بشارت - شماره 26
دلیل عادی شدن خواندن «قرآن کریم» و کلمه ها و جمله ها و آیه های قرآن از آن روست که ما، عظمت قرآن را ـ چنان و چندان که باید ـ حسّ نمی کنیم. به هنگام خواندن قرآن (یا گوش دادن به آن) آن گونه که باید، در مدار روحانیت قرآن شقرار بگیریم، قرار نمی گیریم و بارش کلمات و آیات را به صحرای عطشناک دل نمی رسانیم، و به مرحله نزول آیات قرآنی برقلب خویش، نمی رسیم؛ و قلب خود را با قلب پذیرنده اصلی قرآن (قلب محمّدی)، منطبق نمی سازیم، بلکه نزدیک به این مرتبه والا نیز نمی شویم.
بیشتر این چنین است… در صورتی که رحمت عامّ محمّدی «بِالمؤمنین رَؤُوف رحیم».(سوره توبه، آیه 128) و حرصی که پیامبر اکرم بر «صیرورت قرآنی» افراد اُمّت داشته است «حریص علَیکم»(همان) موجب قطعی آن است که اگر ما در این راه همّتی کنیم و دلی برآن بگشاییم، به مرحله ای از «نزول برقلب» دست یابیم و در رده: «لِمَن کانَ لَهُ قَلْب» (سوره ق، آیه 37) وارد شویم و دلمان از تشعشع های فوق ملکوتی «إنَّ قرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهوداً» (سوره اسراء،آیه78) نور باران گردد.
ما نباید بپنداریم که با حروف و کلمات و جملات متعارف روبرو هستیم که از دهان هر انسان عربی زبان و عربی خوانی بیرون می آید. نشناختن حقیقتها و نکوشیدن در راه شناخت آنها، ظلم به خویشتن است نه ظلم به حقیقتها.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونــق بازار آفتاب نکــاهـد
عبد المِلک اصمعی بصری (م 216ش)، ادیب و لغت شناس و دستوردان سده دوم و اوایل سده سوم هجری، از بنیادگذاران مشهور فرهنگ لغوی عرب و از مراجع مهم علم صرف و نحو زبان عربی است. او ـ بالطبع ـ شعرشناسی زبده نیز بود، چنانکه از «اخبار البُلْدان» (سرگذشت شهرها) و جغرافیای آبادیهای سرزمین عربی و نامهای آنها اطّلاع داشته است. از وی کتابهای مختلف چندی برجای مانده است.
اصمعی در جستجوی لغات عرب و یافتن تلفّظ صحیح و معانی قطعی و مسلّم «لغات» و جداسازی «حقیقت» و«مجازِ» و فراهم آوری قواعد مختلف دستوری (گرامری)، به این سو و آن سو، به ویژه به میان بادیه نشینان می رفت و رنج سفر و کوچیدن را برخود هموار می ساخته است تا به هدف پژوهشی خویش دست یابد و واژه ها را از سرچشمه های آنها و از زبان دست نخورده اهل زبان ـ بدون واسطه در نقل ـ به دست آورد و ضبط کند. طبیعی است که در این کار دامنه دار و زمان گیر، با کسان و رخدادهایی روبرو گردد و اتفاقهایی و خاطره هایی برای او پیش آید. اصمعی فراوان از این خاطرات نقل کرده است. از این رو در کتابهای لغوی و ادبی، (بجز اشعار عرب، و نظرهای نحوی و دستوری) حکایتهایی بسیار از او نقل کرده اند. از آن جمله خود او می گوید:
روزی از مسجد جامع بصره در آمدم و از میان کوچه ها به راه خود می رفتم که ناگهان به یکی از اعراب بادیه برخوردم ـ زُمُخت و خَشِن ـ که برشتر جوان خود سوار بود و شمشیری حمایل داشت و کمانی در دست. مرا که دید نزدیک شد و سلام کرد و گفت:
ـ از کدام طایفه ای؟ گفتم: از طایفه بنی الأصمع.
ـ نکند اصمعی هستی؟ گفتم: آری.
ـ از کجا می آیی؟ گفتم: از جایی که در آنجا، کلام خدای رحمان را می خوانند.
ـ مگر خدای رحمان، کلامی دارد که آدمها می توانند آن را بخوانند (و بر زبان جاری سازند)؟
گفتم: آری.
ـ قدری از آن کلام برای من بخوان! گفتم: از شتر خود پیاده شو!
پیاده شد و من از «سوره ذاریات»، شروع به خواندن کردم تا به این آیه رسیدم: «وفی السَّماءِ رِزْقُکُم وما تُوعَدُون؛ روزی شما و هرچه به شما وعده می دهند در آسمان است (و از جانب خداوند ـ با اسباب و وسایلی که در جهان فراهم آورده است ـ به انسانها و دیگر موجودات می رسد)».
ـ ای اصمعی! این که خواندی کلام خدای رحمان بود؟
گفتم: آری، به حقّ خدایی که محمّد را «بحق»، به پیامبری فرستاد، این کلام همان خداست که برپیامبرش محمّد نازل کرده و براو فرو فرستاده است.
آنگاه از جا برخاست و به سوی شتر خود رفت و آن را ذبح کرد و با پوست تقسیم نمود و گفت: «به من کمک کن تا آن را به مردم بدهیم». ما به هرکس گذر می کردیم یک قسمت از گوشت آن شتر می دادیم تا تمام شد. سپس شمشیر و کمان خود را برداشت و شکست و آن شکسته ها را زیر جهاز شتر نهاد؛ و خود رو به بادیه گذاشت، و همان آیه را می خواند و می رفت: «وفی السَّماءِ رِزْقُکُم وما توُعَدُون».
و من به سرزنش نفس خود پرداختم، که ای نفسِ اصمعی! تو به اندازه این عرب بادی نشین (بیابانی) که از شنیدن چند آیه بیدار گشت، لیکن تو در همه عمر بیدار نگشتی و اهمّیت کلام خد ا را نفهمیدی….