ماهان شبکه ایرانیان

مطالبى دقیق در توکل‏

آنان که مى گویند ما در همه امور خود اعتماد به نفس مى کنیم و از این سرمایه براى به نتیجه رساندن کارهایمان استفاده مى کنیم باید به آنان گفت از آنجا که مؤثر در تأثیر کار و تأثیر علل و اسباب حضرت حق است اعتماد به نفس کافى نیست، تجربه نشان داده که بسیارى از مردم در طول تاریخ با اعتماد به نفس وارد کار شده ولى نه این که نتیجه نگرفتد بلکه دچار خسارت هم شد ...

مطالبى دقیق در توکل‏

 

آنان که مى گویند ما در همه امور خود اعتماد به نفس مى کنیم و از این سرمایه براى به نتیجه رساندن کارهایمان استفاده مى کنیم باید به آنان گفت از آنجا که مؤثر در تأثیر کار و تأثیر علل و اسباب حضرت حق است اعتماد به نفس کافى نیست، تجربه نشان داده که بسیارى از مردم در طول تاریخ با اعتماد به نفس وارد کار شده ولى نه این که نتیجه نگرفتد بلکه دچار خسارت هم شدند.

اعتماد به نفس و خود را لایق و شایسته ورود در هر کار مثبت دانستن حالتى عالى است ولى منافاتى با توکل و اتکاء به خداوند مهربان که سبب ساز همه امور است ندارد.

بلکه اعتماد به پروردگار جهان و استمداد از نیروى لایزال حق به قدرت نفس و بسط شخصیت مى انجامد.

انسان با ایمان با این که از سرمایه اعتماد به نفس و استقلال شخصیت برخوردار است، و از همه امکاناتى که در اختیارش قرار گرفته به طور کامل و دقیق بهره بردارى مى کند، و فرصت ها را بیهوده از دست نمیدهد، در عین حال هرگز روح خود را در میان علل و عوامل مادى محصور نمى سازد، و انسانیتش در این نقطه متوقف نمى گردد، بلکه عرصه پرواز و اوج هم چنان بر روى او باز و شعاع عملش بسیار وسیع و گسترده است، و قسمتى از نشاط روحى و فعالیتش را به هدف هاى عالى زندگى مربوط مى گرداند.

انسانى که کانون قلبش لبریز از ایمان است، اتکاء و اعتمادش به خداوندى است که تدبیر کلیه امور در دست قدرت بى انتهاى اوست و در هیچ کارى شریک و انباز ندارد.

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «1»

درى که او از رحمت به روى مردم مى گشاید هیچ کس قدرت بستن آن را ندارد، و آن را که او ببندد کسى جز او نمى تواند رهایش سازد و اوست تواناى شکست ناپذیر محکم کار.

بشر به کجا مى تواند پناهنده شود که از حیطه قدرت و نفوذ پروردگار بیرون باشد؟ پناه بردن به غیرخدا جز ذلت و خوارى و زبونى و پستى نتیجه اى ندارد، مخلوق عاجز و بى پناهى که خود در هر چیز نیازمند به خداوند است، و مالک هیچ چیز خود نیست چگونه مى تواند صاحب امر سایرین و کارگشاى دیگران باشد.

بنابراین براى انسان زیبنده تر از زیستن در کنف حمایت و لطف الهى که تدبیر کارها را به دست تواناى خود دارد نیست.

در سختى و آسایش فروتن و خاضع بودن در برابر خداوند و اعتقاد راسخ به این حقیقت که فوق تمام قدرت ها و علل و عوامل عادى، قدرت نامحدود الهى حاکم و فرمان رواست اثر شگفتى به جان مى بخشد، و درضمیر و قلب آدمى اطمینان آرام بخشى را پدید مى آورد که در برابر هیچ رویدادى وزن و ارزش خود را از دست ندهد، و براى هر چیز اعم از کوچک و بزرگ مضطرب و آشفته خاطر نگردد.

وقتى آدمى تا آنجا که ظرفیت دارد، جان و ادراکش را به حق واگذار کرد، روحش از قبول اطاعت و تسلیم به خداوند سرشار مى گردد، دیگر نه ناله اش از حوادث ناگوار بلند مى شود و نه از کامیابى ها سرمست و مغرور مى گردد.

تمام امورى که براى دیگران ایجاد خودباختگى میکند در او اثر نامطلوبى نمى بخشد، و به علت برخوردارى از عزم استوار و روح سرشار از اطمینان، هیچ گاه تسلیم یأس و ناامیدى که منشأ بسیارى از ناکامى ها و شکست هاست نخواهد گردید.

اتکاء و توکل بر خدا هرگز به ناتوانى و ضعف و بى تفاوتى منجر نخواهد گشت، بلکه خدا اعتمادى است که قدرت اراده را نیرومندتر مى سازد و ریشه هرگونه تردید و وسواس را از دل بر مى کند.

مبارزات پى گیر مردان الهى با عوامل مخرب و افکار منحط جوامع خود، در عین نامساعد بودن شرایط محیط، از اتکاء به حقیقت نامحدود مایه مى گرفت، و براى اجراى برنامه هاى اصلاحى خود و ارشاد خلق از همین عامل نامرئى یارى مى جستند، و چون روانشان به نیروى لایزال الهى پیوندى ناگسستنى داشت هدف خود را با قاطعیت تمام تا مرحله نهائى دنبال مى کردند.

اتکاء به نفس بى اتکاء به خدا در شرایط سخت و توان فرسا نمى تواند روح انسان را از اضطراب و ناراحتى نجات بخشد، دشوارى ها و عوامل نامساعد زندگى روح کسى که از اتکاء به خدا عارى است، و شعاع دیدش از مرز ماده و مادیات تجاوز نمى کند درهم مى شکند، و تاریکى ها را در روانش متراکم مى سازد، و با چنین حالت گرفته اى نمى تواند در مدارج کمال و ارتقاء گام بردارد، و حقایق بس بزرگ و درخشان را درک کند، و چه بسا از کوچک ترین حادثه اى که خلاف میلش اتفاق بیفتد دچار رنجى گران شود، و یا در برخورد با مشکلات سهمگین از پا درآید.

توجه به چگونگى وضع و روحیه مؤمنین واقعى صدر اسلام که بهترین سمبل و نمونه از لحاظ اعتماد به خداوند بودند، این موضوع را به اثبات مى رساند.

هرگز نمى توان عجز و سستى و حالت منفى و بى تفاوتى را به کسانى نسبت داد، که کوشش و فداکارى در راه پیشرفت عقیده و تلاش به سوى هدف و هم چنین جنبش و فعالیت دائم به منظور ساختن یک جامعه سعادتمند و نوین، در شرایط بسیار دشوار و توان فرسا شیوه آنان بود.

آنانى که در این مکتب پرتحرک پرورش یافتند، هیچ گاه حالت عدم اعتماد بر وجودشان چیره نگشت، و همین اراده استوار توام با آرامش بود که راه پیشروفت را به رویشان گشود و چنان اجتماع بى نظیر و یگانه اى در تاریخ پدید آمد. «2»

ایمان به خدا و توکل بر او

ایمان به خدا و توکل بر او چنان تحمل انسان را بالا مى برد که در برابر سخت ترین گرفتارى ها و مشکلات به آسانى و بدون خود باختن مى ایستد و سختى و مشکل را براى رسیدن به هدف عالى اش تحمل نموده به جان مى خرد و گاهى خود را براى دیگران اسوه و سرمشق ساخته و چه بسا سبب نجات دیگران از مشکلات شود.

فرمانده دسته اى از لشگر اسلام با گروه خود اسیر روم شرقى شد، همه در دادگاه نظامى دشمن به اعدام محکوم شدند، به فرمانده مسلمان پیشنهاد شد، چنانچه آئین مسیحیت را بپذیرد، دادگاه از رأى خود چشم مى پوشد و او را آزاد مى کند، ولى فرمانده مؤمن که هدف را که در آن موقعیت سخت شهادت و جلب رضاى حق مى دانست و از جانش بالاتر مى دید، و مى دانست اگر از اسلام گرچه به صورت ظاهر دست بردارد و آئین رومیان را قبول کند، علاوه بر این که به اسلام که آن را فوق جان خود مى دانست اهانت نموده سبب مى شود که دیگر سربازان اسلام که در همان وقت در جبهه نبرد با کمال شهامت مى جنگیدند صلابت خود را از دست داده و روح تسلیم به دشمن بر آنان غلبه کند به این خاطر با شجاعت و شهامت پیشنهاد دادگاه نظامى را رد کرد، دادگاه به حذافه این سردار مؤمن و متوکل به حق وعده داد اگر آئین مسیحیت را بپذیرد مى تواند با دختر قیصر روم ازدواج کند، و به پست هاى عالى برسد، حذافه باز پیشنهاد دادگاه را رد کرد، قیصر روم که خود ناظر وضع دادگاه بود فرمان داد یکى از سربازان مسلمان محکوم به اعدام را به دیگى که روغن زیتون در آن مى جوشید بیندازند، تا حذافه ببیند که حکم دادگاه قطعى و حتمى است و بلکه دست از این اصرارش بر اسلام بردارد.

او با چشم خود دید که گوشت هاى سرباز از استخوان ها جدا شد و جسدش در میان دیگ جوشان بالا و پائین مى رود، در این وقت حذافه به شدت گریست، دشمن تصور کرد که او از ترس به گریه افتاده ولى به دادگاه روى کرد و گفت:

من ابداً از این سرنوشتى که در انتظار من است گریه نمى کنم، گریه ام براى این است که یک جان بیشتر در اختیار ندارم تا آن را فداى اسلام نمایم، اى کاش به تعداد موهاى بدنم جان داشتم و آن را فداى هدف خود مى ساختم!

حاضران در دادگاه از این ایمان استوار غرق در تعجب شدند و انگشت حیرت به دندان گزیدند و به بهانه خاصى حذافه را با هشتاد نفر از گروهش آزاد کردند. «3»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- فاطر 2

(2)- رسالت اخلاق در تکامل انسان 466.

(3)- اسدالغابة، ج 3، ص 143.

 

 

مطالب فوق برگرفته شده از 

 کتاب:تفسیر حکیم ، ج8،

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان