شیطان
شیطان در این آیه شریفه همان موجود مستکبرى است که از سجده بر آدم و در حقیقت اطاعت از فرمان حق سربرتافت و در آیه 34 بقره از او به عنوان ابلیس یاد شد.
ابلیس به نظر میرسد اسم خاص و شیطان اسم عام باشد، شیطان و شاطن در لغت به معناى خبیث، آلوده باطن، پست و سرکش و متمرد و طاغى و یاغى و گمراهکننده آمده، بنابراین هر موجودى اعم از انسى یا جنى داراى این اوصاف باشد نام شیطان بر او سزاوار است، و چون ابلیس از فرمان خدا سربرتافت و به سرکشى و تمرد برخاست، و در مقام ازلال آدم و حوا برآمده از او تعبیر به شیطان شده است.
اگر کسى بگوید چرا خدا شیطان را آفرید، تا در مسیر هدایت انسان کمین کند، و او را بفربید، و از صراط مستقیم منحرف سازد، و راه بهشت آخرت را بر او مسدود سازد و مسیر دوزخ را به رویش بگشاید و خلاصه میان رب و عبد حجاب گردد!؟
در پاسخش باید گفت: خداى مهربان که جز خیر موجودات و سعادت و خوشبختى بندگان را نمى خواهد سازنده منبع شرّ و شرارت و به وجود آورنده قاتل سعادت نیست، او ذات اولیه ابلیس و هیچ جن و انسى را خبیث و متمرد و طاغى و شیطان نیافریده، بلکه همه موجودات حتى ابلیس و همه شیاطین از ابتدا به عنوان خیر و به هدف عبادت حضرت رب العزّه آفریده شده اند، چنان که در قرآن مجید به این معنا اشاره شده است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ: «1»
و جن و انس را جز براى عبادت و بندگى (که عامل رسیدن به همه کمالات و موجب سعادت ابدى است) نیافریدم
گروهى از جن و طایفهاى از انس با وجود مشعل هدایتى که در راه آنان قرار داده شده، و همه زمینه هاى سعادت و خوشبختى براى آنان فراهم آمد، و حجت خدا در همه امور بر آنان تمام گشت، و راه هرگونه عذرى به روى آنان بسته شد به میل و اختیار خود از ابتداى کار یا وسط کار از حق بریدند، و به راه انحراف و ضلالت رفتند، و لذات و شهوات و هوا و هوس را در همه امور حیات بر عبادت حق ترجیح دادند، و از قیامت و خوشبختى ابدى آن دست کشیده، به راه مادى گرى و لذت خواهى افتادند و در میان آنان بعضى هم به گمراه کردن بندگان همت گماشتند و به فضاى شیطنت و فساد و افساد قدم نهادند.
ابلیس و هر که به فضاى شیطنت وارد شد از ابتدا شیطان نبود، بلکه با قبول انحراف، و با محکوم شدن در برابر هوا و هوس ها، و با آلوده شدن به رذایل اخلاقى و با سرپیچى از فرمان حق آلوده به شیطنت شد.
قرآن مجید درباره ابلیس که از گروه جن بود و براى عبادت آفریده شد ولى به خاطر امتناع از اجراى فرمان حق و خوى استکبارى از جادّه بندگى درآمد و در مسیر ضلالت و انحراف و اضلال دیگران قرار گرفت میفرماید:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ... «2»
و هنگامى که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از گروه جن بود، نهایتاً او از دایره فرمان پروردگارش و اجراى آن که سجده بر آدم بود بیرون رفت.
از آیه شریفه دو مطلب مهم استفاده میشود اول این که ابلیس از جنس فرشتگان نبود، بلکه وجودى از طایفه جن بود، دوم این که پیش از آفرینش آدم به خاطر لیاقتش در جمع فرشتگان قرار داشت و همراه آنان مشغول عبادت رب بود، ولى به دل خواه خودش و به اراده و اختیارش سر از فرمان حق برتافت و به راه گمراهى افتاد، و بر اثر حسدش نسبت به مقام آدم در مسیر گمراه کردن انسانها و زایل نمودن کمالاتشان افتاد.
با توجه به این حقایق قرآنیه و این که خداوند مهربان همه شیاطین را دشمن آشکار انسان معرفى میکند، و همه وسایل و ابزار هدایت را براى انسان مهیا ساخته باید از اجابت دعوت شیاطین روى برتافت و از دایره نفود آنان دور شد، و با تکیه بر عقل و وحى و نبوت و امامت و همه امکاناتى که براى رسیدن به سعادت در اختیار انسان نهاده شده در مسیر هدایت الهى و عبادت حضرت ربّ قدم برداشت و ذهن خود را از این مسئله باطن که چرا خدا شیطان را آفرید پاک کرد، زیرا خداى مهربان احدى از جن و انس را از ابتدا به عنوان شیطان نیافریده بلکه همه براى عبادت آفریده شدند نهایتاً گروهى از دو طایفه به اختیار خود شیطان شدند نه این که شیطان بودند.!
قرآن مجید در حدود 88 بار لفظ شیطان و ده مرحله لفظ ابلیس را به کار برده و در این نود و هشت بار به صورت هاى گوناگون انسان را از مکر و حیله و فریب و خدعه آن بر حذر داشته است.
انسان انحراف و ضلالت و گمراهى و دوزخى شدن خود را نباید به ابلیس و شیطان نسبت دهد، و خود را در این زمینهها معذور بدارد، بلکه باید به این معنا توجه کند که گمراهى او و دوزخى شدنش معلول اجابت دعوت شیاطین در کمال آزادى و اختیار است، و در حقیقت هر انسان گمراهى و هر مستحق دوزخى به اراده و اختیار خودش گمراهى و آتش را انتخاب کرده نه این که شیطان به اجبار و با سلب آزادى و اختیارش او را به گمراهى و دوزخ کشانیده است.
براى شیاطین چنان که قرآن میفرماید در این زمینه هیچ گونه تسلطى بر انسان وجود ندارد، مگر این که انسان به اختیار خودش خود را در حیطه تسلط او قرار داده که باز این هم براى او در قیامت عذرى نخواهد بود.
ابلیس و همه شیاطین در قیامت به مریدان و مطیعانشان میگویند:
وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی: «3»
و مرا برشما هیچ تسلّط و غلبهاى نبود فقط شما را به گناه و فسق و فجور و بى ایمانى دعوت کردم و شما هم بدون اندیشه و دقت و با چشم پوشى از رسالت پیامبران و کتب آسمانى دعوتم را پذیرفتید.
و نیز به اجابت کنندگان دعوتشان میگویند:
وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ: «4»
و ما را بر شما هیچ تسلّط و غلبهاى نبود بلکه شما گروهى سرکش و طغیان گر بودید.
راه هاى نفوذ شیطان
از آیات قرآن و روایات اهل بیت و معارف حقه استفاده میشود که شیطان یعنى آن موجود خبیث و طاغى و گمراهکننده که طایفه پرجمعیتى از آنان هم نوعان خود انسان هستند و در لباس بشرى بسر میبرند و شب و روز به صورت هاى گوناگون و با چهره هاى فریبنده و زبانى چرب و نرم، و سخنانى جذاب و وعده هاى عجیب و غریب در کنار انسان هستند براى گمراه کردن هر کسى راهى متناسب با او بر میگزینند، اهل مقام و جاه را با تزئین دورنمائى از ریاست و حکومت، اهل دنیا را با فرزند و مال و ثروت، اهل دانش را با غرور و شهرت، اهل خدا را از طریق دین و عمل، و خلاصه هرکسى را با وضعیت مناسب با خودش میفریبد.
شیطان با نفوذ در نفس اماره تا زمانى که نفس حالت اماره بودن را دارد و با نفوذ در خیالات و اوهام و ذهنیتهاى انسان، میان آدمى و عقل و اندیشه و دینش حجاب میشود، سپس دام فریب را میگستراند، آنگاه با تزئین اعمال زشت در نظر انسان زمینه ورود به هر معصیتى را فراهم میکند، و میکوشد که دو حالت غفلت و نسیان آدمى براى فریبکاریهایش کمک بگیرد.
او فرعون و امثال وى را با حکومت و قارون و هم ردیفانش را با ثروت، بلعمها را با علم و دانش، هوس داران و اهل شهوت را با چهره هاى زیبا و خیالات فاسد فریفت و آنان را تا جائى دور از حق و حقیقت نگاه داشت که موفق به توبه نشدند و به هلاکت ابدى و شقاوت سرمدى دچار گشتند.
پنج وسلیه فریب
روزى حضرت مسیح در میان راه ابلیس را با پنج الاغ دید که بر هر کدام بارى قرار داشت و او دنبال الاغها حرکت میکرد.
از او پرسید بر پشت الاغها چه بارى دارى؟ پاسخ داد مال التجارههائى است که براى آنها دنبال مشترى هستم.
حضرت گفت بار الاغها چیست و مشترى آنها کیست؟ ابلیس گفت یکى از بارها ظلم و بیدادگرى است و مشترى آن سلاطین و حاکمان هستند، دومین بار کبر و خود بزرگ بینى است و مشترى آن خوانین و اربابان هستند، سومى حسد است و مشترى آن دانشمنداناند، چهارمى خیانت است و مشترى آن تاجران و بازرگاناناند، و پنجمى فریب و مکر است و مشترى آن زنان میباشند. «5»
برخى از کمینگاههاى شیطان
رسول خدا در روایتى بسیار مهم به برخى از کمین گاه هاى شیطان اشاره میکند و انسان را نسبت به این دشمن خطرناک هشدار میدهد.
شیطان طرد شده از راه هاى گوناگون به خصوص از طریق کارهاى نیک و عقاید صحیح و احکام دینى، در کمین انسان قرار میگیرد و او را آلوده به وسوسه میکند تا در چاه گمراهى و ضلالت افتد.
گاهى از راه اسلام وارد شده در کمین عقیده و ایمان مینشیند و میگوید آیا قصد دارى به آئین اسلام گرایش پیدا کنى و در زمره مسلمانان قرار گیرى و دین و فرهنگ پدران و نیاکانت را رها کنى؟
او شخصى را که مسلمان نشده و آراسته به اسلام نگشته به این صورت وسوسه میکند تا از برکات اسلام و مسلمانى محروم شود.
ولى مسلمان یا کسى که با تکیه با خرد و عقل میخواهد اسلام را بپذیرد به وسوسه او توجه نمى کند و از آن محروم از رحمت اطاعت نمى نماید و اسلام را قبول میکند.
پس از پذیرفتن اسلام، هنگامى که مسلمان میخواهد براى دفاع از دین خدا از وطن هجرت نماید آن ملعون از راه میرسد و از راه هجرت وارد شده به وسوسه میپردازد و میگوید:
آیا میخواهى از وطن خویش هجرت نمائى و خانه و کاشانه و آب و هوا و زمین خود را ترک کنى؟
باز هم مسلمانان واقعى بى اعتنا به وسوسه هاى آن ملعون از او سر باز میزند و وطن را ترک کرده در راه اسلام هجرت میکند.
آنگاه هنگامى که مسلمان میخواهد براى حمایت از دین در برابر دشمنان حق بجنگد و به جهاد برخیزد دوباره از راه میرسد و به جهادگر مسلمان میگوید:
آیا میخواهى بجنگى تا نهایتاً جان خود را از دست بدهى و مال و ثروتت نابود گردد؟ آیا دوست دارى پس از کشته شدنت همسرت را دیگرى به زوجیت خود درآورده و ثروت را دیگران تقسیم نموده و در راه زندگى خود هزینه کنند؟
ولى جهاد گر ثابت قدم و مجاهد واقعى در راه خدا با این وسوسهها مخالفت میکند و به جنگ دست یازیده به دفاع از فرهنگ حق بر میخیزد.
سپس رسول خدا فرمود: هرکس از شیطان پیروى ننماید و خلاف وسوسه هاى او عمل کند اگر در این حال بمیرد بر خداوند واجب است او را به بهشت رهنمون گردد.
و معناى وسوسه ابلیس همانند همین امور است که از راه عقاید حقه، احکام دینى، و کارهاى پاک و شایسته در دل انسان وارد میکند تا او را از راه خدا گمراه کرده و به هلاکت و نابودى برساند. «6»
و نیز آن حضرت روزى به یاران خود فرمود:
«الشیطان ربما سبقکم بالعلم:» «7»
چه بسا که شیطان از راه دانش و دانشمندى شما را فریب داده و بر شما پیشى گرفته است!
پرسیدند چگونه از راه دانش بر ما پیشى گرفته است فرمود شما را وسوسه میکند که تا میتوانید در تحصیل دانش بکوشید ولى به عمل و کوشش در راه تحصیل توجهى نداشته باشید تا زمانى که دانش شما فراوان و زیاد شده دانشمندتر گردید، زمانى که به این درجه و مقام از دانش رسیدید آن وقت به عمل و کارهاى نیک بپردازید!
سپس حضرت در دنباله گفتار خود فرمود:
محصل بیچاره غافل، و نادان فریب خورده به سبب این وسوسه و اغواگرى شیطان همه عمر را هزینه مطالعه، تحقیق و تحصیل میکند تا نهایتاً عمرش به آخر برسد و از دنیا برود بدون آن که عمل خیر و یا کار پسندیدهاى که سبب منزلت و قرب او به خدا شود انجام داده باشد. «8»
دامهاى گوناگون شیطان
محدث خبیر، معارفشناس کمنظیر مرحوم علامه مجلسى مینویسد به سند معتبر از حضرت رضا از پدران پاک و طاهرینش روایت شده: شیطان از زمان آدم تا هنگامى که حضرت مسیح مبعوث به رسالت شد نزد پیامبران میآمد و با آنان سخن میگفت و از آنان سؤالها مینمود، در میان پیامبران نسبت به حضرت یحیى بیشتر انس داشت، روزى حضرت یحیى به او گفت: اى ابومرّه مرا به تو حاجتى است، شیطان گفت منزلت تو عظیم تر از آن است که بتوان به درخواست تو پاسخ نداد، آنچه خواهى بپرس که آنچه فرمائى مخالفت نکنم. یحیى گفت: میخواهم دامها و تله هاى خود را که به وسیله آنها بنى آدم را صید میکنى به من نشان دهى، آن ملعون پذیرفت و وعده را به روز دیگر انداخت. چون روز دیگر شد حضرت یحیى در خانه به انتظار او بود، ناگاه صورتى در برابرش آشکار شد چهره مانند میمون، بدن هم چون خوک، طول چشمها و دهان به طول روى او، و قیافهاى بدون چانه و محاسن، داراى چهار دست، دو دست در سینه و دو دست در دوشش رسته، پى پایش در پیش رو و انگشتان پایش در عقب، قبائى بر تن و کمربندى بر روى آن بسته و بر آن کمربند رشتههائى به رنگ هاى گوناگون آویخته، بعضى سرخ و برخى سبز و به رنگ هاى دیگر رشتههائى برآن کمربند هست، زنگى بزرگ در دست دارد و خودى بر سر و بر آن خود قلابى آویخته.
چون حضرت یحیى او را به این هیئت مشاهده کرد پرسید این کمربند که در میان دارى چیست؟ گفت این بت پرستى و آتش پرستى است که من اختراع کرده و براى مردم آرایش دادهام تا به آسانى بتوانند آن را بپذیرند، فرمود این رشته هاى رنگارنگ چیست؟ گفت: این انواع زنان فاسد و مفسد هستند که مردم را به شکل هاى گوناگون خود و رنگ آمیزى و آرایش خویش میربایند.
پرسید این زنگ چیست؟ گفت: این مجموعهاى از همه لذت هاست که در این قرار دارد از تار و طنبور و طبل و ناى و سُرنا که وقتى گروهى بر شرابخوارى مشغول میشوند براى این که لذتشان کامل گردد من آن را به صدا در میآوردم تا مشغول خوانندگى گردند و هنگامى که صداى این زنگ را شنیدند از شدت ذوق و شوق از جاى برخیزند به ساز و طرب بپردازند، یکى به رقص درآید دیگر بشکن بزند، و آن دیگر جامعه از تن برکند و به پایکوبى آید.
یحیى (ع) پرسید چه چیزى بیش از همه موجب سرور و شادمانى و دل خوشى تو میشود؟ گفت: زنان [البته زنانى که از دایره هدایت و وقار و حجاب و حیا خارجاند] زیرا اینگونه زنان دامهاى من هستند، هنگامى که شایستگان بر من نفرین کنند نزد زنان میروم و به وسیله آنان به حاجت خود رسیده دل خوش میگردم.
پرسید این کلاه خود چیست که بر سر دارى؟ گفت با این کلاه خود خود را از نفرین خوبان حفظ میکنم.
پرسید این قلاب چیست بر آن آویخته است؟ گفت به وسیله آن قلب نیکان را از حق بازداشته به سوى خود میکشانم.
پرسید آیا هیچگاه بر من دست یافتهاى؟ گفت نه ولى در تو خصلتى هست که محبوب من است فرمود: آن خصلت چیست؟ گفت: هنگامى که مشغول غذا خوردن میشوى در حدّ سیر شدن میخورى و همین سیرى شکم موجب سنگینى است که باعث میشود دیرتر به عبادت برخیزى این امر موجب خوشحالى من است.
یحیى پس از شنیدن این سخن گفت: از این ساعت با خداى خود عهد میکنم که هرگز غذائى سیر نخورم تا هنگامى که پروردگارم را ملاقات کنم، شیطان هم گفت من هم با خدا عهد میکنم که از این پس هیچ مسلمانى را نصیحت نکنم تا به قیامت برسم و پس از این گفتگو شیطان از حضرت یحیى جدا شد و دیگر به نزد حضرت یحیى نیامد. «9»
حدیثى عجیب
از حضرت صادق (ع) روایت شده: عابدى در بنى اسرائیل بود که دنبال چیزى از امور دنیا نبود و وضع الهى او شیطان را به ناله و فریاد انداخته بود، سپاهیانش نزد او گرد آمدند و او به سپاهش گفت: چه کسى به خاطر من فلان عابد را میتواند بفریبد؟ یکى از آنان گفت: من، گفت از چه راهى به سوى او میروى؟ گفت از ناحیه زنان گفت کار تو نیست زیرا او این راه را نیازموده و از این طریق به دام نیفتد دیگرى گفت: من گفت از چه راهى؟ گفت از ناحیه شراب و شهوات گفت: کار تو هم نیست زیرا او به این دامها نمى افتد، یکى از سپاهیانش گفت: من گفت از چه راهى؟ گفت از طریق عبادت گفت: برو که فریفتن او کار توست، شیطان به جاى او رفت و روبه رویش به نماز ایستاد، عابد وقت خواب میخوابید و شیطان نمیخوابید، عابد استراحت میکرد و شیطان از نماز نمیایستاد، عابد در حالى که از خود عبادت کوتاهى دید و عملش را اندک به نظر آورد به سوى او رفت و گفت: این بنده حق به چه چیز بر این نماز مداوم توان و قدرت پیدا کردى، شیطان به او جواب نداد، دوباره دست به دامن او شد ولى پاسخ نشنید بار سوم به او اصرار کرد شیطان گفت: اى بنده خدا گناهى مرتکب شدم و از آن توبه کردم، هرگاه یاد آن گناه میکنم بر نماز توان و قدرت میگیرم، عابد گفت مرا از گناه آگاه کن تا آن را انجام دهم سپس توبه کنم و پس از آن بر نماز توان و قدرت پیدا کنم، شیطان گفت وارد شهر شو و از فلان زن زناکار خبر بگیر چون به او رسیدى دو درهم به او بده و با او جمع شو، عابد گفت: دو درهم از کجا بیاورم، شیطان دو درهم به او داد، پس از آن عابد با لباس بلندش وارد شهر شد و از منزل آن پرسید و مردم هم به تصور این که این چهره نورانى میخواهد آن زن بدکاره را نصیحت کند و موعظه نماید او را به خانه زن دلالت کردند، عابد زن را کنار خانهاش دید و دو درهم را به وى داد و گفت: برخیز به میان خانه رویم چون به خانه رفتند به عابد گفت کسى تاکنون به قیافه و صورت ملکوتى تو نزد من نیامده، من را از وضع خود و علت آمدنت به این خانه آگاه کن، عابد ماجرا را گفت، زن بدکاره به او گفت: اى بنده خدا ترک گناه آسانتر از یافتن حقیقت توبه است، و اینگونه نیست که هرکس از پى توبه باشد آن را بیابد به نظرم میرسد این شخص شیطانى است که به صورت آدم براى تو مجسم شده به جایت برگرد که او را نخواهى یافت عابد برگشت و آن زن بدکاره در شب همان روز از دنیا رفت چون صبح شد بر در خانهاش نوشته شده بود:
«احضروا فلانة فانها من اهل الجنة»
براى تجهیز او حاضر شوید که او بدون تردید اهل بهشت است!
مردم در این مسئله شک و تردید کردند و تا سه روز از دفن او خوددارى نمودند خدا عزوجل به پیامبرى از پیامبرانش که او را جز موسى بن عمران نمیدانم وحى کرد که سراغ آن زن بدکاره از دنیا رفته برو و بر او نماز بگذار، و مردم را به نماز بر او فرمان بده، زیرا من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم به خاطر این که فلان بنده مرا از گناه بازداشت. «10»
مونس دوزخى عاصیان
مفضل بن عمر که از اصحاب حضرت صادق و دانشجویان مکتب علمى آن حضرت است میگوید به امام ششم گفتم: از مغیرة بن سعید پیشواى گروه مغیریه نقل میکنند که او گفت: هرگاه بندهاى خداى خود را بشناسد همین شناخت براى او بس است و دیگر نیازى به انجام عمل نیست زیرا پس از شناخت خدا عملى از او مطالبه نمى کنند.
حضرت فرمود خدا او را لعنت کند و از رحمتش طرد نماید، این سخنى باطل و بیهوده است.
غیر این نیست که عبد به هر اندازه معرفتش به خدا زیاد شود مطیع تر خواهد بود، آیا آن که خدا را نمى شناسد از او اطاعت خواهد کرد!؟!
خداى عزوجل پیامبرش را به کارى و انجام عملى فرمان میدهد و او نیز مؤمنان را به عملى دستور میدهد و همه به خاطر معرفت و ایمانشان اجراکننده فرمان حق هستند، و زمانى که فرمانى براى دورى از کارهاى ناپسند و اعمال زشت از سوى حق برسد این نهى همانند فرمان به کار پسندیده نزد انسانى مؤمن مساوى و یکسان است، به عبارت دیگر پیامبر و اهل ایمان همه فرمانبردار خدا هستند خواه امر الهى باشد و خواه نهى حضرت او، و فقط شناخت خدا کافى نیست، مفضل میگوید: آنگاه امام فرمود: خداى عزوجل به سوى بندهاى نظر رحمت نمى کند و او را پاک نمى سازد چنانچه یکى از واجبات الهى مثل نماز و روزه و ... را ترک کند و یا مرتکب گناهى از گناهان کبیره گردد.
مفضل میگوید با شگفتى پرسیدم واقعاً خداوند به او نظر رحمت نمى کند؟ فرمود: آرى زیرا او براى خدا شریک قرار داده است، دوباره با تعجب پرسیدم آیا مشرک شده؟ فرمود: آرى دلیل این مسئله این است که چون خدا به کارى فرمان داده و در برابر ابلیس به مخالفت آن کار دستور داده او آنچه را خدا دستور داده ترک کرده و نهایتاً از ابلیس اطاعت نموده است، پس چنین انسانى همدم و مونس ابلیس در هفتمین درک آتش دوزخ است. «11» به نظر میرسد این روایت از طرفه روایت هاى رسیده از اهل بیت است که مطیع شیطان و عاصى بر خدا را مشرک شمرده است، مشرکى که به تعبیر قرآن نجس است «12» و آلوده به ظلم عظیم است. «13»
درخواست مسیح از خدا
روزى حضرت مسیح از پروردگار درخواست کرد تا جایگاه شیطان را به او نشان دهد.
حضرت حق به او نشان داد، مسیح (ع) دید شیطان سرش را که چون سر مار است بر دل انسان نهاده، هرگاه انسان به ذکر خدا و یاد حضرت حق مشغول میشود شیطان سرش را پس میکشد و میگریزد، و چون از یاد خدا غافل میشود دل او را مانند لقمه در دهان خود میگیرد. «14»
از مکر و حیله این دشمن غدار هرگز ایمن نباشید
هنگامى که ابلیس بر اثر نافرمانى از خدا به شکست و شقاوت و لعنت و دورى از رحمت گرفتار شد جبرئیل و میکائیل در دنیاى فرشته بودنشان به زارى و غم نشستند، حضرت حق در رابطه با این حال از هر دو پرسید چرا به این حال هستید، گفتند: خدایا از تدبیر و نقشه تو ایمن نیستیم، زیرا شیطان با همه علم و آگاهیاش از تدبیر و نقشه تو در امان نماند و با یک نافرمانى از درگاهت رانده شد، چگونه ما در امان باشیم؟ حضرت فرمود: آرى هرگز بر خود ایمن نباشید، زیرا اگر خود را در امان بدانید و یک لحظه غفلت نموده به عصیان دچار شوید به همان سرنوشتى گرفتار میآئید که شیطان دچارش شد. «15»
خیانتها و جنایات شیطان
امیرالمؤمنین (ع) که کانون معرفت و دریاى بى ساحل دانش، و آگاه به همه حقایق است در رابطه با این دشمن بى رحم و خائن غدار که بیشتر در چهره جنس دو پا زندگى را تحت تأثیر خود قرار میدهد در نهج البلاغه میفرماید:
«اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکا، واتخذهم له اشراکاً، فباض وفرّخ فى صدورهم و دبّ و درج فى حجورهم، فنظر باعینهم، ونطق بالسنتهم فرکب بهم الزلل وزین لهم الحظل، فعل من قد شرکه الشیطان فى سلطانه و نطق با لباطل على لسانه:»
شیطان را ملاک و پشتوانه و سرمشق خود گرفتند، او هم از این گونه انسان هاى ضعیف و دنیا پرست به عنوان دام استفاده کرد، در درونشان لانه کرد و در دامنشان پرورش یافت، در نتیجه چشمشان براى دیدن چشم شیطان و زبانشان در گفتار زبان شیطان شد، بر مرکب لغزشها سوارشان کرد، و امور فاسد و باطل را در نظرشان آراست، کارشان کار کسى که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده و با زبان او به یاوه سرائى پرداخته است. «1» این نوشتار بیش از این نیاز نمى بیند که درباره شیطان و مصادیق و کارهایش قلم فرسائى کند، این مقدار براى شناخت این دشمن نابکار و حیلهها و دام هایش کافى است، در پایان این بخش فقط به امورى که انسان را از شر شیاطین جنّى و انسى ایمن میکند اشاره مینماید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الذاریات، آیه 56.
(2)- کهف، آیه 50.
(3)- ابراهیم، آیه 22.
(4)- صافات، آیه 30.
(5)- مواعظ العددیه، 276- جامع التمثیل، 304.
(6)- محجة البیضاء، ج 5، ص 52 بحار، ج 6، ص 154.
(7)- عوارف المعارف، ص 19.
(8)- عوارف المعارف، ص 19.
(9)- بحار، ج 14، ص 171.
(10)- روضه کافى، ص 384.
(11)- وسائل، ج 1، ص 25.
(12)- توبه، آیه 28.
(13)- لقمان، آیه 13.
(14)- بحار، ج 60، ص 194.
(15)- جامع السعادات، ج 1، ص 278.