روزنامه ایران - علی اشرف فتحی*: برنارد لوئیس (2018-1916) را باید در کنار خانمها گرترود بل (1926-1868) و آن لمبتون (2008-1912) بهعنوان سه اسلامشناس و شرقشناس برجسته بریتانیایی دانست که ارتباط آنها با سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی کشورشان و نیز اثرگذاری عمیقشان بر سیاستهای استعماری بریتانیا و سپس امریکا از آنها پژوهشگرانی پر ابهام و خطرناک در ذهن اهالی غرب آسیا ساخته است.
اگر خانم بل که مادر عراق نوین لقب گرفته، در میانسالی خودکشی کرد و در وطن دوم خود؛ عراق به خاک سپرده شد، اما لوئیس و لمبتون این اقبال را داشتند که نزدیک یک قرن عمر کنند و دنیای جدید را نیز به چشم ببینند.
لوئیس در یکی از آخرین یادداشتهای مطبوعاتیاش که سال 2007 نوشته بود، از اسلامگرایی پس از نازیسم و کمونیسم بهعنوان سومین انحرافی یاد کرده که در عمر خود با آن جنگیده است. با همین رویکرد بود که او بهعنوان مورخ محبوب جرج واکر بوش و متفکر تیم نئوکانها بر طبل جنگ میان غرب و گروههای مسلمان غربستیز میکوبید با این هدف که آنها را مطیع دموکراسی مورد نظر غرب کند.
لوئیس رستگاری جهان اسلام را در این اطاعت میدید و معتقد بود که باید مسلمانان را به زور وارد این بهشت زمینی کرد. وی که پیش از ساموئل هانتینگتون از «برخورد تمدنها» سخن گفته بود، ابایی نداشت که بهعنوان یک مورخ برجسته یهودی از بنیان رژیم اسرائیل دفاع کند و در تقویت آن بکوشد.
بدبین اما بیطرف
اهمیت لوئیس در این بود که میکوشید در عین دیگریپنداری مسلمانان، آنان را توجیه کند که در خصومت تاریخی میان آنها و غرب، کفه ترازوی تقصیر به زیان مسلمانان سنگینی میکند.
لوئیس بخوبی از سابقه خصومت مسیحیان با مسلمانان در قرون وسطی خبر داشت و گسترش اقبال اروپاییها و امریکاییها به اسلام را در قرن اخیر به صراحت میپذیرفت و انکار نمیکرد، اما معتقد بود که در تخاصم دامنهدار میان برخی مسلمانان با تمدن غرب، این جهان اسلام است که باید دموکراسی و آزادی را تمرین کند و با واقعیت آن کنار بیاید.
لابهلای حرفهای لوئیس سخنان تأملبرانگیزی وجود داشت که به سود آسیبشناسی وضعیت بغرنج و تلخ جهان اسلام در قرون اخیر بود، ولی لحن گزنده و همراهی او با سیاستمداران متخاصم غربی از وی چهرهای بهغایت منفی ساخت که گویی تنها متفکر نظریهپرداز استعمار جدید علیه جهان اسلام بهنظر میآمد.
همین صبغه و سابقه بود که در سال پایانی حیات 102 ساله او با روی کار آمدن بازرگان سیاستمدار و متخاصمی چون دونالد ترامپ، بار دیگر لوئیس تولدی دوباره در عالم سیاست بیابد و نامش به بهانه ظهور ترامپ در عرصه سیاست جهانی بهعنوان نظریهپرداز اصلی برخورد تمدنها به گوش برسد. هرچند نه برای او رمقی مانده بود که همچون سالهای ریاست جرج بوش دوم با نئوکانهای کاخ سفید همراهی کند و نه شاید روحیهاش با تیم جدید حاکم بر امریکا همخوانی چندانی داشت.
او با وجود همه بدبینیهایش به جهان اسلام، وجهه بیطرفانه و محققانه خود را در آثارش حفظ میکرد و از همین رو حتی آثارش از سوی حوزه علمیه قم و دیگر نهادهای دینی کشور ترجمه و منتشر میشد و مورد استفاده قرار میگرفت[1].
درک اسلام و غرب
لوئیس در ماههای پر تنش پس از 11 سپتامبر میگفت که جهان اسلام نباید بگذارد عملیاتهای انتحاری گروههای تروریستی بهعنوان نماد مسلمانی در دنیای معاصر مطرح شود و استعدادهای جهان اسلام را تباه کند. وی که در سال 1990 نسبت به خطر گسترش جنگهای مذهبی متعصبانه هشدار داده بود، بخوبی از ذات غیر سکولار اسلام آگاهی داشت و در ابتدای کتاب «زبان سیاسی اسلام» تصریح کرده بود که تا پیش از نفوذ فرهنگی غرب در جهان اسلام، تمایزی میان دین و دولت وجود نداشت و بر این اساس، سکولاریسم را یک محصول وارداتی کاملاً غربی دانسته بود.
لوئیس نسبت به خانمها بل و لمبتون دو ویژگی منحصر به فرد داشت: آگاهی گسترده وی از سه دین بزرگ ابراهیمی و تسلط او به سه زبان عربی، فارسی و ترکی که تاریخ، فرهنگ، سیاست و سنتهای جهان اسلام را در قرون اخیر شکل داده بودند.
این دو ویژگی به لوئیس قدرت و اشراف منحصر به فردی در تجزیه و تحلیل تحولات جهان اسلام در طول تاریخ آن داده بود. دغدغه او نیز درک نسبت میان اسلام و غرب و سپس اثرگذاری بر این رابطه پر فراز و نشیب تاریخی بود.
شاید بتوان نسبت میان لوئیس و سیاست را با یک یهودی امریکایی دیگر بهنام رابرت اوپنهایمر مقایسه کرد که اکنون بهعنوان پدر بمب اتمی شناخته میشود. اوپنهایمر که مطالعات شرقشناسانه نیز در دانشگاه هاروارد داشته است، به سبب مدیریت پروژه منهتن و ساخت بمب اتمی که در پایان دادن به جنگ جهانی دوم مؤثر واقع شد، تحت ملامت و مذمت بسیاری قرار داشته است.
لوئیس، تاریخ را به سلاح مورد استفاده سیاستمداران امریکایی بدل کرد و اوپنهایمر نیز دانش فیزیک را ابزار پیروزی مقتدرانه امریکا و صدرنشینی این کشور در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تاکنون کرد.
کمکهای بینظیر این دو دانشمند یهودی به توسعهطلبی سیاستمداران امریکایی مانع از نقشآفرینی علمی و اثرگذاری فکری آنان نبوده است.
همچنانکه کتاب «دولت و حکومت در اسلام» نوشته خانم لمبتون بهعنوان یکی از آثار قابل توجه و مرجع در حوزه اندیشه سیاسی اسلام شناخته میشود، کتاب «زبان سیاسی اسلام» نوشته برنارد لوئیس و نیز مشارکت او در تألیف تاریخ اسلام دانشگاه کمبریج و دایرة المعارف اسلام انتشارات بریل در لیدن هلند نیز بهعنوان منابع مهمی حتی برای محققین مسلمان به شمار میآید و نشان از آگاهی گسترده لوئیس نسبت به تاریخ و اندیشه اسلامی دارد.
حاصل مطالعات لوئیس در حوزه تاریخ سیاست و فرهنگ جهان اسلام وی را به این نتیجه رسانده بود که در پایان کتاب «زبان سیاسی اسلام» بگوید مسلمانان برای حل مشکلات خود تنها به مدد داروهای معجزهآسای وارداتی غرب و شرق همچون مشروطه و آزادی کاری از پیش نمیبرند و راهی جز سازگار کردن اینها با سنتهای اصیل دینی خود ندارند.
در ورای رفتارهای سیاسی گزنده و سوءتفاهمبرانگیز لوئیس در همنوایی با سیاستهای استعماری امریکا و اسرائیل، شاید همین دستاوردهای علمی و تحقیقی را بتوان بهعنوان میراث سودمند لوئیس برای عرضه به پژوهشگران حوزه مطالعات اسلامی و نیز نوگرایان، روشنفکران و فعالان سیاسی مسلمان برگرفت و بهعنوان راهکاری که حاصل قریب هشتاد سال مطالعه و تجربه بینظیر این شرقشناس غربدوست بوده است مورد بررسی و سنجش قرار داد.
پانوشت:
[1] - کتاب «زبان سیاسی اسلام» که از آثار متأخر لوئیس و در نقد و بررسی موج برخاسته از انقلاب اسلامی ایران بود در سال 1378 از سوی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ترجمه و منتشر شد. پیشتر نیز کتاب «مسلمانان در اروپا» سال 1376 از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی ترجمه و منتشر شده بود.
تاریخنگاری که در مرگش کسی اشک نریخت
مجید منتظرمهدی**: شاید دقیقترین توصیف از برنارد لوئیس، استاد سابق دانشگاه پرینستون، توصیفی است که خود او سالها پیش بدان اذعان کرده: «از نظر بعضی من قله نبوغم، از نظر بعضی دیگر شیطان مجسمم.» تاریخنگارِ آموزشدیدۀ مدرسه مطالعات شرقی دانشگاه لندن، شهرت ابتداییاش را مدیون آثار دقیق، موشکافانه و دانش گستردهاش در مورد جهان اسلام و مسلمانان بود. تنی چند از بزرگترین محققان تاریخ اسلام در قرن بیستم شاگردان او در مدرسه مطالعات شرقی و دانشگاه پرینستون بودهاند. لوئیس آثار متعددی نوشته است که شامل موضوعاتی مانند تاریخ مدرن ترکیه، نظریه سیاسی در اسلام، اسلام در اروپا و اسماعیلیه میشود. کمتر محققی است که در مورد تاریخ خاورمیانه و جهان اسلام چنین آثار گسترده و تأثیرگذاری را منتشر کرده باشد.
تا پیش از رفتن به دانشگاه پرینستون، بهنظر میرسد لوئیس تنها محقق دانشگاهی بود که شهرتش را مرهون آثار تحقیقی بوده است اما پس از انتقال به پرینستون و همزمان با جنگ اعراب و اسرائیل، او به یکی از صداهای مخالف اعراب و حامی اسرائیل در جهان غرب تبدیل شد. هرچند که در طول جنگ جهانی دوم، لوئیس در بخش اطلاعات ارتش بریتانیا خدمت کرده بود، که معمولاً بهعنوان پیشزمینه فعالیتهای سیاسی به آن استناد میشود، ولی رویهاش در تحقیق و تفکر همزمان با انتقالش به امریکا و جنگ اعراب و اسرائیل عوض شد. بعد از این بود که لوئیس به یکی از بزرگترین یا حتی مهمترین محققانی تبدیل شد که در امریکا حامی دولت اسرائیل و مخالف چیزی بود که او آن را «مردمان عرب» مینامید. به نظر میرسد از آن هنگام بود که این تاریخنگار خاورمیانه دیگر راضی به تفسیر تاریخ و مشاهده وقایع نبود و تلاش برای تغییر جهان را شروع کرد. آثار و سخنانش پیش از دهه نود، حاکی از امیدش به تبدیل خاورمیانه به منطقهای مدرن و «آزاد» بود یا دستکم این ادعایی بود که تا آغاز دهه 90 تکرار میکرد.
استانداردهای دوگانه
لوئیس هرچند که همواره از نقصهای مردمان عرب میگفت ولی شیفته جمهوری مدرن ترکیه و محمدرضا شاه پهلوی بود، تا آنجا که یکبار به ایران دعوت شد و شخصاً با شاه دیدار کرد. با در نظر داشتن این نکته شاید بتوان فهمید چرا سالهای بعدی و دهههای بعدی به یکی از جدیترین منتقدان مسلمانان و حتی بهصورت عمده تفکر اسلامی تبدیل شد.
در سال 1990 میلادی، بهعنوان سخنران سالانه جفرسون به پاس انتخابش به خاطر تلاشهایش در علوم انسانی از سوی «موقوفه ملی علوم انسانی» در امریکا برگزیده شد. سخنرانی او که بعدها بهصورت مقالهای در ماهنامه آتلانتیک به چاپ رسید، تبدیل به بیانیه سیاسی او برای سه دهه بعدی عمرش در تفکر و عمل سیاسی شد. این تاریخنگار در آن مقاله اعلام کرد مشکل جهان غرب بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جهان اسلام خواهد بود. لوئیس اصطلاح «برخورد تمدنها» را که بعدها ساموئل هانتینگتون مشهورش کرد در همین مقاله «ریشههای خشم مسلمانان» وضع کرد. لوئیس، تحت تأثیر ذهنیت جنگ سرد، بدین نتیجه رسیده بود که در نبود دشمنی مانند اتحاد جماهیر شوروی، تنها دشمن بالقوه جهان غرب و دنیای پیشرفته ، مسلمانان متعصب خواهند بود. او اصرار داشت عقبماندگی خاورمیانه نه بر اثر استعمار، بلکه زاییده جهل و تعصب مردمان عرب است. لوئیس در دهه نود و سالهای پس از آغاز قرن بیست و یکم، روابط صمیمانهای با اهالی قدرت در ایالات متحده برقرار کرد و همواره بر سختگیری و فشار بر ملل خاورمیانه برای اصلاح امور تأکید میکرد.
سؤالی که برای بسیاری مطرح شده این است که عالِمی مانند لوئیس چطور با آگاهی از تأثیر بسیار مخرب استعمار بر تاریخ کشورهای خاورمیانه و نقش ایالات متحده در گسترش گروههای بنیادگرا، چطور راه حل بهبود اوضاع را در زور و مداخله از سوی ایالات متحده و غرب بهصورت کلی میدید. شاید برخورد لوئیس با موضوع نسلکشی ارمنیان به دست ترکهای جوان بتواند روش برخورد او را با موضوعات سیاسی مشخص کند. با توجه به تحقیقات گستردهای که در دهه اخیر انجام شده بسیار سخت است که کسی بپذیرد تلفات ارمنیها صرفاً زاییده شرایط سخت سیاسی بوده و ارمنیها هم در ایجاد آن شرایط بیتقصیر نبودهاند ولی لوئیس منکر نسلکشی برنامهریزیشده ارمنیان توسط ترکهای جوان بود و معتقد بود که مرگومیر ارمنیان به خاطر شرایط نامساعد محیطی بوده و قصدی برای پاکسازی نژادی در کار نبوده و حتی کوچ اجباری هم در کشمکش سیاسی رخ داده است. حال آنکه مستنداتی وجود دارند که نشان میدهند آواره کردن ارمنیان به دست ترکهای جوان سازمانیافته بوده و با آگاهی از شرایط سخت محیطی آنها را مجبور کردند تا با حداقل توشه و امکانات راههای طولانی را پای پیاده طی کنند و همین باعث مرگ بسیاری از کودکان، کهنسالان و زنان شد. علاقه بسیار لوئیس به جمهوری سکولار ترکیه باعث میشد که براحتی چشم بر تمام این مدارک ببندد و معتقد باشد که کشتار ارمنیان نسلکشی نبوده است. همین منطق را در آرای دیگر لوئیس هم میشود، دید.
از شرق تا برجهای دوقلو
در زندگی فکری و سیاسی لوئیس دو مقطع بسیار مهم وجود دارد. مقطع اول زمانی است که ادوارد سعید محقق و نظریهپرداز ادبی در کتابش بهنام «شرقشناسی»، منتشر در 1982، به این موضوع پرداخت که چگونه شرقشناسی، بویژه شرقشناسی بریتانیایی، ابزاری در دست امپراطوری بریتانیا برای سیطره بر ملل شرقی بوده است. البته موضوع کتاب سعید، روشنفکر فلسطینیالاصل، محدود به برداشت محققان خاورمیانه در مورد ملتهای عرب بود و در مورد دیگر ملل شرق بحثی نداشت. از نظر ادوارد سعید لوئیس نمونه اعلای آن ذهنیت شرقشناسانه در قرن بیستم در میان محققان زنده بود. این نقد بنیانفکن لطمه جدی به حیثیت دانشگاهی و اعتبار علمی لوئیس وارد کرد. این نقطۀ آغازِ افولِ سیطره لوئیس در میان دانشگاهیان بود؛ طوری که امروز چهار دهه پس از آن بحثها کمتر پیش میآید آثار لوئیس بهعنوان منابع درسی در دانشکدههای مطالعات خاورمیانه و مطالعات اسلامی مدنظر قرار گیرد. از همینجاست که لوئیس توجهش را به سمت اهل قدرت و مردمان عادی برگرداند. در سه دهه بعدی زندگیاش تقریباً تمام آثارش را برای عموم تألیف کرد و روابطش با سیاستمداران در ایالات متحده و بخصوص با سیاستمداران نومحافظهکار عمق و گستره بیشتری یافت.
برگزیده شدن جورج بوش پسر و حادثه 11 سپتامبر در واقع دومین نقطه تأثیرگذار در حیات سیاسی لوئیس بود. درست چند روز بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، کتاب جنجالی لوئیس، «مشکل از کجا آغاز شد؟ تأثیر غرب و واکنش خاورمیانه»، که پیش از این حادثه و بدون اطلاع از این حادثه نوشته شده بود به بازار آمد. کتاب انگاری جوابی بود به همه آن سؤالهایی که مردم پس از حادثه 11 سپتامبر در مورد ریشهها و عوامل آن داشتند. همین موضوع ،لوئیس را تبدیل به آن دانشمند نابغهای کرد که جواب سؤالها نزد اوست. در این هنگام بود که لوئیس تبدیل به مشاور سیاستمداران پرنفوذی مانند دیک چنی (معاون وقت رئیس جمهوری) و دونالد رامسفلد (وزیر دفاع وقت امریکا) شد.
لوئیس متهم شد که پیشنهاد حمله به عراق در سال 2003 را او داده است یا دستکم مقدمات نظری حمله را فراهم آورده است. هر چند خود او هیچگاه نپذیرفت که پیشنهاد حمله به عراق کار او بوده ولی به وضوح باز هم چشم بر فجایع انسانی در پی حمله به عراق بسته بود. در واقع در اندیشهها و پیشنهادهای سیاسیاش براحتی میتوان اشاراتی به برخورد شدید با حکمرانان عرب را دید و این باعث میشود کمتر کسی در صحت اتهام جنگافروزیاش شک کند. در سال 2008، که کشتی را کشتیبان دیگر آمده بود و نتایج اسفبار حمله به عراق عیان شده بود، در مصاحبهای با روزنامه «جروزالم پست» لحنش بشدت نرم شده بود و معتقد بود:
«چیزهایی هست که نمیتوان تحمیل کرد از جمله آزادی یا دموکراسی. دموکراسی داروی بسیار قویای است و باید تحت نظر پزشک مصرف شود و مقدارش بتدریج زیاد شود، وگرنه مریض را میکشد (با خنده). بهصورت کلی مسلمانان باید خودشان این کار را بکنند.» هنوز هم میشود رگههای انسان غربی نیکسرشت و مسلمان متعصب را در حرفهایش دید.»
عمرش به دنیا نبود، وگرنه در همین ماههای اخیر و آتی، سیاستمداران جنگطلب بسیاری بر سرکارند که حاضرند تا روش چماقیاش را برای «اصلاح» خاورمیانه عملی کنند.
* مدرس حوزه علمیه قم
** پژوهشگر مطالعات اسلامی در دانشگاه اکستر لندن