ماهان شبکه ایرانیان

توصیه پادشاه عمان: ایرانی‌ها زیر بار زور آمریکا نمی‌روند

وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خاطراتش نوشته توصیه پادشاه عمان به او بوده که ایرانی‌ها زیر بار زور و ذلت با آمریکا مذاکره نخواهند کرد.

خبرگزاری تسنیم: «جان کری»، وزیر امور خارجه سابق آمریکا در کتاب جدیدش به‌نام Every Day is Extra (هر روز موهبتی دیگر است) به شرح ماجرا‌های زندگی خودش از زمانی که فرزند یک دیپلمات بوده تا پایان دورانش در وزارت خارجه آمریکا پرداخته است.

«کری» فصل هجدهم این کتاب را به موضوع خاطراتش از مذاکرات هسته‌ای با ایران اختصاص داده است. گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، ترجمه کامل این فصل از کتاب را در قالب چند شماره منتشر می‌کند.

در اولین بخش روایت جان کری از اولین دیدارش با ظریف در نیویورک و پس از آن تعامل او با عمانی‌ها برای آغاز مذاکرات با تهران، موضوعاتی بودند که مطرح شدند.

اینجا بخوانید: کتاب خاطرات «جان کری»‌ــ‌1؛ نقش یک عمانی در آغاز مذاکرات

در ترجمه قسمت اول کتاب خواندیم که یک فرد عمانی به نام «سالم الاسماعیلی» بعد از میانجی‌گری برای آزادی کوهنورد‌های ایرانی، پیشنهاد مذاکره با ایران در مسائل دیگر را با جان کری که در آن زمان رئیس کمیته روابط خارجی سنا بود در میان گذاشت و کری به پیشنهاد «باراک اوباما»، رئیس‌جمهور وقت آمریکا برای گفت‌وگوی بیشتر در این باره راهی مسقط شد.

ادامه ترجمه کتاب را در زیر آورده‌ایم.



گفت‌وگوهایم را با کمترین تعداد از افراد تأییدشده داخل دولت در میان می‌گذاشتم. اکثر اوقات با تام دانیلون گفتگو می‌کردم. این توافق عمومی وجود داشت که با توجه به موفقیت در آزادسازی کوهنوردها، ارزشش را داشت که دست‌کم احتمال پیشرفت در عرصه هسته‌ای را بررسی کنیم. با تأیید رئیس‌جمهور اوباما، برنامه‌ریزی برای سفر به مسقط و ملاقات با سلطان قابوس را شروع کردم به این امید که بتوانیم به درک بهتری از این برسیم که چه کاری قابل انجام است. به رئیس‌جمهور اوباما گفتم که "یک نفر دیگر هست که باید وارد گودش کنیم: هری رید، رئیس اکثریت مجلس سنا.

اوضاع اینطور پیش رفت که تنها یک چارچوب زمانی وجود داشت که من می‌توانستم قبل از پایان سال این سفر را انجام دهم و متأسفانه معنای این امر این بود که من رأی‌گیری برای تأیید «ریچارد کوردری» به عنوان «رئیس اداره محافظت مالی مشتریان» را از دست خواهم داد. مجبور بودم به هری بگویم که نمی‌تواند روی من حساب کند که برای رأی‌گیری حضور داشته باشم. بایستی دلیل این موضوع را هم برایش می‌گفتم.

در دفتر کارش در ساختمان «کپیتال هیل» (ساختمان کنگره آمریکا) دیدار کردم. در جریان گفتگو‌ها با «سالم (الاسماعیلی)» قرارش دادم و توضیح دادم که رئیس‌جمهور اوباما از من خواسته برای دیدار با سلطان قابوس به مسقط سفر کنم. شروع کردم به توضیح درباره اینکه چرا مهم است که این سفر محرمانه باقی بماند، ولی قبل از آنکه زیاد پیش بروم حرف‌هایم را قطع کرد- خودش از حساسیت موضوع با خبر بود و گفت: بعید است که نامزدی [کوردری]را از سد سنا رد کند (صلاحیت کوردری تا جولای 2013 تأیید نمی‌شد).

یکی از دفعات بسیار زیادی بود که از اینکه هری در دفتر ریاست بود، سپاسگزار بودم. در صحن سنا مثل کوه سرسخت بود، ولی پشت در‌های بسته نمی‌شد همکاری را پیدا کرد که بیش از او پشت آدم باشد. گفت: به نظرش این سفر، ایده مناسبی است. می‌خواست بدانم که هر چه به من گفته بود را کاملاً محرمانه پیش خودش نگه می‌دارد و از آن لحظه تا همین امروز به قولش همل کرده. این رسمی کهن در سنا است.

این رازداری شامل کارکنان خودم هم می‌شد. تنها دو نفر از دستیارانم را در جریان کل ماجرا گذاشتم. وقتی معلوم شد که رأی‌گیری درباره صلاحیت کوردری قرار است در غیاب من انجام شود این را می‌دانستیم که غیبت من برای رسانه‌ها سوال خواهد شد. هیچ‌وقت به رسانه‌ها دروغ نگفتیم، اما وقتی سوال‌ها مطرح‌شده رئیس دفتر من به تیم رسانه‌ایمان گفته بود که هیچ اظهارنظری مطرح نکند و منتظر اتفاقات بعدی باشد. شانس با ما یار بود که موضوع بعد از 48 ساعت به فراموشی سپرده شد.

8 دسامبر 2011 وارد کاخ پادشاه [عمان]شدم. هیچ‌وقت با سلطان قابوس دیدار نکرده بودم، ولی از شهرتش به عنوان یک میانجی مدبر و دارای روابط خوب با دو طرف درگیر در تفرقه‌های منطقه‌ای و به عنوان رهبری که کشورش را از جاده‌های خاکی به مدرنیسم رسانده بود، باخبر بودم. در دهه 1970 به قدرت رسیده بود، زمانی که عمان بضاعت اندکی از لحاظ زیرساخت‌ها، بهداشت و آموزش و پرورش داشت. سلطان، از درآمد‌های نفتی کشورش برای ساخت مدرسه، بیمارستان، جاده و عرضه آب آشامیدنی پاکیزه استفاده کرد. در زمینه تلاش برای رفع اختلاف بین میان کشور‌های سنی خلیج [فارس]و کشور‌های شیعه مانند ایران ید طولایی داشت-هر چند که این کار برای او خطر از دست دادن رابطه‌اش با شریکانش در خلیج را به همراه داشت. بی‌طرف بودن او باعث شد او در زمره معدود رهبرانی قرار گیرد که هم مورد اعتماد رئیس‌جمهور آمریکا بود و هم رهبر عالی‌مقام ایران.



اولین سفرم به عمان، به یادماندنی بود. این سفر نه فقط سرآغاز تلاشی چندین ساله بود، بلکه سفری بود که در آن نسبت به تمام جا‌های دیگر با گشاده‌روترین و صمیمانه‌ترین استقبال مواجه شدم. من و سلطان قابوس در ایوان یکی از کاخ‌های وسیع او که مشرف به خلیج [فارس]بود نشستیم و درباره سیاست، هنر، موسیقی و علاقه مشترکمان به ماشین‌های کلاسیک صحبت کردیم. نزدیک موقع نهار، مرا به سمت بخش دیگری از کاخ هدایت کرد که از جای قبلی هم بزرگتر بود. در آنجا، همزمان با نواختن مارش افتخار توسط اعضای ارکستر سلطنتی که مجموعه‌ای از آهنگ‌های آمریکایی را می‌نواختند، از ضیافت فوق‌العاده خاورمیانه‌ای لذت بردیم و سرانجام به موضوعی که مشغله ذهن هر دویمان بود پرداختیم: اینکه آیا ایالات متحده و ایران می‌توانند به بدبینی‌هایشان غلبه کرده و مذاکره بر سر راه حلی در موضوع چالش هسته‌ای را آغاز کنند یا خیر.

سلطان به من گفت: معتقد است فرصتی واقعی پیش رو قرار دارد. در داخل دولت ایران از دیرباز سنت این بوده که مسئولیت مسئله هسته‌ای را تندرو‌های شورای عالی امنیت ملی در اختیار داشته باشند. اما سلطان از این دلگرم شده بود که رهبر عالی ایران، علی خامنه‌ای تصمیم گرفته بود این مسئولیت را به وزارت امور خارجه محول کند و این به معنای آن بود که مسئله زیر نظر علی‌اکبر صالحی، یک کارشناس هسته‌ای آموزش‌دیده در «ام‌آی‌تی» قرار می‌گرفت. صالحی پدرخوانده برنامه هسته‌ای بود و به آن دلیل از اعتماد رهبر عالی ایران برخوردار بود. اما، آن‌طور که سلطان می‌گفت، صالحی در تهران یکی از بزرگترین طرفداران امتحان کردن شانس مذاکره است. بعدا فهمیدم شم سلطان درباره صالحی، مانند همیشه کاملاً درست بود.

صرفنظر از فرصتی که سلطان احساس می‌کرد وجود دارد، هر دوی ما از موانع واقعی بر سر پیشرفت کار هم آگاه بودیم. در صدر فهرست این موانع، چندین دهه بی‌اعتمادی و فریبکاری دوجانبه قرار داشت. دو طرف، نگرانی‌های سیاسی قابل توجهی هم داشتند که از قضا کاملاً هم بی‌شباهت نبودند: هر دو دولت انتخابات‌هایی پیش رو داشتند و مجبور بودند در برابر حوزه‌های انتخابی بزرگ و شامل افراد قدرتمندی که به شدت مخالف گفت‌وگوی مستقیم میان دو کشور بودند، مماشات به خرج دهند. به صورت کلی، برای آمریکایی‌ها، ایران عبارت بود از یک کشور تروریست که مقصر لطمه زدن به سفارت ما و گروگان‌گیری، کشتن آمریکایی‌ها با بمب در عراق و لبنان، دخالت در امور دولت‌های منطقه برای گسترش انقلابش بود. برای ایرانی‌ها، آمریکا عبارت بود از شیطان بزرگ، برانداز غیرقابل اعتماد دولتشان توسط سیا، حامی شاه و پلیس مخفی شکنجه‌گرش و کشوری که مقصر بود در زمان حمله شیمیایی صدام حسین به ایرانی‌ها حامی او بوده و در همان حال از تهران بابت حمایت از بشار اسد گلایه می‌کند. برداشت‌ها و احساس‌ها در هر دو طرف بسیار شدید بود. کار‌های زیادی بود که باید انجام می‌شدند و یافتن راهی که مورد قبول دو طرف بود، چالش‌انگیز و حتی غیرممکن بود.

با در نظر گرفتن این نکات سلطان قابوس راهنمایی‌های مهمی در جلسه اول در اختیارم گذاشت. او به من گفت: «زیربنای این مذاکره باید حس احترام واقعی و اصیل باشد. اگر ایرانی‌ها احساس کنند که به آن‌ها زور گفته می‌شود یا با آن‌ها به صورت ذلت‌بار برخورد می‌شود، فوراً مذاکره را ترک می‌کنند.» این نصیحت را آویزه گوش کردم. گفتگو‌هایی که بعداً انجام شدند، اگر نگویم آکنده از غضب، پر از تنش بود. اما علی‌رغم اختلافات عظیم اغلب در لفافه احترام پیچیده می‌شدند. تمام تفاوت‌ها از همینجا بود.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان