سعی کنید این فیلمها را در سال 2017 با چهرهای بیتفاوت نگاه کنید. با اینکه چند روزی است از برگزاری مراسم اسکار 2017 میگذرد؛ هنوز بحث درباره انتخابهای آکادمی در بخشهای مختلف داغ داغ و موافقان و مخالفان از کامیابی یا عدم کامیابی فیلمهای محبوبشان با هم در بحثوجدل هستند. هیچ مراسم اعطای جوایزی نبوده که به اندازه اسکار برای انتخاب بهترین نمونههای هنری، مرتکب اشتباه شده باشد. رأیدهندگان اسکار بهنوعی پشت سرهم برنامهریزی میکنند تا به خودشان اجازه دهند گول بیمحتواترین، مزخرفترین و کلیشهایترین فیلمها را برای انتخابشان بخورند. برای بررسی بهتر اینکه آنها چقدر مرتکب اشتباه شدهاند، کافی است برخی از انتخابهای آنها را دوباره نگاه کنید و ببینید آیا آنها فیلمهای ماندگاری هستند، یا در سال 2017 خندهدار به نظر میرسند. درحالیکه برخی فیلمها مثل «کازابلانکا» Casablanca و «فهرست شیندلر» Schindler’s List هنوز متناسب و تازه به نظر میرسند، اما بیشتر اوقات فیلمها آنقدر بد هستند که نیازی نیست اثبات کرد که انتخابهای آکادمی هر سال که میگذرد بیشتر مضحک قلمداد میشود. در اینجا به بررسی 10 فیلمی که پس از برنده شدن جایزه بزرگ بسیار کهنهشدهاند میپردازیم. البته تنها آنها مقصر نیستند. 10- زیبایی آمریکایی (1999) «زیبایی آمریکایی» American Beauty اصلاً فیلم بدی نیست. این اولین تجربه کارگردانی سم مندس Sam Mendes پس از سابقهاش در تئاتر بود و کاملاً مشخص است که کارگردان تلاش زیادی برای ساخت فیلم انجام داده است. همینطور در نیمهپر لیوان، آلن بال Alan Ball نویسنده، تجربهها و نگاه شخصیاش را به فیلمنامه اضافه کرده و این توجه روی صحنه نمایان است. اما آیا «زیبایی آمریکایی» American Beauty که یک فیلم لولیتا-وار (اشاره به رمان لولیتا در سال 1955) درباره مرد میانسال پولداری است که بهطور چندشآوری خودش را برای بهترین دوستدختر نوجوانش میآراید تا با او رابطه برقرار کند، واقعاً بهترین فیلم در سال 1999 است؟ بهطور یقین نه. قطعاً بدترین هم نبوده است (فیلم «غرب وحشی وحشی» Wild, Wild, West میتوانست بدترین باشد)، اما یکی از تولیدات خاص در زمان خودش بود، تصور اینکه کسی در سال 2017 با لستر برنهام Lester Burnham بهطور خاص همدردی کند سخت است. این فیلم سروصدای زیادی بین منتقدین و داوران جایزه اسکار در سال 1999 به راه انداخت چراکه فیلمی خوشساخت بود و در حد منطقی کمدی سیاهی نسبت به ثروتمندان (که در زمان خودش نوظهور بود) داشت؛ اما مهمتر از همه، تمام داستانگویی و تِم در این فیلم نشات گرفته از مردان سفیدپوست میانسال ممتاز بود. شما متوجه خواهید شد که مردان سفیدپوست میانسال گروهی هستند که بهطور حداکثری در آکادمی حضور دارند و اکثریت گروه رأیدهنده جایزه اسکار در تمامی سالها و به خصوص در سال 1999 از همین گروه تشکیل شده بود. به خاطر روابط عیان بیش از حد فیلم، مردانگی شکننده و نگاه بیش از حد نوستالژیک، یک نقد شدید در سالهای بعدی به فیلم وارد شد. حتی سم مندس Sam Mendes گفت که فکر میکند فیلمش بیش از حد موردستایش واقع شده است. ممکن است هنوز فریبنده به نظر برسد، اما احساس سطحی بودنش بیشتر از آن زمان است. 9٫ شیکاگو (2002) چه چیزی در سر آکادمی میگذشت که این فیلم را بهترین فیلم سال 2002 معرفی کردند؟ مسلماً، سال 2002 سال درخشانی برای صنعت فیلمسازی نبود، اما این اقتباس موزیکال پوچ، سهلانگارانه و بیمحتوا به کارگردانی راب مارشال Rob Marshall ممکن است حتی بهتر از «شجاعدل» Braveheart و «تصادف» Crash برای انتخاب توجیهناپذیر آکادمی اسکار باشد. بسیاری از تماشاگران و طرفداران فیلم مشتاقانه در حال دیدن مراسم بودند و پیشبینی میکردند که «دارودستههای نیویورکی» Gangs of New York بالاخره جایزه بهترین کارگردانی را برای مارتین اسکورسیزی Martin Scorcese به ارمغان خواهد آورد. البته اکنون که به عقب می»گیریم این فیلم هم مستحق برنده شدن نبود، (و درواقع یکی از بدترین کارهای اسکورسیزی محسوب میشود) اما در مقایسه با اثر چشمنواز توخالی که کاترین زیتا-جونز و رنی زلوگر آن سال در فیلم «شیکاگو» Chicago ارائه کردند، به نظر میرسید که فیلم «دارودستههای نیویورکی» مانند فیلم «آمبرسونهای باشکوه» Magnificent Ambersons در اوایل قرن 21 است. گذشته از تمام اینها، چرا «شیکاگو» حالا کاملا نخنما شده است؟ خب، به خاطر پیشینه خودش، الان این فیلم بشدت از مد افتاده به نظر میرسد. بعد از موفقیت «شیکاگو»، این فیلم موج بزرگ و جدیدی در سینما برای اقتباسهای موزیکال به راه انداخت که فیلمسازان نومیدانه خواستار دوباره به دست آوردن شکوه و جوایزی که فیلم درو کرده بود بودند. موفقیت موزیکال «شیکاگو» باعث ساختهشدن فیلمهایی مثل «شبح اپرا» Phantom of the Opera با بازی جرارد باتلر، «سوئینی تاد» ٰSweenye Todd، «دوران راک» Rock of Ages با بازی تام کروز Tom Cruise، فیلم «مامامیا» Mamma شد. امروزه، «شیکاگو» هم مثل خیلی دیگر از فیلمهای موزیکال چرند در بازاری پرازدحام، کمارزش بهحساب میآید. (حساب «لالالند» قطعاً جداست!) 8٫ شجاعدل (1995) اثر تاریخی موفق انعطافپذیر 1995 مل گیبسون Mel Gibson، «شجاعدل» Braveheart، آنقدر نخنما شده که تبدیل به مثالی برای نشان دادن ناکارآمدی از رأیدهندگان آکادمی برای ارزیابی ارزش خواص سینمایی شد. اگرچه مجله امپایر آن را بدترین انتخاب برای بهترین فیلم نامید، بااینحال «شجاعدل» ضرورتاً بدترین فیلم برگزیده مطلق نیست («ذهن زیبا» Beautiful Mind شانس بیشتری دارد)، اما واقعیت این است که یک اثر جدی سینمایی بهحساب نمیآید. امروزه، «شجاعدل» یک اثر پرسروصدای خندهدار، زیبا و مفرح محسوب میشود. در حقیقت، این فیلم مانند یک تقلید مضحک از حماسهای تاریخی است؛ اگر شخصیتهای یک فیلم در حال دیدن فیلم یا یک اثر کمدی بودند، بدون شک شبیه به «شجاعدل» میشد. باوجود صحنههای بسیار مصنوعی و داستان عاشقانه گمراه شده فلاکتبارش (که با صحنههای عجیب و ناراحتکننده رابطه جنسیاش کامل شد) بسیار سخت میتوان متصور شد که چگونه یک فیلم احمقانه مثل «شجاعدل» در سال 1995 جدی گرفتهشده است، چه برسد به زمان حال! این فیلم چنان وابسته به سبک زمان خودش است که میتوانست استیون سیگال Steven Seagal یا ژان-کلود ون دام Jean-Claude Van Damme را در نقش اصلی داشته باشد و احتمالاً وقارش حفظ میشد. درحالیکه ممکن است محققان با رفتار سوژههای تاریخی فیلم مشکل داشته باشند، اما اصلاً مسئله مهمی از نظر اینکه چرا فیلم کهنهشده است نیست. تاریخ این فیلم گذشته، صرفاً به خاطر اینکه این فیلم به سبک فیلمهای ژانر اکشن دهه 90 ساخته شده، اما سعی داشت چیزی بسیار مهمتر باشد. 7٫ مرد بارانی (1988) بهترین فیلم اسکار 1988، «مرد بارانی» Rain Man کمی با سایر فیلمهای درون این لیست متفاوت است. «مرد بارانی» فیلم خوبی است که به خاطر بالا رفتن دانش پزشکی و فهم اجتماعی که باعث شده بدانیم امروزه این بیماری تقریباً جنبه عمومی دارد، دچار کهنگی شده است. برای کسانی که آشنایی ندارند، داستین هافمن Dustin Hoffman نقش ری ببیت Ray Babbitt، مردی که دچار سندروم ساوانت که نوعی بیماری مرتبط با اختلال اوتیسم است را بازی میکند. در اصل، ببیت یک نابغه ابرقدرت است که به خاطر ابعاد منفی بیماریاش دچار اختلال شده. او در مرکزی بستری است تا اینکه برادر کوچکش که قبل از این از وجودش آگاه نبود، با بازی تام کروز Tom Cruise، سروکلهاش پیدا میشود و به سفر جادهای میروند و همه مدل حقههای شستهرفتهای را سوار میکنند. فیلم برای این کهنه به نظر میرسد چون دانش ما راجع به اختلال اوتیسم در سی سال گذشته بسیار افزایشیافته است. در سال 1988 اختلال اوتیسم هنوز یک مسئله ناشناخته بزرگ برای بسیاری از مردم بود، بنابراین فیلم بهنوعی پیشگام بود. این فیلم جزو اولین فیلمهایی بود که بازیگر نقش اولش دچار اختلالی اینچنینی بود. اما اکثر اختلالات اوتیسم مانند سندروم ساوانت که در فیلم بهنوعی قدرت خارقالعاده نشان داده شد، نیستند. بینندگان امروز راجع به اختلال اوتیسم بسیار آگاهتر هستند و تقریباً همه افراد میدانند که اکثر قریب بهاتفاق این افراد خودشان را اینچنین هویدا نمیکنند. تنها کافی است نگاهی به واکنش کم اشتیاق تهیهکنندگان «حسابدار» The Accountant در سال گذشته بعد از استفاده فیلم از اوتیسم بهعنوان نوعی قدرت ویژه شد بیندازید. فیلم خیلی وحشیانه نبود، اما بن افلک Ben Affleck در نقش قاتل اوتیسمی بازی چشمگیری ارائه داد. «مرد بارانی» یک فیلم خوب است، اما نسخه دیگری از یک دوره پزشکی است. این حقیقت که فیلم الان کهنه به نظر میرسد، تنها چیزی است که میتوان به خاطرش خوشحال بود. 6٫ اشکها و لبخندها (1965) اینیکی از فیلمهایی است که در قلب مردم جایگاه ویژهایی دارد و طرفدارانش این را بهخوبی نشان دادهاند. این با عقل جور درمیآید زیرا خیلی از مردم این فیلم را در زمان کودکیشان دیدهاند؛ اما اگر این فیلم را دوست دارید، سعی کنید یکبار آن را با نگاهی نو و واقعبینانه ببینید. بعد از آن متوجه میشوید که یک فیلم بسیار طولانی، کسلکننده با شیرینی غیرقابلتحمل است که تاریخش به سر آمده. «اشکها و لبخندها» The Sound Of Music کهنهشده است چراکه برهه زمانی عجیبی دارد. سبک این موزیکال در زمان اکرانش در سال 1965 هم منسوخشده بود. هالیوود دهه 60 میلادی در اواسط انقلابی در فیلمسازی بود. فیلمهای سمبلیک مثل «بانی و کلاید» Bonnie and Clyde و «ایزی رایدر» Easy Rider مقدمهای برای فیلمسازی نیمه دوم آن دهه بودند؛ اما حتی در سال 1965، فیلمهایی چون «روانی» Psycho، «دکتر استرینجلاو» Dr Strangelove و شاهکار فدریکو فلینی ایتالیایی؛ «هشتونیم» 8½ دیدهشده بودند. این فیلمها فیلمهایی بودند که لحن و سبک فیلمسازی تا به امروز را شکل دادهاند. آنها قادر به از بین بردن کدهای سانسور بودند و منجر به بازبینی سیستم امتیازدهی برای فیلمها میشدند. برای همین است که میتوانید «فارغالتحصیل» the Graduate را که تنها دو سال بعد از «اشکها و لبخندها» اکران شد را تماشا کنید و تازگی و اصالتش را دریابید. برعکس، «اشکها و لبخندها»، از قافله عقب ماند و به همین خاطر بینهایت مضحک به نظر میرسد. برخلاف برخی فیلمهای برتر (و حتی موزیکالها) در آن دوره، این فیلم درحالحاضر بهعنوان گذرگاهی به نوستالژیهای ضعیف یا برای کسانی که دنبال طنز هستند موجود است. اگر فیلم شما به خاطر شاهبیت (مثل «اشکها و لبخندها») مشهور است، پس مطمئناً تاریخمصرفش گذشته است. 5٫ فارست گامپ (1994) بیایید رک باشیم. به خاطر دلایل بسیار زیادی «فارست گامپ» Forrest Gump فیلم خوبی نیست؛ اما مهمتر از همه به خاطر این متن هم که شده، این فیلم بیشتر از این نمیتوانست در زمان ساختش گیر کند. (اخطار مستقیم: این نوشته درباره تاریخ و سیاست بحث میکند). «فارست گامپ» Forrest Gump محصول دهه 1990 آمریکا است یعنی زمانی که افراد متعلق به نسل سفیدپوست در بالاترین نقطه دنیا، یعنی آمریکا بودند. اقتصاد بسیار قوی بود، ارتش خوف انگیز بود و تمام گروههای اقلیتی مزاحم در آن زمان ساکت شده بودند. «فارست گامپ» یک شخصیت افسانهای خودستا و به طرز ریاکارانهای بیگناه از یک خانواده سفیدپوست بود که آمریکا بشدت از آن حمایت میکرد. برای دریافت پیغام «فارست گامپ» Forrest Gump نیازی نیست یک فرد دانشگاهی باشید. واضح است که پیغام فیلم این است که نباید نظم موجود را به چالش کشید و شما باید فقط کاری که به شما گفتهشده را انجام دهید. فارست در زندگی دچار اشتباه است تا اینکه با پیروی از دستورات بدون زیر سؤال بردنشان، به طرز خارقالعادهای به فردی موفق تبدیل میشود. در تضاد با فارست، شخصیتهای اطراف او بسیار بد به تصویر کشیده شدهاند، بخصوص آنهایی که درحال مبارزه با این نظم موجود هستند و به ویژه اگر مؤنث باشند. در مقایسه با فارست، این مخالفین خشن هستند، موفق به ایجاد هیچ تغییری نمیشوند و دچار تضاد در زندگی هستند، و در مورد شخصیت جنی، تلویحاً گفته میشود که او به خاطر بیبندوباریاش است که بیمار میشود و میمیرد. پیغام فیلم در یک هرزهنگاری هم نمیتوانست اینچنین واضح باشد. بعد از یازده سپتامبر، دو جنگ ناتمام در افغانستان و عراق، بحران مالی، جنبش “جان سیاهپوستان مهم است”، داعش و انتخاب دونالد ترامپ، فکر میکنید داستان شیرین درباره اطاعت کردن از قوانین و جشن گرفتن برای داستان رؤیای آمریکایی به حقیقت میپیوندد؟ البته که نه. در سال 2017، «فارست گامپ» Forrest Gump بهشدت خندهدار است. 4٫ ارابههای آتش (1981) این فیلم اصلا یک فیلم بد بهحساب نمیآید. نقشها خوب ارائهشدهاند و فیلمبرداری کار به نحوی است که شما احساس میکنید در حال دیدن یک فیلم از سال 1924 هستید. همچنین، فیلم دارای تمهای سنگین نامحسوسی است که برندگان جوایز اسکار اخیر هم نمیتوانند مدعی انجام دادنشان باشند. اگرچه، نمیتوان منکر خستهکننده بودن فیلم در برخی قسمتها و احساس اینکه فیلمی چهار ساعته را نگاه میکنید شد. شکوه و نوستالژی فیلم مسئلهساز است؛ اما چیزی که واقعاً عجیب است این است که اگرچه موضوع اصلی فیلم درباره محکم بودن، تنش و فیلمسازی هیجانانگیز است، «ارابههای آتش» Chariots Of Fire به خاطر آهسته بودنش معروف است. بهغیراز این، «ارابههای آتش» Chariots Of Fire یکی دیگر از فیلمهایی است که روابط مدرنش موفقیت فیلم را تضعیف کرده است. نتایج معروف و صحنههای مسابقات معروف فیلم هردو چنان در اذهان عمومی تثبیت شد که جادوی همه این المانها با جدیت از بین رفت؛ با تشکر از ارجاع سه دهه فرهنگ پاپ. مقصر این قضیه فیلمسازان آن نیستند. این تنها یک بدبیاری در زمانی است که هنر شما چنان خودش را جدی پنداشته که سوژه تقلید و تمسخر میشود.اما آسیب وارد شده است. سیوپنج سال تمسخر المانهای معروف فیلم باعث شده فیلم یک جک پرطمطراق و ملالانگیز به نظر برسد که انتظارات را برآورده نمیکند. 3. چه سرسبز بود دره من (1941) اگر درباره «چه سرسبز بود دره من» How Green Was My Valley هیچچیزی نشنیدهاید، اصلاً نگران نباشید. این فیلمی است که تنها برای جواب دادن به سؤالات نسبتاً سخت مسابقات اطلاعات عمومی در خودآگاه ما وجود دارد. آن سؤال سخت این است: کدام فیلم به طرز عجیب و غیرقابل توضیحی توانست «همشهری کین» Citizen Kane را شکست دهد و اسکار بهترین فیلم را در سال 1941 از آن خود کند؟ «چه سرسبز بود دره من» How Green Was My Valley فیلم خوبی مربوط به دوره فیلمسازی ابتدایی جان فورد John Ford است؛ اما این دقیقاً بخشی از مشکل محسوب میشود. از هر طرف که بنگرید فیلم به شدت قدیمی و کهنه به نظر میرسد. حتی با استانداردهای سال 1941 هم این فیلم به سبکی فیلمبرداری که شده در همان زمان هم داشت منسوخ میشد. بازیگری آن بسیار تئاتری،صحنهها تئاتری، کارگردان تئاتری و سانتیماتالیسم جان فوردی آن بسیار توی ذوق میزند. دقیقاً شبیه فیلمهایی است که پدربزرگها و مادربزرگها تماشا میکنند و همزمان غر میزنند که چقدر فیلمسازها این دوره و زمانه فقط به روابط جنسی و خشونت گرایش دارند. متأسفانه نکتهای که باعث میشود کهنگی این فیلم بیشتر به چشم بیاید این است که ما میدانیم «همشهری کین» دقیقاً در همان زمان ساختهشده است. درست است که سینما در 1941 همچنان صنعت نوپایی محسوب میشد، اما تکامل آن به طرز چشمگیری تأثیرگذار در حال وقوع بود. وقتی «چه سرسبز بود دره من» اکران شد، تماشاگران با استعارات، تصاویر و روایتهای روی پرده بزرگ آشنایی داشتند؛ و در مقابل این فیلم، اثری قرار داشت که یک نقطه تغییر اساسی در تاریخ سینما بود و مخاطبان و فیلمسازان را تا همین امروز، به چالش کشیده است. اگر «چه سرسبز بود دره من» مقابل «همشهری کین» رقابت نمیکرد، شاید تا این حد ناجور و نابهنگام و آنقدر باستانی و کهن به نظر نمیرسید؛ اما این اتفاق افتاد و به خاطر آن، این فیلم تنها یک اثر ژانری قدیمی به نطر میرسد که اصلاً لیاقت دریافت جایزه را نداشته است. 2- تصادف (2004) برخلاف بسیاری از فیلمهای این فهرست، زمان روی «تصادف» Crash به طرز تأسفآوری تأثیر منفی داشته است و علت آن چندان هم به تغییرات اجتماعی مربوط نمیشود، بلکه علتش این است که «تصادف» فیلم واقعاً بدی است. درواقع وقتی درباره بدترین برنده جایزه بهترین فیلم صحبت میشود، این تنها فیلمی است که در کنار «شجاعدل» Braveheart نامش همیشه ذکر میگردد و منطقی هم هست. چون مانند«شجاعدل» Braveheart، «تصادف» Crash هم به جای اینکه یک فیلم واقعی به نظر بیاید، بیشتر شبیه نسخه تقلیدی مسخره یک فیلم است. همانطور که «شجاعدل» فیلمی درون یک فیلم به نظر میرسد، «تصادف» در پرداختن به موضوعات نژادی آنقدر ناشیانه برخورد میکند که شما مجبور میشوید فکر کنید که حتماً دارد شوخی میکند. بیمعنا بودن روایت یکچیز است، اما بحثهایی که حول محور نژاد در این فیلم میشود حس و حال فیلمهای اواخر دهه 60 را دارد که در آنها سفیدپوستان تازه کشف کرده بودند که نژادپرستی احتمالاً کار بدی است. آنقدر همهچیز رو و گلدرشت است که انگار یک نفر با یک تابلو که رویش نوشتهشده نژادپرستی بد است، مکرراً توی صورت شما میکوبد. «تصادف» Crash سمبل و نماد دورانی است که به آسانی و با استفاده از احساسات گرایی بیش از حد و تصاویری که به نظر خیلی عمیق میرسیدند و در واقع چیزی نبودند، میتوانستید اعضای رأیدهنده آکادمی را فریب دهید؛ مانند درس عبرتی مدنی، از زمانی است که همه احمقتر و ناآگاهتر بودند و به جز آنچه نمایش میدادند، چیز بیشتری نداشتند که درباره مشکلات نژادی در امریکا بگویند. وقتی آن را با برخی فیلمهای اخیر مانند «سلما» Selma یا «12 سال بردگی» 12 Years a Slave که با مسئله نژاد بهعنوان مشکلی پیچیده و چندوجهی برخورد کردهاند مقایسه میکنید، «تصادف» Crash فیلمی بدون آگاهی و سادهلوحانه به نظر میرسد. 1- رانندگی برای خانم دیزی (1989) «رانندگی برای خانم دیزی» Driving Miss Daisy هم از همان مشکلات «تصادف» رنج میبرد. با این حال، چون یک درام تاریخی محسوب میشود و چون نزدیک به سی سال پیش ساختهشده است، به نظر میرسد حتی بدتر از «تصادف» Crash کهنهشده است. برای شما که «رانندگی برای خانم دیزی» Driving Miss Daisy را ندیدهاید (و اگر ندیدهاید اصلاً نیازی نیست ببینید) باید توضیح داد که داستان آن درباره زن پیر بدعنقی به نام خانم دیزی (با بازی جسیکا تندی)است. این زن بسیار نژادپرست است، اما پرس او مردی افریقایی-امریکایی به نام هوک (با بازی مورگان فریمن) را بهعنوان راننده مادرش استخدام میکند. با وجود تفاوتهای زیاد، این دو با هم دوست میشوند و جادوی سینما، مشکل نژادپرستی را برطرف میکند. دوباره، این فیلمی بیمهارت، به طرز مسخرهای سادهلوحانه و به طرز تأسفباری گمراهکننده است. اینکه بگوییم زمان تأثیر شدیدی روی این فیلم گذاشته خود بزرگترین کتمان حقیقت است، چون در همان سال 1989 هم فیلم مانند یک نابهنجاری تاریخی بود. بخشی از این موضوع که این فیلم آشکارا کهنه و قدیمی به نظر میرسد، این است که در همان سال اسپایک لی Spike Lee فیلم «کار درست را بکن» Do the Right Thing را ساخته بود که فیلمی موفق از نظر گیشه و همچنین نگاهی درست و اصیل به روابط نژادی در امریکا بود. دقیقاً همانطور که «همشهری کین» تمام آن چیزهایی بود که «چه سرسبز بود دره من» کم داشت، فیلم اسپایک لی هم در مقایسه با «رانندگی برای خانم دیزی» کاملاً انقلابی محسوب میشد.«کار درست را بکن» فیلمی جسورانه، قاطع و مصمم، چالشبرانگیز،و هیجانانگیز است که سؤالات تکاندهنده مرتبط به موضوع را مطرح میکند. دلیلی وجود دارد که اکنون، بعد از سی سال که از اکران این فیلم میگذرد، هیچکس درباره «رانندگی برای خانم دیزی» Driving Miss Daisy صحبت نمیکند؛ و دلیلی وجود دارد که «کار درست را بکن» هنوز هم در دانشگاههای سینمایی تدریس میشود و افرادی چون باراک اوباما از آن یاد میکنند. «رانندگی برای خانم دیزی» برای کسانی ساختهشده که به فضای رمانتیک گذشته که هرگز واقعاً وجود نداشته است علاقه دارند و نمیخواهند باورها و پیشداوریهایشان درباره نژاد را به چالش بکشند. این حقیقت نیست و صدایی نیست که در سال 2017 شنیده شود. به همین دلیل، هیچکدام از برندگان جایزه بهترین فیلم به اندازه «رانندگی برای خانم دیزی» Driving Miss Daisy کهنه و منسوخ نشدهاند.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
کاغذ دیواری مشکی
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست