پیگیری تحولات پس از مرگ چنگیزخان اهمیت چندانی ندارد، بلکه مساله اساسی، اندیشه پروژه دولت جهانی مغولی است که با درگذشت موسس امپراتور مغولی خاتمه نیافت. با وجود آنکه امپراتوری مغول میان فرزندان چنگیز تقسیم شد، اما بخش اعظم این امپراتوری، سیاست توسعهطلبی را دنبال کرد.
در دوره جانشینان چنگیزخان، دولت خوارزمشاهی برافتاد 628 ق/ 1231 م) و بخشهای بازمانده از قلمرو آنان تسخیر شد و نیز مناطق جدیدی از ایران تصرف شد و مغولان به سامرا رسیدند (634 ق/ 1236 م). مغولان نفوذ خود را در مناطق گرجستان، ارمنستان، اوکراین گسترش دادند و برخی مناطق آناتولی را فرمانبردار خود کردند و تا بولونیا، وینا و سواحل دریای آدریاتیک پیش رفتند.
در دوره منگو قاآن (655-648 ق/ 1257 -1250 م) برنامه مغولان برای تصرف سایر مناطق ایران و عراق برای رسیدن به شام آغاز شد. حرکت هلاکو در این مسیر، بیانگر هدف نهایی مغولان برای دستیابی به بنادر دریای مدیترانه بود. این مساله از دستور منگو قاآن به هلاکو به روشنی قابل درک است: «باید از توران (فرارود) به ایران بروی. در امور کلی و جزئی براساس قوانین و رسوم چنگیزخان عمل کن و از جیحون تا مصر هر کس که به دستورات تو عمل کند، انواع لطفها و پاداشها را به وی اختصاص بده و کسی که از تو نافرمانی کند وی را در خواری و اهانت غرق کن.
از اقلیم قهستان در خراسان شروع کن و دژها و قلعهها را ویران کن؛ و هنگامی که از این ماموریت فارغ شدی به سوی عراق برو و در مسیر خود اقوامی که راهها را بستهاند از میان بردار.»
آشکار است که نظامیگری مغولان ادامه تحقق پروژه چنگیزخان برای تسلط بر شرق و غرب بوده است. پروژه چنگیز در دوره هلاکو و جانشینانش با اندیشه کهن ایرانی که خواهان سیطره بر عراق و ایجاد راهی دائمی تا مدیترانه بودند پیوند یافت. سیاست توسعهطلبی به سوی شرق و غرب پس از اتمام ماموریت گشودن دژهای اسماعیلیه (655 ق/ 1257 م) و لشکرکشی به سوی همدان نیز دیده میشود.
زیرا در همان زمان است که هلاکو به فرمانده خویش بابجونویان میگوید: «تو همزمان با جرماغون رهسپار شدی، اما در نیابت وی چه اقدامی در ایران انجام دادی؟ چند سپاه شکست دادی؟ و چند نفر را اسیر کردی؟ بایجونویان پاسخ داد که من کوتاهی نکردم و آنچه در توان داشتم انجام دادم و سرزمینهای بین ری تا شام به جز بغداد را گشودم. سپس هلاکو به وی میگوید باید بازگردی و تا سواحل اروپا پیشروی کنی...»
در راستای همین سیاست، بغداد تصرف و خلافت عباسی منقرض شد تا مغولان به سوی شام لشکرکشی کنند. اوضاع شام به علت درگیری میان ایوبیان و ممالیک مصر و حکومتهای مسیحی متشنج بود. مغولان که بر اهمیت تصرف شام آگاه بودند با برخی از حکومتهای مسیحی و حاکمان ارمنستان متحد شدند و حکومتهای مزبور در حمله به شهرهای شام از حلب در شمال تا غزه در جنوب همکاری کردند. پیشروی مغولان دوام نیاورد و با شکست عین جالوت (658 ق/ 1260 م) پایان یافت، اما تلاشهای جانشینان هولاکو یا ایلخانان ایرانی همچنان ادامه یافت.
ایلخانان متوجه اهمیت منطقه شام بودند و تلاش کردند تا با نیروهای درگیر در این منطقه، شامل دولت بیزانس، دولتهای اروپای غربی به اضافه شهرهای تجاری ایتالیا و حکومتهای مسیحی پیماننامههایی علیه مصر امضا کنند.
تلاشهای مغولان و اروپاییان برای تقسیم مناطق عرب نشین به حوزههای تحت نفوذ به نتیجه مثبت و عملی نرسید. در مقابل ممالیک کوشیدند که شام را حفظ کنند و برای حمایت از این منطقه به هم نژادان ایلخانان یعنی اردوی زرین نزدیک شدند و با آنان پیمان بستند.
دولت مملوکی در سیاستی هوشمندانه به بیزانس هم نزدیک شد؛ زیرا دریافت که در آن واحد نمیتواند با دو دشمن (مغولان و بیزانس) درگیر شود. بهنظر میرسد که اوضاع اروپاییان و ایلخانان به سود مملوکان بود؛ زیرا آنان توانستند سواحل شام و عکا را از وجود مسیحیان پاکسازی کنند (690 ق/ 1291 م) مسالهای که به مملوکان اجازه داد تا بهصورت کامل از جبهه مغول و نیروهای متحد با آن خلاصی یابد؛ نزدیک شدن ارمنستان صغیر و سلاجقه روم به مصر بود.
مملوکان بر مناطق استراتژیک نظامی و تجاری مانند قلعهالروم (قلعهالمسلمین) دست یافتند؛ اما این اقدامات مانع از کوششهای دولت ایلخانی برای سیطره بر شام نشد.
مهمترین دستاورد ایلخانان تسخیر دمشق در سال 699 ق/ 1300 م. بود که گرچه به شکست انجامید، اما آنان از هر وسیلهای از جمله انعقاد پیماننامه برای سلطه بر راههای تجاری بهره بردند. مهمترین این معاهدهها در سال 723 ق/ 1323 م. امضا شد که یک تاجر شامی در انعقاد آن نقش اصلی را ایفا کرد.
گسترشطلبی مغولان که با اقدامات پیروزمندانه در زمینه تسلط بر چین آغاز شد بهسوی غرب ادامه یافت و مانع از قدرتیابی ترکان همجوار خوارزمشاهیان شد. پس از نابودی دولت خوارزمشاهی در فرارود، مغولان برای رسیدن به شام، خلافت عباسی را نیز از میان برداشتند.
توسعه فتوحات مغول از خلال مسیر لشکرکشی آنان منطبق با مسیر راه ابریشم است و این نکته را بیان میکند که راه ابریشم، مسیر مبادله کالاها، اندیشهها، ادیان و هنرها بوده است و این مبادله تنها بهصورت صلحآمیز نبوده و گاهی با قدرت نظامی انجام میشده است. با وجود آنکه توسعه مغولان با کشتار، ویرانی و سکون مراکز تمدنی در مناطق مختلف همراه بود، اما بهترین دوره انتقال و کنش میان عناصر تمدنی بین جوامع مختلف است.
نوشتار حاضر تلاش میکند تا بر یگانگی گسترش مغول با کنش تمدنی و گفتوگوی میان جوامع مختلف تاکید نماید. کنشهای مزبور ناشی از موقعیت جغرافیایی، سیاستهای بینالمللی و راههای بازرگانی بود که به تبع آن سبب مهاجرت گروههای انسانی میان شرق و غرب شد و اسلام نیز در مقایسه با سایر ادیان توانست در چارچوب یک دولت واحد به تعامل بپردازد.