سینماسینما، میثم محمدی: عجیب نیست این همه محبوبیت و جاودانگی برای کسی که نه در دنیای مجازی صفحه ای داشت و نه فالوئرهای میلیونی که به هر بهانه موجه و غیرموجهى برایش قربان صدقه بروند و با هر جزر و مد رفتارى، قهر و آشتى به راه بیاندازند. محبوبیتش حقیقی بود و حاصل پله پله هایی که از تئاترهای تهران قدیم بالا آمده بود و به صحنه هاى بزرگتر رسیده بود. حالا با یک خبر و یک تیتر کوتاه و تلخ تمام دنیای حقیقى و مجازی را هم تسخیر کرد: «آقای بازیگر رفت!»
سعادت بزرگی است که با رفتنت همه جا را با نیکی به نام خودت کنی و از کوچکترین تا بالاترین عضو جامعه و چندین نسل را به اندوه فرو ببری تا همه لبها را به تسلیت باز کنند. اتفاقى که با کوچ حمید سمندریان هم افتاد.
از روز گذشته فقط به تماشای واکنش ها نشستم. هر کس به نوعی خود را به این داغ وصله می کند. با عکس دو نفره، با کلیپهایى متشکل از بازیهای استاد انتظامی، با مصاحبه ها و دیالوگ های ماندگار، با صلابتش و با هر آنچه که بوی عزت میدهد و سرافرازی. چرا انتظامی هم معنا با نامش رفت؟ با عزت.اما او نه تنها چیزى را با خودش نبرد، بلکه تمام اندوخته هایش را به یادگار گذاشت. آقا شدن در بازیگری به این راحتی ها به دست نمی آید. اصالتش رنگ و بوی حقیقی دارد. «هر بازیگر مهمی چه بخواهد و چه نخواهد آینه ای است که ملتی خود را در آن می نگرد و شناسایی می کند، اما آینه ای ماندگار. این آینه ها برخلاف آینه های عادی جاودان هستند، حتی زمانی که ما در آنها نمی نگریم» اینها جملات ژان کلود کریر فیلمنامه نویس، بازیگر و کارگردان مطرح فرانسوی است که در یادداشت خود برای عزت الله انتظامی در کتاب «من عزتم، بچه سنگلج» نوشته است. انتظامی از میان ما رفت و ما بار دیگر او را روى پرده نخواهیم دید، اما کماکان تصویر خود را در نقش هایى که ثبت کرده خواهیم دید. او آینه ای بود که تا نفس های آخر نشکست و انعکاسش در ذهن ها و چشم ها ماندگار شد.
انتظامى بخشی از همان عزتِ پایداری است که هنوز در وجود نصیریان، کشاورز و مشایخی نفس می کشد و در حیات داود رشیدى هم قابل رد گیرى بود. پس هنوز آن عزت زنده است. بازیگری که بی تردید اگر هنوز هم در فیلمی حضور داشت و یکی از همین مراسم فرش قرمز و اکرانهای خصوصی با حضور او برگزار می شد، مخاطبان و طرفداران را به سوی خود جلب می کرد. راز این ماندگاری فقط در یک نام خلاصه نمی شود. بلکه تجلی سالها تلاش و حضور هوشمندانه و انتخابهای دقیقی است که با کارگردانان بزرگی به ثمر نشسته است. نقطه عطف کارنامه انتظامی ایفای نقش «مش حسن» در فیلم سینمایی «گاو» بود که در واقع مکملِ نبوغ و خلاقیت غلامحسین ساعدی در نگارش «عزاداران بیل» و کارگردانی جسورانه داریوش مهرجویی شد. راه خود را با قدرت و تحسین از سوى نگاههای داخلی و خارجی آغاز کرد و پس از درخشش در «آقای هالو»، «پستچی»، «صادق کرده»، «حاجی واشنگتن»، «اجاره نشین ها»، «شیر سنگی»، «کشتی آنجلیکا»، «هامون»، «بانو»، «ناصرالدین شاه آکتور سینما» «روز فرشته»، «روز واقعه»، «روسری آبی»، «میکس»، «خانه ای روی آب»، «گاو خونی»، «حکم»، «شب» و «زادبوم» و دهها نقش ماندگار دیگر، شمایلی از یک بازیگر فراموش نشدنی با زبان و دغدغه مردم را از خود به یادگار گذاشت.
اشتباه نکنیم، دوران عزت سینما به پایان نرسیده و فقط باید به این اندیشید و تامل کرد که چطور انتظامی ها به نماد عزت، خلوص و ناب بودن در بازیگری تبدیل می شوند. هنرمندانی که با جنسی مرغوب و فارغ از هیاهوی تبلیغاتی و دستاویز قراردادن حاشیه ها، به این هنر معنا بخشیدند و با عبور از تلاطم های مختلفی که حاصل تغییرات اجتماعی و سیاسی از دهه ٣٠ تا به امروز بوده و کودتا و انقلاب و جنبش ها را در دل داشته، به قله رفیع بازیگری رسیده اند و آقایی کردند و در آخر کالبد خود را به خاک سپردند. سینمای ایران هنوز هم آقایان بازیگری دارد که آنها هم با همین فرمول درخشیدند و هنوز در گرد و غبار جامعهی احساسات زده و شلخته امروز، تفکر پیشین خود را نباخته اند و با همان منش و مسلک نفس می کشند. آقایان بازیگری چون علی نصیریان با نظم، علم و نبوغش، جمشید مشایخی با متانت، دانش خود و محمدعلی کشاورز نیز با آگاهى و تواضع مثال زدنى خود که بی تردید بهتر از هر کس می دانند که عزت سینمای ایران از کجا آمده و چگونه رفته است. اینها شمایلِ عزتمندى در سینماى ایران هستند و شناخت دقیق آنها از جایگاه هنرمند در بین مردم که بدون اهداف شخصى و شبه مصلحانه در اجتماع ترسیم شده و واژه «مردم» را ابزارى فریبکارانه براى غوطه ور شدن در تمجیدهاى هیجانى نکرده اند، رمز جاودانگى آنهاست. باید راه هنرمندانى چون عزت الله انتظامى که بازیگرى از آنها اعتبار گرفته را بازنگرى کرد و سرمشق داد براى آنهایى که با یک عکس و چند دست و سوت، زمین را به زمان گره مى زنند و اینگونه همچنان عزت در سینماى کشور نفس خواهد کشید.