آرزوها و ادعاهاى بیدلیل‏

پیشرفت اسلام در میان مردم به ویژه مدینه نشینان و ظهور عظمت الهى پیامبر، و تجلى آیات قرآن مجید در قلوب اهل خرد و انصاف، و استوارى حقایق فرهنگ حق و شریعت محمدى یهود و نصارى را نسبت به از دست دادن موقعیت هاى مادى و ریاست هاى چند روزه دنیائى، و خاموش شدن چراغ آئین تحریف شده آنان در برابر طوفان معنویت اسلام و منش مسلمانان در ترس عجیبى فرو برد و آنان را ...

آرزوها و ادعاهاى بیدلیل‏

 

پیشرفت اسلام در میان مردم به ویژه مدینه نشینان و ظهور عظمت الهى پیامبر، و تجلى آیات قرآن مجید در قلوب اهل خرد و انصاف، و استوارى حقایق فرهنگ حق و شریعت محمدى یهود و نصارى را نسبت به از دست دادن موقعیت هاى مادى و ریاست هاى چند روزه دنیائى، و خاموش شدن چراغ آئین تحریف شده آنان در برابر طوفان معنویت اسلام و منش مسلمانان در ترس عجیبى فرو برد و آنان را به شدت به وحشت انداخت تا جائى که هر دو طایفه براى تضعیف روحیه مسلمانان که تازه به اسلام گرویده بودند، و خشک کردن نهال ایمان که تازه به رشد نشسته بود، و پراکنده کردن جمع اهل ایمان به پخش عقاید خرافى و ادعاهاى بى دلیل که مایه و پایه اى جز انحصارگرائى بیجا و غرور و کبر و منیت و خودپسندى و از همه بدتر ریشه اى جز حسد نداشت وادار کرد و هر دو طایفه دست به دست هم داده وارد میدان مبارزه با مؤمنان شده، و به شبیخون فرهنگى روى آوردند و شب و روز به تبلیغ این مسئله پوچ روى آورده و نسبت به آن سرمایه گذارى کردند که در قیامت هیچ طایفه اى جز یهود و نصارى وارد بهشت نمى شوند، و درهاى جنت در عالم آخرت فقط و فقط به روى یهود و نصارى باز است.

با این که قرآن در آیات بعد مى گوید یهود در صف مخالف با نصارى و نصارى در جبهه دشمنى با یهود قرار داشتند ولى این نابکاران دنیاپرست و مغروران خودپسند به ظاهر با هم همدست شده و به ترویج و تبلیغ مطلبى پوچ که بهشت در انحصار یهود و نصارى است برخاستند!

اینان جز آرزوهاى باطل و تمایلات شیطانى، و خواسته هاى غیر منطقى نداشتند، در آیات گذشته خواندید که آرزو مى کردند خیرى بر مسلمانان نازل نشود، و دوست داشتند اهل ایمان را به کفر باز گردانند، و بهشت قیامت را در انحصار خود مى دانستند، آرى این آرزوهاى پوچ و خواسته هاى نامعقول آنان بود

تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ.

انگیزه هاى نفسانى، طغیان شهوات، ریاست طلبى، مادى گرائى، و خودخواهى آنان را دچار این آرزوها و امیدهاى واهى کرده بود، و پندارشان این بود اگر این آرزوها و امیدها را که منحصراً نسبت به نجات خود و ورودشان به بهشت دارند به شدت تبلیغ کنند روحیه اهل ایمان را نسبت به عقایدشان سست، و شخصیت آنان را در هم مى شکنند و نهال اسلام را از ریشه و بنیان بر مى کنند غافل از این که آنچه بر دلیل و برهان و بر حق و حقیقت استوار است ماندنى است، و هیچ شبیخونى نمى تواند آن را سست و از هم بگسلد.

یهود و نصارى تا به امروز که قرن دو هزار میلادى و پانزدهم هجرى است همه ترفندهاى خود را با در دست داشتن انواع ابزارها براى نابودى اسلام و تضعیف امت محمّد بکار گرفتند ولى در نقشه و طرحشان موفق نشدند و اسلام روز به روز گسترش یافت تا جائى که هم اکنون گرایش به اسلام در اروپا و افریقا و آمریکا به شدت پا گرفته و بى تردید آینده از اسلام است، و عمر ادیان دیگر نزدیک به پایان رسیده است.

در رابطه با آرزوهاى باطل و دست نیافتنى روایات بسیارى رسیده که در توضیح آیات دیگر به آن اشاره خواهد شد در اینجا به دو روایت براى تکمیل شرح آیه بسنده مى شود:

رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:

«الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت، و العاجز من تبع نفسه هواه و تمنى على الله:» «1»

زیرک و زرنگ کسى است که خود را محاسبه کند، و براى پس از مرگش عمل نماید، و ناتوان و عاجز کسى است که خود را به دنبال هواى نفس و تمایلات بى مهار ببرد، و بر خدا و رحمتش آرزوى باطل و دست نیافتنى بندد.

 

قبول مسائل متکى به دلیل و برهان

اسلام آئین آسمانى و فرهنگ وحى، و دین خداست که جز حق و حقیقت و مسائل هماهنگ با فطرت و دعوت به تعقل و تفکر چیزى در آن نیست.

اسلام براى خردمندان، عالمان، اندیشمندان، متفکران، صاحبان بصیرت ارزشى فوق العاده قائل است.

اسلام در مبارزه اى بى امان با جهل و نادانى است، و خردورزى را عبادت دانسته، و تحصیل دانش و بینش را فریضه به حساب آورده است.

اسلام گفتگو و بحث و جدال به بهترین روش را با دیگر فرهنگ ها و مکاتب اجازه داده، زیرا با توجه به دلایل و براهینى که براى اثبات حقانیت خود داردواهمه اى از رویاروئى با دیگر ادیان ندارد.

اسلام در جدال و بحث با هر طایفه و گروهى و حتى با دشمنان سرسخت و حسود مکتب وحى پیوسته پیروز بوده، و پاسخى که سبب شکستش باشد تاکنون دریافت نکرده و از این پس هم دریافت نخواهد کرد.

دانشمندان بزرگ اسلام به ویژه علما و اندیشمندان پرورش یافته در مکتب اهل بیت کتاب هاى پربار، علمى، استدلالى، فنى در زمینه بحث هاى دینى و عقلى و منطقى تدوین کرده اند که حقانیت این آئین متکى بر دلیل و برهان را اثبات مى کند.

کتاب هائى نظیر احتجاج، دلایل الصدق، الفین، عبقات، شرح تجرید، کفایة الموحدین، شافى شیخ طوسى، الغدیر، المراجعات و صدها کتاب کلامى و اعتقادى دیگر دلیلى بر صدق این ادعاست. اسلام از ابتداى ظهورش در برابر تبلیغات و ادعاهاى مکتب ها به ویژه مکتب یهود و نصارى طلب دلیل و برهان کرد.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ

و چون در برابر اسلام از آوردن دلیل و برهان بر اثبات مدعاى خود عاجز بودند حقانیت خود و بطلان ادعاهاى طرف مقابل را ثابت نمود.

اسلام با محکوم کردن یهود و نصارى بخاطر نداشتن دلیل نسبت به این مسئله که مى گفتند بهشت در انحصار یهود و نصارى است تبلیغاتشان را از اثر انداخت و به مسلمانان و مؤمنان دلگرمى و امید مثبت داد که بهشت نه این که در انحصار این دو گروه نیست بلکه اینان بخاطر این ادعاهاى کذب و نیت هاى شومشان علیه دیگران، و تحریف حقایق از رفتن به بهشت محروم اند و بهشت براى کسانى است که به خدا و قیامت ایمان دارند و اهل عمل صالح و اخلاق حسنه هستند و از آروزهاى بى پایه و عقاید بى مایه و ادعاهاى کذب دورند، و جز پاکى و صداقت و شرافت و کرامت و امیدهاى مثبت که میوه درستى و فضیلت است سرمایه کسب نکرده اند.

آنان به تبعیت از قرآن و پیامبر و امام معصومشان امیرمؤمنان جز بر حق و حقیقت و دلیل و برهان و حکمت و معرفت و تعقل و تفکر تکیه ندارند و از امور واهى و خیالى و گمان هاى باطل مى پرهیزند.

امیرمؤمنان (ع) مى فرماید:

«لا تتکل على المنى فانها بضایع النوکى»

بر آرزوى بى پایه و دست نیافتنى تکیه نکن که آروزى بى پایه کالاى احمقان و خیال پردازان است. «2»

 

آرزوى بیجا و دست نیافتنى

حجاج بن یوسف که در بى رحمى و ستم، و بیدادگرى و ظلم زبان زد ملت اسلام است و در خیانت و جنایت موجودى کم نظیر بود روزى در بازار گردش مى کرد، شیر فروشى را دید با خود حرف مى زند، در گوشه اى ایستاد و به سخنان وى گوش داد، شیر فروش مى گفت: این شیر را مى فروشم پولى که مى گیرم فلان قدر مى شود، استفاده آن را با درآمدهاى آینده ام جمع کرده تا به قیمت گوسپندى ماده برسد، از شیرش استفاده مى کنم و مازادش سرمایه اى جدید مى شود نهایتاً با حسابى دقیق به این نقطه رسید که پس از چند سال دیگر سرمایه دارى خواهم شد که گاو و گوسپند زیادى خواهم داشت، سپس دختر حجاج یوسف را خواستگارى مى کنم پس از ازدواج با او شخصیت معتبرى خواهم شد، اگر روزى دختر حجاج سر از اطاعتم برتابد با پاى خود چنان لگدى به او مى زنم که دنده هایش بشکند، همین که خواست اداى لگد زدن را درآورد پایش به ظرف شیر خورد و همه شیرها روى زمین ریخت و اصل سرمایه از دست رفت!!

حجاج پیش آمد به دو نفر از همراهانش فرمان داد شیر فروش را بخوابانند و صد تازیانه محکم بر پیکرش بزنند، شیر فروش که با از دست دادن اصل سرمایه اش افسرده و غصه دار بود به حجاج گفت چرا بدون تقصیر مرا به تازیانه مى بندید؟ حجاج گفت: مگر نه این بود که اگر دختر مرا مى گرفتى چنان لگدى به او مى زدى که دنده هایش بشکند اینک به کیفر آن لگد باید صد تازیانه نوش جان کنى!!

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- ابوالفتوح، ج 1، ص 297.

(2)- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 297.

 

 

 

برگرفته از:

کتاب: تفسیر حکیم جلد چهار

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان