شراب و قمار

طلوع خورشید اسلام و نزول قرآن مجید و زحمات بیشائبه رسول بزرگوار اسلام سبب حرکت عقلى و زنده شدن روحیه تفکر و اندیشه در مردم شد و آنان را براى درک حقایق و مصالح و مفاسد امور به عرصه پرسش و سئوال وارد کرد.

شراب و قمار   

 

طلوع خورشید اسلام و نزول قرآن مجید و زحمات بیشائبه رسول بزرگوار اسلام سبب حرکت عقلى و زنده شدن روحیه تفکر و اندیشه در مردم شد و آنان را براى درک حقایق و مصالح و مفاسد امور به عرصه پرسش و سئوال وارد کرد.

به خاطر همین تحرک عقلى و حرکت فکرى بود که از رسول خدا درباره شراب و قمار پرسیدند و خداوند مهربان پاسخ لازم و حکیمانه و قانعکنندهاى به این پرسش داد.

در روزگار جاهلیت شراب جزء آشامیدنى ها، و قمار از منابع درآمد مردم بود، خداوند بزرگ که به اندازه سرسوزنى زیان و خسارت بندگانش را نمیخواهد در پاسخ این که شراب و قمار در زندگى چه وضعى دارد اعلام کرد در هر دو گناه بزرگ و منافعى اندک براى مردم است و گناه هر دو از منافعش سنگینتر است در حدى که منفعت آن دو را با سنگینى گناه هر دو نمیتوان به حساب آورد.

اثم کبیر که به صروت نکره موصوفه آمد ثبات و سنگینى گناه شراب و قمار و آثار زیانبار هر دو را در زندگى میرساند، و منافع که به صورت جمع آمده و تعلق آن به الناس است بیثباتى و پراکندگى منافع آنها را مینمایاند.

اثم که در مقابل منافع ذکر شده و به جاى «فیهما ضرر» آمده دلالت به گناه خسارت بار و نامحدود آنها در برابر سودهاى محدود دارد، گناه بزرگ و سنگینى که فکر و اعضاء و اجتماع و اقتصاد را فرا میگیرد. «1»»

خداوند بزرگ جسمى سالم و روح و روانى بیعیب و پاک و از همه مهمتر عقلى که ما به الامتیاز انسان نسبت به همه موجودات زمینى است به انسان عنایت فرموده و او را از همه زمینیان برتر و بالاتر قرار داده و در این جهت او را مشرف به هم قربى فرشتگان نموده است.

مسکر و شراب که همراه با درصدى بالاى الکل است به جسم ضرر میزند، نظام روح و روان را به هم میریزد، در هر بار مستى نزدیک به دو هزار سلول فعال مغزى را نابود میسازد، و از نظر معنوى مست لایعقل را از هم جوارى فرشتگان ملکوت به حضیض حیوانیت و سبعیت میکشد و چه بسا که با تداوم مشروب خوارى او را از حیوانات و حتى درندگان پستتر میکند و اهداف والاى خلقت او را در آتش الکل میسوزاند.

اگر کسى از روى سفسطه بگوید: بدن نیازمند به الکل است پس در حدى باید مسکر نوشید، پاسخش این است که الکل مورد نیاز بدن در میوه جات و سبزیجات و برخى از سیفى جات تعبیه شده و هیچ نیازى به الکل زیانبار موجود در مسکر نیست.

قمار بازى خطرناکى است که علاوه بر تأثیر منفیاش روى مغز و اعصاب، و ایجاد هیجان و طوفان در روح و روان گاهى بازنده را با باختن مال و ثروت و خانه و مغازه و مکنت و آبرو همراه با خانوادهاش به خاک سیاه مینشاند، و سبب از هم گسیختگى نظام خانواده و طلاق و دربدر شدن فرزندان میشود.

همه ما به کرّات بدبخت شدن قمار بازان و معتادان به مسکرات و مواد مخدر و اعتیاد آور دیده ایم و نیازى به دلیل دیگرى غیر آنچه قرآن براى حرمت هر دو بیان کرده نداریم.

از مخمور مست و انسانى که قدرت عقل و تفکر خود را از دست داده، و توان تمیز و تشخیص او نابود شده جز ایجاد خسارت و زیان و گاهى خسارت غیر قابل جبران چه توقعى میتوان داشت؟!

«هرچه تجربیات پزشکى و بهداشتى و هم چنین مطالعات اجتماعى پیش میرود و عمیقتر میگردد، زیانها و آثار شوم این مایع سمى آشکارتر میشود.

مواد الکلى از همان وقتى که به کام انسان سالم میرسد طعم و بوى آن اعلام ناسازگارى و خطر مینماید، پس از آن نسوج و غدههاى ذائقه و گلو و معده را میسوزاند، و حرکات و ترشحات هضمى را مختل میکند، و موجب زخم معده و روده و تورم کبد میشود و چون وارد خون گردد مانند میکربى که حمله ور میشود، جهازات خونى ملتهب میگردد و حرارت بدن افزایش مییابد تا این مادّه سمّى و جذب نشدنى را از بدن بیرون راند.

حالت مستى عکس العمل این التهابها و فتورهائى است که در مغز و اعصاب رخ مینماید، در این حال همه چیز در نظر مخمور دگرگون مینماید، عقدهها و کینهها باز و وسیع میشود، تا جائى که به هر جنایتى بیباکانانه اقدام میکند، دوست را دشمن، و منفور را محبوب، و زشت را زیبا و جُل را دیبا مینگرد و گاه خود را قهرمان میپندارد و فریاد میکشد و مبارز میطلبد! و گاه زبون و متملق میشود و به هر حال وسیله تفریح و استهزاء دیگران است گویند: مستى خاضعانه با ادرار خود وضو میساخت و با دقت «اللهم اجعلنى من التوابین ...» میخواند!

سرانجام میگسارى تصلب شرائین و بزرگى شکم و برآمدگى حدقه چشم و زشتى چهره، آنگه سکته و فلج عضوى و دیوانگى علاج ناپذیر و مرگ زودرس و سرایت ارثى به نسل است.

در کتاب محجة البیضاء فیض در باب حلال و حرام روایتى به این مضمون از پیامبر اسلام نقل شده که دیدگاه الهى پیامبر و اندیشه او را در فراگیر بودن نسبت به حقایق علمى و اسرار میرساند.

«الحرام تبین فى الذرّیه» «2»

آثار حرام و خود حرام در نسل آشکار میشود. شبى از سیماى جمهورى اسلامى در بخش اخبار پزشکى شنیدم که دانشمندان آلمان ثابت کردهاند مشروبات الکلى آثارش را تا هفت نسل بروز میدهند.

ابلیس شبى رفت به بالین جوانى

آراسته با شکل مهیبى و سر و بر را گفتا که منم مرگ اگر خواهى زنهار جباید بگزینى تو یکى زین سه خطر را یا آن پدر پیر خودت را بکشى زار یا بشکنى از مادر خود سینه و سر را یا آن که بنوشى دوسه جامى تو از این مى تا آن که بپوشم ز هلاک تو نظر را لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را جگفتا پدر و مادر من هردو عزیزند جهرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را لکن چو به میدفع شر از خویش توان کرد نوشم دوسه جامى و کنم دفع خطر را جنوشید دو جامى و چو شد خیره ز مستى ججهم مادر خود را زد و هم کشت پدر را اى کاش شود خشک بن تاک خداوند جزین مایه شر حفظ کند نوع بشر را جپرتوى از قرآن از یکى از پزشکان غرب نقل میکند که گفته است: نیمى از میکدهها را ببندید تا نیمى از بیمارستانها بسته شود و ما اضافه میکنیم تا بیشتر زندانها و دستگاههاى انتظامى و قضائى برچیده شود. قمار نیز در این گونه آثار در ردیف شراب است:

اتلاف استعدادها و وقت ها، انحراف از تفکر و اندیشه مستقیم و اعمال سنجیده و ثمربخش.

اتکال به بخت و اتفاق و ناتوانى براى درک علل حوادث و وقایع زندگى و قیام به اعمال صحیح.

قمار باز چون ببازد کینه میاندوزد و باید در آتش دشمنى و بینوائى بسوزد یا بستیزد و یا دم نزند.

و چون ببرد گمان میکند که بر همه سختیها پیروز شده، در پوست نمیگنجد، و چون بدون رنج و اتفاقى مال به دست آورده به آسانى و بیهوده آن را از دست میدهد و در نتیجه باید همیشه در حال خود خورى و یا ستیزگى و بینوائى معنوى و مادى به سر برد.

آیا براى این گونه مردم زندگى امیدبخش و سر و سامانى دیده میشود؟ اگر این بیمارى از طبقه چپاول گر به طبقات مولد سرایت کند منابع ثروت بائر میماند و زبونى و بینوائى همه را فرا میگیرد.

قمار بازى، که اثر ثابتش کینه توزى و تهى دستى است به تخدیر شراب و مانند آن میکشاند و میگسارى که اندیشه و حرکت مغز را میبندد به سرگرمى قمار، و آلودگان به این دو با آن که مواهب انسانى و شرف و مال را میبازند سفیهانه به خود میبالند.

در پاسخ این آیه از مسئله خمر و میسر حکم صریحى نیامده است، به خاطر این که راه تفکر و اجتهاد را به روى مردم بصیر باز نماید و در هر موضوعى که ضرر و سودش در نظر عموم به هم آمیخته و تبیین نشده بیندیشند و حکم شرع را مبتنى بر این دو اصل عقلى بدانند که: 1- دفع ضرر گرچه احتمالى باشد مقدم بر جلب نفع است. 2- و آنچه زیانش از سودش بیش باشد باید تحریم شود: «قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما.» «3»

از حضرت هادى (ع) روایت شده:

«... کل ما قومر به فهو المیسر و کل مسکر حرام:» «4»

هر آنچه که با آن قمار کنند زیر عنوان میسر و داراى حرمت است، و هر مست کنندهاى حرام است.

از حضرت ابوالحسن (ع) روایت شده:

«الزد والشطرنج والاربعة عشر بمنزلة واحدة وکل ما قومر علیه فهو میسر:» «5»

نرد و شطرنج و وسیلهاى که در هر خطش هفت مهره قمار است از نظر معصیت بودن یکى است، و هرچه با آن قمار شود تحت عنوان میسر است.

از حضرت سجاد (ع) روایت شده است:

«الخمر من ستة اشیاء التمر و الزبیب و الحنطة والشعیر والعسل والذرة:» «6»

مستکننده از شش چیز است: خرما، کشمش، گندم، جو، عسل، ذرت.

البته تمدن غرب که مبتنى بر جاهلیت یونانى است از غیر آن شش چیزى که در قرون گذشته از آن خمر میگرفتند خمر میگیرند و با اسامى گوناگون به خورد مردم احمق و دور از حق و حقیقت میدهند و جیب خود را پر میکنند.

از رسول خدا در روایتى آمده: کسى که شراب بنوشد خدا تا چهل روز نماز او را قبول نمیکند، پس اگر توبه کرد حضرت حق توبهاش را میپذیرد، و اگر دوباره به خمر روى آورد تا چهل روز نمازش را نمیپذیرند، بعد از آن اگر توبه کرد توبهاش را قبول میکند، اگر بار سوم شراب بخورد نمازش تا چهل روز پذیرفته نمیشود، و اگر توبه کند توبهاش مقبول واقع میگردد و اگر بار چهارم شراب بنوشد باز نمازش تا چهل روز قبول نمیشود و اگر توبه کند خدا توبهاش را نمیپذیرد و او را از نهر خبال مینوشاند. «7»

خبال زهرى است که از چرک و خون عضو آلوده به معصیت زنان زناکار به وجود میآید.

رسول خدا میفرماید:

«من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یجلس على مائدة یدار علیها الخمر:» «8»

کسى که ایمان به خدا و پیامبر دارد، بر سر سفرهاى که شراب در آن میگردانند ننشیند.

و نیز از آن حضرت روایت شده:

«والذى بعثنى بالحق ان شارب الخمر یجیئ یوم القیامة مسودا وجهه یسیل لعابه على قدمه یقذره کل من رآه و قال: و من کان فى قلبه آیة من کتاب الله و یصّب علیه الخمر یجیئ کل حرف من تلک الآیة یأخذ بناصیته حتى یقیمه عندالرب فیخاصمه ومن خاصمه القرآن خصم:» «9»

به خداوندى که مرا به حق مبعوث به رسالت کرد، شرابخوار روز قیامت میآید در حالى که صورتش سیاه و لعاب دهانش بر قدمش میریزد، هرکه او را میبیند از او کناره میگیرد، و فرمود: هر کس در قلبش آیه از کتاب خدا حفظ باشد و بر آن شراب بریزد، هر حرفى از آن آیه موى جلوى سرش را گرفته و در پیشگاه رب سرپا نگاهش میدارد و با او دشمنى میکند و هر که قرآن با او دشمنى کند معلوم میشود او دشمن قرآن است.

از رسول خدا روایت شده:

«شارب الخمر کعابد الوثن:»

مشروب خور در همه امورش چون بت پرست است.

و نیز از آن حضرت روایت شده:

«ان الله لعن الخمر و عاصرها و معتصرها، وشاربها و ساقیها و حاملها و المحمولة الیه، وبایعها و مشتریها و آکل ثمنها:» «10»

خداوند شراب، و گیرنده آن، و خورندهاش و ساقیاش و حملکنندهاش و مرکبى که بر آن حمل میشود و فروشنده و خریدارش و خورنده پولش را لعنت کرده است.

مشروبخوار از عدالت ساقط، و بر فرزندش ولایت ندارد، و لعنت خدا بر او حتمى است، و پایان عمرش دچار تباهى، و ختم امرش دوزخ است.

در آثار اسلامى آمده: پنج چیز علامت مردم بدبخت است: ترک نماز، خوردن ربا، اصرار بر زنا، عقوق والدین، ادامه شراب خوارى. «11»

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«حرمت الجنة على ثلاثة مدمن الخمر و عابد و ثن و عدو آل محمد و من شرب الخمر فمات بعد ما شربها باربعین یوما لقى الله کعابد وثن:»

بهشت بر سه طایفه حرام شده: آن که پیوسته شراب میخورد، و کسى که بت میپرستد، و کسى که با اهل بیت دشمن است، آن که شراب میخورد از روز نوشیدنش تا چهل روز بعد اگر بمیرد همانند بت پرست خدا را ملاقات میکند!

و نیز آن حضرت از رسول خدا روایت میکند:

«لاینال شفاعتى من استخف بصلاته ولایرد على الحوض لا والله لاینال شفاعتى من شرب المسکر ولایرد على الحوض لا والله:» «12»

به شفاعتم نخواهد رسید کسى که نمازش را سبک بشمارد

ذرهاى از آن را دیگر نمیآشامم. «13»

 

با دیدن شراب و قمار یزید را لعنت کنید

فضل بن شاذان که از دانشمندان بزرگ شیعه و داراى دهها کتاب علمى براساس فرهنگ اهل بیت است و به محضر حضرت رضا (ع) مشرف میشده از آن حضرت روایت میکند که فرمود:

هنگامى که سر مقدس حضرت حسین (ع) را به شام آوردند، یزد فرمان داد سفره غذا بیندازند و سپس با یارانش مشغول شراب خوردن شد در حالى که سر مبارک امام شهید را در طشتى پاى تخت قرار داده بود! در همان وضعیت دستور داد شطرنج آوردند و با دوستانش به قمار مشغول شد و با مشروبخواران و قماربازان بارگاهش در رابطه با حضرت حسین و پدر و جدش گفتگو میکرد و مسخره مینمود.

هرگاه یزید در قمار برنده میشد جامى شراب گرفته میخورد و مانده ته جام را به پهلوى طشت میریخت!!

حضرت در اینجاى سخن فرمود:

«فمن کان من شیعتنا فلیتورع من شرب الخمر و لعب الشطرنج:»

هر که از شیعیان ماست بر او واجب است از خوردن شراب و بازى با شطرنج اجتناب نماید، کسى که چشمش به شراب یا شطرنج افتاد حادثه حسین را به یاد آورد و یزید را لعنت کند که خداوند با این عمل گناهش را گرچه به عدد ستارگان باشد محو میکند. «14»

 

شراب و نابودى خانوادهاى بزرگ و مشهور

هارون به وزیر سیاستمدار و دانشمندش جعفر بن یحیى برمکى به شدت عشق میورزید و او را هم چون جان شیرین دوست داشت و لحظهاى بدون او نمیتوانست بسر برد، از طرفى خواهر خود عباسه را نیز بسیار دوست داشت، چون این دو با هم نامحرم بودند و نمیتوانستند در بزمهاى هارون کنار هم باشند و هارون علاقه داشت هر دو در بزم هایش بنشینند، براى رفع این نقیصه میان عباسه و جعفر عقد ازدواج برقرار کرد، ولى از جعفر پیمان گرفت که جز در مجلس عیش و نوش هارون کنار یکدیگر نباشند، ابتدا جعفر زیربار نمیرفت ولى عاقبت راضى شد که زن و شوهر جز در مجالس هارون کنار هم نباشند و سوگند خورد که در زمینه زناشوئى با عباسه برخورد نداشته باشد و از حق هم خوابگى کنار بماند.

عباسه به شدت به جعفر دل بست و او را از جان و دل عاشق شد، ولى جعفر در برابر خواسته او که با وى هم خوابگى داشته باشد به شدت امتناع میورزید و از دعوت عباسه سرپیچى مینمود.

عباسه وقتى خود را از ناحیه جعفر مأیوس دید به مادر جعفر متوسل شد، نسبت به او مهربانى بسیار کرد و هدایاى پر ارزشى تقدیم وى نمود تا دل مادر جعفر را نرم و به خود مایل کرد، سپس خواسته خود را با او در میان گذاشت و مزایاى این کار را براى او توضیح داد.

پیره زن فریب طرح و نیرنگ عباسه را خورد و گفت: مطمئن باش تو را به مقصودت میرسانم.

مادر مدتى به جعفر فرزندش میگفت کنیزک بسیار زیبائى که از کمال و ادب نصیب دارد برایت خریده ام، پیوسته از جمال و کمال کنیز براى جعفر میگفت ولى از نشان دادن کنیز به جعفر امتناع میورزید، تا با این ترفند اشتیاق جعفر را به مرز جنون بکشاند.

یک روز با پافشارى تمام از مادر خواست که آن کنیز پرده نشین را به او نشان دهد، مادر همان روز به عباسه خبر داد امشب به منزل من بیا که هنگام وعده رسیده و زمینه هم بسترى ات با جعفر فراهم شده است! عباسه به خانه مادر جعفر رفت، جعفر از بزم شبانه هارون بازگشت، آنقدر مست و سرگران باده ناب بود که شعورش را از دست داده و قدرت تشخیص چیزى نداشت و میان مادر و خواهر و عباسه فرقى نمیگذاشت.

خواهر هارون با همه وسایل آرایش خود را آراسته بود به صورتى که زیبائیاش دوچندان نشان میداد، جعفر با او همبستر شد، پس از از این کار از کار گذشت عباسه گفت: جعفر اینک نیرنگ دختران ملوک را دیدى؟ جعفر از شدت مستى و مخمورى مطلب را نفهمید، عباسه خود را معرفى کرد، همین که جعفر فهمید چه اتفاقى افتاده، چنان لرزه بر اندامش افتاد که مستى شراب از وجودش پرید و از دنیاى خیال و بیخبرى درآمد، روى به مادر کرد و گفت: مادر مرا به قیمت ارزانى فروختى، بعد از این خواهى دید نتیجه امشب و این چند لحظه کام جوئى چه خواهد شد!!

عباسه از جعفر بار برداشت، پس از زایمان در حالى که داستان را به شدت از هارون مخفى نگاه داشته بودند فرزندش را با دایه و غلامى به مکه فرستاد زبیده همسر اثرگذار هارون که از دست برامکه دلخوشى نداشت و از جریان به وسیله جاسوسانش آگاه شده بود راز آنها را نزد هارون افشا کرد، هارون براى اثبات مسئله دلیل خواست، زبیده او را به محل فرزند عباسه راهنمائى کرد، هارون همان سال به عنوان حج به مکه رفت و حقیقت پنهان براى او کشف شد، پس از بازگشت به بغداد روزى بر نابودى همه برامکه از مرد و زن و بزرگ و کوچک تصمیم گرفت، در محلى به نام قمر تا شب با جعفر به عیش و عشرت گذرانید، از طرفى هم به سندى بن شاهک فرمان داده بود که همه خانههاى برامکه را محاصره کند، جعفر پس از پایان مجلس عشرت به خانه خود رفت، هارون مسرور خادم را خواست و گفت میخواهم به تو مأموریتى بدهم که پسرانم را لایق آن نمیدانم، حاضرى آن مأموریت را انجام دهى؟

مسرور گفت اگر فرمان برانى که کاردى تیز شکم خود را پاره کنم قطعا این فرمان را انجام میدهم، هارون گفت جعفر برمکى را میشناسى؟ پاسخ داد چگونه ممکن است کسى جعفر را نشناسد، گفت: اکنون برو و او را در هر حال دیدى گردن بزن و سر بریدهاش را برایم بیاور!

مسرور به شدت به لرزه افتاد، ولى براى انجام فرمان ارباب به سوى جعفر رفت، هنگامى که جعفر را ملاقات کرد جریان را به او گفت: جعفر به مسرور گفت هارون با من از این شوخیها زیاد دارد، از او خواست امشب او را مهلت بدهد، مسرور امتناع کرد، نهایتاً جعفر را تا پشت خیمه هارون آورد و او را همانجا نشانید سپس بر هارون وارد شد و گفت: جعفر را آورده ام، هارون از روى خشم فریاد زد اکنون گردنش را بزن، مسرور از خیمه بیرون آمد و به جعفر گفت فرمان هارون را شنیدى؟ جعفر دستمالى از جیب بیرون آورد، چشمهاى خود را بست و گردن پیش آورد، مسرور مأموریتش را انجام داد، همین که سر جعفر را نزد هارون گذاشت هارون یکایک جرائم جعفر را براى او شمرد، سپس به مسرور گفت فلانى و فلانى را نزد من آر، وقتى حاضر شدند دستور داد سر مسرور را از پیکرش جدا کنند و گفت من تاب دیدن قاتل جعفر را ندارم! «15»

 

مشروب خوارى دولت صفویه را به باد داد

پس از آن که طهماسب صفوى بدون اطلاع سردار شجاع و رشید لشگرش نادر افشار با عثمانیها جنگید و شکست خورد و معاهده ننگینى با دولت عثمانى بست، نادر معاهده را به رسمیت نشناخت و به اصفهان رفت، پس از این که شاه طهماسب را بر کار اشتباهش سرزنش کرد، براى شب بعد او را به اردوى خود دعوت نمود.

طهماسب صفوى که به شدت گرفتار شراب این مایه فساد و تباهى بود و در خوردنش افراط داشت، شب موعود چنان مست و بیهوش بود که حرکات جنون آمیز از او صادر میشد.

نادر که موقعیت را براى انجام نقشه خود مناسب دید با یک حرکت پرده را کنار زده رفتار و کردار مسخره آمیز طهماسب را به امیران و بزرگان کشور نشان داد و گفت آیا در چنین موقعیت خطیرى این شخص با این وضع و حرکات نامناسب شایسته حکومت بر مملکتى چون ایران است؟! گفتار نادر و آنچه بزرگان کشور به چشم خود از طهماسب دیده بودند اثر خود را گذاشت، همه کنار زدن او را از سلطنت تصویب نمود و حکومت صفویه را با آن سوابق روشن و درخشانى که از عهد شاه اسماعیل و شاه عباس کبیر بر جاى مانده بود به وسیله شراب بر باد رفت!! «16»

 

حکم قتل امیر کبیر سیاستمدارى بینظیر در حال مستى

میرزا تقى خان امیرکبیر از چهرههاى برجسته و فرهیختهاى است که ایران و بیشتر مناطق جهان نظیر او را کم دیده اند.

او دانشمندى فرزانه، و مؤمنى پاى بند به اصول و فروع دین، و سیاست مدارى شایسته و برجسته بود که در مدت سه سال و اندى وزارتش ایران را در همه امور به جهشى چشمگیر و مورد غبطه همسایگان و اروپائیان رسانید، و اگر وزارتش حدود بیست سال طول میکشید ایران آن روز در ردیف مهمترین کشورهاى علمى و صنعتى قرار میگرفت، و قطعاً وضع امروز ایران که به رشد قابل توجهى رسیده و در علم و صنعت و اختراعات در مرتبهاى بسیار بالا قرار گرفته چندین مرحله بالاتر بود.

ولى کسانى که به وسیله امیرکبیر دستشان از منافع نامشروعشان قطع شده بود و به شدت به او حسادت میورزیدند به ویژه مادر ناصرالدین شاه و میرزا آقاخان نورى که تحت الحمایه انگلیس و جاسوس آنان در دربار قاجاریه بود، با وسوسه دو سفارت روس و انگلیس که عظمت ایران و بیدارى ایرانیان را نمیخواستند، و با بودن امیر زمینه غارت منابع این مملکت به رویشان بسته بود مسئله کشتن او را فراهم کردند و شبى در حالى که شراب خلّر به ناصرالدین شاه نوشانیده بودند و او را در مستى کامل برده و در عیش و نوش و لذات شهوانى غرق نموده فرمان قتل او را گرفتند و به دست حاج على خان حاحب الدوله نمکنشناس که از امیر محبتهاى فراوان دیده بود سپرده و روانه باغ فین کاشان کردند و او را به قتل رسانیده و کشور را از وجود آن مرد بینظیر و علم و درایت و سیاست او که میرفت ایران و همسایگان و حتى هند را از دست استعمار انگلیس نجات دهد و آسیائى فوق اروپا و آمریکا بسازد محروم نموده و ننگ قتل او را بر پیشانى دولت قاجار و حسودان زدند. «17»

 

قهرمان کمنظیر ایران از نحسى شراب شکست میخورد

زمانى که سلطان محمدخوارزمشاه از ترس مغولان به رهبرى چنگیز خونخوار در جزیره آبسکون پنهان شد، فرزندش جلال الدین که از جنگجویان به نام و به شجاعت و تهور و دلیرى و مقاومت معروف و قهرمانى کم نظیر بود، در صدد برآمد تا لکه ننگى که از سستى سلطان محمد پدرش بر چهره حکومت خوارزمشاهى نشسته با خون پاک کند.

بر این اساس این تصمیم که براى نجات ایران و ایرانیان از قوم خون آشام مغول گرفته بود از جزیره بیرون آمد و به سوى خوارزم روانه شد و از آنجا به غزنین رفت، وقتى آمدنش به غزنین در میان مردم پخش شد، بزرگان شهر و سرداران و سران لشگر از هر طرف به سویش آمدند و کنار پرچمش جمع شدند، تا جائى که عدد سپاهش پس از اندک مدتى بیش از صد هزار نفر شد، با آن لشگر دوبار بر ارتش جرّار مغول تاخت، و با بکار گرفتن اسلحه و تاکتیکهاى لازم صفوف لشگر مغول را از هم گسیخت، تا این که با کمال اسف اختلافى در میان سپاه او افتاد.

عده زیادى از آن قهرمان کم نظیر کناره گرفتند و بهمین خاطر فتور و سستى عظیمى در ارتش او به وجود آمد، از طرفى چنگیز همین که به این داستان آگاه شد که میان سپاهیان جلال الدین اختلاف افتاده بیدرنگ به جانب غزنین آمد، وقتى وارد شهر شد اطلاع پیدا کرد که جلال الدین چند روز پیش به سوى هندوستان رفته است.

چهره شیطانى چنگیز از شنیدن این خبر عبوس و درهم شد، به شدت خشمگین گردید، و با شتاب لشگرش را به دنبال او فرستاد، و در معبر رود سند به جلال الدین رسید، جنگ سختى در گرفت، مغولان به طرزى فجیع وحشیانه و ایرانیان با از جان گذشتگى میجنگیندند، چپ و راست لشکر جلال الدین نابود شد، بیش از هفتصد نفر با او نماندند، جلال الدین با آن عده کم در برابر مغول مردانه ایستادگى کرد، خورشید به نصف النهار رسیده بود، اما هنوز فرزند رشید ایران شمشیر میزد و حملههاى سخت میکرد، رفته رفته دایره جنگ بر او تنگ شد، جلال الدین نظرى به اطراف انداخت، در فکر چاره بود، اسبى تازه نفس به چنگ آورده بر آن نشست و مانند شیرى خشمگین بر دشمنان تاخت و صفوف آنان را از هم شکافت، نزدیک روز سند که رسید با یک حمله سریع و نهائى دشمن را از خود راند به چابکى جوشن از تن بیرون آورد، تازیانهاى سخت نثار اسب کرد، اسب چون صاعقه میان آب جست، به زودى امواج خروشان رود اندام ورزیده او را در برگرفت، پس از لحظهاى نهنگ آسا از رود گذشت و به ساحل قدم گذاشت.

چنگیز از این شگرد ماهرانه و بیسابقه، سخت درتعجب فرو رفت، روى به پسرانش کرد و گفت: پسر این چنین باید تا پدر بر وى ببالد.

جلال الدین به همین صورت چند سالى قرار و آرام را بر خود ممنوع ساخت تا سال 628 جاسوسان خبر آوردند: لشگرى بیرحم و خونخوار از مغول به رهبرى جرماغون از آب آمویه گذشته به سوى عراق میآیند، جلال الدین با شنیدن این خبر به تبریز آمد چند پیک به دربار عباسى و سلطان علاءالدین سلجوقى و ملک شام فرستاد پیامى چنین داد: این کار را سهل و آسان نگیرید، از سوء عاقبت بهراسید، امروز من میان شما و این ارتش جرار یأجوج کردار همانند سدّ اسکندر رم اگر آسیبى به من برسد، عافیت و سلامتى و خوشى و رفاه شما نیز به پایان خواهد رسید، اکنون صلاح این است که از یارى و کمک به من امتناع ننمائید، تا دندان دشمنان کند شده و دوستان را نیروى دل افزون شود.

فرستادگان با پاسخهاى یأس آور بازگشتند، جلال الدین زمستان را در منطقه ارومیه بسر برد و از آنجا متوجه دیاربکر شد، یکى از سران سپاه را به عنوان مقدمه لشگر به آذربایجان فرستاد تا محل لشگر مغول را تعیین کرده براى او خبر بیاورد.

فرستاده بازگشت و مژده داد که لشگر مغول از حدود آذربایجان و عراق مراجعت کرده اند، سلطان به شدت مسرور شد دستور داد بزم عیش و عشرت بچینند، رامشگران حاضر شده، بساط خوش گذرانى آماده کردند.

جلال الدین غرق در نشاط و خوردن شراب شد، شب و روز به عیش و عشرت و شراب خورى سپرى کرد، فکر دفع مغولان و مملکت دارى از سرش پرید، سران لشگر و ارکان دولت او چون شاه را شب و روز مست باده ناب دیدند براساس «الناس على دین ملوکهم» آنان نیز به خوش گذرانى و شراب خوارى مشغول شدند.

نورالدین زیدرى که دبیر سلطان جلال الدین بود براى بیدارى و آگاهى سلطان این رباعى را گفت:

شاها زمى گران چه بر خواهد ساخت

و زمستى بیکران چه برخواهد ساخت شه مست و جهان خراب و دشمن پس و پیش ج پیداست کز این میان چه برخواهد ساخت ولى چه سود که همه مست و مخمور بودند و در عیش و نشاط نامشروع غوطه میخوردند، و کسى درمیان آنان نبود که به پند و موعظه نورالدین گوش فرا دهد. نیمه شبى تاریک لشگر مغول در حالى که جلال الدین و یارانش مست و لایعقل بودند هم چون بلاى آسمانى و صاعقه آتش زا بالاى سر آنان رسیدند، و سرا پرده و لشگرگاه سلطان را گرداگرد محاصره کردند، ناگهان یکى از معتمدان جلال الدین از آمدن آن بلاى ناگهانى آگاهى یافت، بیدرنگ به بالین سلطان آمد، و او را با زحمت زیاد از خواب مستى بیدار کرد، و جریان حمله مغول را به او گفت، سلطان از شدت مستى توانائى سوار شدن بر مرکب را نداشت، خواست آتش مستى را فرو نشاند، مقدارى آب سرد بر سر و صورت ریخت، جنبشى به خود داد تا شاید راه چاره به دست آرد، افسوس و دریغ که کار از چاره گذشته بود و درى براى نجات باز نبود، خورشید دولتش با آن غفلت و مستى در یک لحظه غروب کرد، لشگریان وحشى و افسار گسیخته مغول که صدمات و آسیبهاى فراوانى از جلال الدین دیده بودند، و چنگیز براى سرش جایزه گذاشته بود از هرسو به سرا پرده او حمله ور شدند و هیاهوئى عجیب در آن عرصه در افکندند، جلال الدین هنوز سرگران از باده پیمائیهاى سر شب بود که با شمشیر مغولان سر به باد داد و تاج و تخت در راه شراب خوارى از دست نهاد، و پس از او مغولان در همه مملکت ایران به تاراج و کشتن و سوزاندن و جنایات فجیع دست یازیدند و سالها بر این کشور و ملّت مظلومش ستمگرانه حکومت کردند «18»، تا مردى دانشمند، عاقل، پاى بند به احکام حق، بنده خالص خدا چون خواجه نصیرالدین طوسى ایران و اهلش را از شر تاتار نجات داد.

مى گویند: در زمان جاهلیت قیس بن عاصم در حال مستى و غفلت به سوى خواهر یا دختر خود دست جنایت و بیعفتى و کام جوئى نامشروع دراز کرد ولى او از چنگال آن بدمست غافل فرار کرد، چون صبح شد طرف خود را ندید پرسید کجا رفته، قصد جنایت او را در آن شب در حال مستى به او گفتند، بسیار خجلت زده شد، از آن زمان خوردن شراب را بر خود حرام کرد. «19»

 

نتیجه شوم مستى

زمانى که مؤمنان از مظالم و سخت گیریهاى سردمداران شرک در مکه در کمال مضیقه قرار گرفتند، به فرمان پیامبر به حبشه مهاجرت نمودند، قریش براى هلاک کردن آنان، یا برگرداندنشان عمروعاص و عمارة بن ولید را با هدایاى فراوانى نزد نجاشى پادشاه حبشه فرستادند.

عمرو با عماره به کشتى نشسته به سوى حبشه رهسپار شدند.

عماره مردى خوش اندام و زیبا بود، عمروعاص در این سفر همسر خود را همراه داشت، در چند روز سفر هر دو از شرابى که آورده بودند میخوردند، عماره در حال مستى به همسر عمرو میل پیدا کرد، در حقیقت مستى و شهوت دست به دست هم داده عنان اختیار از کفش ربودند به همسر عمرو گفت مرا ببوس! عمرو نیز با کمال بیغیرتى که از آثار مشروب خوارى است به همسر خود دستور داد عمار ببوسد زن هم با بیشرمى که از آثار جاهلیت است بیاورى!

اى عماره همسر سلطان کسى نیست که فریب مانند تو فریبکار دغل را بخورد، اگر در برنامهاى که تعریف میکنى صادقى، از او درخواست کن از عطرى که ویژه خود نجاشى است به تو بدهد، زیرا من عطر او را میشناسم چون در دست تو ببینم گفتارت را باور خواهم کرد.

عمر در دیدار بعدى مقدارى از عطر نجاشى را از همسر او گرفته با خود نزد عمروعاص آورد.

عمرو گفت: اینک من گفته تو را تصدیق میکنم و حرفت را اکنون باور مینمایم و به راستگوئى ات در این زمینه ایمان میآورم، آنگاه عماره را به این رفت و آمد در اندرون شاه و مصاحبت با همسر او تشویق کرد، تا در اولین فرصت خود را به سلطان حبشه رسانید و نمونه عطر را با بیان داستان رابطه عماره با همسر سلطان در اختیار نجاشى گذاشت.

نجاشى پس از کشف حقیقت به خاطر مهمان بودن عماره از کشتن او گذشت، ولى فرمان داد عدهاى از ساحران و جادوگران دربار براى او کیفر بیندیشند، که زجرش از کشتن سنگینتر باشد.

ساحران به اجازه نجاشى با ابزار و وسائل مخصوص در آلت عماره جیوه وارد کردند، او پس از این عمل وضع روانیاش درهم ریخت و سر به بیابان گذاشت و با حیوانات وحشى انس گرفت، قریش براى یافتنش در محلى پنهان شدند، روزى با دستهاى از حیوانات وحشى براى آب خوردن آمد، از مخفى گاه بیرون شده و او را دستگیر کردند ولى او بر اثر شدت اضطراب و ناله در کنار آنان جان داد. «20»

زیانها و خطرات و خسارتهاى شراب و قمار به اندازهاى است که اگر همه آن مکتوب گردد مثنوى هفتاد ممن کاغذ شود آرى قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ ....

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- پرتوى از قرآن 123.

(2)- محجة البیضاء، ج، ص.

(3)- پرتوى از قرآن 125.

(4)- نورالثقلین، ج 1، ص 175.

(5)- نورالثقلین، ج 1، ص 175.

(6)- نورالثقلین، ج 1، ص 175.

(7)- کشف الاسرار، ج 1، ص 586.

(8)- کشف الاسرار، ج 1، ص 586.

(9)- کشف الاسرار، ج 1، ص 586.

(10)- کشف الاسرار، ج 1، ص 586.

(11)- کشف الاسرار، ج 1، ص 586.

(12)- فروع کافى، ج 6، ص 400.

(13)- فروع کافى، ج 6، ص 411.

(14)- روضات الجنات، ص 132.

(15)- مروج الذهب مسعودى، ج 2، ص 386.

(16)- مضرات نوشابه الکلى 62 به نقل از پند تاریخ، ج 4، ص 14.

(17)- مفصل داستان قتل او را در کتاب امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار هاشمى رفسنجانى بیبنید.

(18)- قطعات منتخبه اسماعیل امیر خیزى 29.

(19)- مضراب نوشابه هاى الکلى 68.

(20)- الغدیر، ج 2، ص 136- سفینه البحار دو جلدى، ج 2، ص 261.

 

مطالب فوق برگرفته شده از 

کتابتفسیر حکیم جلد ششم

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر