منابع:
کتاب : تفسیر حکیم ج 3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
شاید با توجه به آیاتى که سرگذشت پر از حادثه و پر از عصیان و طغیان اکثر بنى اسرائیل را بیان مى کند و نیز دقت در ترتیب حوادث زندگى این قوم بتوان گفت: زمانى که جمعیت کثیر و پر نفرات یهود که بنا به گفته مفسران و تاریخ نویسان در آن زمان حدود هفتاد هزار نفر بوده پس از ورود به قریه اى که در آیات گذشته به آن اشاره شد به خاطر کثرت قوم و نیاز فراوان آنان، با کم آبى مواجه شدند و نسبت به خود و حیوانات و احشام و مرکب هاى سوارى شان از نظر آب این ماده حیاتى و برترین نعمت دنیا و آخرت دچار مضیقه و سختى شدند، و از آنجا که مى دانستند به خاطر کثرت گناهان و تجاوزات و ستم کارى هایشان آبروئى در پیشگاه خدا ندارند و دعایشان مستجاب نمى گردد و رجزى که بر آنان نازل شده نتیجه شوم طغیان و عصیانشان مى باشد دست تمنا به سوى عبدصالح خدا و بنده خالص حضرت رب پیامبر عظیم الشأن حضرت موسى دراز کردند و ملتمسانه از او خواستند که از خدا بخواهد مشکل کم آبى آنان را حل کند و آنان را از مضیقه و سختى برهاند، البته آنان فراوانى آب را با توجه به رفتار و منششان به هدف رنگین تر کردن سفره زندگى و پر کردن شکم، و رفاه و عیش و نوش مى خواستند، لذا در آیه شریفه درخواست آب به موسى نسبت داده شده که درخواستش جنبه عبادت و معنویت داشت و دعایش از باب دلسوزى و ترحم به تشنگان و مهرورزى به حیواناتشان بود و نیز به خاطر این که شاید با دعایش و مستجاب شدنش از بیمارى حس گرائى بنى اسرائیل بکاهد و آنان را از طریق سیراب کردنشان به وسیله معجزه از شک و تردید نسبت به قدرت حق و نبوت خود نجات دهد و برایمان و اعتقادشان به حقایق بیفزاید.
لذا با خلوصى کامل و قلبى پاک، خضوع و خشوعى عارفانه و با صدق نیت و به عنوان عبادت که همه و همه بخشى از شرایط دعاست دست نیاز به درگاه بى نیاز برداشت و از حضرت ارحم الراحمین که مى دانست دعاى دعا کننده واجد شرایط را برنمى گرداند درخواست آب کرد.
از جانب حضرت حق به موسى فرمان داده شد که با عصایش همان عصائى که به اذن خدا تبدیل به مار عظیم مى شد و بر صدق نبوت او دلالت داشت به تخته سنگى معین که به اراده خدا مى توانست از دل آن دوازده چشمه جارى شود و دوازده قبیله و احشامشان را از تشنگى نجات دهد بزند.
موسى با دست موسوى اش که نور و قدرت از قلب پر از ایمانش مى گرفت و کاربرد آن عصا به خاطر اتصال به آن دست مخصوص بود عصا را بلند کرد و بر تخته سنگ زد و بدون معطلى «فَانْفَجَرَتْ » دوازده چشمه همسان و هم اندازه آب جوشید تا دوازده قبیله هر یک به طور مساوى از چشمه مربوط به خود که به آن آگاهى داشت استفاده کند.
زده شدن عصا بر تخته سنگ و جوشیدن دوازده رشته آب که از معجزات ویژه موسى به حساب مى آید نعمتى بود که حضرت حق به بنى اسرائیل ارزانى داشت تا با دقت در آن و تعقل و اندیشه نسبت به آن از غفلت و بیتوجهى به حقایق بدرآیند و در مرحله اول قدرت بى نهایت حضرت حق را درک کنند، و در مرحله دوم نبوت موسى را تصدیق نمایند و اگر نسبت به قدرت حق و نبوت موسى تردید و شکى دارند از برکت این معجزه تردید و شکشان زدوده شود، و قلبى پر از ایمان و اعتقاد و یقین پیدا کنند، و از پرتو آن ایمان و یقین به عمل صالح و اخلاق حسنه و رفتارى مناسب انسانیت دسترسى پیدا کنند، تا سعادت دنیا و آخرتشان تأمین گردد و به رضا و لقاى حق و بهشت جاوید برسند، آیا بنى اسرائیل با دیدن این معجزه که تحولى عجیب در زندگى مادى آنان ایجاد کرد و با دیدن معجزات پیش از این معجزه به حضرت حق و اوصاف جمال و جلالش و به نبوت موسى بن عمران و به تورات ایمان آوردند؟ پاسخ این پرسش را باید در آیات بعد مورد دقت قرار دهید.
تقسیم عادلانه
از آنجا که آب مایه حیات و زندگى است، و املاک و زمین هاى قابل کشت با بودن آب ارزش و قیمت دارند، و محصولات لازم جز با آب و آبیارى به دست نمى آید، و هر چراگاهى و مرغزارى و باغ و گلستانى سرسبزى و نشاط و رشد و علف دهى و سبزه دهى و میوه دهى اش بستگى به آب دارد، و افزون شدن ثروت و مال وابستگان به املاک و سرزمین هاى کشاورزى به سیراب نگاه داشتن منطقه هاى زراعت و سیراب نگاه داشتن احشام و دام هاست، و هر صاحب ملکى که دستى در زراعت دارد، و هر صاحب دامى که گذران زندگى اش بستگى به چراگاه سرسبز و داراى آب است و ممکن است زیاده خواهى و آز و طمع او در به دست آوردن آب بیشتر براى زراعت و کشت و محصول فراوان تر مایه زورگوئى و نزاع و جنگ و دعوا و اختلاف با طرف هاى مقابلش شود و از این طریق به جان و مال مردم تجاوز و تعدى گردد و چه بسا خون ریزى شود بهترین راه جلوگیرى از این امور به این است که آب رودخانه ها و چشمه ها و قنات ها که به سوى زمین هاى کشاورزى هدایت مى شوند از جانب اهل حل و عقد و عاقلان قوم نسبت به کشاورزان و زمین داران عادلانه تقسیم شود تا هر کسى به تناسب ملک و املاکى که در بخش کشاورزى در اختیار دارد آب مورد نیازش تأمین شود، بر این اساس حضرت حق از طریق عصاى موسى از تخته سنگ معین به عدد قبائل بنى اسرائیل دوازده چشمه که همه آب مساوى داشتند جارى ساخت تا عدالت در آب رسانى به همه قبائل رعایت شود و موردى براى نزاع و اختلاف و جنگ قبیله اى پیش نیاید و جان و مال و ملک مردم محفوظ بماند، و فضاى امنیت و آرامش که از اعظم نعمت هاى الهى است بر زندگى آنان حاکم باشد، شاید که با معجزه روان شدن آب از دل سنگ خارا، به صورت دوازده آبشخور و تقسیم عادلانه اش، و فراوان شدن کشت و زراعت از برکتش بنى اسرائیل را به ایمان و یقین و باور کردن قدرت حق و نبوت موسى و نهایت به نقطه تسلیم شدن در برابر حق و انجام عبادت حق و خدمت به خلق برساند.
نهى از سرکشى و فساد
در پایان آیه شریفه بنى اسرائیل را از سرکشى و فساد و طغیان و افساد که از مصادیق بارز و خانمان سوزش اختلاف و ناسازگارى با یکدیگر و جنگ و خون ریزى و نهایتاً تباه شدن جان و مال و ناتوان شدن بنیه جامعه و از دست رفتن اتحاد و وحدت است اکیداً نهى مى کند آنجا که مى فرماید:
از همه نعمت هائى که به شما عطا کرده ام یا به سبب این دوازده چشمه روان به دست شما مى رسد بخورید و مصرف کنید و تبهکارانه و از روى فساد در زمین فتنه و آشوب برپا نکنید.
به حکم عقل و فطرت و بر اساس فرمان هاى دینى باید از همه نعمت هاى حق و خوردنى ها و آشامیدنى هاى حلال براى برپائى و قوام معیشت استفاده کرد و از انرژى هاى به دست آمده آن که در بدن ظهور مى کند به عبادت و خدمت و همه امور خیر و کارهاى مثبت برخاست، و منبعى از خوبى و برکت شد و در یک کلمه حق نمک خورده شده را ادا کرد.
و از هزینه کردن انرژى هاى به دست آمده از خوراکى ها و آشامیدنى ها در گناه و معصیت و به ویژه در نزاع و اختلاف و کشمکش و جنگ و جدال و خون ریزى پرهیز کرد که این امور مورد نهى حق و امورى زشت و خانمان برانداز و پایمال کردن حق نمک الهى و کمال نامردى و ناجوانمردى و در حقیقت آتش زدن به خرمن انسانیت و ویران کردن کاخ آدمیت و ایجاد زحمت و مزاحمت براى مردم به ویژه بى گناهان است: وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ.
شما کافى است به آثار بسیار اسفناک و خانمان سوز اختلافات صدر اول اسلام به ویژه اختلافاتى که پس از بیعت مردم با امیرمؤمنان صورت گرفت و منشأى جز هواپرستى و جاه طلبى و مادى گرى نداشت بیندازید تا شومى گناه اختلاف و خسارت غیر قابل جبران نزاع و کشمکش را در هر امتى و در هر زمان و روزگارى درک کنید.
امیرمؤمنان درباره بیعت شکنان منطقه بصره که بیعت شکنى آنان با طرح و نقشه طلحه و زبیر و عایشه صورت گرفت و به شکستن وحدت ملت اسلام منتهى شد و دنبال آن براى دشمنان سوگند خورده قرآن و جامعه اسلامى یعنى امویان زمینه ایجاد جنگ صفین و نهروان و نهایتاً منجر به شهادت امیرمؤمنان و محروم شدن مردم آن روزگار و پس از آن تا قیامت از دریاى بى پایان علم و حکمت و بصیرت شد مى فرماید:
«فقدموا على عمالى و خزان بیت مال المسلمین الذى فى یدى و على اهل مصر کلهم فى طاعتى و على بیعتى، فشتتوا کلمتهم و افسدوا على جماعتهم و وثبو على شیعتى فقتلوا طائفة منهم غدراً و طائفه عضوا على اسیافهم فضاربوا بها حتى لقوا الله صادقین:» «1»
طلحه و زبیر پیروانشان که از بیعت من سر باز زدند و عهد خود را نسبت به من شکستند و از ملت جدا گشتند بر کارگزاران از جانب من عثمان بن حنیف و دیگران، و بر خزانه داران بیت المال مسلمین که در اختیار من بود و بر مردم شهرى که همه مطیع و پیرو من و در مدار بیعتم بودند وارد شدند و میانشان اختلاف انداختند اتفاق و اتحادشان را بر ضد من به پراکندگى تبدیل کردند و جمعى از آن مردم را به شکستن بیعت وادار نمودند و بر پیروانم هجوم برده گروهى از آنان را به حیله و به ناحق کشتند و گروه دیگرى از شیعیانم با آنان همراه با شمشیرهایشان به شدت زد و خورد کردند تا صادقانه و با نیت و اعتقادى پاک به ملاقات خدا شتافتند. یقیناً اگر اصحاب جمل بیعت امام به حق و پیشواى عادل و چراغ هدایت و حقیقت دین را نشکسته بودند، شیعیان بى گناه در بصره به شمشیر ستم کشته نمى شدند، زنانشان بیوه نمى گشتند، اطفالشان به خاک یتیمى نمى نشستند، دلهایشان بریان و جگرهایشان کباب و اشک مظلومانه شان بر رخسار معصومشان جارى نمى شد، و سپس آتش جنگ زبانه نمى کشید و صدها تن از دو لشگر به قتل نمى رسیدند، و نیروى جامعه به ضعف و ناتوانى کشیده نمى شد، و زمینه براى جنگ صفین و کشته شدن هزاران نفر فراهم نمى گشت، و کار به جنگ نهروان و نهایتاً به شهادت امیرمؤمنان و افتادن حکومت و سرپرستى مسلمانان به دست امویان منافق و ضد حق و پدید آمدن فرهنگ اموى تعطیل حدود و احکام اسلام و ظهور عالمان دربارى و توجیه گر حکومت ستم، و دستبرد به اصول اسلام و تخریب عقول، و تهدید پاکان و نوشته شدن هزاران کتاب به ظاهر اسلامى و به باطن اموى مسلک کشیده نمى شد، و زمینه براى حکومت عباسیان منافق تر از بنى امیه فراهم نمى گشت، و جائى براى یورش مغول و تیموریان و بتدریح فراهم آمدن زمینه ورود استعمارگران به مناطق اسلامى و مسلط شدنشان به جان و مال و فرهنگ مردم و معادن و ثروتشان به وجود نمى آمد، من همه این بلاها و مصائب و زبونى ها و ستم ها و ظلم ها و غارت گرى ها و رو در رو بودن مسلمانان با یکدیگر و گسترش کینه ها و تعصبات جاهلى و بیجا را محصول اختلاف اندازى اهل سقیفه و تکمیل آن به وسیله اصحاب جمل به ویژه طلحه و زبیر و عایشه مى دانم و بر اثباتش دلیل هاى محکم و استوار و متین دارم که اگر عمرم کفاف دهد در بررسى کاملى که در تاریخ صدر اول اسلام و حوادث بسیار تلخ و آثار شومش خواهم داشت هر موضوعى را با دلیل استوار و محکمش به تحریر خواهم کشید.
در هر صورت اختلاف و ناسازگارى غیر منطقى و نامعقول که گاهى میان مردم پیش مى آید، و اختلاف هواپرستان و جاه طلبان امت با اهل خدا و مردان حق و حقیقت آثار شومش و خسارت هاى غیر قابل جبرانش قابل شماره نیست.
چنانچه کسى بگوید در روایتى از رسول اسلام آمده:
اختلاف امتى رحمة
: اختلاف امت من رحمت است، اگر کلمه اختلاف در این روایت به معناى تردد و رفت و آمد مثبت باشد جائى براى پذیرفتن روایت وجود دارد و اگر به معناى پراکندگى و چند دستگى و ضد اتفاق و اتحاد باشد به دلایلى مردود و بوى جعل و ساختگى بودن از آن مى آید، و نسبت دادن آن به پیامبر رحمت و منادى وحدت جز افترا و تهمت به آن حضرت که گناهى بزرگ است چیزى نیست علاوه بر این که متن روایت با توجه به این معنا با صریح آیات قرآن از جمله وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا صد در صد تضاد و مباینت دارد و دلیل بر ساختگى بودن آن است.
از حضرت باقر (ع) درباره ى ناسازگارى دو روایت مهم نقل شده:
«من قسم له الخرق حجب عنه الایمان:» «2»
کسى که ناسازگارى بهره اش شود ایمان از او در حجاب رود.
و آن حضرت از پیامبر روایت مى کند:
«لو کان الخرق خلقا یرى ما کان شیئ مما خلق الله اقبح منه:» «3»
اگر ناسازگارى موجودى قابل دیدن شود، چیزى در میان مخلوقات خدا زشت تر از آن نباشد.
اتحاد و وحدت صف پولادینى است که با هجوم هیچ حادثه اى در هم نمى شکند، و ساختمان محکم و استوارى است که با کلنگ هیچ دشمنى فرو نمى ریزد، و سد با بنیانى است که با هیچ عاملى از جا در نمى آید، و شجره طیبه اى است که شاخ و برگش زرد و خشک نمى گردد.
مى گویند مردى دوازده پسر داشت نزدیک مرگش همه آنان را کنار بسترش خواند به هر یک چوبى خشک داد و گفت آن را بشکنید و آنان هم چوبى که در دست داشتند شکستند سپس به هر یک دو چوب داد و گفت بشکنید و آنان هم با مایه گذاشتن زور بیشتر شکستند، تا دوازده چوب را با رشته اى به هم بست و گفت آن را بشکنید ولى هیچ کدام موفق به شکستن دوازده چوب به هم پیوسته نشدند، آنگاه روى به آنان کرد و گفت: اگر پس از مرگ من جداى از هم گردید و هر کدام مکتب تک روى پیشه گیرید دشمن به آسانى به شما چیره مى شود، اگر دست در دست هم نهید و با هم متحد باشید و یک پارچگى خود را حفظ کنید قطعاً هیچ دشمنى با همه قدرتى که دارد نمى تواند بر شما چیره گردد.
گر چه قرآن براى هدایت ناس و همه انسان ها در هر روزگارى نازل شده و مربوط به طایفه اى خاص نیست و نمى تواند و نباید بر پایه مشرب خاصى اعم از مشرب ادیب، فیلسوف، متکلم، عارف، دانشمند علم طبیعى تفسیر شود، ولى گاهى مطالبى ذوقى نه به عنوان تفسیر از بعضى مشرب ها به ویژه عرفان در سایه بعضى از آیات نقل شده که داراى جاذبه معنوى و دلیل بر بعضى از حقایق روحى و بیشتر جنبه زنگ بیدارباش و هدایت به پاره اى از مطالب باطنى دارد.
در پرتو این آیه شریفه در تأویلات نجمیه آمده:
روح انسانى و صفاتش در جهان قلب به منزله موسى و قوم اوست، روح در هویت ذاتش از خدا درخواست مایه اى دارد که آتش عطش او را بنشاند و از آن مایه که در حقیقت حکمت و معرفت است سیراب گردد.
او از سوى حضرت حق مأموریت مى یابد که عصاى لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* را بر قلب که به خاطر دورى از حق، و آلوده شدنش به رذایل چون سنگ شده یا سخت تر از سنگ گشته بزند تا از آن دوازده چشمه حکمت و معرفت به عدد حروف لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* که دوازده حرف است جارى گردد، و دوازده سبط وجود که پنج حس ظاهر و پنج حس باطن و قلب و نفس است هر یک به فراخور ظرفیتشان از آن چشمه هاى معنوى استفاده کنند و از تبهکارى و عصیان و فساد که محصول روگردانى از حق و ترک اوامر و احکام او و میل به شهوات غیر منطقى است در امان بمانند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه خطبه 208.
(2)- کافى ج 4 ص 10 باب خرق حدیث 1- 2.
(3)- کافى ج 4 ص 10 باب خرق حدیث 1- 2.