به گزارش مشرق، یکی از رزمندگان تخریبچی لشکر10 سیدالشهدا(ع) در دوران دفاع مقدس در خاطرهای پیرامون آخرین ماه محرم سردار شهید حاج کاظم رستگار روایت کرد: حاج کاظم بعد از عملیات خیبر و شهادت همرزمانش خیلی دلشکسته شده بود و دنبال بهانهای میگشت که جایی خلوت کند و زانو بغل بگیرد ودر فراغشان اشک بریزد.
حاجی فرمانده تیپ قدرتمند سیدالشهداء(ع) بود و پیکر مطهر صدها تن از عزیزترین عزیزانش در جزیره مجنون جامانده بود و خودش میگفت: «مادرها و فرزندانشون منتظر هستند و چشمشون بدر مانده تا برگردند.» بعد از عملیات «خیبر» مدتی موقعیت شهید موحد در جاده اهواز خرمشهر رفتیم و قرار بود عملیاتی در «هور» انجام شود که بعدا لغو شد و بچههای تیپ یکی دو ماه مرخصی رفتند و بعد ابلاغ شد که گردانها و واحدهای تیپ سیدالشهداء(ع) به «پادگان ابوذر» نقل مکان کنند.
بچههای اطلاعات-عملیات و تخریب در منطقه زیر «بمو» مستقر بودند و برای مأموریتهای گشتی شناسایی اعزام میشدند و شهید حاج کاظم رستگار برای نظارت بر انجام کارها در منطقه حضور پیدا میکرد. مهرماه سال63 آغاز ماه محرم بود و حاجی بسیار انتظار این ماه را میکشید و فقط این ماه بود که میتوانست حاجی را آرام کند.
از شب سوم ماه محرم بود که کارهای شناسایی هم تعطیل شد و بچهها برای عزاداری شبهای محرم درساختمانهای پادگان ابوذر مستقر شدند. سنت خوبی بین رزمندگانی که در پادگان حضورداشتند بود که روزها برای اقامه نماز و مراسمات در حسینیه قدس پادگان جمع می شدند و برای نمازمغرب و عشاء به مسجد امام حسین (ع) که در کنار منازل سازمانی برادران ارتشی در پادگان قرار داشت و مدیریتش با برادران ارتشی مستقر درپ ادگان بود می رفتند.
حاج رستگار هم اصرار داشت بچههای تیپ سیدالشهداء(ع) که در پادگان بودند حتما در مراسمات عزاداری شرکت کنند و خودش هم هر شب هنگام مراسم سینه زنی، پابه پای بقیه رزمندگان به سر و سینه میزد. از شب هفتم محرم به بعد بود که بعد از تمام شدن مراسم بعضی از بچهها را در کنار محراب مسجد امام حسین (ع) جمع میکرد و به من میگفت: «روضه بخون.»
و خودش هم با زمزمههاش مجلس را گرم میکرد. این جلسه ما وقت و ساعت نداشت و تا زمانی که بچهها اشک داشتند ادامه پیدا میکرد. بعد از این برنامه هم باز حاجی ول کن نبود و داخل پادگان میگشت و از هر ساختمانی که صدای روضه و «یاحسین» شنیده میشد قدمهایش شل و با اشتیاق وارد میشد و عزاداری میکرد.
ماها که جوان تر بودیم کم آوردیم اما حاجی از آخرین محرمش کمال استفاده را کرد و یکی دوماه بعد هم اتفاقات پادگان ابوذر و بگو مگوی فرماندهان جنگ تهران با فرمانده سپاه اتفاق افتاد و بعد هم استعفای حاج کاظم رستگار و بعد هم عملیات بدر که حاجی در آن به شهادت رسید و مزد عزاداری خالصانه محرم را از اربابش گرفت و بدن قطعه قطعهاش سالها در هور العظیم برجای ماند.