مقام منیع سیّدالشهدا(ع)
خداوند متعال از میان مخلوقات خود، انسان را به عنوان اشرف مخلوقات برگزیده[1] و از میان آنان، انسانهاى کامل را به عنوان الگو قرار داده است[2] که این الگوها داراى امتیازات و فضیلتهاى ویژهاى هستند. حضرت امام حسین(ع)نمونهاى برجسته از این اسوههاى پاک است و همة انسانها موظّفاند ایشان را به عنوان الگو و سرمشق خود انتخاب نمایند.[3] از میان این الگوها و انسانهای کامل، سرور و سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع)داراى فضایل بیشماری هستند که مایه فخر و عزت آدمیان گردیده است. جایگاه اباعبداللهالحسین(ع)به گونهاى است که رسول خدا9در مورد ایشان مىفرمایند:
«حسین منّی وأنا من حسین»[4]
البته فضایل شخصیتى آن حضرت(ع)فراتر از حدّ بیان است و شناساندن شخصیّت والاى حضرت امام حسین(ع)در قالب الفاظ و عبارات کار بسیار دشوارى است؛ امّا در این نوشتار سعى شده است گلبرگهایى از فضایل آن چراغ هدایت، با بهرهگیرى از روایات بیان شود.
امام حسین(ع) وارث انبیای الهی
وجود مقدس حضرت سیدالشهداء(ع) انسان کامل و جامعی است که پروردگار عالم، فضائل همه انبیا را در او خلاصه کرده و ایشان وارث همه کمالات انبیا بوده است. در ابتدای زیارت وارث این معنا را میخوانیم:
«السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله»[5]
آن حضرت حقیقت معنای (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها)[6] را از حضرت آدم(ع) به ارث برده است.
امام حسین(ع) همچنین آنچه را که نوح(ع) در نهصد و پنجاه سال از پروردگار عالم کسب کرده، از آن حضرت به ارث برده است.
«السلام علیک یا وارث نوح نبی الله»
در این ارث و میراث سخن از زمین و ساختمان و پول و اشیا نیست، بلکه سخن از معنویت، کرامت و روحیات و علم و حقیقت است.
امام صادق(ع) در ادامه زیارت میفرماید:
«السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله، السلام علیک یا وارث عیسی روح الله»
تا جایی که میفرماید: آنچه را که خدا به پیامبرش(ص) و به امیرمؤمنان(ع) عنایت کرده، امام حسین(ع) به ارث برده است. چه کسی میتواند ارثی را که حضرت سیدالشهداء(ع) از انبیاء و اولیاء و پاکان برده است، تعریف کند و گویا تمام پیامبران و اولیای خدا همین یک وارث را داشتهاند که هرچه پروردگار عالم به همه آنان عنایت کرده بود، بعد از خودشان به ایشان رسیده و ایشان آنقدر قدرت معنوی داشته که تمام آنها را به ارث ببرد و در خود نگه دارد.
یکی از مهمترین چیزهایی که امام حسین(ع) از انبیای الهی به ارث برده، علم آنان است.
علم امام حسین(ع)، علم جامع و کامل است؛ زیرا رسولخاتم(ص) وارثِ تمام علوم انبیای الهی[7] بوده است و تمام علوم پیامبر اسلام(ص) به امیرمؤمنان، علی(ع) و از ایشان به امام حسن مجتبی(ع)و سپس به سیّدالشهدا(ع) به ارث رسیده است. هر چند علم حضرت سیّدالشهدا(ع) از تمام ملائکه، جنیان، انسانها و هر موجود دیگر دارای عقلی بالاتر است، امّا در دعای عرفه خود آن حضرت میفرمایند: «من در کمال جهل به سر میبرم!»[8]
دشواریها و پیچیدگیهای مقام اسماء و صفات الهی و ظرایف آن، سبب کرنش اهلبیت: و اظهار جهل در مقابل خداوند شده و هرکسی توان تفسیر برخی از آن مقامات را ندارد؛ از این رو وقتی وجود مقدس حضرت سیّدالشهدا(ع) میفرماید: «من در جهل به سر میبرم»؛ به طور طبیعی و بدیهی انسانهای عادی باید به جهل کامل اقرار کنند؛ بنابراین بیدلیل نیست که افرادی همچون ملّاصدرا[9] و شیخ الرئیس ابنسینا[10] در اینباره سکوت کردهاند، میرداماد[11] به لکنت و سکوت افتاده و حاج ملا هادی سبزواری[12] در این مقام، احساس حقارت کامل کرده است.
دامنه علم امام حسین(ع)
اکنون با توجه به اینکه پیامبر خاتم(ص) و وصی او علی(ع) علمشان را از خدا گرفتهاند و سپس این علوم به امام حسین(ع) به ارث رسیده حتی در قوّه خیال کسی هم نمیگنجد که دامنه علم امام حسین(ع) چه مقدار میباشد.
با توجه به این مسائل معلوم میشود که ما با چه کسی سروکار داریم و کنار چه دریایی آمدهایم. ما با خدا چه معاملهای کردهایم که خداوند محبت امام حسین(ع) را به ما داده است؟ و در واقع، معاملهای در کار نبوده و این لطف الهی است که عشق امام حسین(ع) را در قلب ما قرار داده است.
پروردگار متعال اگر بخواهد رحمت واسعهاش را به کسی مرحمت کند، عشق اباعبدالله(ع) را در وجودش متجلی میکند.
«اللهم انی أسألک برحمتک التی وسعت کلَّ شی»[13]
اگر کسی رحمت واسعه الهی را میخواهد لمس کند، باید به سراغ امام حسین(ع) برود و رحمت حق را در آن خانه بجوید.
حبّ و بغض به امام حسین(ع)معیار سعادت و شقاوت انسانها
محبّت به امام حسین(ع) آنچنان ارزشمند است که اگر خداوند بخواهد بندهای را سعادتمند کند، محبّت به آن حضرت را در دلش قرار میدهد. حضرت امام صادق(ع) میفرماید:
«مَنْ أَرَادَ الله بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ(ع) وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ[14]»
واژه «قذف» به معنای پرتاب کردن است[15] و با واژه «گذاشتن» تفاوت معنایی دارد؛ تفاوت این دو واژه در این است که در پرتاب، نیرویی در پشت آن قرار دارد که آن را به سمت جلو حرکت میدهد تا به هدف برسد؛ امّا در گذاشتن، چنین نیرویی وجود ندارد.
به عنوان نمونه، وقتی گلولهای از اسلحه پرتاب میشود، نیروی عظیمی او را حرکت میدهد تا به نقطه هدف برخورد کند. با توجه به این معنا میتوان فهمید که خیرخواهی خداوند در حق بندگانش چگونه است. اگر خالق هستی اراده کند که بندهای خیر دنیا و آخرت را ببیند، محبّت محبوب خود، حضرت سیّدالشهدا(ع) را به قلب آن بنده پرتاب میکند.
از سوی دیگر، اگر خداوند شقاوت را برای بندهای بخواهد[16]، بغض و کینه حضرت را به قلب او پرتاب میکند. حضرت امام صادق(ع) در ادامه روایت به این موضوع اشاره کرده و میفرماید:
«وَ مَنْ أَرَادَ الله بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَیْنِ وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ.[17]»
با توجه به این روایت میتوان فهمید که معیار در سعادت یا شقاوت انسانها محبّت یا کینه نسبت به حضرت سیّدالشهدا(ع) میباشد.
دم عیسوی امام حسین(ع)
بنابر آیات قرآن کریم، یکی از معجزات ویژه حضرت عیسی(ع) این بود که مردگان را زنده میکرد تا علایم نبوّت را به مردم نشان دهد.[18] حضرت سیّدالشهدا(ع) نیز همچون حضرت عیسی(ع) مردگان را احیا مینمودند.
یحییبنامّطویل[19] که از چهرههای برجسته مکتب تشیّع بوده و سالیان زیادی از عمر خود را نزد حضرت سیّدالشهدا و امام زین العابدین8گذرانده است نقل میکند که روزی خدمت حضرت سیّدالشهدا(ع) مشرّف شدم و با حضرت در مورد مسائل دینی گفتگو میکردم، ناگهان جوانی که در حال گریه و ناله بود به منزل حضرت آمد، به ایشان سلام کرد و گفت: مولای من! لحظاتی پیش مادرم از دنیا رفت و من با مشکلی مواجه شدهام. حضرت فرمود: مشکلت را بازگو کن. او گفت: مادرم ثروت فراوانی داشت و اجازه تصرّف در مال را به من نمیداد؛ و میگفت تا خودم چگونگی تصرف مالم را به تو بیان نکردهام، حق نداری از آن استفاده نمایی و تا آخر عمر در این مورد صحبتی نکرد و هم اکنون دارفانی را وداع گفت. حال نمیدانم چگونه از این مال استفاده کنم.
حضرت رو به من و آن جوان کرد و فرمود: با هم به منزل این جوانِ مصیبت زده برویم. به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شدیم، جنازه این مادر در وسط اتاق بود و پارچهای بر روی آن کشیده شده بود. حضرت در گوشهای به پروردگار عرض کرد: خدایا! این زن را لحظاتی زنده کن تا مشکل فرزند خود را حل کند. ناگهان دیدم آن زن پارچه را از روی جسد خود برداشت و بر روی زمین نشست. ذکر شهادتین را بر زبان جاری کرد و بار دیگر به وحدانیت پروردگار و رسالت رسولخاتم(ص) اقرار نمود؛ سپس به اطراف خود نگاه کرد و متوجّه شد حضرت سیّدالشهدا(ع) در گوشهای ایستاده است. به حضرت عرض کرد: مولای من! چرا وارد اتاق نمیشوید! امام وارد اتاق شده و در گوشهای نشستند و فرمودند: برای اموالت وصیّت کن، زیرا باید به زودی به سرای باقی بازگردی.
آن زن خطاب به حضرت عرض کرد: مولای من! یک سوّم از اموالم را به شما میبخشم؛ زیرا میدانم شما برای مصارف شخصی خود استفاده نمیکنید، بلکه این اموال را برای پیشبرد اهداف اسلامی مصرف میکنید. از آن جایی که فرزند دیگری ندارم، باقی اموال را به پسرم میدهم؛ امّا برای استفاده از آن شرطی دارم. اگر فرزندم به شما علاقهمند است و مکتب شما را میپذیرد، میتواند از اموالم استفاده کند؛ امّا اگر با شما مخالفت کند، راضی نیستم در اموالم تصرف کند.
آن زن در ادامه به حضرت گفت: درخواستی از شما دارم. حضرت فرمود: چه درخواستی داری؟ آن زن عرضه داشت: بعد از مرگم، شما مرا به خاک سپرده و بر جنازهام نماز بخوانید. بعد از این گفتوگو آن زن به سرای باقی شتافت و حضرت به وصایای این زن عمل نمود.»[20] این حکایت محبوبیت فراوان حضرت سیّدالشهدا(ع) را نزد پروردگار نشان میدهد. با وجود اینکه خداوند مُحیی و حیات دهنده موجودات است، امّا به بنده خاص خود نیز اجازه میدهد تا به اذن او مردهای را به حیات بازگرداند. این که یک نفر به صورت مستقل و بدون نیاز به خداوند بتواند چنین کاری را انجام بدهد با توحید افعالی و توحید در خالقیت منافات دارد، چون مرگ و زندگی به دست خداست، اما اگر کسی با اذن الهی بخواهد چنین کاری را انجام بدهد، منع عقلی و منع شرعی وجود ندارد. امکان تحقّق این امر توسط حضرت عیسی(ع) در قرآن آمده است و چون نبی اعظم اسلام حضرت محمد(ص) و اوصیاء او: از سایر انبیاء برتر هستند امکان تحقق آن برای سیّدالشهدا(ع) و سایر ائمه هداة معصومین:وجود دارد و اگر عیسی(ع) میتواند زنده کردن مردگان را انجام دهد، چه استبعادی دارد که پیامبر(ص) و ائمه: نیز بتوانند آن را انجام دهند.
سریعترین کشتی نجات
مقام حضرت سیّدالشهدا(ع) آن چنان عظیم است که عقول انسانهای عادی از درک آن مقامات عاجز و ناتوانند. ایشان چنان نزد پروردگار عزیز و محبوب هستند که به واسطه ایشان، افراد زیادی به رستگاری نایل میشوند. پیامبراکرم(ص) میفرمایند:
«إنَّ الحُسَیْنَ مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَّجاةِ»[21]؛ همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است! هرچند اهلبیت همگی کشتی نجاتاند[22]، اما نکته مهمی که باید بیشتر به آن توجه کرد آن است که کشتی ابیعبدالله(ع) انسانها را با سرعت بیشتری به ساحل نجات و امنیت میرساند. به عنوان نمونه میتوان به حُرّبنیزیدریاحی[23] اشاره کرد. اگر حرّ در کشتی نجات یکی از اولیای الهی میرفت، شاید سالیان بسیاری طول میکشید تا به این مقام برسد؛ امّا حضرت سیّدالشهدا(ع) با یک نگاه و عنایت او را به بهشت برین رهنمون کرد.
مدهوش شنیدن علم امام حسین(ع)
جواد یکی از اسمای پروردگار متعال است.[24] او مظهر جود، رحمت و کرم بوده و در وجود مقدس حضرت حق، بُخل وجود ندارد. نه تنها خود او بخیل نیست، بلکه اولیای او نیز جواد بوده و کرامت خود را به مردم نشان میدهند؛ امّا انسانهای عادی به دلیل کمی ظرفیت وجودی آنان، نمیتوانند بیش از ظرفیت خود، از معارف و اسرار الهی آگاه شوند.
عبدالعزیزبنکثیر نقل میکند:
«عدّهای به محضر مبارک امام حسین(ع) مشرّف شده و به حضرت عرض کردند: علاقه فراوانی داریم تا از فضلی که خداوند به شما عطا نموده و علومی که به شما عنایت نموده، برای ما هم بازگو کنید. حضرت فرمود: آیا شما طاقت و ظرفیت این علوم الهی را دارید؟ آنان در پاسخ گفتند: بلی! آن چنان به شما معرفت و علاقه داریم که هر چه بفرمایید در دل خود نگه میداریم. حضرت فرمود: برای اینکه علوم الهی را برای شما بازگو کنم، ابتدا باید شما را آزمایش کنم. به جز یک نفر، همه از مجلس خارج شوید؛ اگر او توان شنیدن معارف و اسرار الهی را داشت، شما را نیز به مجلس دعوت کرده و آن علوم را به شما میآموزم. آنان نیز بر اساس دستور امام(ع) عمل کردند. لحظاتی طول نکشید که آن فرد، واله و حیران و سرگردان از جلسه خارج شد و با شتاب میدوید. دوستانش به دنبال او دویده و به او گفتند: مگر امام به تو چه فرمود که اینگونه حیران شدی؟ او که متحیّر و سرگردان بود، نمیتوانست پاسخ آنان را به زبان بیاورد؛ بنابراین آنان خود نزد حضرت آمدند و حضرت فرمود: شما طاقت و ظرفیت علومی که خداوند به من داده است را ندارید و دیگر چنین درخواستی نکنید؛ امّا اگر در امور دینی و دنیایی خود به سختی و مشکلی برخوردید، به ما رجوع کنید؛ زیرا خداوند ما را برای رفع مشکلاتِ دنیوی و اخروی انسانها قرار داده است.»[25]
امام حسین(ع) صاحب فطرس[26]
روزی محمّد بن سنان،[27] به محضر مبارک امام رضا(ع) مشرّف شد و به حضرت عرض کرد: مدّتی است نور چشمانم از بین رفته و نمیتوانم اطراف خود را به خوبی ببینم، به پزشک هم مراجعه کردم، امّا فایدهای نداشت.
امام رضا(ع) نامهای به فرزند گرامیشان به این مضمون نوشتند: ای جوادم! محمّد بن سنان مشکل بینایی دارد، تو از خداوند بخواه تا سلامتی چشمانش را به دست آورد.
حضرت این نامه را به خادم دادند و فرمودند: به همراه محمّد بن سنان نزد امام جواد(ع) برو. در آن زمان امام جواد(ع) طفل خردسالی بود. وقتی ایشان نامه پدر را مشاهده کرد، بلافاصله به درگاه الهی دعا کرد. در همان لحظه، نور چشم محمّدبنسنان بازگشت و او میتوانست به راحتی اطراف خود را مشاهده کند، سپس برای امام جواد(ع) این گونه دعا کرد:
«جعلک الله شیخاً علی هذه الاُمّة کما جعل عیسی بن مریم شیخاً علی بنی اسرائیل؛ خداوند متعال شما را در آینده، سرور و مولای این امّت قرار دهد، همانگونه که عیسی(ع) را سرور بنیاسرائیل قرار داد.». سپس خطاب به حضرت عرض کرد: «یا شبیه صاحب فطرس»[28] مدّتی از این واقعه گذشت، روزی خادم حضرت امام رضا(ع) نزد محمّدبنسنان آمد و گفت: «منظور از صاحب فطرس چه کسی بود؟ محمّدبنسنان گفت: یکی از فرشتگان الهی به نام فطرس، مورد غضب پروردگار قرار گرفت. خداوند بالهای او را برید و او را به جزیرهای دوردست تبعید کرد. او در این جزیره، ششصد سال به عبادت پروردگار پرداخت تا اشتباهش را جبران کند.
زمانی که حضرت سیّدالشهدا(ع) به دنیا آمد خداوند به جبرئیل فرمود: از طرف من نزد پیامبر اکرم(ص) برو و ولادت این مولود را به ایشان تبریک و تهنیت بگو. وقتی جبرئیل خواست پیام الهی را به رسول خاتم(ص) برساند، از آن جزیره عبور کرد، ناگهان متوجه فطرس شد؛ فطرس در عالم ملکوت با جبرئیل آشنا بود. وقتی جبرئیل حکایت فطرس را فهمید، به او گفت: اگر میخواهی بالهایت را بدست آوری، همراه من بیا، من کسی را میشناسم که میتواند تو را از این حالت خارج کند. فطرس گفت: من بالی برای همراهی با تو ندارم. جبرئیل گفت: بر پشت من سوار شو تا نزد رسول خاتم(ص) برویم.
این دو فرشته نزد پیامبراسلام(ص) آمدند. ابتدا جبرئیل پیام تهنیت پروردگار را به ایشان بازگو کرد، سپس مشکل فطرس را با پیامبر خاتم(ص) در میان گذاشت. پیامبر(ص) به فطرس فرمود: خودت را به گهواره مولود جدید، حضرت سیّدالشهدا(ع) نزدیک و بدن ایشان را لمس کن. در همان هنگام، بالهای فطرس سالم شدند و با همان بالها تا عالم ملکوت پرواز کرد.»[29]
این ماجرا نیز مقام رفیع حضرت سیّدالشهدا(ع) را نزد پروردگار بیان میکند. با وجود آنکه ایشان طفل شیرخوارهای بودند، امّا آنچنان نزد پروردگار، عزیز و گرامی بودند که به واسطه ایشان، فطرس از غضب الهی رهایی یافت.
شیعیان و ارادتمندان حضرت سیّدالشهدا(ع) نیز برای درمان بیماریهای خود، خاک مطهّر کربلا را به سر و صورت میگذارند و از این تربت پاک، مهر و تسبیح میسازند و گاهی برای شفای خود مقداری خاک کربلا را میخورند.[30]«عاذَ فُطْرُسُ بِمَهدِه و نَحْنُ عائِذون بِقبرِه[31]».
امام حسین(ع) در آغوش پیامبر(ص)
حضرت سیّدالشهدا(ع) همواره مورد توجّه ویژه رسول خاتم(ص) بوده است. پیامبر اسلام(ص) ارتباط ویژهای با نوه خود برقرار میکردند و هرگاه این کودک خردسال را مشاهده میکردند، او را در آغوش گرفته و بسیار میبوسیدند.
در این رابطه روایات زیادی وجود دارد. به عنوان نمونه ابن قولویه[32] در کتاب «کامل الزیارات» از امام باقر(ع) اینگونه نقل میکند:
«کانَ رَسُولُ الله(ص) إِذا دَخَلَ الحُسَیْنُ(ع) إجْتَذَبَهُ إِلَیْه»
هرگاه سیّدالشهداء(ع) نزد رسول خاتم(ص) میآمد، حضرت تمام آغوش خود را میگشود. نکته مهم این است که حضرت در هر مکانی، چه در منزل خود، چه در منزل دختر گرامیشان، چه در مسجد و حتّی در محراب، با مشاهده فرزند خود، غرق در شادی شده و او را در بغل میگرفت.
از واژة «إجتذبه» در روایت قبل به معنی «او را به سمت خود جذب میکرد» فهمیده میشود اباعبدالله(ع) به راحتی در آغوش پیامبر(ص) نمیآمد؛ بلکه پیامبر(ص) باید نرمش و ملاطفت مینمود تا او را در آغوش بگیرد.
در ادامه روایت آمده است: «ثُمَّ یَقُول لأ میرالمُؤمنینَ(ع) أمْسِکْه» هرگاه حضرت با نرمش نمیتوانست فرزند را بغل کند، به پدر گرامیشان امام علی(ع) میفرمودند که فرزندت را نگه دار و آن را نزد من بیاور. امام علی(ع) که همواره مطیع مولای خود بودند، بلافاصله فرمان پیامبر(ص) را اجرا میکردند و امام حسین(ع) را نزد حضرت میآوردند.
«ثُمَّ یَقَعُ عَلَیهِ فَیُقَبِّلَهُ وَیَبْکی»[33]
زمانی که پیامبر(ص) امام حسین(ع) را از دست پدرشان میگرفت، روی زمین میخواباند، سپس دو دست مبارکشان را شبیه حالت سجده بالای سر فرزندش میگذاشت و ایشان را زیر سینهشان قرار میداد. در این حالت ابتدا سر فرزندش را میبوسید، سپس دستها، صورت و لب مبارکشان را میبوسید.
امام حسین(ع) بر بالین پیامبر(ص)
در آخرین لحظات عمر مبارک رسول خاتم(ص)و بعد از تحمّل سختیهای فراوان، ایشان به بستر بیماری افتادند. در آن هنگام امیرمؤمنان علی(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن مجتبی(ع) و حضرت زینب کبری(س) بر بالین ایشان حاضر شدند و برای ایشان دعا میکردند. در لحظات واپسین، پیامبر(ص) به اطراف خود نگاه کرد و متوجّه شد همه فرزندان ایشان به جز حضرت سیّدالشهدا(ع) حاضر هستند. در آن لحظه خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «علی جان! حسینم را بر سینه من بگذار.»[34]
رسول خاتم(ص) آن چنان به فرزند خود وابسته بودند که دوست داشتند قبل از رحلت و با وجود آن که ناتوان شده بودند، فرزندشان را بر روی سینه خود بگذارند.
این حکایت علاوه بر آنکه ارتباط ویژه پیامبر اسلام(ص) با حضرت سیّدالشهدا(ع) را نشان میدهد، مقام عظیم امام حسین(ع) را به همگان گوشزد میکند و به دیگران میفهماند که در هنگام مرگ از نام و یاد حضرت سیّدالشهدا(ع) غافل نشوند.
توسّل پیامبر(ص) به امیرمؤمنان(ع)
در بحث توسّل و وسیله قرار دادن افراد مقرب نزد پروردگار برای رسیدن به حوائج، مباحث زیادی مطرح شده است؛ امّا آنچه که تعجّب همگان را در پی دارد این است که هرگاه رسول خاتم(ص) به مانعی برخورد میکرد، به امیرمؤمنان، علی(ع) متوسّل میشد. پیامبر(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) میفرمود:
«یا علی! کُنتَ مَعَ الأنبیاء سِرّاً؛ ای علی جان! قبل از آنکه وارد این عالم شوی، در باطن با تمام انبیا(ص) همراه بودی.
«وَمَعِیَ جِهراً وَقال: عَلیّ ناصِری ومعینی[35]؛ و در آشکارا با من بودی و نیز میفرمود: علی ناصر و یاریکننده من است.»
خداوند قدرت معنوی امیرمؤمنان(ع) را در عالم دنیا به عنوان پشتیبان برای من عطا کرد تا بتوانم اهداف دین مبین اسلام را به سرانجام برسانم. ایشان همان کسی است که در جنگ خندق، بدون هیچ هراسی با عمروبنعبدود[36] مبارزه کرد و او را به هلاکت رساند و جنگ را به سود مسلمانان به پایان رساند. در جنگ اُحُد نیز بعد از شکست لشکریان اسلام و فرار کردن سربازان[37]، تنها کسی که از مقام نبوت و رسالت دفاع کرده و زخمهای فراوانی را به جان خرید، امیرالمؤمنین(ع) بود.[38]
هر چیزی که در عالم آفرینش وجود دارد، نشانهای از نشانههای وجود خداوند متعال است. پروردگار سبحان میفرماید:
(وَ آیَةٌ لهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ[39])
خداوند نشانههای دیگری را نیز در قرآن مثال زده و میفرماید:
(وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ[40])
همچنین انبیای الهی و معصومین: نشانههای عظیم الهی در زمین هستند؛ امّا خود امیرمؤمنان، علی(ع) میفرماید:
«ما لله نبأ أعظم منی وما لله آیة أکبر منی؛ برای خداوند خبری مهمتر از من و نشانهای بزرگتر از من نیست.» [41]
و در حدیث دیگری چنین آمده است:
«ما وَقَعَ نَبیٌّ فی شِدَّةٍ إلّا وَقالَ أینَ علی بن أبیطالب... ؛ هیچ پیامبری در سختیها قرار نگرفت، مگر اینکه از نام علی مدد جُست.»[42]
گاهی پیامبر خاتم(ص) دچار مشکلاتی میشد که با قدرت مالی یا نظامی قابل رفع نبود؛ در آن هنگام فقط نام امیرالمؤمنین(ع) را به زبان آورده و از ایشان طلب یاری میکرد.
«فیجیبه بالتلبیه فَیَکْشِفُ عَنْهُ هَمَّه و ینجی غَمّه، کما یَشْهَدُ بِذلِکَ... ؛ پس حضرت علی(ع) او را اجابت کرده، همّ و غم او را برطرف مینمود، همانگونه که این جملة جبرئیل بر این امر شهادت میدهد.»[43]
به عنوان مثال، وقتی در جنگ احد، مشکلات گوناگونی برای رسول خاتم(ص) به وجود آمد، جبرئیل بر قلب نازنین ایشان نازل شد و فرمود:
«نادِ عَلیّاً مَظهر العجائب[44]؛ صدا بزن علی(ع) را [و از او مدد بخواه] که او ظاهر کنندة عجایب است.»
حضرت نیز بلافاصله به امیرالمؤمنین(ع) متوسّل شد و به کمک ایشان توانست از چنگال دشمنان و کفّار رهایی پیدا کند.
البتّه این نکته هم پوشیده نیست که توسل پیامبر اسلام(ص)به حضرت علی(ع)به معنای این نیست که خود پیامبر(ص)از انجام کارهای خارقالعاده ناتوان است، بلکه نشاندهندة آن است که پیامبر اکرم(ص) با اشاره به این روایات قصد داشتند مقام والای امیرالمؤمنین علی(ع)را بازگو نمایند و ایشان را نفس خود معرفی کنند[45] و بیان کنند ایشان از چنان جایگاهی برخوردارند که مقامِ امامت و ولایت، پس از نبوّت، ویژة حضرت امیرالمؤمنین(ع) است، همانگونه که در جملة دیگری خطاب به حضرت علی(ع) میفرماید:
«أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسی إلّا أنَّهُ لا نَبیَّ بَعدِی[46]».
این در حالی است که حضرت علی(ع)خود را بندهای از بندگان پیامبر(ص)معرفی کرده و در مقابل پیامبراکرم(ص) نهایت تواضع و کرنش را از خود نشان میدهد و میفرماید:
«أنَا عَبدٌ مِن عَبیدِ مُحَمَّد(ص)».[47]
توسّل امیرمؤمنان(ع) به سیّدالشهداء(ع)
همانگونه که بیان شد مقام حضرت امیرالمؤمنین(ع) آن چنان عظیم بود که رسول خاتم(ص) به ایشان متوسّل میشدند، امّا گاهی امیرالمؤمنینعلی(ع) نیز برای برخی امور مهم به فرزندش امام حسین(ع) متوسّل میشد. این در حالی است که امام علی(ع) در اوج قدرت ظاهری و باطنی بود و هر چه میخواست برای ایشان مهیّا بود.
هنگامی که امام علی(ع) حکومت و خلافت مسلمانان را بر عهده گرفت، عدّهای از کشاورزان به حضور ایشان مشرّف شدند و به حضرت عرض کردند: «مدّت زیادی است که در کوفه باران نباریده و محصولات کشاورزی در حال نابود شدن است، شما از پروردگار درخواست کنید که بر باغها و زمینهای کشاورزی باران ببارد.»
امام علی(ع) به جای آنکه خود دعا کند یا به مردم فرمان دهد که نماز استسقاء بخوانند، وارد منزل شد، سپس فرزندش امام حسین(ع) را صدا زد و مشکل کشاورزان را مطرح کرد و از ایشان درخواست نمود برای رفع این مشکل در بارگاه الهی دعا کند.
راز و رمز این توسّل آن بود که حضرت امیرالمؤمنین(ع) به مقام والای فرزندشان آگاه بود و میدانست مسیر رسیدن به خدا از راه حضرت سیّدالشهدا(ع) نزدیکتر و وسیعتر است.
حضرت سیّدالشهدا(ع) نیز بلافاصله فرمان پدر را اجرا نمود و رو به سوی درگاه پروردگار دعا کرد. در همان هنگام، باران فراوانی بر زمینهای تشنه نازل و مشکلات کشاورزان حل شد.[48]
فرهنگ عاشورا وامام حسین(ع) مرکز ثقل اصول دین
دشمنان دین بعد از بررسیهای فراوان در مکتب تشیّع به این نتیجه رسیدند که یکی از محورهای اصلی شیعیان، حضرت سیّدالشهدا(ع) است؛ زیرا آنان در مجالس حسینی بر حفظ و پاسداری عقاید حقّه خود اصرار ورزیده و جان دوبارهای به خود میگیرند؛ از این رو هزینههای زیادی صرف نمودند تا بتوانند شیعیان را از حضرت سیّدالشهدا(ع) جدا کنند. به عنوان نمونه، کشور عربستان سعودی بخش عمدة بودجه فرهنگی خود را در این زمینه هزینه کرده است. این هزینة گزاف، غیر از هزینههایی است که کشورهای غربی و اروپایی همچون آمریکا، اسرائیل، انگلستان و فرانسه صرف میکنند. از این رو وظیفه شیعیان، به ویژه علما و روحانیت در قبال خنثی کردن نقشههای شوم دشمنان بسیار سنگین است. علما باید از تمام ترفندها و حیلههای دشمن آگاه بوده و اجازه ندهند فرهنگهای مبتذل غربی و شرقی جایگزین فرهنگ اصیل حسینی شود.
دشمنان دین با آگاهی فراوان و تکنولوژیهای پیشرفته وارد عرصه نبرد شدند؛ زیرا به درستی فهمیدند که حضرت سیّدالشهدا(ع)مرکز ثقل توحید پروردگار، نبوّت پیامبران: و ولایت اهل بیت: میباشد. آنان گمان میکردند با کنار زدن این مرکز ثقل، شیعیان از درون پاشیده شده و به راحتی میتوانند فرهنگهای مبتذل خود را در کشورهای شیعهنشین تحمیل کنند، امّا آگاه نیستند خود پروردگار حافظ ذکر خود (حضرت سیّدالشهدا(ع)) تا روز قیامت بوده و خود، آن را تضمین نموده است.[49]
البتّه این بدان معنا نیست که شیعیان بیتفاوت بمانند و در مقابل هجمههای دشمن کاری نکنند، بلکه باید در مساجد، تکایا و هیئات مذهبی علم و دانش و فرهنگ عزاداری صحیح و شناخت با معرفت به سیدالشهدا(ع) را محور جلسات معرفتی قرار دهند تا شیعیان با آگاهی کامل ابتدا دشمنان امام حسین(ع) را بشناسند، سپس راه مقابله با نقشههای شومشان را بیابند و خود را با سلاح علم و دین مجهّز کنند. نکتة لطیف این است که بعضی افراد گمان میکنند گریستن و سینه زدن بدون معرفت هم اثربخش است. در پاسخ به آنان باید گفت: شاید این گونه عزاداری ثمرهای داشته باشد، امّا ثمره آن مقطعی و موقّتی بوده و هنگامی که عزاداری و فرهنگ حسینی با معرفت و بصیرت همراه نباشد، دشمن از راههای مختلف میتواند نفوذ کرده و راههای انحرافی را ایجاد کند؛ اما دشمنان باید بدانند هرگز نتوانستند در برابر هفتاد و دو تن از یاران امام حسین(ع) موفق شوند؛ زیرا آنان رادمردانی در عرصه علم و معرفت بودند که به تمام زوایای مقام ولایت و امامت احاطه علمی داشتند.
پی نوشت ها:
[1]. ﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ اسراء(17):70؛ «به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم.»
[2]. ﴿وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الأخْیَارِ﴾ ص(38):47؛ «به یقین آنان در پیشگاه ما از برگزیدگان و نیکان اند.»؛ ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ احزاب(33):21؛ «یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است.»
[3]. الإرشاد «مفید»: 2/29؛ «وَ جَاءَتِ الرِّوَایَةُ بِمِثْلِ ذَلِکَ عَنِ الْحُسَیْن(ع) أَنَّهُ قَالَ لِأَصْحَابِ ابْنِ زِیَادٍ: مَا بَالُکُمْ تَنَاصَرُونَ عَلَیَّ أَمَ وَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلْتُمُونِی لَتَقْتُلُنَّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ لَا وَ اللَّهِ مَا بَیْنَ جَابَلْقَا وَ جَابَرْسَا ابْنُ نَبِیٍّ احْتَجَّ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکُمْ غَیْرِی»؛ و روایتى مانند این از حسینبنعلى: رسیده که در کربلا به پیروان پسر زیاد فرمود: چیست شما را که در دشمنى با من دست بهم داده اید؟ آگاه باشید: بخدا! اگر مرا بکشید هر آینه حجت خدا را بر خویشتن کشته اید، بخدا سوگند در میان جابلقا و جابرسا پسر پیغمبرى که خدا بوسیله او بر شما احتجاج کند جز من نیست.
[4]. بحار الأنوار: 43/ 261؛ مسند أحمد: 4/ 172؛ حسین(ع) از من است و من از حسینم(ع) .
[5]. مصباح المتهجد: 719، دعاء الموقف لعلی بن الحسین(ع): بحارالأنوار: 98/199، باب 18، حدیث 32.
[6]. بقره (2): 31؛ «و خدا همه نامها [ی موجودات] را به آدم آموخت.»
[7]. این نکته لازم به ذکر است که در «زیارت وارث» ، پس از آنکه نام سیدالشهدا(ع) را به عنوان میراثدار انبیای الهی میدانیم به این نکته اشاره میشود که علم و فضایل و مناقب انبیای الهی: در سیدالشهدا(ع) به عنوان میراث قرار گرفته است و سیدالشهدا(ع) مستجمع کمالات انبیای الهی: است: «السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله، السلام علیک یا وارث نوح نبیالله». مفاتیحالجنان، زیارت وارث.
[8]. اشاره به این فراز از دعای عرفه: «لَم یَمنَعکَ جَهلی وَ جُرأَتی عَلَیکَ أن دَلَلْتَنی علی ما یُقرّبنی»؛ إقبالالأعمال: 1/ 340.
[9]. محمّد بن ابراهیم، مشهور به ملّا صدرا و صدر المتألهین، فیلسوف بزرگ ایرانى است. وى در جوانى به اصفهان رفت و نزد میر محمّد باقر مشهور به میرداماد حکمت آموخت و علوم شرعى را نزد شیخ بهاء الدین عاملى فرا گرفت و در ریاضى نیز مهارت یافت. مدّتى در قم به افاضه مشغول گردید و سپس به امر شاه عباس دوم به شیراز بازگشت و در موطن خود به تدریس و افاده مشغول شد. او هفت سفر به حج رفت و در آخرین سفر در بصره درگذشت و همان جا مدفون شد. او شاگردان بسیار داشت که از آن جمله باید ملّا محسن فیض کاشانى و ملّا عبد الرزاق لاهیجى را که به دامادى او مفتخر گشتند نام برد. از آثار او میتوان به اسفار اربعه، شواهد الربوبیه، مبدأ و معاد، مشاعر، عرشیه، شرح هدایه اثیریه، حاشیه بر الهیات شفا، تعلیقه بر حکمة الإشراق و شرح اصول کافى نام برد. (فرهنگ معین، ذیل مدخل صدر الدین شیرازى ).
[10]. أبوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به أبوعلی سینا و ابن سینا و پور سینا در سال 416 ق در همدان متولد شد. او پزشکی ماهر، شاعر و از تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایران است که به دلیل آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی و پزشکی مشهور است. وی نویسنده کتاب شفا -که یک دانشنامه علمی و فلسفی جامع است- و القانون فی الطب که یکی از معروفترین آثار تاریخ پزشکی است میباشد. او در سن 58 سالگی درگذشت و در شهر همدان مدفون شد.
[11]. سیّد محمّد باقر فرزند محمّد داماد استرآبادی مشهور به «میرداماد» از علمای بزرگ و حکمای برجسته عهد صفوی است. نسب میرداماد به امام حسین× میرسد. وی لقب «داماد» را از پدرش گرفته بود، پدر او، سیّد محمّد داماد استرآبادی به سبب داشتن افتخار دامادی محقّق کرکی، فقیه بزرگ زمان شاهِ طهماسب صفوی، ملقّب به «داماد» گردید. بعدها این لقب به فرزندش محمّد باقر نیز اطلاق شد. میرداماد در سال 1040 در بین راه مسیر کربلا و نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب ×دفن شد.
[12]. ملّا هادی سبزواری (1212-1289 هجری قمری) در شهر سبزوار به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا مهدی سبزواری یکی از دانشمندان علوم اسلامی بود. ملّا هادی پس از فراگیری علوم مقدّماتی، برای تکمیل درس به مشهد رفت. پس از آن برای تحصیل عرفان و فلسفه راهی اصفهان شد و در جلسات درس استادانی از جمله: ملّا حسین سبزواری، علّامه محمد ابراهیم کلباسی، آقا شیخ محمد تقی، ملّا علی مازندرانی نوری اصفهانی و ملّا اسماعیل کوشکی حاضر شد. ملّا هادی در سال 1242 به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدریس شد. ملّا هادی سبزواری عصر روز بیست و پنجم ذی الحجه سال 1289 قمری در سن 77 سالگی درگذشت. بنای آرامگاه او در ضلع جنوبی میدان کارگر شهر سبزوار واقع است.(دانشنامه آزاد)
[13]. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
[14]. کامل الزیارات: 142؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: مَنْ أَرَادَ الله بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ (ع) وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ الله بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَیْنِ (ع)وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ؛ حضرت امام صادق(ع) میفرماید:کسی که خداوند خیر او را بخواهد، در قلب او محبّت به امام حسین(ع) و علاقه به زیارت ایشان را در قلب او قرار می دهد و اگر خداوند بدیِ بنده خود را بخواهد، بغض و کینه امام حسین(ع) و زیارت ایشان را در دل او قرار می دهد.»
[15]. المنجد، ذیل ماده «قذف».
[16] . لازم به یادآوری است که خداوند شقاوت را برای هیچ یک از بندگان خود نمیخواهد، بلکه این انسانها هستند که با سوء رفتار و ارتکاب معاصی و گناهان زمینه شقاوت و ضلالت خود را فراهم میکنند. و معنای این روایت و امثال آن در حقیقت آن است که خداوند الطاف خفیّه و دست حمایت خویش را از روی بندهاش برمیدارد، در نتیجه او به سوی معاصی میل پیدا میکند، نه اینکه خود پروردگار، بندهاش را به سمت معاصی هدایت کند!
نظیر این مطلب در روایت دیگری که از غرر روایات ما میباشد آمده است که راوی از امام کاظم(ع)درباره این جمله رسول خدا(ص)که فرمودند: «الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ» میپرسد که معنای آن چیست؟ امام کاظم(ع)میفرماید: «الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِیَاءِ وَ السَّعِیدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاء»؛ همانا شقی کسی است که خداوند ـ در حالی که او در شکم مادر است و هنوز به دنیا نیامده است ـ علم دارد که او در آینده (بزودی) راه و روش بدبختان و اشقیاء را ادامه میدهد و نیکبخت کسی است که خداوند ـ در حالی که او در شکم مادر است و هنوز به دنیا نیامده است ـ علم دارد که او در آینده (بزودی) راه و روش انسانهای نیکبخت و سعادتمند را ادامه میدهد! (التوحید «صدوق»: 356، حدیث 3)
[17]. کامل الزیارات: 142.
[18]. اشاره به آیه 110 از سوره مائده: ﴿وَ إِذْ تُخرِجُ الْمَوْتىَ بِإِذْنى﴾ و زمانى که مردگان را به اجازه من [زنده از گور] بیرون مى آورد.
[19]. یحیی بن امّ الطویل یکی از یاران پرشور و از نزدیکان خاص امام سجاد(ع) بود. او در کوفه و در عصر حکومت حجاج با صدای بلند در میان مردم میگفت: «هرکس علی را سبّ کند، لعنت خدا بر او باد. ما از مروان و معبودهایی که غیر از خدا گرفتهاند، بیزاریم». حجاج به خاطر این اعتراضات و سخنان پرشور او را به شهادت رساند. (تنقیح المقال:3/312؛ معجم رجال الحدیث:20/35)
[20]. چهره درخشان حسین بن علی8: 12-13؛ کرامات حسینیه و عبّاسیه8: 40-41.
[21] . مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر: 4/ 51، حدیث 1080: «روی: عن أبی عبد اللّه الحسین(ع)[أنّه ] قال: أتیت [یوما] جدّی رسول الله (ص)، فرأیت ابیّ بن کعب جالساً عنده، فقال جدّی: مرحبا بک یا زین السماوات و الأرض! فقال ابیّ: یا رسول اللّه! و هل أحد سواک زین السماوات و الأرض؟ فقال النبی(ص) یا ابیّ بن کعب و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا، إنّ الحسین بن علیّ فی السماوات، أعظم ممّا هو فی الأرض و اسمه مکتوب عن یمین العرش: إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة.»
[22]. عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار: :23/969: «خطب أبى أمیـر المؤمنین(ع) یوماً بجامع الکوفة خطبة بلیغة فى مدح رسول الله(ص):...فنحن أنوار السّموات و الأرض و سفــــن النجاة، و فینا مکنون العلم و إلینا مصیر الامور و بمهدیّنا تقطع الحجج خاتمة الأئمّة و منقذ الامّة و منتهى النّور، فلیهنّ من استمسک بعروتنا و حشر على محبّتنا.»
[23]. حرّبنیزیدریاحى: حر از خاندانهاى معروف عراق و از رؤساى کوفیان بود و سرکرده هزار سوار برگزیده بود. در منزل قصر بنى مقاتل یا شراف، راه را بر امام حسین(ع) بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوى کوفه شد. صبح عاشورا، از اردوگاه عمر بن سعد جدا شد و به کاروان امام حسین(ع) پیوست. توبهکنان کنارخیمههاى امام آمد و اظهار پشیمانى کرد، سپس اذن میدان طلبید. حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابهاى مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین(ع) توبیخ کرد. پس از نبردى دلیرانه به شهادت رسید. امام بر بالین حر حضور یافت و خطاب به آن شهید، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را حر گذاشته است حر و آزادهاى، آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت! و دست بر چهرهاش کشید. امام با دستمالى سر حر را بست. پس از عاشورا بنى تمیم او را در فاصله یک میلى از امام حسین(ع) دفن کردند، همان جا که قبر کنونى اوست، بیرون کربلا در جایى که در قدیم به آن، نواویس مىگفتهاند. (فرهنگ عاشورا:6- 8، با تلخیص)
[24]. در بسیاری از ادعیه و بویژه در دعای جوشن کبیر آمده است: «یا جواد»
[25]. المناقب: 4/51؛ رَوَى عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ کَثِیرٍ أَنَّ قَوْماً أَتَوْا إِلَى الْحُسَیْنِ(ع)وَ قَالُوا حَدِّثْنَا بِفَضَائِلِکُمْ قَالَ لَا تُطِیقُونَ وَ انْحَازُوا عَنِّی لِأُشِیرَ إِلَى بَعْضِکُمْ فَإِنْ أَطَاقَ سَأُحَدِّثُکُمْ فَتَبَاعَدُوا عَنْهُ فَکَانَ یَتَکَلَّمُ مَعَ أَحَدِهِمْ حَتَّى دَهِشَ وَ وَلَهَ وَ جَعَلَ یَهِیمُ وَ لَا یُجِیبُ أَحَداً وَ انْصَرَفُوا عَنْهُ.
[26]. پیش از پرداختن به موضوع شفاعت فطرس ملک باید اشاره کرد که نظر علمای اسلام در مورد روایت فطرس متفاوت است؛
نظریه اول) برخی از علمأ معتقدند هستند که حکایت فطرس به اثبات نیاز دارد؛ زیرا فطرس واژهای یونانی است و در دعای سوم شعبان هم به عنوان یک فرشته خوانده نشده است و نامی از ملک بودن او در این زیارتنامه نیامده است. بلکه به این صورت آمده «و عاذ فطرس بمهده»؛ یعنی فطرس به گهوارۀ امام حسین(ع) پناه برد. از سوی دیگر در مورد سند این دعا هم باید تحقیق شود. (پرسشها و پاسخها، ج2 ص88).
در نقد نظر اول باید گفت که در روایت کامل الزیارات (که در ادامه میآید) به صراحت تصریح گشته که فطرس از ملائکه است: «فیها ملک یقالله فطرس، کان من الحملة...»؛ بنابراین ادعای عدم فرشته بودن او قابل پذیرش نیست.
نظریه دوم) عده ای دیگر از علماء منکر معصیت فرشتگان و تنبیه آنها هستند و میگویند: روایت عصیان فطرس، با آیۀ شریفۀ (عِبادٌ مُکْرَمُونَ) (انبیاء(21): 26) و آیۀ (لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ): آنها دستورات الاهی را معصیت نمیکنند و آنچه را که امر شدهاند انجام میدهند(تحریم(66): 6) منافات دارد. علامه طباطبایی; میفرمایند که تکلیف فرشتگان، تکلیف تکوینی است نه تشریعی؛ در نتیجه عقاب و ثواب برای فرشتگان وجود ندارد و با این حساب تمرّد و عصیان هم برای آنان متصوّر نیست. بنابراین، در نگاه این گروه بین آیات قرآن و روایات عصیان فرشتگان، منافات وجود دارد و عصیان فرشتگان پذیرفته نیست. (تفسیرالمیزان 19/334)
نظریه سوم) پارهای دیگر از علما ضمن قبول صحت روایات عصیان فرشتگان، معتقدند مجازات و تنبیه ملائکه در اثر"ترک اَولی" بوده است، نه گناه و معصیت. منظور از ترک اولی، این است که آنها در اجرای دستورات الاهی عملی را که دارای اولویت بیشتری بوده رها کردهاند و به سوی عمل کم اولویت رفتهاند، یا انجام عمل را در وقتی و شرایطی که اولویت بیشتری داشته است، رها کرده و در شرایط و وقت دیگری به جا آوردهاند و به همین جهت مجازات و تنبیه شدهاند.
نظریه چهارم) شهید مطهری در کتاب توحید صفحه 342 میفرمایند که عدهای برای حل مشکل عصیان و تنبیه فرشتگان، احتمال دادهاند که این قبیل روایات مربوط به دستهای از ملائکه باشد که شبیه به انسان هستند. میگوید: بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث "ملائکۀ زمینی" میگویند، آنها موجوداتی هستند نامرئی، اما شاید خیلی به انسان شبیهاند؛ یعنی تکلیف میپذیرند و احیاناً تمرد میکنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست...حتی در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شدهاند.
نظریه پنجم) بعضی هم معتقدند چنانچه درستی سند و فرشته بودن فطرس، هر دو اثبات شود، این امر با آیۀ (لا یَعْصُونَ اللّهَ)، منافاتی ندارد؛ زیرا فرشتگان یکسان نیستند. فرشتگان حامل عرش، حامل وحی و مقامی والا دارند: (وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ)؛ صافات(37): 164. فرشتگان حامل وحی معصوماند و تکامل هم ندارند. دلیلی نداریم که تمام فرشتهها از یک سنخ باشند و فرشتهای همانند انسان که دارای نفس مستکمله باشد، نداشته باشیم!. پس امکان دارد که فطرس از فرشتگان زمینی به شمار آید و با فرشتگان آسمانی یا اخروی تفاوت داشته باشد
نظریه ششم) با فرض صحت این روایات، این احتمال نیز مطرح است که چنین قضیهای دارای یک معنای باطنی و سمبلیک باشد. استاد شهید مرتضی مطهری; در این مورد چنین میگوید: «داستان فطرس ملک، رمزی است از برکت وجود سیدالشهدا(ع) که بال شکستهها با تماس به او صاحب بال و پر میشوند. افراد و ملتها اگر به راستی خود را به گهواره حسینی بمالند از جزایر دور افتاده(که سمبلی از گمراهی است) رهایی یافته و آزاد میشوند» (توحید، 343)
[27]. نام کامل وی، ابو جعفر محمّد بن حسن بن سنان زاهری است. وی در زمان کودکی، پدر خود را از دست داد و جدّش سنان، کفالت وی را به عهده گرفت. (رجال النجاشی:328) از جمله اساتید وی، میتوان به فضل بن شاذان و پدرش، یونس بن عبدالرحمان، محمّد بن عیسی عبیدی، محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب، حسین بن سعید اهوازی، و ایوب بن نوح اشاره کرد (اختیار معرفة الرجال: 2/ 795)محمّد بن سنان، از اصحاب امام رضا(ع) بوده (رجال الطوسی: 377) و نقل شده که وی از اصحاب امام کاظم، امام جواد و امام هادی: نیز بوده است (الفوائد الرجالیه: 3/ 249 ـ 277).
[28]. رجال الکشی: 582: «حَمْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْأَدَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْزُبَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: شَکَوْتُ إِلَى الرِّضَا(ع) وَجَعَ الْعَیْنِ فَأَخَذَ قِرْطَاساً فَکَتَبَ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ(ع) وَ هُوَ أَقَلُّ مِنْ یَدِی وَ دَفَعَ الْکِتَابَ إِلَى الْخَادِمِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أَذْهَبَ مَعَهُ وَ قَالَ اکْتُمْ فَأَتَیْنَاهُ وَ خَادِمٌ قَدْ حَمَلَهُ قَالَ فَفَتَحَ الْخَادِمُ الْکِتَابَ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ فَجَعَلَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) یَنْظُرُ فِی الْکِتَابِ وَ یَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ یَقُولُ نَاجٍ فَفَعَلَ ذَلِکَ مِرَاراً فَذَهَبَ کُلُّ وَجَعٍ فِی عَیْنِی وَ أَبْصَرْتُ بَصَراً لَا یُبْصِرُهُ أَحَدٌ فَقَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَر(ع)ٍ جَعَلَکَ الله شَیْخاً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ کَمَا جَعَلَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ شَیْخاً عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ یَا شَبِیهَ صَاحِبِ فُطْرُسَ».
[29]. کامل الزیارات: 66، حدیث 1؛ «عن إبراهیم بن شعیب المیثمی قال سمعت أبا عبدالله(ع) یقول إن الحسین بن علی(ع) لما ولد أمر الله عز و جل جبرئیل(ع) أن یهبط فی ألف من الملائکة فیهنئ رسول الله (ص) من الله و من جبرئیلg قال و کان مهبط جبرئیل(ع)على جزیرة فی البحر فیها ملک یقال له فطرس کان من الحملة فبعث فی شی ء فأبطأ فیه فکسر جناحه و ألقی فی تلک الجزیرة یعبد الله فیها ستمائة عام حتى ولد الحسین(ع)فقال الملک لجبرئیل(ع)أین ترید قال إن الله تعالى أنعم على محمد(ص) بنعمة فبعثت أهنئه من الله و منی فقال یا جبرئیل احملنی معک لعل محمّدا یدعو الله لی قال فحمله فلما دخل جبرئیل على النبی(ص) و هنأه من الله و هنأه منه و أخبره بحال فطرس فقال رسول الله(ص) یا جبرئیل أدخله فلما أدخله أخبر فطرس النبی(ص) بحاله فدعا له النبی(ص)و قال له تمسح بهذا المولود و عد إلى مکانک قال فتمسح فطرس بالحسین(ع) و ارتفع و قال یا رسول الله(ص) أما إن أمتک ستقتله و له علی مکافاة أن لا یزوره زائر إلا بلغته عنه و لا یسلم علیه مسلم إلا بلغته سلامه و لا یصلی علیه مصل إلا بلغته علیه صلاته قال ثم ارتفع.»
[30]. امام صادق(ع) فرمودند: «طین قبر الحسین (ع) شفاء من کل داء و هو الدواء الأکبر...الطین حرام کلحم الخنزیر و من اکل الطین فمات لم اصلّ علیه الاّ طین قبر الحسین ×»؛ مکارم الأخلاق:167؛ تربت قبر امام حسین(ع) شفای هر دردی است و آن بزرگترین درمان برای بیماریهاست...خوردن خاک حرام است، مانند گوشت خوک و کسی که خاک بخورد و بمیرد من بر او نماز نمیگذارم، مگر خاک قبر امام حسین(ع). مرحوم شیخ طوسی هم میگوید:« لایجوز أکل شی ء من الطین...الاّ طین قبر الحسین(ع) فانه یجوز أن یؤکل منه الیسیر للأستشفاء به»؛ النهایة:59؛سزاوار نیست کسی از خاک بخورد الا از خاک قبر امام حسین(ع) که از آن جایز است مقداری کم به نیت شفا گرفتن از آن.
[31] . مفاتیحالجنان، اعمال سوم شعبان.
[32]. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن مسرور بن قولویه قمی مشهور به ابن قُوْلَوَیْه (357 ه.ق)محدّث و فقیه بزرگ امامی در شهر قم به دنیا آمد. ابن قولویه از مشایخ بسیاری بهره برده که از آن میان میتوان احمد بن ادریس قمی، علی ابن بابویه قمی، محمد بن یعقوب کلینی، ابوعمرو کشّی و همچنین پدرش محمد و برادرش علی را نام برد. ابنقولویه در بغداد درگذشت و در کاظمین خاک شد. افندی قبرش را در قم میداند. از بازماندگان وی تنها پسرش ابواحمد عبدالعزیز را میشناسیم که از راویان حدیث بودهاست. ابن قولویه دارای تألیفاتی در حدیث و فقه بوده که مشهورترین آنها کتاب «کامل الزیارات» است که در سال 1316ش در نجف اشرف به کوشش عبدالحسین امینی به چاپ رسیدهاست.
[33]. کامل الزیارات: 70، حدیث4؛ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ کَانَ رَسُولُ الله(ص) إِذَا دَخَلَ الْحُسَیْنُ(ع) اجْتَذَبَهُ(جذبه) إِلَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) أَمْسِکْهُ ثُمَّ یَقَعُ عَلَیْهِ فَیُقَبِّلُهُ وَ یَبْکِی فَیَقُولُ یَا أَبَهْ لِمَ تَبْکِی فَیَقُولُ یَا بُنَیَّ أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُوفِ مِنْکَ وَ أَبْکِی قَالَ یَا أَبَهْ وَ أُقْتَلُ قَالَ إِی وَ الله وَ أَبُوکَ وَ أَخُوکَ وَ أَنْتَ قَالَ یَا أَبَهْ فَمَصَارِعُنَا شَتَّى قَالَ نَعَمْ یَا بُنَیَّ قَالَ فَمَنْ یَزُورُنَا مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ لَا یَزُورُنِی وَ یَزُورُ أَبَاکَ وَ أَخَاکَ وَ أَنْتَ إِلَّا الصِّدِّیقُونَ مِنْ أُمَّتِی.
[34]. خصائص الحسینیه: 229.
[35]. نفحات الأزهار: 5/11.
[36]. عمرو بن عبدود عامری از بنی لؤی از قبیلهی قریش و از سوارکاران و شجاعان مشهور بود؛ به او «فارس یلیل» میگفتند؛ یعنی کسی که با هزار سوار برابری میکند. وی فردی تنومند و غولپیکر بود که کسی یارای مقابله با او را نداشت. در مورد وی نقل میکنند: عمرو بن عبدود به همراه کاروانی قصد داشت به شام برود. در میان راه دزدها به قافله او حمله کردند؛ وی و دیگر افراد کاروان به سلاحهای جنگی مجهّز نبودند. در آن هنگام، شتری را با یک دست به عنوان سپر قرار داد و با دستی دیگر با دزدان جنگید و تمام آنان را شکست داد. امّا در مقابل قدرت حضرت امیرالمؤمنین(ع) حرفی برای گفتن نداشت و با دستان مبارک حضرت کشته شد. (تفسیر المیزان:16/296)
[37]. برای اطّلاع بیشتر به کتاب بحارالأنوار:20/14-20 مراجعه نمایید.
[38]. ارشاد :1/ 87؛ اسدالغابه:4/ 21.
[39]. یس(36):37؛ «نشانه اى [از نشانه هاى قدرت و حکمت ما ] براى آنها شب است که [پوشش ] روز را از آن برمى کنیم.»
[40]. نحل(16):12؛ «خورشید و ماه و ستارگان.»
[41]. تفسیر قمی:2/401.
[42] . بحارالأنوار؛ ج20، ص73.
[43]. بحرالمعارف: 18.
[44]. بحارالأنوار:20/73؛ عن علی(ع)قال قال لی النبی(ص) یوم أحد: أما تسمع مدیحک فی السماء؟ إنّ ملکاً اسمه رضوان ینادی لا سیف إلا ذو الفقار، ولا فتى إلا علی(ع).قال : ویقال : إنّ النبی (ص)نودی فی هذا الیوم :
ناد علیاً مظهر العجائب * تجده عوناً لک فی النوائب
کلّ غم وهم سینجلی * بولایتک یا علی یا علی یا علی(ع)
[45]. به آیه مباهله اشاره دارد. خداوند متعال در این آیه میفرماید: ﴿فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ...﴾ آل عمران(3):61؛ «بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم سپس یکدیگر را نفرین نماییم»؛ منظور از ﴿ أَنْفُسَنا ﴾ در این آیه، پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) میباشند. (تفسیر رازی:8/20؛ تفسیر بیضاوی:2/261)
[46]. الکافی:8/107، حدیث 80؛ تو برای من به منزله هارون برای حضرت موسی(ع)هستی، مگر اینکه بعد از من پیامبری ظهور نمیکند.
[47]. الکافی:1/90، حدیث 5؛ من بندهای از بندگان کوچک پیامبر(ص) هستم.
[48]. بحارالأنوار: 44/187، حدیث 16، به نقل از عُیُونُ الْمُعْجِزَاتِ سید ْمُرْتَضَى رَحِمَهُ الله؛ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ(ع) عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ8، قَالَ: جَاءَ أَهْلُ الْکُوفَةِ إِلَى عَلِیٍّ (ع) فَشَکَوْا إِلَیْهِ إِمْسَاکَ الْمَطَرِ وَ قَالُوا لَهُ اسْتَسْقِ لَنَا فَقَالَ لِلْحُسَیْنِ(ع) قُمْ وَ اسْتَسْقِ فَقَامَ وَ حَمِدَالله وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ قَالَ اللَّهُمَّ مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ وَ مُنْزِلَ الْبَرَکَاتِ أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْنَا مِدْرَاراً وَ اسْقِنَا غَیْثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً مُجَلِّلًا سَحّاً سَفُوحاً فِجَاجاً تُنَفِّسُ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُحْیِی بِهِ الْمَیْتَ مِنْ بِلَادِکَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ فَمَا فَرَغَ (ع) مِنْ دُعَائِهِ حَتَّى غَاثَ الله تَعَالَى غَیْثاً بَغْتَةً، وَ أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ مِنْ بَعْضِ نَوَاحِی الْکُوفَةِ، فَقَالَ: تَرَکْتُ الْأَوْدِیَةَ وَ الْآکَامَ یَمُوجُ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ.
[49]. در جلسات آینده با تفسیر آیهای از سوره حجر، بیان خواهد شد که حضرت سیدالشهدا(ع) جزو اذکار الهی است.
منبع:
کتاب:آیین اشک و عزا در غم سیدالشهدا (ع)
نوشته: استاد حسین انصاریان