د. افشاگرى چهره بنى امیه و بیدارى افکار عمومى
بنى امیه چهره واقعى خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتى مقدس مآبى، مخفى مى داشتند. شهادت امام حسین علیه السلام تا حدودى اسرار را بر ملا کرد ولى اسارت امام سجاد علیه السلام پرده تزویر و ریاکارى را از چهره بنى امیه بالا زد، و عدم پاى بندى آنان به تعهدهاى دینى اخلاقى و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامى نوشته اند که امام سجاد علیه السلام را در حالى که غل و زنجیر بر گردن وى نهاده بودند[27] به قصر یزید وارد نمودند. او اسیرى سرافراز و آزاده بود که شکنجه و غل جامعه نتوانست وى را به تسلیم وادارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالى که یزید به شعر حصین بن حمام مرّى تمثل جسته و به شادى پرداخته بود، فرمود:
براى تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فى الارض ولا فى أنفسکم الاّ فى کتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک على اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا على مافاتکم ولا تفرحوا بما اتاکم و الله لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛[28] هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفس هاى شما (به شما) نرسد، مگر آن که پیش از آن که آن را پدید آوریم، در کتابى است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشى را دوست ندارد.
استدلال قرآنى سید عابدان، چون پتکى بود که بر سر یزید خودپسند فخر فروش فرود آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندى را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدى. امام سجاد علیه السلام به تمسک به آیه قرآن جواب وى را داد و افزود:
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آن که تو به دنیا بیایى، پیغمبرى و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مى دانستى چه کرده اى و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده اى، به کوهها مى گریختى و بر ریگ ها مى خوابیدى و ناله سر مى دادى. سر پدرم حسین فرزند على علیه السلام و فاطمه(س) که ودیعت رسول خداست، بر در شهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانى نخواهى داشت.[29]
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست؟"
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت علیه السلام
از درخشانترین صفحات زندگى پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموى شام است. امام على بن الحسین علیه السلام در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارت همان جهاد عظیمى را انجام داد که حسین بن على علیه السلام در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتى در قلمرو امپراتورى شام به وجود آورد و تحولى بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویهزندگی کرده و به آن خو گرفتهبودند، ایجاد نمود.
روزى یزید، خطیب دربارى خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش على و حسین علیهماالسلام و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام على بن الحسین علیه السلام از میان جمعیت فریاد بر آورد:
واى بر تو اى خطیب! خشنودى خلق را به خشم خداوند خریدى و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادى.
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالاى آن چوب برود و سخنى چند که خشنودى خدا و پاداش براى حاضران را در پى دارد براى مردم بگوید. یزید على رغم این که هیچ گونه تمایلى به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به على بن الحسین اجازه سخن داد.
امام سجاد علیه السلام بر منبر رفت و چنین فرمود:
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) شش امتیاز ارزانى داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برترى بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهاى مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدیق (على بن ابى طالب علیه السلام) از ماست، جعفر طیار از ماست. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سیدالشهدا) از ماست، دو سبط این امت (حسن و حسین علیه السلام) از ماست، زهراى بتول (یا مهدى امت) از ماست.
مردم! هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد و کسى که مرا نمى شناسد خود را به او مى شناسانم. من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگوارى هستم که حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت؛ من فرزند بهترین کسى هستم، که احرام بست و طواف و سعى به جا آورد، منم فرزند بهترین انسان ها، منم فرزند کسى که در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد، منم فرزند کسى که در سیر آسمانى به سدرةالمنتهى رسیده، منم پسر کسى که در سیر ملکوتى آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین او أدنى» کشید، منم فرزند کسى که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسى که خداوند بزرگ به او وحى کرد، منم فرزند محمد مصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند کسى که آنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لااله الا الله» گشودند، منم فرزند کسى که در رکاب پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظه اى به خدا کفر نورزید، من فرزند کسى هستم که صالح ترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیام کنندگان از تبار یاسین است.
بنى امیه براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى از راهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مى نمودند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمى کرد این گونه نمى شد. و این خود یکى از حربه هاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.
نیاى من کسى است که پشتیبانش جبرئیل، یاورش میکائیل و خود حامى و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینه توز خدا جهاد کرد. منم پسر برترین فرد قریش که پیش از همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کننده مشرکان، تیر خدایى براى نابودى منافقان، زبان حکمت عابدان، یارى کننده دین خدا، ولى امر خدا، بوستان حکمت الهى و کانون علم او بود.
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان؛ منم فرزند خدیجه کبرى؛ من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. عمامه و رداى او را ربودند در حالى که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیرى بردند... .
امام زین العابدین علیه السلام در معرفى خود که در حقیقت شناساندن شجرهنامه امامت و رسالت بود، آنقدر داد سخن داد که صداى گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسیدشورش برپا شود، به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتى به «اشهد انَّ محمداً رسول الله» رسید، امام از بالاى منبر روبه یزید کرد و گفت:
آیا محمد(ص) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویى جد تو است، دروغ گفته اى و حق را انکار کرده اى، و اگر بگویى جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتى؟![30]
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر مى بردند و خاندان پیامبر(ص) را نمى شناختند، با این خطبه امام سجاد علیه السلام متوجه واقعیت شدند. به همین دلیل در میان خطبه، یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه عمومى گناه را به گردن ابن زیاد انداخت.
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد علیه السلام خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى که امویان مى کوشیدند آنها را از ذریه على علیه السلام دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
خون امام حسین علیه السلام و پیام رسانى امام زین العابدین و عقیله بنى هاشم حضرت زینب کبرى(س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهد بن جبر یکى از شخصیت هاى اسلامى آن روزگار مى گوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روى گرداندند.
ابن اثیر خدرى مى نویسد: سر حسین را نزد یزید بردند، موقعیت ابن زیاد نزد او بالا رفت و از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد، ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید که مردم نسبت به او خشمگین شده اند و به او لعن و ناسزا مى گویند، از این رو از کشتن حسین پشیمان شد! و مى گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، اومرا را مجبور به این کار کرد. او حسین را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنى مرا در دلهاى آنها افشاند.[31]
امام محمد باقرعلیه السلام از پدرش روایت مى کند که حضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزه اى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم.»
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
از جمله راهبردهاى سیاسى امام زین العابدین علیه السلام در عصر خفقان امویان، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده، مى باشد. در مناقب ابن شهرآشوب از امام صادق علیه السلام آمده است که على بن الحسین علیه السلام مدت بیست سال براى پدرش مى گریست و همین که براى او سفره غذا مى آوردند و آب و نان را مى دید، بى اختیار اشک از چشمانش سرازیر مى گشت، تا آنجا که روزى یکى از غلامان امام، آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: مى ترسم از شدت اندوه جان سپارى!.امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ او فرمود من اندوه خود را به درگاه خداوند مى برم. غم مرا جز او نمى داند و من به او پناه مى برم و آنچه من مى دانم شما نمى دانید. سپس فرمود: من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مى آورم، بغض گلویم را مى گیرد و نمى توانم خوددارى کنم.
ابن قولویه در کامل الزیارات روایت کرده است که یکى از غلامان على بن الحسین علیه السلام مى گوید: روزى مولایم در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود سر بر سجده گذاشت. من با حالى آشفته به وى گفتم آیا هنوز وقت آن نرسیده که گریان نباشید و از اندوه شما کاسته شود؟
آن حضرت سر از سجده برداشت و از پشت موج اشک نگاهى به من افکند و فرمود:
واى! به خدا سوگند،"یعقوب" با این که اندوه وى به مراتب کمتر از گرفتارى و اندوه من بود، نزد پروردگار خود لب به شکوه گشود... در حالى که او تنها به فراق یکى از پسرانش گرفتار گشته بود، ولى من خود ناظر بودم که پدرم و عده اى از خاندانم را در مقابل چشمان من سر بریدند؛ چگونه محزون نباشم.[32]
ز. برانگیختن نهضت هاى خون خواهى حسینى
بى شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب(س) در عصر اسارت، وجدان هاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه هاى انتقام خواهى و خونخواهى از شهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام هاى خونخواهان کوفى در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد علیه السلام در هنگام ظهور آن نهضت ها بیان صریحى نداشت ولى نقش سخنرانى هاى امام در کوفه و شام و موضع گیرى هاى پنهانى امام علیه السلام را نباید نادیده گرفت، کهبررسى این قیام ها مقاله دیگرى را مى طلبد.
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آن که تو به دنیا بیایى، پیغمبرى و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مى دانستى چه کرده اى و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده اى، به کوهها مى گریختى و بر ریگ ها مى خوابیدى و ناله سر مى دادى. سر پدرم حسین فرزند على علیه السلام و فاطمه(س) که ودیعت رسول خداست، بر در شهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانى نخواهى داشت.
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
از دیگر صحنه هاى فعالیت امام سجاد علیه السلام، تلاش اقتصادى براى تأمین معاش خاندان حسین علیه السلام بوده است. آن حضرت پس از بازگشت از اسارت، در مدینه به فعالیت کشاورزى پرداخت. نقل است که حسین بن على علیه السلام در جریان سفر طولانى مدینه به کربلا، هزینه اى بس سنگین را متحمل شد و از این باب بدهکار شده بود. امام سجاد علیه السلام چشمه جدیه (عین جدیه) که آبى جارى براى شرب و کشاورزى بود را فروخت و قرض امام حسین علیه السلام را پرداخت کرد.
ذهبى دانشمند معروف اهل سنت مى نویسد: امام زین العابدین علیه السلام از محل وابستگى خود به رسول خدا (ص) اعاشه کرد و از خمس و غنایم براى گذراندن زندگى بهره اى نمى گرفت. او سپس از جویریة بن السماء نقل مى کند: «ما أَکَلَ علىّ بن الحسین بقرابته من رسول الله(ص) درهماً قطُّ .» [33]
او مزرعه اى داشت و در آن کار مى کرد. و به آبادانى نخلستان مى پرداخت. [34]
پی نوشتها:
27- منتهى الامال، ج 1، ص 791/ بحارالانوار، ج 45، ص 130/ الکامل، ج 4، ص 86/ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 62.
28- سوره حدید، آیه 22 - 23.
29- تاریخ طبرى، ج 4، ص 352 – 355/ الکامل، ج 4، ص 86 – 87/ بحارالانوار، ج 45، ص 132 – 136/
مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 63/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 616/ سیره پیشوایان، ص 198.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 137/ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 69/ زندگانى على بن الحسین، ص 74/حیاة الامام زین العابدین، ص 174/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 617.
31- الکامل، ج 4، ص 187.
32- بحارالانوار، ج 46، ص 110.
33- اعیان الشیعه، ج 1، ص 636.
34- سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391/ در مکتب پیشواى ساجدان، ص 230.
"سید غلام حسین حسینى"
منبع : پایگاه تبیان