـد نیـز آگـاهی دادنـد. در حقیقت، ایشـان بـا این واکنش عملی، مفهوم شرک را تفسیر فرمودند و تـوهم انحصـار شـرک در امـوری خاص را از ذهـن مـخاطب زدودند.

٢ـ در روایت دیگری از قول معمر بن خلاد چـنین آمـده اسـت که هرگـاه امـام رضـا (ع) غـذا تنـاول مـیفرمود، ظـرفی در کنار طعام خود آماده میکرد و بهترین قسمت غذا را در آن مینهاد تا بـه مسـاکین داده شـود. سـپس این آیه را تلاوت می کردند: «فـلا اقـتحم العقبـۀ: ولـی او از آن گـردنـۀ مـهـم نـگذشـت» (البلد/ ١١)[1]و میفرمود: «خداوند میدانست که هـر انـسانی قادر بر آزادسازی برده نمیباشد، لذا با اطعـام طعام راه بهشت را بر آنها فـراهم نـمـود» (برقـی، ١٣٣٠ق.، ج ٢: ٣٩٢؛ کلینـی، ١٣٦٢، ج ٤: ٥٣؛ بحرانـی، ١٤٣٠ق. ، ج ٢٢: ١٩٨).

این نوع بـیان از سوی امام (ع)، در واقع، جـایگاه گـزاره های قرآنی را به شکل مـلموس و عـینـی تبیـین میکند و موجبات فهم عملی آنها را فراهم مینماید. لذا نکتۀ روش شـناختی قابـل بـرداشـت در اینـگونـه روایات آن است که تفسیر آیات قرآن صـرفا مـحدود بـه توضیحات ذهنی و انـتزاعی نـیسـت و نشـان از آن دارد که حداقل بـخشی از آیات را مـیتوان با فعل و عمل نیز تفسیر و تشریح نمود.

٣) تفسیر تطبیقی

مراد از این نوع تفسیر این است کـه امـام رضا (ع) ذیل آیات قرآنی، مضامین آنها را بـه یـک مـصـداق تـطبیق داده اند و یا اینـکه رفـتاری را ـ اعـم از رفتار خود یا دیگران ـ مـنطبق بر گزاره هـای قرآنـی تفسـیر می نمایند.

١ـ٣) تطبیق مصداقی به آیات قرآنی

در بخشی از روایات مشاهده میشود کـه امـام رضا (ع) شخص خود را به عنوان یک مـصداق عـینـی و خـارجی بـا مـضمون آیه ای از آیات قرآن تطبیق مـینمایند کـه به آنها اشاره می شود:

١ـ یکی از این موارد روایتی است که در آن ابن أبی کثیر میگوید کـه بـعد از وفـات امام موسی کـاظم (ع) مردم در امر امامت تـوقف کـردند. نـزد امـام رضـا (ع) بـودم کـه آن را نهـان داشـتم و بـا خـود آیـۀ «...أبشرا منا واحدا نتبعه...: آیا ما از بشری از جنس خـود پیـروی کنـیم؟!» (القمـر/ ٢٤) را خوانـدم کـه ایشان همانند برقی سریع از کنارم عبور کردند و گفتنـد: «أنا والله البـشـر الـذی یجـب علیـک أن تتبعنی». من نیز از خدا و ایشان مغذرت خواستم کـه ایشـان در جـواب فرمودنـد: مـورد غفـران واقـع شدی» (صدوق، ١٣٧٨، ج ٢: ٢١٧ و بحرانی، ١٤٣٠ق. ، ج ٢٢: ٨٨). از این روایـت دو مطلـب مـیتـوان استنباط کرد: اول اینکه امام (ع) بر دلها آگاه و عـالم اسـت و دو دیگر آنکه خـود را مصـداقی از مضـمون آیۀ مذکور معرفی فرمودند.

این آیه و آیات قبل و بعد آن مربوط به اقوام پیشین است که چنین سخنانی را در مورد پیامبر عصر خود بر زبان رانده اند: «کذبت ثـمود بـالنذر * فقالوا أبشرا منا واحدا نتبعـه إنـا إذا لفـی ضـلال و سعر* أألقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب أشر: طایفۀ ثمـود (نیـز) انـذارهای الهــی را تـکـذیب کردند * و گفتند: آیا ما از بشری از جـنس خـود پیروی کنیم؟! اگر چنـین کنـیم، در گمراهـی و جنـون خواهیم بود*آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده است؟! نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است» (القمر /٢٥ـ٢٣). به دیگـر سـخن، پذیرفتن پیامبر خدا بـرایشان دشـوار می نمود. گویا برای ابن أبی کثیر نیـز چنین مشکلی پیش آمده بود!

٢ـ در روایتی منقول دیگر چنین آمده که روزی مـأمون از امـام رضـا (ع) دربـارة بـالاترین فضـیلت امیرالمؤمنین علی (ع) ـ که قرآن به آن دلالت داشـته باشد ـ پرسید. امام (ع) وی را به فضیلت حضـرت علی (ع) در مباهله رهنمون ساخت که قرآن میفرماید: «...فمن حآجک فیه...:... هرگاه بعد از علـم و دانشی که (دربارة مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تـو بــه محاجـه و ســتیز برخیزنـد...» (آل عمـران / ٦١)[2] پیامبر اسلام (ص) به حکم خداوند، امـام حسـن (ع) و امـام حسـین (ع) را بـه عنـوان دو فرزنـد خویش و حضرت فـاطمۀ زهرا (س) را به عنوان نسـاء خـویش و امیرالمـؤمنین (ع) را بـه عنـوان نفـس خویش خـواندند... (ر.ک؛ بـحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٢٩٦ ـ ٢٩٥). در این روایت، اهـل بیت پیـامبر اسـلام (ص) به عنوان مصداق مضامین آیۀ مذکور معرفی شده اند.

لازم به ذکر است که بحرانی این روایت را مـستند بـه دو کتاب عیون أخبار الرضا و المحاسن میکند که سید مرتضی از شیخ مفید روایت کرده اسـت، ولی بـا مـراجعه به عیون أخبار الرضـا (ج ١: ٢٣٢ــ٢٣١) عین عبارت نقل شده در کتاب عوالم العلوم مشاهده نمیشود، بلکه انـدکی اختلاف در مـتن آنهـا وجـود دارد. با مراجعه به بحارالأنوار مجلسی مشاهده میشود که عـین عبارت بحرانی با اســتناد بــه قـول سـید مرتضی به نقل از شیخ مفید ـ و احتمالا از کتاب الفصول سـید مرتضـی ـ آمـده اسـت (ر.ک؛ مجلسـی، بیتا، ج ١٠: ٣٥٠ و ج ٤٩: ١٨٨).

٣ـ مورد دیگری نیز در این خصوص نقل شده است که مأمون در مجلسی خطاب به علمای عـراق و خـراسان، از آنها معنای آیۀ «ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا.. .» (فاطر / ٣٢) را می پرسـد.

آنها آیه را به کل امت معنی میکنند. سپس مأمون نظر امام رضا (ع) را در این باره جویا مـیشـود کـه امام (ع) می فرماید: «خـداوند عـترت طاهره را در این آیـه اراده کـرده اسـت.. .» (صـدوق، ١٣٧٨ق.، ج ١: ٢٢٩ و بحرانی، ١٤٣٠ق.: ٢٩٨).

٤ـ در حدیثی نقل شده است که گفتگویی میان امام رضا (ع) و عمرو بن هذاب صورت گرفت و امام (ع) او را از واقعه ای که در روزهای آتی دامنگیر ابن هذاب خواهد شد، بـاخبر مــیسـازد، ولـی وی منکـر میشود و ادعا میکند که کسی جز خدا، عالم به غیب نیست. امام رضا (ع) بـا اسـتناد بـه آیـۀ «عـالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا * إلا من ارتضی من رسول...: دانـای غـیب اوست و هیچ کس را بـر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، * مگر رسولانی که آنان را برگزیـده...» (الجـن، ٢٦ و ٢٧) مـیفرمایـد کـه مرتضی نزد خدا، رسول خداست و ما ورثۀ همان رسولی هستیم که خداوند او را بـر هــر آنـچـه از غیـبش خواسته، مطلع کرده اسـت. بـه مـا نیز علم آنچه بـوده و خواهـد بـود ـ تـا روز قیامـت ـ داده شـده اسـت (رواندی، بی تا، ج ١: ٣٤٣ و بحرانی، ١٤٣٠: ١٣٧ـ ١٣٦). این دو آیه حالت نفی و اثبات دارند که صـورت نـحوی آن بـا ترکیب نفی و استثنا شکل گرفته اسـت.

آیۀ ٢٦ هر گـونه ظـهور علم به غیب را برای همه نفی می کند، ولـی آیـۀ ٢٧ بـا اسـتعمال ادات اسـتثناء، گروهی را از این حکم مستثنی نموده است و آنها را مشمول حـکمی (= عـلم بـه غیب) میداند کـه گـروه قبلی فاقد آن است. لذا چون گروه قـبلی ـ که به نوعی شامل گستره ای بس عظیم است ـ عالم بـه غیـب نیستند، گروه مستثنی شده، به ارادة خدا، عـالم بـه غـیب هستند. از سـوی دیگـر، بـا عنایـت بـه مطلـب مندرج در روایت هم میتوان بـه نـکته ای تفسیری در آیه پی برد و هم، به تعیین مصداقی مفهوم رسـول در آیه.

نکتۀ تفسیری آیه که از فرمایش امام رضا (ع) به دسـت مـی آید اینـکه دلالت کلمۀ رسول محـدود بـه حضرت رسول اکرم (ص) نیست و بر امامان مـعصوم (عـلیهم الســلام) نیـز سـریان دارد. بـه تعبیـر دیگـر، افادات و فیوضات الهی علاوه بر پیامبر (ص)، به تبع ایشـان (ص) بـر حـضرات معصـومین (علـیهم السـلام) نیز شامل است. این نکته میتواند در سایر آیات نیز مورد توجه قرار گـیرد.

از هـمین نکتۀ تفسیری میتوان به تطبیق مصداقی رسید که اهل بیـت پیـامبر (ص) نیـز از گـروهـی نـیستند کـه عالم به غیب نباشند (مدلول آیۀ ٢٦)، بلکه مصداق کسانی هسـتند کـه علـم غیـب در آنهـا ظـهور پیدا مـی کند (مدلول آیۀ ٢٧). به دیگر سخن، از مستثناها هستند.

٥ـ امام رضا (ع) در بخشی از نامۀ خود در پاسـخ بـه نـامۀ بزنطی، با اسـتناد بـه دو آیـۀ «... فاسـألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون: اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید...« (النحل / ٤٣ و الأنـبیاء / ٧) و «و مـا کان المؤمنون لینفروا کآفۀ فلولا نفر من کل فرقۀ منهم طآئفۀ لیتـفقهوا فــی الـدین و لینــذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون: شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهـاد) کـوچ کـنند، چـرا از هـر گروهی از آنان طایفه ای کوچ نمـیکنـد (و طایفـه ای در مدینـه بمانـد)، تـا در دیـن (و معارف و احکام اسـلام) آگـاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را بیم دهنـد؟! شـاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خـودداری کـنند» (التوبه / ١٢٢) و توضیح اینکه «بر شماسـت سـؤال کردن و بر ماست پاسخ آن». مصداق اهـل الذکـر را به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السـلام) تـفسـیر و تـطبیق می نمایند (بحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٣٤ ـ ٤٣٣). در ادامه نیز با ذکـر آیـۀ «فـإن لم یستجیبوا لک فاعلم أنما یتبعون أهواءهم ومن أضل ممن اتبع هواه بغیر هدی....: اگــر ایـن پیشــنهاد تـو را نپذیرند، بدان که آنـان تـنها از هوسهای خـود پیروی مـی کـنند و آیا گمراهتر از آن کس که پیـروی هـوای نفس خـویش کـرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، کسی پیدا می شود؟!...» (القصص / ٥٠) و این توضیح که مراد کـسی اسـت که بدون توجه به امامی از ائمـۀ هدی رأی خود را دین خـود گـرفته است، نامه را بـه پایان میرسانند (ر.ک؛ حـمیری، ١٤١٣ق.: ٣٥٠ و بـحرانی، ١٤٣٠ق. ، ج ٢٢: ٤٣٤).

می توان گفت این بیان، بـه نـوعی اشـاره بـه لـزوم اجابـت کـلام اهـل الـذکـر یـا هـمـان اهـل البیـت (علیهم السلام) را دارد و اینـکه عـدم تـسلیم و تبعیت از آنها بـرابر تـبعیت از هوای نفس و خروج از هــدایت الهـی است. شایستۀ ذکر است که این تفسیر از « اهل الذکر» غیر از تفسیری است که بعضی از مـفسـران از آن ارائه داده انـد. لازم به نظر میرسد که مـفسران در تـفسیر آیات بـه روایـات مـربوطـه عـنایـت داشــته باشند و نسبت به آنـها کم توجهی ننموده اند.

٦ـ در نامه ای که از سوی امام رضا (ع) به بزنطی نوشته شده، پس از بیان نـکاتی چـند، امام رضـا (ع) از امام باقر (ع) نقل مـیکنند کـه ایشـان بـا اسـتناد به آیۀ «ذریـۀ بعضـها مــن بـعـض...: آنهـا فرزنـدان و (دودمانی) بودند کـه (از نظـر پـاکی و تقـوا و فضـیلت،) بعضـی از بعـض دیگـر گرفتـه شـده بودنـد...» (آل عـمران /٣٤) آن را بـه اهـل بیت (علیهم السلام) تفسیر کرده اند و تـوضیح مـیدهند کـه آخـرین آنـ ذریهـ از اولی است و اولی آن از آخری است (= این خانواده با یکدیگر پیوسـتگی دارنـد، اولـی آنهـا بـا آخـری و آخری آنها با اولی پیوسته است). اگر خبری دادند که در یکـی از آنهـا امـری بـه وقـوع مـیپیونـدد، در صـورتی که در دیگری مصداق پیدا کند، مثل این است که در او پیدا شده اسـت. مگـر خـود اینهـا نقـل نکرده اند که حضرت صادق (ع) فرموده است: اگر دربارة شخصی چیزی گفته شـود، ولـی در او نباشـد و سپس در فرزندش پیدا شـود، گـویی که در خـود او بـوده اسـت (بحرانـی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٣٧ و نیـز، عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ١٦٩).

البته همانگونه که از متن روایت برمیآید امام رضا (ع) این سخنان را به نقل از امـام بـاقر (ع) بیـان میکنند، ولی آنچه برای ما اهمیت دارد این است کـه چـه توضیحی از سوی معصوم (ع) وارد شده اسـت.

مضاف بر آن، در چنین نقل هایی که بدون هیچ گونه نقد و ردی ارائه می شوند، میتوان گفـت کـه ناقـل نیز بـر این سـخن است.

با توجه به اینـکه نـامۀ امام رضا (ع) به بزنطی ناظر به افرادی از واقفیه و مخالفان امامت امام رضا (ع) از جمله ابن سراج و ابن أبیحمزه بوده است، آنچه مهم است، تفسیری اسـت کـه با عنایت به آیـۀ مــذکور ارائه مـیشود و مضمون مندرج در آیه را بر ائمۀ معصومین (علیهم السلام) تطبیق مـینمایـد. ایـن نکتـه زمانی خود را به روشنی مینمایاند که آیات قبلی نیز مورد توجه واقع شود، آنجا که می فرماید: «قل إن کـنتم تـحبون الله فاتبعونی یحببکم الله ویغفر لکم ذنوبکم والله غفور رحیم * قل أطیعوا اللـه والرسول فإن تولوا فإن الله لا یحب الکافرین * إن الله اصطفی آدم و نوحـا وآل إبـراهیم وآل عمران علی العالمین * ذریۀ بعضها من بعض والله سمیع علیم: بگو: اگر خـدا را دوسـت مـیداریـد، از مـن پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.

* بگو: از خدا و فرستاده (ی او)، اطـاعت کنید و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست نمیدارد. * خداوند، آدم و نوح و آل ابـراهیم و آل عـمران را بـر جهانیان برتری داد. * آنها فرزندان و (دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت،) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بـودند؛ و خـداوند، شـنوا و داناسـت (و از کوششهای آنها در مسیر رسالت خود آگاه می باشد)» (آل عمران / ٣٤ـ ٣١). این آیات کـه خـطـاب بــه رسـول اکرم (ص) است و سخن از اطاعت از آن حضرت برای کسانی که بـه دنبـال حـب خـدا هسـتند.

سپس بـحث برگزیدگان الهی مطرح میشود که با تأکیدی دوباره دلالت بر پیامبر اسلام (ص) ـ بـه تـبـع آل ابراهیم بودن ـ دارد. در آیۀ آخر (= آیۀ ٣٤) بـحث را بـر ذریۀ این برگزیدگان معطوف می نمایـد و امـام رضا (ع) با استناد به این آیه، امامان معصوم (علیهم السلام) را مصداقی از این آیه بیان می کنند.

نکته ای مهم که از معضلات شایع در تفسیر به حساب میآید، عدم توجه جدی در شناسـایی دقـیـق مصداق یک مفهوم قرآنی ـ خصوصا مصداق تمام آن ـ است که عموما مورد غفلت واقع شده است و گاه حتی به فراموشی سپرده میشود، در حالی که یکی از مهم ترین نکاتی است که باید برای فـهم این مــتن الهی دائما مورد توجه مفسر قرار گیرد. بیتوجهی به این مهم، چه بسا مسیر فهم را به بیراهه کشد. اگـر قرار بر این است که فلان مصداق خاص، تنها مدلول یک مفهوم باشد و بـس، تـفسیر دیگر از آن مفهوم یا تعیین مصادیق متعدد برای آن، فاصله گرفتن از مراد اصلی و حرکت به سمت انحطاط فهـم اسـت. اگـر مصداق «کوثر» یا «اهل الذکر» فقط و فقط حضرت زهرا (علیهاالسلام) یا اهل بیت (عـلیهم السـلام) باشـد، تفسیر به غیر آن، بر مسیر حقیقت نخواهد بود.

با مراجعه به کلام اهل بیت (علیهم السلام) مشاهده میشود که چنین توجـه و تأکیـدی در روایـات ایشان کاملا جریان دارد. بنابراین، بـر اسـاس تـأکیدی که از این روایات برداشت مـیشـود و مـیتـوان بــه عـنوان نـکته ای روش شناختی در نظر گرفت، آن است که مسألۀ تطبیق در تفسیر آیات باید همیشـه بـه عنوان یک اصل مهم و جدی در نظر گرفته شود. این نکته در خصوص روایات مـربوط بــه بـیـان مصـداق اتم نیز باید لحاظ گردد، چرا کـه تـوجه به ویژگیها ومؤلفه های مصداق اتم در فهم آیه مؤثر خواهد بود.

٢ـ٣) تطبیق رفتار امام رضا (ع) به آیات قرآنی

در دسته ای دیگر از روایات، امـام رضـا (ع) رفـتار و عملکرد خود را مستند به آیات قرآن کرده اند و بـه مخاطب خـود توضیح می دهند که عملی منطبق بر آموزه های قرآنی دارند.

١ـ در روایتی نقل شده است که ویان مـیگوید بـه امـام رضا (ع) عرض کردم که مردم پشت سر شـما میگویند که امـام رضـا (ع) چگونه علیرغم اظهار زهد در دنیا، ولایت عهدی مـأمون را پذیرفتـه اسـت؟! امام (ع) فرمودند که بین این مقام و کشته شـدن، مـخیر شـدم و مجبـور بـه قبـول ولایـت عهـدی شـدم.

سپس ایشان (ع) به آیۀ «قال اجعلنی عـلی خـزآئن الأرض إنـی حفیظ علـیم: گفـت: مـرا سرپرسـت خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم» (یوسف / ٥٥) اسـتناد کـرده، فـرمودنـد کـه یوسـف (ع) نیز علیرغم نبوت و رسالت خود، از باب ضرورت، متولی خزائن عزیز مصـر شــد (صــدوق، ١٣٨٧ق.، ج ٢: ٧٦٧؛ همان، ١٤٠٠ق.: ٧٢ و بحرانی، ١٤٣٠ق.: ٢٨٣).

٢ـ مشابه استناد مذکور در جواب یکی از خوارج ـ که بر پذیرفتن ولایت عـهدی امـام رضــا (ع) ایـراد میگیرد ـ نیز آمده است که شخص مذکور از امام (ع) سـؤال مـیکنـد چـرا بـا وجـود اینـکـه مــأمون و اطرافیان وی نزد تو کافر تلقی میشوند، داخـل تشـکیلات ایـن طاغیـان شـده ای، در حـالیکـه فرزنـد رسـول الله هستی؟! امـام رضـا (ع) در جواب میفرماید: آیا مأمونیان نزد تو کافرترند یـا عزیـز مصـر و اهـل مملکت او؟! آیا چنین نیست که اینان بـر گـمان خویش، خود را موحد میدانند، ولی آنها نه موحد بودنـد و نه خدا را می شناختند؟! بـا این حـال، یوسـف نبی، فرزند یعقوب نبی، به عزیـز مصـر ـ کـه کـافر بـود ـ گفت: «... اجعلنی علی خزائن الأرض إنـی حـفیظ عـلیم» (یوسف / ٥٥) و مدت ها با فراعنـه مجالسـت داشت، در حالی که من از فرزندان رسـول خـدا (ص) هستم و به امر ولایت عهدی مجبـور شـدم و از آن نیز اکراه دارم. پس به کدامین سبب مرا سرزنش مـیکنـی؟! (ر.ک؛ قطـب راونـدی، بــیتـا، ج ٢: ٧٦٧ و بـحرانی، ١٤٣٠ق.: ١٠٨).

در آخر روایت آمده است که خارجی از سخن خود برمیگردد و شهادت میدهد کـه امــام رضــا (ع) فرزند نبی خدا و فردی صادق است (ر.ک؛ قـطب راونـدی، بـی تا، ج ٢: ٧٦٧ و بحرانی، ١٤٣٠ق.: ١٠٩).

ناگفته پیداست که از این روایت اسـتفاده مـیشود که جریان خوارج در عصر امام رضا (ع) نیز وجـود داشت، ولی گویا حالت معتدل تـری نـسبت به قبل داشته اند. این نـکته از تـسلیم و قبول داشـت وی نـسـبت بـه فرمایشات امام (ع) به دست می آید.

٣ـ بـه نـقل از صفوان نقل شده است که محمد بن خالد بر امام رضا (ع) وارد شـد و از بـابت کاری کـه کرده بود، استغفار کـرد و تقاضا داشت تا حـضرت (ع) عـذرش را بپذیرند و او را ببخشایند. امام (ع) نیز بــا اسـتناد به آیۀ «فبما رحمۀ من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا مـن حـولک فـاعف عنهم واستغفر لهم وشـاورهم فـی الأمـر...: به (برکت) رحـمت الهـی، در برابـر آنـان [= مـردم] نــرم (و مـهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنهـا را بـبخش و بـرای آنـها آمـرزش بطلب. ..» (آل عمران / ١٥٩) قبول کردنـد و وی را بخشـیدند (ر.ک؛ عـیاشـی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٢٠٣ و بـحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٥٦).

این بـرخورد امـام (ع) بـیانی است از انطباق رفتار ایشـان با دستور الهی، ضـمن آنکـه بـه عنـوان یـک تفسیر عملی از آموزه های قرآنی نیز تلقی مـیشود.

٤ـ از شـخصی به نام علی بن حسین کـاتب نـقل شـده کـه آخــرین کلامـی کـه امــام رضــا (ع) قبـل از شهادت بر زبان راندند، دو آیـۀ «... قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتـب علـیهم القتـل إلـی مضاجعهم...:... بگو: اگـر هـم در خـانه های خود بودید، آنهایی که کشته شـدن بــر آنـهـا مـقـرر شــده بــود، قطعا به سوی آرامگاه های خود بیرون می آمدند (و آنها را به قتل مـیرسـاندند).. .» (آل عمـران / ١٥٤) و «... وکان أمر الله قدرا مقدورا:... و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است» (الأحزاب / ٣٨) بود (ر.ک؛ صـدوق، ١٣٧٨ق.، ج ٢: ٢٤١ـ ٢٤٠ و بحرانی،١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٥٠٠).

ارتباط مستقیم با آیات قرآنی و تطبیق وقایع پیش آمده با آنها امری است که در این روایت مشهود است. در واقع، امام (ع) آیات قرآن را بر اساس وضعیت موجود تفسیر و تطبیق میکنند و رنگـی عینـی به آن مـی بـخشند.

٥ـ نقل شده است که عده ای از صوفیه بـر حضـرت رضـا (ع) وارد شـدند و بـا سـخنان زهدگرایانـه خواستند بر امام (ع) خرده بگیرند؛ از جمله اینکه امت به کسی محتاج است که طعام های غـلیظ خـورد و لباس های خشن بپوشد و سوار بر الاغ شود و به عیادت مریض رود. امام (ع) در جواب فرمودند: «یوسف نبی (ع) نیز لباس فاخر میپوشید و بر تکیه گاه هـای آل فـرعون مینشست و حکم میفرمود. آنچه از امـام اراده شـده است، قسط و عدل اوست که چون سخن گوید، راست گوید و چون حکم کند، به عدل باشـد و چون وعده نماید، وفا کند. به درستی کـه خـداوند نه لباسی را حرام کـرده اسـت و نـه طعـامی را. سـپس این آیه را تلاوت فرمود: «قل من حرم زینۀ الله التی أخرج لعباده والطیبات من الرزق...: بگـو: چـه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده است و روزیهای پاکیزه را حــرام کــرده اسـت؟!. ..» (الأعراف / ٣٢)» (ر.ک؛ اربلی، ١٣٨١ق.: ٣١٠ و بحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ٤٣٢).

امام رضا (ع) با این بیان خود، با استناد به آیه قرآن و سیرة حضرت یوسف (ع) بینش غلـط آنهـا را نسبت به دیانت و امامت برطرف نمودند و در حقیقت، درستی رفتار خـود را و انـطباق آن را بر گـزاره های قرآنی به مخاطب خود بیان می دارد.

٣ـ٣) تطبیق رفتار دیگران به آیات قرآنی

در بخش دیگری از روایات، رفتار دیگر افـراد به آیات قرآن ارجاع داده شده اسـت کـه ذیـلا بـه آنهـا اشاره می شـود:

١ـ در روایتـی آمـده است که در روزگار ولایت عهدی امام رضا (ع) روزی عده ای که مدعی بودند کـه شیعۀ امیرالمؤمنین علی (ع) هستند، قصد ورود بـه خـدمت امام (ع) داشتند، ولی امام (ع) اجازه ندادنـد.

روز دوم نیز آمدند و باز امام (ع) آنها را نپذیرفتند، تـا اینـکه این وضـعیت دو ماه طول کشـید. سـپس بـه دربان گفتند که به مولایمان بگو که ما شیعۀ عـلی بن أبیطالب (ع) هستیم و از اینکه امـام (ع) اجـازه ملاقات نمیدهند، پیش دوست و دشمن خجل هستیم. امـام (ع) اذن دادنـد و وارد شـدند و از امـام (ع) عـلت این اسـتخفاف را پرسیدند. امام (ع) با استناد به آیـۀ «وما أصـابکم مـن مصـیبۀ فبمـا کسـبت أیدیکم ویعفو عن کثیر: هر مصیبتی به شما رسد، به خاطر اعمالی است که انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو مـیکنـد» (شــوری/٣٠)، فرمودنـد کـه دربـارة شـما جـز بـه رب خـود و رسـول خـدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و آباء طاهرین خویش اقتدا نکردم، همانگونه که آنها بر شما عتـاب و سـرزنش کننـد، من نیز چنین کردم. علت را پرسیدند و حضرت در پاسـخ فـرمودند که به جهـت ادعـای شـما مبنـی بـر اینکه شیعۀ امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب (ع) هسـتید! وای بـر شـما کـه شـیعۀ او، حسـن و حسـین (علیهماالسلام) و سلمان و ابـوذر و مقـداد و عمـار و محمـد بـن أبـیبکـر هسـتند کــه ذره ای بــا اوامـر امیرالمؤمنین (ع) مخالفت نکردند و چیزی از موجبات ناراحتی ایشان (ع) را مرتکب نشدند. در حالیکه شما در بیشتر اعمال خود با او مخالفت کرده اید و در انجام بسیاری از فرایض کوتاهی نموده اید و نسبت به حقوق برادرانتان کوتاهی مـیکنید و.. . (ر.ک؛ تـفسیر منسوب به امـام حسـن عسـکری (ع)، ١٤٠٩ق.: ٣١٣ و بحرانی، ١٤٣٠ق.: ١٧٨ ـ ١٧٧).

در این روایت امام رضا (ع) با توجه دادن به آیۀ مذکور، عدم التفات خود به آنان را در عمل و ادعای بزرگ آنها مستند کردند. به دیگر سخن، مصیبت بــیتـوجهی امــام مـعصـوم (ع) بـه کـردة خـود آدمـی بـرمیگردد. عـلاوه بـر آن، نکتۀ دیگری از روایت به دست میآید مبنی بـر اینکـه امـام (ع) فعـل خـود را دقیقا در راستا و منطبق بر شیوة خداوند سبحان عز و جل، رسـول خـدا (ص)، امـیرالمـؤمنین (ع) و بقیـۀ امامان معصوم (علیهم السلام) تعریف کردند.

٢ـ در روایتـی مـحمد بن یحیی بن أبیعباد از عموی خود نقل میکند کـه امـام رضـا (ع) روزی شـعری خواندند. پرسیدم از کیست؟! فرمودند: از عراقی. گفـتم: ابـوالعتاهیـه نـیـز چـنـین شـعری دارد. امـام (ع) فرمودند که اسم او را ذکر کن، نه این لقب را، هـمانگونه که خدای سبحان فرموده است «... ولا تنـابزوا بالألقاب. ..:...و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید...» (الحجرات / ١١)[3]؛ چه بسا وی نسبت بــه اینـ لقـب کراهت داشته باشد (صدوق، ١٣٧٨ق.، ج ٢: ١٧٨ ـ ١٧٧ و بحرانی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢: ١٩١).

با توجه به اینکه ابوالعتاهیه ـ بـه مـعنی کم خرد یا بیخرد ـ معنای خوش آیندی ندارد، لذا امام (ع) به منظور اصلاح رفتار مخاطب خود به آمـوزه هـای قـرآنی استناد کردند و کلام خود را تفسیر آیه ای از قـرآن قرار دادند.

این شیوه ضمن آنـکه بـه نـوعی تفسیر آیات قرآنی است، جایگاه آموزه های قرآنی را به صورت عینی و کاربردی به افراد نـشان مـیدهد و از مـواجهۀ انتزاعی صرف با گزاره های قرآنی به دور مـیدارد. از سـویی دیگر، این نوع نگاه به آیات قـرآن از این حـیث کـه رفتـار خـود یـا دیگـران را بـر آیـات قرآنـی منطبـق مینماید، حداقل دو وجه قابل تـوجه بـرایش مـتصور است. اول اینکه یک رفتـار، اعـم از خـوب و بـد، بـه عنوان مرور و عرضۀ آن رفتار بر بایدها و نـبایدهای قـرآنی میتواند تلقی شود. اگر این نکته را بـه عنـوان یک اصل در نظر بگیریم ـ که بر اسـاس عـملکرد حـضرت رضا (ع) باید این چنین باشدـ لازم مینماید هر شخص مسلمان رفتارهای خود را دائما و با استمداد از سخنان مـعصومان (عـلیهم السـلام) در تطبیـق بـر دستورات قرآنی عرضه نماید و درستی و نادرستی آن را با محک الهـی بـسنجد. دوم آنـکه چنین تعامـل و رویکردی، نشان از حضور و سریان گزاره های قرآنی ـ به مثابۀ یک آموزة کاربردی ـ در حـیات انـسـان هــا دارد. این برداشت، مضمون روایت «یجری کما تجری الشمس و القمر: همچون حرکت و جریان مـاه و خـورشید حرکت میکند» (ر.ک؛ صفار، ١٤٠٤ق.: ٢٢٣؛ جزء ٤، حدیث ٢ و نیز؛ مجلسـی، بـیتـا، ج ٢٣: ١٩٧) را که دربارة قرآن از امام باقر (علیه السـلام) نـقل شده، به ذهـن متبـادر مـیسـازد کـه حکایـت از جریان فرازمانی قرآن دارد.

در واقع، امـام رضـا (ع) با این شیوه به مخاطبان خود میآموزد کـه تـفسیر قـرآن باید از مرحلـۀ گفتـار صرف و قیل و قال هـای ذهـنی، به مرحلۀ عمل در زندگی بشری وارد شود و ظهور نماید.

٤ـ٣) تطبیق پدیده های آفرینش به گـزاره هـای قرآنی

در مواردی نیز تطبیق مـربوط بـه پدیده های طـبیعی مـیشود. البـتـه فقـط یـک مـورد در ایـن کتـاب مطرح شده اسـت، ولی بـا کنکاش شاید بتوان در دیگر منابع، موارد مشابه آن را یافت.

بحرانی از مناقب ابن شـهرآشوب نـقل کرده است که دربارة تقدم و تـأخر خلقت شـب و روز از امـام رضــا (ع) سـؤال شد. امام (ع) فرمود: جوابش را از قـرآن بـدهم یا از علم حساب. گفته شـد: از هـر دو. امـام (ع) پس از بیان پاسخ علمی در اثبات تقدم خلقت روز بـر شـب، با استناد به آیۀ «لا الشمس ینـبغی لهــا أن تـدرک القمر و لا اللیل سابق النـهـار.. .» (یـس /٤٠) بــه دلیـل قـرآنـی آن نیـز پرداختنـد (بـحرانـی، ١٤٣٠ق.، ج ٢٢ ٢٩٤ـ٢٩٣)[4].

بـا توجه به اختلاف نظر میان قرآن پژوهان دربارة تفسیر علمی، این استدلال که توسط امـام رضــا (ع) بیان شده است، میتواند به عـنوان یکـی از مبانی این نـوع تـفسیر تـلقی شود. اینکه به چـه میزان و چگونـه میتوان به این مباحث وارد شد، از تأمل در چنین روایاتی قابل پیگیری است. پاسخ قرآنـی امــام (ع) در کـنار پاسخ علمی، امری است که بـاید بـدان تـوجه وافـی نـمود. تسلط بر جـواب عـلمی و اسـتناد اسـتوار بـه آیۀ قرآنی نیز نکته ای است دیگر که نباید با مورد اول خلط شـود. اصـل تـطبیـق گــزاره هــای قرآنـی بـر واقعیات هستی نیز که مـقدم بـر این مـوارد مـیباشد، نـشان از جـواز ورود به این مباحث دارد، ولی مشروط به ارائۀ پاسخ قرآنی در کنار پاسخ علمی همراه با اشراف مفسر به هر دو موضوع قرآنی و علمی در حدی که توان تطبیق آن دو را داشته باشد. بـنابراین، اگرچه اشـارات قـرآن دربـارة عـالم خلقـت امـری اسـت انکارناپذیر، ولی کسانی که میخواهند وارد تفسیر علمی این آیات شوند، باید به این نکته ها کـه تنهـا از این روایت برداشت شده است و دیگر نکته ها که از سایر روایات اهـل بـیت (علیهم السلام) قابـل اسـتنباط است، امعان نظر داشته باشند و بدون اتخاذ روشی صحیح و مبتنی بر شیوة اهل بیـت (علـیهم السـلام)، عجولانه علم ادعا نیفرازند.

نتیجه گیری

بیانات امام رضـا (ع) نـشان از آن دارد که نیاز به بیان معصوم (ع) در تفسـیر قـرآن ضـروری اسـت و نباید نسبت به آن کم توجهی شود، چه بسا این کم توجهی یا بیتوجهی موجب خـروج و انـحـراف از مـراد واقعی نهفته در آیات قرآن شـود. خـتم سه روزة قرآن توسط امام رضا (ع)ـ ارشاد عملی بر ارتباط مستمر مسلمانان با قرآن و تدبر در آن است. استنادهای قرآنی امام رضا (ع) گونه هـای مختلفـی داشـته اســت.

بـرخی به عنوان توضیح و تـفسیر آیات قـرآنی بود و بعضی برای تعیین مصداق و برخی دیگر نیز مطابقـت رفتارهای امام (ع) با گزاره ها و آموزه های قرآن بوده است. در واقع، امام رضـا (ع) فعـل و عمـل خـود را تفسیر قرآن قرار میدهند. این شـیوه مـیتواند به عنوان تفسیر تطبیقی مورد توجه قرار گیرد. در مواردی نیز با تفسیر عملی آیات قرآنی جایگاه گزاره های قرآنی را به شکلی عینی و کاربردی بیان مـیفرمودنـد.

بنابراین، شیوة تفسیری امام رضـا (ع) بـه گونه هـای مختلفی از جمله ارشادی، تطبیق مصـداقی و تطبیـق فعلی و رفتاری، اعم از عملکرد و رفتار خود یا دیگران، ظهور دارد. در شیوة ارشادی، چـند مـورد منقـول از امام باقر (ع) بوده است. در بیشتر موارد استناد به بـخشی از آیه بـوده اسـت نه کـل آیـه یـا چنـد آیـه.

شاید بتوان اجمالا این نتیجه را گرفت که گزاره های قرآنی یا حداقل بخشی از آنها، اسـتقلال در تـفسـیر دارنـد و نیازی به سیاق و سایر قرائن ندارند. البته این نکتـه نبایـد مـورد غفلـت واقـع شــود کــه چـنـین شیوه ای از سوی امام معصوم (ع) قابل قبول بود و سایر افراد در تفسیر باید قرائن لازم را لحـاظ نماینـد.

مـسألۀ تطبیق به مصداق در تفسیر آیات باید همیشه به عنوان یک اصـل مهـم و جـدی در نـظـر گرفتـه شود، همانگونه کـه دأبـ و عادت اهل بیت (علیهم السلام) این چنین بوده اسـت. ورود بـه تفسـیر علمـی بخشی از آیات قرآن نیز منوط به تحقق شرایطی است که مفسر باید به آنها توجه کافی داشته باشد.

به طور کـلی مـیتـوان گفـت شـیوة تفسـیری معصـومان (علـیهم السـلام) اگرچـه در مـواردی قابـل الگوبرداری است و میتوان به عنوان روشی در تفسیر از آن استفاده نمود، ولی در همۀ مـوارد بـر افـراد عادی قابل تسری نیست. لذا نمیتوان فعل خود را بـا آنـان قیاس کرد و آیات را بنا بر اعمال خود تطبیـق داد. به هر روی، لازم است برای فهم و تفسیر آیات قرآنی به معصوم (ع) رجوع نمود و از ایشـان کمـک گرفت.

منابع و مآخذ

قـرآن کـریم.

ابـن بابویۀ قمی (شیخ صدوق)، محمد بن علی. (١٣٧٨ق.). عیون أخبار الرضا (ع). چاپ اول. تهران: نشر جهان.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٤٠٣ق.). مـعانی الأخـبار. چاپ اول. قم: دفتر انتشـارات اسـلامی جامعۀ مدرسین حوزة علمیۀ قم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٤٠٠ق.). الأمالی. چـاپ پنـجم. بـیروت: اعلمی.

ابن شعبۀ حرانی، حسن بن علی. (١٤٠٤ق.). تحف العقول عن آل الرسـول. چـاپ دوم. قـم: دفتـر انـتشـارات اسـلامی جـامعۀ مدرسین حوزة علمیۀ قم.

اربلی، علی بن عیسی. (١٣٨١ق.). کشف الغمۀ فی مـعرفۀ الأئمـۀ. چاپ اول. تبریز: بنی هاشمی.

بحرانی اصفهانی، عبدالله. (١٤٣٠ق. ). عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقـوال. بــه انـضمام مستدرکات سید محمدباقر موحد ابطحی. چاپ دوم. قم: مؤسسۀ امام مهدی (عـج).

بـرقی، احمد بن محمد بن خالد. (١٣٣٠ق. ). المـحاسن. تـحقیق ســید جـلال الـدین حسـینی. چـاپ اول. تهـران: دارالکتب الإسلامیه.

التـفسیر المـنسوب الی الإمام العسکری. (١٤٠٩ق.). قم: مدرسۀ امام مهدی (عج).

حمیری، عبدالله بن جعفر. (١٤١٣ق.). قرب الإسـناد. چـاپ اول. بیروت: مؤسسۀ آل البیت لإحیاء التـراث.

صـفار، محمد بـن حـسن. (١٤٠٤ق.)، بـصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمـد (عـلـیهم الســلام). تقـدیم، تعلیق و تصحیح میرزا محسن کوچه باغی. تهران: اعلمی.

قمی، علی بـن ابـراهیم. (١٣٦٧). تفسیر القمی. بـه تحقیـق سـید طـیـب موسـوی جزایـری چـاپ چـهـارم. قــم:

دارالکتاب.

عیاشی، محمد بن مـسعود. (١٣٨٠ق.). کـتاب التفسیر. به تحقیق سید هاشم رسولی محلاتـی. تهـران: چاپخانـۀ علمیه.

قطب راوندی، سـعید بـن هبۀالله. (بی تا). الخرائج والجـرائح. قـم: مـدرسۀ امام مهدی (عـج).

کـلینی، محمد بن بعقوب. (١٣٦٢). الکـافی. چـاپ دوم. تهران: اسلامیه.

مجلسی، محمدباقر. (بیتا). بحار الأنوار الجامعۀ لدرر أخبار الأئمۀ الأطهار (علیهم السلام). تـهران: اسـلامیه.

معرفت، محمدهادی. (١٣٨٧). علوم قرآنی. چاپ اول. قـم: مـؤسسۀ فرهنگی انـتشاراتی التـمهید.

پی نوشت ها

[1] آیات بعدی بدین شرح است: «فلا اقـتحم العـقبۀ * و ما أدراک مـا العقبـۀ * فـک رقبـۀ * أو إطعام فی یوم ذی مسغبۀ * یتیما ذا مقربۀ * أو مسکینا ذا متربۀ * ثم کان من الـذین آمنـوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمۀ * أولئک أصحاب المیمنۀ: ولی او از آن گردنه مهـم نگذشـت * و تو نمیدانی آنـ گـردنـه چیسـت! * آزادکـردن بـرده ای، * یـا غـذا دادن در روز گرسـنگی، * یتیمـی از خویشاوندان، * یا مستمندی خاکنشین را، * سپس از کسانی باشد که ایمان آورده اند و یکـدیگر را بـه شکیبایی و رحمت توصیه می کنند. * آنها «اصـحاب الیمـین»انـد (کـه نـامـۀ اعـمـال شــان را بـه دسـت راستشان می دهـند)» (البـلد/١٨ـ١١).

[2] مـتن کامل آیه چنین اسـت : «فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا نـدع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنـفسکم ثـم نـبتهل فنجعل لعنۀ الله علـی الکـاذبین: هرگاه بعد از علم و دانـشی کـه (دربارة مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فـرزندان خـود را دعـوت کنیم، شما هم فرزندان خود را. مـا زنـان خـویش را دعـوت نـماییم، شما هم زنان خود را. ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله کنیم و لعنت خـدا را بـر دروغـگویان قرار دهی (آل عمران /٦١).

[3] متن کامل آیه چنین است: «یا أیها الذین آمنوا لا یسـخر قـوم من قـوم عسـی أن یکونـوا خیرا منهم ولا نساء من نساء عسی أن یکن خیرا منهن ولا تلمزوا أنفسکم ولا تـنابزوا بـالألقـاب بـئس الاسم الفسوق بعد الإیمان ومن لم یتب فأولئک هم الظالمون: ای کسانی که ایمـان آورده اید! نـباید گـروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نـه زنـانی زنــان دیگـر را، شـاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشـت و نـاپسند یکدیگر را یاد نکنید. بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنـهـا کــه تـوبه نکنند، ظالم و ستمگرند» (الحجرات /١١).

[4] لازم به ذکر است که این روایت جـزو مسـتدرکات کتـاب عـوالم العـلـوم اســت کـه توسـط سـید محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی اضافه شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان