سخن درباره ی پایه گذار مکتب سَلَفی است که ابن تیمیه نام دارد. در مورد عقائد او مطالبی را مطرح کردیم و به سخن او در مورد زیارت رسول خدا (ص) رسیدیم. او به روایتی تمسک می کرد و بر اساس آن سفر برای زیارت رسول خدا (ص) را حرام اعلام کرده بود. قبلاً جواب هایی بر این عقیده مطرح کردیم. اینک به سراغ سیره ی مسلمانان می رویم که آیا به این حدیث و مانند آن عمل می کردند یا نه. ابتدا به قرون نخست می رویم که سَلَفی ها معتقدند اعمال افراد در آن قرون برای ما الگو است و باید از رفتار آنها پیروی کنیم. کعب الاحبار کسی بود که با عمر بن خطاب بعد از آنکه فلسطین را فتح کرد، همراه بود. او فردی بود یهودی که احادیث یهودی بسیاری را وارد اسلام کرد. متأسفانه می بینیم بسیاری از مسلمانان اهل سنت تحت تأثیر اقوال او قرار گرفته اند بر این اساس کتب تفسیر بسیاری می بینیم که از احادیث او مملو است. عمر بن خطاب به کعب می گوید: با من بیا به مدینه برویم و به زیارت قبر رسول خدا (ص) برویم. اگر این سفر حرام بود چرا عمر به چنین زیارتی اقدام کرد.
همچنین در تاریخ امویان تا حدی عمر بن عبد العزیز از انصاف بیشتری برخورد دار بود. او افرادی را استخدام می کرد تا از طرف او به مدینه بروند تا قبر رسول خدا (ص) را زیارت کنند قال ابن الجوزی: وکان عمر بن عبد العزیز یبرد البرید من الشام یقول: سلّم لی علی رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم).[1]
داستان دیگری هست که در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده است و آن اینکه بلال بعد از رسول خدا (ص) با ابوبکر بیعت نکرد و حاضر نشد برای خلافت اذان بگوید. او را مجبور کردند مدینه را ترک کرد. او به مرز بین اسلام و رومیان در شام رفت و به مرزبانی مشغول شد. بعد از سالیانی رسول خدا (ص) را در خواب دید و حضرت به او فرمود: أ ما لک ان تزورنی یا بلال. او از خواب بیدار شد در حالی که محزون بود. در بعضی از تعابیر آمده است: ما هذه الجفوة یا بلال. یعنی این بی محبتی و جفا چیست که در حق ما روا داشته ای. او بار سفر بست و در نزدیکی مغرب وارد مسجد شد که امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دید و آنها به او فرمودند: به حق جد ما امشب اذان بگو. به هر حال خواب او چه حجّت بود یا نه ولی او به سبب اینکه صحابی رسول خدا (ص) بود عملش حجّت است.
مکتب سَلَفی که همان وهابی است دو هدف عمده را دنبال می کنند:
اول اینکه مقامات انبیاء و اولیاء را در حد انسان عادی پائین بیاورند. مثلا می گویند که رسول خدا (ص) بعد از وفات دیگر کارش تمام شد و مانند یک انسان عادی است. به همین سبب است که از زیارت آنها ممانعت به عمل می آورند.
حتی به محمد بن عبد الوهاب نسبت می دهند که گفت: هذه عصای تنفع و محمد لا ینفع.
دوم اینکه درصدد هستند تمام آثار اسلامی را از بین ببرند. بر این اساس تمامی آثار بجز قبر رسول خدا (ص) و مولد حضرت را از بین برده اند. آنها می خواهند بعد از هزار سال از اسلام خبری باقی نماند و بعد از مدتی اصل وجود رسول خدا (ص) از بین برود تا بقیه بگویند از کجا معلوم که چنین فردی وجود داشته است. در غرب هم عده ای مسیحیت را ترک کرده اند و سکولار شده اند به سبب اینکه می گویند: از مسیح خبری نداریم، نه خودش قبری دارد نه مادرش، حتی کتاب معین هم ندارد زیرا بیست و چهار نوع انجیل است و حتی قبر حواریون او هم معلوم نیست. از کجا معلوم که داستان او ساختگی و مجعول نباشد. اینکه قبر رسول خدا (ص) را تا به حال حفظ کرده اند به سبب ترس از مسلمانان بوده است. تا اکنون بحث سفر برای زیارت قبر رسول خدا (ص) فارغ شدیم
اما بحث در مورد اصل زیارت: آنها اصل زیارت را منکر هستند. آنها یک نوع زیارت را قبول دارند و آن اینکه انسان هنگام عبور نسبت به رسول خدا (ص) و دیگران بگوید خدایا آنها را ببخش و بیامرز. همانند همان زیارتی که در نماز میّت برای میّت می خوانند. ولی اینکه دو رکعت نماز بخوانیم و به ایشان هدیه کنیم و یا در کنار قبر ایشان دعا کنیم همه را انکار می کنند.
به روایاتی از اهل سنت در مورد زیارت اشاره می کنیم:
روی الدارقطنی فی سننه بسنده إلی ابن عمر قال: قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم): «من زار قبری وجبت له شفاعتی.[2] البته زیارت به تنهایی برای رسیدن به شفاعت کافی نیست بلکه باید تقوا هم با آن ضمیمه شود. تمام اعمال مستحب در صورتی مؤثر است که با آن سایر شرایط هم ضمیمه باشد. به برخی از کسانی که حدیث فوق را نقل کرده اند اشاره می کنیم:
ابن ابی الدنیا بزرگترین محدث متوفای 281
دارقطنی متوفای 385
ابوبکر بیهقی متوفای 458
قاضی عیاض مالکی متوفای 544
ابن عساکر متوفای 571
ابن الجوزی متوفای 597
علامه ی امینی 42 نفر از کسانی که این روایت را نقل کرده اند را نام می برد.
به هر حال به مضمون روایت فوق روایات متعدد دیگری هم نقل شده است از جمله: من زار قبری حلت له شفاعتی. من جائنی زائرا لا تحمله حاجة الا زیارتی کان حقا علی ان اکون له شفیعا یوم القیامة من حج فزار قبری بعد وفاتی کان کمن زار فی حیاتی و من حج البیت فلم یزرنی فقد جفانی.
سُکّی یکی از علماء معاصر با ابن تیمیه است و یکی از بزرگترین کسانی است که در اقوال او را رد کرده است. به ابن تیمیه می گوید: در طول این هفت قرن مسلمانان وقتی به حج می روند مسیر خود را به گونه ای تنظیم می کنند که به زیارت قبر رسول خدا (ص) نائل شوند. همچنین می گوید (به نظر اهل سنت) اجماع در یک قرن حجّت است چه رسد به هفت قرن. با وجود این سیره چگونه می توان سفر برای زیارت را حرام دانست؟
ابن قتیبه می گوید آنها برای زیارت مسجد رسول خدا (ص) می آیند نه قبر رسول خدا (ص). این کلام از او بر خلاف واقعیت است و همه برای زیارت قبر رسول خدا (ص) اقدام می کنند نه مسجد. حتی مسلمانان مناطق مختلف زیارت نامه های بسیار مفصلی دارند که در کتب ما وجود ندارد.
اگر همه برای زیارت مسجد می آیند چرا قبر رسول خدا (ص) را زیارت می کنند و در اطراف آن زیارت نامه می خوانند.
قرآن مجید نیز در مورد زیارت رسول خدا (ص) می فرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً[3]مسلما در زمانی که رسول خدا (ص) در قید حیات بود این آیه معنا داشت. اما بعد از رحلت ایشان می گوییم: قاطبه ی علماء اهل سنت با این آیه استدلال می کنند که بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) می توان به محضر حضرت رفت و از او تقاضای استغفار کرد. ظاهر آیه هرچند مخصوص حیات رسول خدا (ص) است ولی ملاک موجود در آیه زمان وفات ایشان را هم شامل می شود زیرا وقتی خداوند می فرماید: شهداء احیاء هستند به طریق اولی نبی ایشان زنده است. حیات شهداء نعمتی از جانب خداوند است و خداوند می فرماید: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ[4] چگونه می شود نبی شهداء از این نعمت محروم باشد. وقتی رسول خدا (ص) زنده است پس می توان از ایشان تقاضا کرد که برای ما در محضر خداوند استغفار کن.
ابن عساکر که سرآمد روزگار در تاریخ و حدیث است به گونه ای که علامه امینی می گفت من نمی دانم خداوند چه مزدی به ابن عساکر می دهد زیرا او بسیاری از تواریخ را ضبط کرده است که اگر نمی کرد از دست می رفت. به هر حال او و ابن جوزی در مثیر القِران از محمد بن هلال نقل می کنند که وارد حرم رسول خدا (ص) شدم که بیابان نشینی وارد حرم شد و قبر رسول خدا (ص) را زیارت کرد بعد گفت: یا خیرَ الرسل إنَّ اللَّه أنزل علیک کتاباً صادقاً قال فیه: «وَلَوْ أَنَّهمُ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ واسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَسُولُ لَوَجَدُوا للَّهَ تَوّاباً رَحِیماً» وإنّی جئتک مُستغفراً ربَّک من ذنوبی مُتشفّعاً بِک (وفی روایة: وقد جئتک مُستغفراً من ذنبی مُستشفعاً بک) إلی ربّی، ثمّ بکی وأنشأ یقول:
یا خیر من دُفنت بالقاع أعظُمهُ فطابَ من طِیبهنَّ القاعُ والأکمُ
نفسی الفداءُ لِقبرٍ أنت ساکنُه فیه العفافُ وفیهِ الجودُ والکرَمُ
ثمّ استغفر وانصر.[5]
این نشان می دهد که فهم عربی آن فرد اقتضاء کرد که از آیه همین را متوجه شود که رسول خدا (ص) زنده است.
اما مسأله ی توسل: بحث دیگری که با ابن تیمیه داریم مسأله ی توسل است. او قائل است که توسل به رسول خدا (ص) شرک است زیرا ما در روایات نداریم که می توان به رسول خدا (ص) متوسل شد. چرا باید بین خود و خدا واسطه قرار داد. باید مشکل را مستقیما به خدا گفت. نقول: حرف ابن تیمیه را باید قبول کرد یا فرمایش رسول خدا (ص) را. ما برای حل این مشکل به روایتی عمل می کنیم که ابن تیمیه آن را صحیح می داند. در این روایت آمده است که رسول خدا (ص) به فردی که مبتلا به درد چشم بود برخورد کرد و به او فرمود: بعد از دو رکعت نماز آن دعا را بخواند تا چشمش خوب شود: عن عثمان بن حنیف أنّه قال: إنّ رجلًا ضریراً أتی النبی فقال: أُدع اللّه أن یعافینی فقال (صلی الله علیه وآله وسلم): «إن شئت دعوتُ وإن شئت صبرت وهو خیر (اگر صبر کنی بهتر است). قال: فادعه، قال: فأمره أن یتوضّأ فیحسن وضوءه ویصلّی رکعتین ویدعو بهذا الدعاء: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیک محمّد نبی الرحمة، یا محمد إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فی حاجتی لتُقضی، اللّهم شفعه فی». قال ابن حنیف: فواللّه ما تفرقنا وطال بنا الحدیث حتی دخل علینا کأن لم یکن به ضرّ.[6]
کل دعایی که رسول خدا (ص) به او تعلیم می کند هم حاوی توسل است.
احدی در سند و دلالت این روایت قدحی وارد نکرده است.
ابن ماجه تصریح می کند که این حدیث صحیح است.
احمد بن حنبل در مسند آن را به سه طریق نقل می کند.
ترمذی آن را حدیث حسن و صحیح می داند
ابن خزمیمه آن را صحیح می داند.
حاکم در مستدرک آن را صحیح می داند. هکذا سیوطی در جامع الصغیر. حتی در سند آن ابو جعفر آمده است که بین ثقه و غیر ثقه مردد است ولی در مسند احمد آمده است که او ابو جعفر ختمی است که ثقه است. یکی از بزرگان وهابی که در ریاض فوت کرده است در صدد توجیه این حدیث بر آمده گفته است مراد از (بنبیک) بدعاء نبیک است. این در حالی است که در این حدیث فقرات بسیاری است که توجیه او را کنار می زند. همچنین به وهابی ها می گوییم مطابق آیه ی فوق واسطه قرار دادن رسول خدا (ص) در زمان حیات اشکال نداشت و دعای رسول خدا (ص) در آن زمان جایز بود. سؤال می کنیم مراد اثر دعای است یا دعای رسول خدا (ص) است؟ واضح است که مراد دعایی است که ایشان می کند نه صرف دعا. اگر دعای رسول خدا (ص) مستجاب است به سبب این است که ذات او مقدس به تمام معنا می باشد. هکذا وقتی فرزندان یعقوب از پدرشان خواستند که برایشان استغفار کند برای این بود که مقام حضرت یعقوب به عنوان پیامبر واسطه قرار گیرد: قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کنَّا خاطِئینَ[7]حتی هنگامی که خداوند می خواهد منافقین را نکوهش کند می فرماید: وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُونَ[8]زیرا آنها حاضر نبودند مقام رسول خدا (ص) را هنگامی که می خواست برایشان دعا کند بپذیرند. بنا بر این دعا به تنهایی موضوعیت ندارد بلکه دعای رسول خدا (ص) موضوعیت دارد. از این رو اگر دعای رسول خدا (ص) مستجاب است به سبب مقام ایشان است. حال اگر دعای او قابل توسل است توسل به ذات او به طریق اولی جایز می باشد. به هر حال در میان علماء شیعه حدود صد کتاب علیه ابن تیمیه نوشته شده است در حالی که از طرف اهل سنت قریب به هزار کتاب بر علیه ابن تیمیه و وهابیت نوشته شده است. اهل سنت که به وهابی مشهور هستند کمال تنفر را از او دارند آنها طرفدار ابن تیمیه هستند.
پی نوشت ها
[1] مثیر الغرم الساکن الی اشرف الاماکن، ج2، ص297.
[2] سنن الدارقطنی، ج2، ص278، باب المواقیت، حدیث 194.
[4] آل عمران/سوره3، آیه164
[5] وفاء الوفاء، ج4، ص1361.
[6] سنن الترمذی، ج5، ص22.