ماهان شبکه ایرانیان

وقتی از زبان مشترک می‌گوییم، از چه حرف می‌زنیم؛

انگار سرنوشت همه ما به اسنپ گره خورده است

آخرین باری که بحث زبان مشترک در ایران حسابی داغ شد، جام‌جهانی ۲۰۱۸ روسیه بود. در آن روزهای پریشانی و ناامیدی، فوتبال زبان مشترکی شد که همه را به وجد آورد.

انگار سرنوشت همه ما به اسنپ گره خورده است

به گزارش بازرگانی خبرگزاری مهر، درآن وضعیت، زن و مرد، بزرگ و کوچک، دارا و ندار همه به یک جعبه جادویی چشم می‌دوختند و هر کدام به سبک و سیاق خودشان ورد پیروزی برای تیم ایران می‌خواندند. چه فریادهای شادی که زده نشد، چه خنده‌هایی که روی صورت‌های خسته مردم پهن نشد و چه دل‌هایی که به واسطه افتخارآفرینی‌های تیم ایران در دوربین دنیا قنج نرفت.

آن روزها حال مردم خوب شده بود. نه این‌که کسی فراموش کرده بود که اقتصاد مملکت بیمار شده  یا ترس تحریم از وجود ایران رخت بربسته بود، نه، نقل این حرف‌ها نیست. معجزه از آن زبان مشترکی می‌آمد که همه را با هم همراه کرده بود. و این قانون طبیعت است. همه که می‌خندند، هوای حال آدم‌ها بهتر می‌شود. همه که همراهند، تحمل دردها کمتر می‌شود.

آن روزها هم همین‌طور بود. همه با زبان مشترکی حرف می‌زدند که ته‌اش امیدِ پیروزی بود. اما فوتبال هیچ‌گاه تنها زبان مشترک ایرانیان نبوده. تاریخ ایران پُر است از وصله‌های فراموش‌نشدنی که در بزنگاه‌های مختلف زبان مشترک مردم این سرزمین بوده‌اند؛ نمونه‌اش جنگ و پیچ‌وتاب‌هایش، زلزله بم و دردی که همه مردم از آن حرف می‌زدند، مرگ ساختمان پلاسکو و این آخری‌ها هم سانچی و دریایی که سوزاند. اما زبان مشترک همیشه لزوما طعم درد و رنج ندارد و گاهی چیزهای ساده‌ای از دل جامعه زبان مشترک مردم می‌شود و میان ادبیات روزمره، خاطرات و اتفاقات شاد و تلخ مردم رخنه می‌کنند.

مثلا قصه دلار که این روزها کابوس مشترک مردم شده و وقت و بی‌قت، بی‌بهانه و بابهانه حرف‌ها و صحبت‌ها را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. گرانی و افزایش قیمت کالاهای مختلف که هر روز از جایی سرباز می‌زند و زبان مشترک مردم کوچه و خیابان می‌شود. ترس از آینده نامعلوم که این روزها نه فقط زبان مشترک، بلکه نگرانی مشترک اغلب مردم ایران فارغ از هر دیدگاه سیاسی شده است.

در این میان یک سری کلمات هم هستند که از دل یک اتفاقی که با زندگی مردم عجین شده بیرون می‌آیند و حکم همان زبان مشترک را پیدا می‌کنند؛ کلماتی که نه بار سیاسی دارند و نه نشانه‌ای از یک کُنش اجتماعی‌اند اما به واسطه نقشی که در زندگی مردم پیدا کرده‌اند جزئی از زبان مشترک آن‌ها شده‌اند؛ مثل اسنپ که حالا بخشی از ادبیات روزمره مردم شده و وقت و بی‌وقت میان خاطرات‌شان می‌گنجد.

گواهش روایت‌هایی است که آدم‌ها از داستان‌های روزمره‌شان توییت می‌کنند و اشک‌ها و لبخندهای‌شان را به آن گره می‌زنند؛ کاربری از اسنپ برای توضیح وضعیت فراموش‌کاری‌اش اینطور استفاده کرده:«وقتی عجله دارم یه جوری فراموش‌کار میشم که کم مونده لباسامو کیفمو سوار اسنپ کنم خودمو جا بذارم تو خونه!».

کاربری داستان خروج ربیعی از مجلس بعد از استیضاحش را اینطور تعریف کرده:«پس از عدم اعتماد مجلس به وزیر کار، ربیعی هنگام خروج از مجلس از سوار شدن به ماشین وزارتخانه خودداری کرد و با اسنپ به وزارتخانه برای جمع کردن وسایل شخصی خودش رفت» و کاربر دیگری در واکنش به این توییت نوشته:« این‌جاست که می‌گم سرنوشت همه‌ ما به اسنپ گره خورده».

کاربری در واکنش به سختگیری‌های شهرداری درباره اسنپ نوشته:«تاکسی گرون شده ولی اسنپ نه بعد باز می‌گن چرا اسنپ می‌زنید؟ یه ریاضی ساده است خب. همین ریاضی ساده رو حذف کردین که هیچ‌وقت درد مردم رو نفهمیدین. چون حساب نکردین کی کجا داره در حق مردم گرون‌فروشی میشه!».

کاربر دیگری توییت کرده:«سوار اسنپ شدم، از پیرمرد پرسیدم اوضاع کار چطوره ، شکر خدایی کرد و گفت فقط یه نگرانی داره و اونم آینده ما جوونا! یعنی ما هم بعدها از آینده بچه‌ها و نوه‌هامون همین‌قدر وحشت داریم یا این بدبختی فقط مال ما دهه شصتی‌هاست که از جنگ تا قرن 21ام کِش اومده» و در نهایت کاربری نوشته:«راننده اسنپ گفت آقا توی حرکت کتاب نخون چکشی گوش‌ات جابه‌جا میشه! گفتم مگه شما دکترید؟ گفت نه ولی کتاب زیاد خوندم».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان