روزنامه فرهیختگان: امام جمعه مشهد میگوید در دوران جوانی نمایشنامه نویس تئاتر بوده است. متن پرسش و پاسخ صریح دانشجویان با آیتالله سیداحمد علمالهدی امامجمعه مشهد در طرح ضیافت رضوی منتشر شده است:
دوست داریم بدانیم که حاج آقا روزی چند ساعت کار میکنند و آخرین کتابی که خواندهاید چه بوده است و چقدر تلویزیون نگاه میکنید و آیا سریالها را دنبال میکنید؟
ما هر وقت با جوانها برخورد میکنیم در ابتدا این سوال را میکنند. علت این است که واقعا جوانها ما را که میبینند، مثل اینکه یادشان نمیآید با یک پیرمرد روبهرو هستند، جوانی خودشان را در نظر میگیرند و سوالهایشان هم سوالهای جوانی است. شما خواهران و برادران نمیتوانید یک پیر را درک کنید و پیر نیستید، اما ما جوان را میتوانیم درک کنیم، چون یک روزی جوان بودیم و میفهمیم جوانی چیست؟ ولی شما نمیدانید پیری چیست؟ چون در عمرتان پیر نبودید. من چون جوانی را درک میکنم و دوران جوانی را گذراندهام، تقریبا کار روزمره خودم را با کار یک جوان بین 25 تا 30 ساله تقسیم میکنم، میبینم به اندازه سه تا جوان، من پیرمرد کار میکنم. کار روزمرهام از نظر فعالیتهای اجتماعی، جوابگویی مراجعات، مطالعه بولتنها و جریانهای اطلاعاتی که ما را در جریان وضع روز، چه در مسائل داخلی و چه در مسائل خارجی قرار میدهد و به اضافه مطالعاتی که برای سخنرانیها و برای خطبههای نمازجمعه و برنامهها انجام میدهیم و جوابگویی مراجعات و جلسات و... روی همرفته اگر از نظر کمیت و کیفیت ارزیابی کنم، شاید به اندازه کار سه تا جوان در شبانهروز باشد.
بنده اگر وقت زیاد بیاید، مقید هستم که فیلم ببینم و عمدتا هم، همین سریالهای تلویزیونی را مقیدم تا آنجایی که بتوانم ببینم و حتی شاید نتوانم یک سریال را تا آخرش ادامه بدهم، چون فرصت نمیکنم. ممکن است وقتم کم بیاید، ولی از مدت مدیدی قبل مقید بودم. چون بنده در ابتدای جوانیام کشور را فسق و فجور گرفته بود و دوره طاغوت بود و امکاناتی برای ما فراهم نبود، آنچه در عرصه هنر وجود داشت، همهاش مخالفت با دین و مخالفت با انقلاب و مخالفت با اسلام بود، ما هیچ بهرهای نداشتیم. ولی در همان زمان بنده، دوران جوانی (قبل از 20 سالگی) دنبال نوشتن بعضی پیاسهای تئاتر بودم که در پیاسنویسی در آن زمان دست داشتم. منتها آن زمان در عرصه هنر امکاناتی برای ما فراهم نبود، ما جا نداشتیم و از الطاف خفیه پروردگار این بود که ما آن روز، وارد عرصه هنر نشدیم، چون در خیلی از موفقیتهایمان ممکن بود با آن وضعیت عقب بمانیم.
دانشگاه امام صادق شعبه هاروارد بود
حتی بعضی از نوشتارهای من در دوره جوانیام، تقریبا از یک جریان به اصطلاح رمانی شروع میشد. نوشتارها و کتاب آن زمان هم موجود است و چون از یک طرف در عرصه مبارزه بودیم و همه شما میدانید مبارزه، وضعیتش فرق میکند که طبیعی است که آدم در یک فضایی قرار میگیرد و حرکتها جدیتر است و در عرصه مبارزه، آن فضای لطیف، ذوقی و هنری برای انسان دیگر مهیا نیست. طبیعی است در آن فضا تا اندازهای کنده شدیم و در آن فضا قرار نگرفتیم. اوایل پیروزی انقلاب بنده کمیتهچی و مسئول کمیته منطقه 10 تهران بودم که در آن زمان یکی از پرماجراترین کمیتهها بود. شاید در بعضی خاطرات برای شما گفته شده باشد که مخصوصا در درگیری با منافقین که ما در جبهه اول، مبارزه میکردیم و خیلی از مسائل، درگیریها و مشکلاتی که با جریانهای انحرافی آن زمان ازجمله قصه بنیصدر پیش آمد و منشأ آن کمیته بود که بعد از آن هم ما دانشگاه امام صادق(ع) را در سال 61 راهاندازی کردیم. ولی این موضوع را برای شما برادران جوان میگویم؛ وقتی انسان وارد انقلاب شد، باید انقلابی کار کند. نمیخواهم بگویم آدم انقلابیای هستم، چون شاید خود من وضعم با آن زمان فرق کرده است. در پنجم شهریور سال 61 بنده به اتفاق آیتالله باقری کنی (اخوی بزرگ مرحوم آیتالله مهدویکنی) و (خدا رحمت کند) حاج سیدحسین مصطفوی که یکی از علمای تهران بودند، ما سه نفر وارد دانشگاه امام صادق(ع) شدیم که اینجا شعبه هاروارد بود و از آمریکاییها گرفته شده بود و ملکیت آن برای خاندان شاه بود و مصادره و در اختیار ما گذاشته شده بود. از دوران استقرار شعبه هاروارد در اینجا، یک نگهبان سیبیل کلفتی که دم در میایستاد، یک جمعداری هم بود که خدا بیامرزدش آدم خوبی بود و از همان دوران مانده بود. یک باغبانی هم بود که به او مش ممد میگفتند، هفت باغبان در اختیارش بود و رئیس باغبانهای آنجا بود. یک تلفنچی بود که او به اندازه یک کامپیوتر فقط شماره حفظ داشت و خیلی آدم واردی بود.
اولین کنکور را برگزار کردیم
در پنجم شهریور ما سه آخوند به این دانشگاه وارد شدیم و با این وضع قرار شد دانشگاه را راهاندازی کنیم. اولین کنکور سراسری بعد از انقلاب فرهنگی، قبل از اینکه دانشگاه تشکیل شود را در شانزدهم مهر همان سال برگزار کردیم. یعنی از پنجم شهریور تا 16 مهر، در 40 روز دانشگاه را راهاندازی و چارت آن را تهیه کردیم و امکانات دفتریاش را به راه انداختیم و تمام مقدمات برگزاری کنکور را تدارک دیدیم و چون جای کنکور آنجا نبود، در دانشگاه علم و صنعت کنکور را برگزار کردیم.
چون کمیتهچی بودیم و خواستیم دانشگاه را راهاندازی کنیم و زمان انقلاب و حرکتهای انقلابی بود، بنده به دوستانم میگفتم که ما باید به جبهه برویم و آمدیم اینجا. آمدیم اینجا که کاری کنیم که خدا رحمت کند مرحوم آقای مهدویکنی فرمودند این جنگ به پیروزی میرسد، ما که در جنگ شکست نمیخوریم. آن روزی که جنگ به پیروزی برسد، این کشور باید اداره شود، این درسخواندههای آمریکا و اروپا بیایند کشور را اداره کنند؟ آنها برای ما کشور را اداره نخواهند کرد. ما باید نیرو برای انقلاب خودمان پرورش دهیم تا وقتی جنگ تمام شد، نیروی ما به بازار کار برسد. عینا هم همین اتفاق افتاد. دقیقا در سال 67 که امام قطعنامه را قبول کردند، سال 68 اولین گروه ما فارغالتحصیل شده و جذب جریانهای نظام شدند؛ یعنی باید با سرعت جوری کار میکردیم و نیرویی تربیت میکردیم که با زیربنای شناخت و معرفت اسلامی، در عرصه کار قرار بگیرند و نظام را اداره کنند و به خاطر آنهایی که به جبهه میروند و شهید میشوند، خون آنها پایمال نشود. ما باید مثل آنها، اینجا باشیم و کار کنیم.
هیچ امکاناتی نداشتیم
این بهطور کلی مفهوم کار انقلابی است. شما دانشجو هستید و بعضی از آقایانی که مدیر و مسئول دانشگاه هستند میدانند که دانشگاه چیست. ما در آن سال از پنجم شهریور تا 16 مهر، 40 روزه یک دانشگاهی را که قبلا سنخیتی با نظام دانشگاهی و ماهیت دانشگاهی نداشت، راه انداختیم، تا جایی که کنکور برای گزینش دانشجو برگزار کردیم و تمام این کارها ظرف 40 روز انجام گرفت. اما اگر بخواهیم امروز عزیزان مسئول ما و جریانهای کارآمد ما وارد کار جهادی و کار انقلابی بشوند تا اینجا میشود کار انقلابی کرد. تازه امروز که همه امکانات برای ما فراهم است، آن هم در زمانی که جنگ بود، دوران دفاع مقدس بود، هیچ امکاناتی نداشتیم، هیچ بودجهای نداشتیم و امکانات اقتصادی و اجتماعی نداشتیم و همه نیروهای ما درگیر جبهه بودند در آن زمان، آنطور کار شد. در این زمان که همه نیروها آزادند، همه امکانات در مملکت وجود دارد، اگر ما بخواهیم وارد فعالیت جهادی و انقلابی بشویم، بهخاطر ارز و سکه، مملکت اینطور به خاک و خون کشیده میشود. آیا این واقعا قابلتصور است؟
این موضوع را عرض کردم برای اینکه ببینید وضع امروزمان در چه شرایطی است و چه جور باید باشیم. انشاءالله شما جوانها انقلابی هستید و با جهاد و انقلاب کار مملکت را درست میکنید.
آخرین کتابی را که مطالعه کردید، بفرمایید چه کتابی بوده است.
مطالعاتم براساس کتاب نیست، بلکه براساس موضوع است. بنده اگر بخواهم سخنرانی کنم، مطالعه میکنم و مطالعاتم موضوعمحور است و کتابمحور نیست. بنده از امکانات دیجیتالی که شما جوانها استفاده میکنید، نمیتوانم استفاده کنم. لذا ما باید مطالعه کنیم و کتاب بخوانیم. مثل شما که به فضاهای مجازی و دیجیتالی مراجعه میکنید، من نمیتوانم استفاده کنم. من اگر بنا شد پنج دقیقه با این مسائل سرگرم شوم، سرم درد میگیرد و بهطور کلی اعصابم بههم میریزد و من با همان کتاب مانوسم. بنده برای دو خطبه نمازجمعه میانگین مطالعهام چهار ساعت است.
56 سال است که من خطیب و سخنرانم، ولی در عین حال برای سخنرانی مطالعه میکنم. بیشتر مطالعاتم موضوعمحور است نه کتابمحور.
برخی ورودهای شما را به حوزههای اجتماعی مانند ورود به عرصه موسیقی، برای جبهه انقلاب هزینهزا میدانند. بهطور مثال آیا لغو کنسرت در نیشابور، قوچان و... لزومی دارد؟
کسی شیطان را خواب دید که خیلی خوشگل است و قد و قامت رعنا و ابروهایی کشیده و چشمهای بادامی دارد. گفت تو اینقدر خوشگل هستی و شیطان هستی، پس چرا عکس تو را اینقدر عوضی میکشند، هرجا عکست هست با نیشهای بلند و با یک قیافه بدترکیب میکشند. گفت چه کار کنم، قلم دست دشمن است. حالا حکایت ما، حکایت شیطان شده است.
واقعیت ما منعکس نمیشود. معمولا افراد برحسب مطامع خودشان سعی دارند از ما مطلب منعکس کنند. بنده به هیچ وجه با موسیقی مخالف نیستم، با هنر مخالف نیستم. موسیقی شاخهای از هنر است و نظر بنده شاید در مسائل موسیقی از نظریه فقهی شاید با خیلی از بزرگان و فقهایی که در مساله موسیقی نظر دارند، خیلی بازتر از نظر دیگران باشد. آن چیزی که مخالفم، ابتذال است. بحث ما این نیست که کنسرت مال موسیقی نیست، الان کنسرت بستر ابتذال است. هر کجا که اجرا میشود، مالامال ابتذال است. کنسرت، مرکز ابتذال است و ما با ابتذال قضیه مخالف هستیم. موسیقی در کشور ما کنسرت کابارهای است، ولی کنسرت فنی که در کشورهای دیگر اجرا میشود این است که یک نفر یک آهنگی میسازد و مینوازد و یک عده وارد به آهنگها هستند و آنها تشخیص میدهند که نقطهضعف و نقطهقوت آهنگ کجاست و نقد میکنند و درباره آهنگی که آقای آهنگساز ساخته است نظر میدهند؛ به این کنسرت میگویند. بنده حرفم این است که اینجا حرم امام رضا(ع) است، در حرم امام رضا(ع) نباید ابتذال اجرا شود.
مشکل من فقط کنسرت نیست
افرادی که با ما مخالفت میکنند، یک عده موسیقیدان هستند که اصل نقطه هدف ما را نمیدانند، ولی وقتی با ما صحبت میکنند، خودشان قانع میشوند که حق با ماست. عدهای از مخالفان ما یک عده جوان هستند که میخواهند فعالیتی در جهت شادی و عیش و نوش داشته باشند و بنده را ضد آن میدانند و با ما مخالفند، با جوانان مشکلی نداریم.
مشکل اصلی ما با جریان قدرت و ثروت است. آنها دشمن اصلی هستند و همه این افتراها و تخریبها که در فضای مجازی علیه بنده میشود، آنها انجام میدهند. این جریان قدرت و ثروت است که میخواهد فعالیتهای فسق و فجور را در حرم امام رضا(ع) سرمایهگذاری کند، به خاطر اینکه فکر میکند مشتریاش در اینجا حضور دارد.
لذا مشکل من فقط کنسرت نیست، بلکه مسائل دیگری هم که میخواهند اجرا کنند و مراکز ابتذال و فسق و فجور راه بیندازند، بنده مخالفم. حتی با نوع فعالیتهای اقتصادی هم که تا اندازهای اینجا را بازار کار کالاهای خارجی و وسیلهای برای تولید ابزار و کالاهای تجملاتی خارجی کنند، بنده با این هم مخالف هستم. با بعضی از ساختوسازهای شهری که نتیجهاش این باشد، مخالف هستم. این جریانها میخواهند بر ثروت خود بیفزایند.
به نظرم اگر نظام و انقلاب هزینه بدهد و یک استان یا یک شهر را با این خصوصیات بهعنوان قوةالاسلام کاملا محافظ از همه ابتذالها و انحرافها نگه بدارد و فضایی سالم برای مسلمانان و جوانان روشناندیش در کل کشور باشد، به نظر من این هزینه زیادی نیست که نظام و انقلاب میدهد.
در اخبار بیست و سی اعلام کردید که حقوق نمیگیرید و درآمدی ندارید. پس امرار معاش خانوادهتان از کجا تامین میشود؟
بنده حقوق بازنشستگی دارم. بقیه هزینههای ما، هزینههای تشکیلات است که به بنده مربوط نیست و دستگاههای حفاظت ما مربوط به سپاه است و هزینه مربوط به بنده نیست و ماشین بنده هم مال خودم نیست و مال سپاه است. اینها به نهادها مربوط میشود. هزینه شخصی بنده عبارت از شام و ناهار و صبحانه است که یک حقوق بازنشستگی هم زیاد میآید.
یارانه هم میگیرید؟
از اول هم یارانه را نمیگرفتم، چون قبول ندارم.
چرا رفتار سیاسی شما نسبت به دولتهای مختلف مثلا آقای احمدینژاد یا روحانی متفاوت است؟
این کملطفی است. اتفاقا رفتارم یکسان است. بنده از ابتدای پیروزی انقلاب با تمام دولتها رفتارم یکسان بوده است و آنجایی که انحرافی در دولت میدیدم، میایستادم و برخورد و مقابله میکردم و شاید اولین کسی که در قضیه بنیصدر در بین علمای تهران مخالفتش آغاز شد، بنده بودم. چون بنده از همان اول یک آدم صریحی بودم و از کسی توقع نداشتم و چون توقع نداشتم، از همان اول هم با هر انحرافی برخورد میکردم. من از دولتها حمایت هم میکنم و حمایت ما از دولت نادیده گرفته میشود، اما برخوردهای ما، که برخورد با انحراف است، دیده میشود.
آقای احمدینژاد کسی است که بنده برحسب ارتباطی که با ایشان قبل از کاندیداتوریاش داشتم، ایشان خیلی آدم خوب و متدینی بودند و با ما ارتباط داشتند و در موقع کاندیداتوریاش از ایشان حمایت کردم. نهتنها حمایت کردم، بلکه هزینه شدم.
6 ماه بعد از ریاستجمهوری ایشان که مستقر شدند و رفاقتشان با من خوب بود، اولین کسی که به قصه فرهنگی ایشان در ارتباط با آقای مشایی اعتراض کرد، بنده بودم، با اینکه حمایت زیادی از کاندیداتوری ایشان کردم.
من با دولت سازندگی آقای هاشمیرفسنجانی، دولت اصلاحات، دولت احمدینژاد و حتی دولت کنونی بنده برخورد یکسانی داشتم. بنده با نقطههای انحرافی دولت در خط سیاست اقتصادسالاری برخورد میکردم.
بنده را چون صراحت دارم، بهعنوان منتقد دولت میشناسند، در حالی که بنده موید دولت هستم و خیلی جاها دولت را تایید کردم.
اولین کسی که طرح تحول سلامت را تایید کرد، خودم بودم و اولین کسی که متوجه شد طرح تحول سلامت دچار اشکال شده است، باز هم من بودم. ما که با نظام دشمنی نداریم. الان دولت کارگزار نظام است. من که نمیخواهم با کارگزار دولت دربیفتم.
متاسفانه بینش جامع در جامعه ما نیست، چون یک عده با این حرفها کاسبی میکنند؛ یا در عرصه سیاست یا در عرصه قدرت خودشان.
با توجه به اینکه حضرتعالی عضو مجلس خبرگان رهبری هم هستید، آیا از عملکرد مجلس خبرگان در شرایط فعلی دفاع میکنید؟ آیا مجلس خبرگان رهبری به مطالباتی که آقا از خود این مجلس داشتند، عمل کرده است؟ آیا تذکراتی در این خصوص به اعضا و همکارانتان در مجلس خبرگان دادهاید؟
وظایف مجلس خبرگان مشخص است. مجلس خبرگان وظیفهاش این است که رهبری را نظارت کند به غیر از انتخاب رهبری که وظیفهاش است. نظارت بر رهبری، نظارت بر عملکرد رهبری نیست؛ یعنی چون رهبری ولی است، خبرگان تحت ولیاند و بر ولی خود و عملکرد آن نمیتواند نظارت کند. نظارت بر رهبری نظارت بر بقای شرایط در رهبری است، نه در عملکرد رهبری. ولی ولایت دارد و در عملکردش هم براساس ولایتش عمل میکند.
در اینکه شرایط رهبری حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لأمر مولاه، همه اینها در رهبری محفوظ باشد، بر این شرایط نظارت میکند و یک کمیسیون تحقیق هم دارند که بر این شرایط کاملا نظارت میکنند و در نظارتشان کوتاه نیامدهاند، نه در این دوره که ما هستیم و نه در دورههای قبل.
خدا رحمت کند آیتالله مهدویکنی که میگفت نظارت بر رهبری، مصونیت ولایت فقیه است که باید مساله ولایت فقیه را حفاظت کنند تا به وسیله سقوط شرایط در یک مصداق ولیفقیه، اصل ولایت فقیه ضربه نخورد. این کار را خبرگان انجام میدهند و کوچکترین تنازلی در انجام وظیفه خودشان ندارند.
مقام معظم رهبری به عهده خبرگان گذاشتهاند که یک گروه اندیشهورز تشکیل شود و اصول انقلاب را از اول انقلاب که 40 ساله شده است، بررسی کنند که این معیارها و اصولی که در اول انقلاب اعلام کردند تا حالا کدام عمل شده است و کدام عمل نشده است. کدامها قوی است و کدامها ضعیف است و اگر ضعفی در این اصول و اجرای اصول هست، مقصر این ضعف چه کسی است؟ و مقصر را مشخص کنند و پیگیری کنند و بعد از این هم در امتداد اصول انقلاب ناظر باشند. برحسب دستور مقام معظم رهبری گروه اندیشه تشکیل شد و قریب به هفت، هشت ماه که کار را شروع کرده است و با یک سلسله کارگروههایی که در مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، سیاست خارجی، بینالمللی و در مسائل فرهنگی تشکیل داده است، با آن کارگروهها یکایک مسائل از اول انقلاب تا الان را بررسی میکنند و گزارششان کامل شده است تا به عرض مقام معظم رهبری برسانند و به مردم اعلام کنند. این وظایفی است که باید خبرگان انجام دهد. اما اینکه مسائل اجرایی کشور به هیچ وجه در حوزه وظیفه خبرگان نیست، دخالت خبرگان در مسائل اجرایی هم کار را خراب میکند.
با توجه به شرایط کنونی کشور و جنگ تمامعیار دشمنان خارجی و کوتاهی و خیانت برخی نیروهای داخلی میخواستم اعتقادات قلبی و بدون تعارف و بدون سانسور را در مورد آینده انقلاب و آینده مردم جویا شوم.
ما در مشکل اقتصادی گیر هستیم، اما مشکل لاینحلی نداریم. ما بحث اختلافمان سر دو بینش است؛ یک بینش این است که ما از آرمانهای انقلاب تنازل کنیم و بیاییم با آمریکا و اروپا بسازیم، معامله کنیم و مشکلاتمان را حل کنیم. یک بینش میگوید که نخیر. با اینها مشکلاتمان حل نمیشود. اگر بسازیم، همه چیز ما را میگیرند و ما را بدبختتر میکنند و بیشتر توی سرمان میزنند و مشکلاتمان را هم بیشتر میکنند. ما بیاییم دستمان را روی زانوی خودمان بگیریم و همه چیز هم داریم و حرکت کنیم و به آنها هم بیاعتنایی کنیم و تابع هیچ چیز اینها هم نشویم، این بینش مال آقاست.
بینش اول مربوط به بینش آقایان در دولت است که معتقدند تا با آمریکا و اروپا نسازیم، مشکلاتمان حل نمیشود. نه بگویم که اینها خیانتکارند؛ بینش آنها غلط است. اختلاف در مورد این دو بینش است. از این طرف ما در مملکت مشکلی نداشتیم. اینها آمدند خواستند مشکل جوری شود که مقام معظم رهبری تحت شرایط یک فشار داخلی بیایند و بپذیرند که با آمریکا و اروپا معامله کنیم.