سرّ اشتهار حضرت زینب سلام الله علیها به عقیله بنی هاشم این است که برخی ها عاقل نیستند و به دنبال تحصیل عقل اند برخی ها عاقل اند و عقل برای آنها به صورت حال است یعنی وصفِ دیرپا نیست [بلکه] گاهی هست و گاهی نیست برخی ها عاقل اند و عقل برای آنها به منزله یک وصف مَلکه است برخیها عاقل اند که عقل برای آنها به منزله فصل مقوّم است؛ آنها که عقل برای آنها به منزله فصل مقوّم بود، بتمام معنی الکلمه، عقیله اند. حسین بن علی (سلام الله علیهما) عقیله بنی هاشم است و زینب کبرا (سلام الله علیها) عقیله بنی هاشم؛ این «تاء»، «تاء» مبالغه است نه «تاء» تأنیث. وقتی می گویند انسان خلیفة الله است آدم خلیفة الله است نه خلیف الله، برای این است که این «تاء»، «تاء» مبالغه است همان طوری که می گوییم فلان شخص علامه است.
بنابراین هم وجود مبارک حسین بن علی (سلام الله علیهما) عقیله بنی هاشم است هم وجود مبارک زینب کبرا؛ عقل برای اینها به منزله فصل مقوّم بود. اگر کسی عقل برای او فصل مقوّم بود کمالات از او نشأت می گیرد مقهور اوست نه مسلّط بر او. برخیها هستند که کمال، آنها را حفظ می کند [اما] برخیها حافظ کمال اند؛ اینکه ذات اقدس الهی درباره وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) نفرمود تو دارای خُلق عظیمی یا متخلّق به خلق عظیمی [بلکه] فرمود: ﴿إِنَّک لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾،[1] برای اینکه آن حضرت مسلّط بر عدل بود مسلّط بر فضیلت بود. برخیها می کوشند که فضیلت، آنها را رها نکند و برخیها می کوشند که فضیلت را حفظ بکنند. اگر ذات، بالا آمد و خلیفه خدا شد و نورانی شد از این ذات نورانی خُلق عظیم نشأت می گیرد فرمود: ﴿إِنَّک لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ تو بر خُلق مسلّطی خُلق در اختیار توست نه تو با اخلاق بخواهی کامل بشوی کمالِ اخلاق در این است که از تو نشأت می گیرد. درباره برخیها هم قرآن کریم فرمود: ﴿فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[2]برخی ها با نور حرکت می کنند مثل افراد عادی که با چراغ حرکت می کنند برخیها نورانی اند هر جا آنها باشند نور است.
درباره آن گونه افراد تعبیر قرآن کریم این است ﴿فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ که نور زیر پای اینهاست نور مرکب اینهاست نور مرکوب اینهاست اینها سوار بر نورند آفتاب مسلّط بر نور است راکب بر نور است نه نور راکب بر آفتاب، شمس علی نورٍ خلق شده است چون نور از شمس است ولی فضا، روز با نور روشن است این زمان با نور روشن است خود این زمان نور ندارد نور را از شمس می گیرد اما شمس «علی نور من ربّه» خلق شده است. عقیله بنی هاشم مسلّط بر عقل است عقل در اختیار آنهاست آن قدر اینها قوی اند که علم و عقل به معنای «ما عُبد به الرحمن»[3]مقهور اینهاست چه اینکه اگر در نقطه مقابل، کسی گرفتار جهل بشود او مرکوب جهل است او مرکب جهل است. در سوره مبارکه «اسراء» حرف ابلیس را که نقل می کند خدا می فرماید که ابلیس می گوید من سوار بر افراد تبهکار می شوم؛ حنک و تحت حنک اینها را در اختیار می گیرم ﴿لَأَحْتَنِکنَّ ذُرِّیتَهُ﴾[4]اِحتنک که از باب افتعال است یعنی سوار بر مرکب شد و حنکش را گرفت اینها که سوارکارند مسلّط بر حنک و تحت حنک این اسب اند افسارش در اختیار راکب است ابلیس گفت من چنین حالتی دارم ﴿لَأَحْتَنِکنَّ ذُرِّیتَهُ﴾ یعنی سوار آنها می شوم آ نها مرکوب من هستند به من سواری می دهند حنک و تحت حنک اینها در اختیار من است. بنابراین اگر کسی به جایی رسید که اول عاقل بود بعد عَقیل شد بعد عقیله شد ﴿فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[5] است اول باید کوشید عاقل شد که این عاقل اسم فاعل است بعد عقیل شد که این صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات دارد بعد عقیله شد که این «تاء»، «تاء» مبالغه است زینب کبرا عقیله بنی هاشم بود حسین بن علی (سلام الله علیهما) عقیله بنی هاشم بود ما اگر خواستیم از عقل سخن بگوییم باید سیره و سنّت و سریرت این ذوات قدسی را ارزیابی کنیم بشناسیم و بپذیریم و عمل کنیم و به دیگران منتقل کنیم.
مطلب دیگر این است که این راهها شدنی است آنچه شدنی نیست و کسب کردنی نیست آن مقام شامخ نبوّت است و رسالت است و امامت است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[6]اما عاقل شدن عقیل شدن عقیله شدن اینها ممکن است. شما گاهی می بینید هم درباره مردان هم درباره زنان روایاتی هست که ائمه(علیهم السلام) فرمودند فلان شخص «منّا أهل البیت»[7]این اختصاصی به سلمان(رضوان الله تعالی علیه) ندارد به مقام سلمان و اباذر و مقداد و عمّار رسیدن ممکن است البته به مقامات اهل بیت رسیدن به آن سِمت رسیدن مقدور کسی نیست بنابراین این راه باز است مخصوصاً برای کسانی که اوایل سنشان است (یک) و در حوزه های علمی تلاش و کوشش می کنند (دو) این دو سبب کمک می کند که اینها این راه را طی کنند بشوند ﴿فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[8]در قبال عدّه دیگری که در ظلمت فرو رفتند اگر انسان مواظب راه خودش گفتار خودش کردار خودش بود اولاً از هر تاریکی نجات پیدا می کند بعد وقتی که راه را پیدا کرد طی آن راه برایش آسان می شود درست است که اول عقبه کئود است گردنه صعب العبور است همین عقبه کئود که فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَمَا أَدْرَاک مَا الْعَقَبَةُ﴾[9]برای انسان سالک آسان می شود فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی﴾[10] این به آسانی کار خوب می کند اگر نماز شب برای دیگران دشوار باشد برای او آسان است اگر فهمیدن مطالب عمیق برای دیگران سخت باشد عقبه کئود باشد این به آسانی حل می کند و می فهمد اینکه فرمود: ﴿فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی﴾ اختصاصی به خصلتهای عملی ندارد مراحل علمی باشد این طور است مراحل عملی باشد این طور است درست است که بعضی از مسائل سخت است طبق آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که درباره قدر فرمود: «بحرٌ عمیقٌ فلا تلجه»[11] دریای تاریک است عمیق است ولوج نکن وارد این بحث نشو مسئله قضا و قدر یک مسئله روشنی نیست مسئله جبر و تفویض یک مسئله آسانی نیست این کار دشواری است به هر کسی نمی رسد اما همین مطلب عمیق برای برخیها خیلی شفاف و روشن حل می شود فرمود: ﴿فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی﴾ این ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی﴾[12]اختصاصی به برنامه های عملی ندارد همان طوری که خواندن نماز شب برای بعضیها آسان است گرفتن روزه های مستحبّی برای بعضیها آسان است مواظبت از چشم و گوش برای بعضیها آسان است فهمیدن مطالب عمیق علمی هم برای بعضیها آسان است اینکه گفتند: «دُم علی الطهارة یوسع علیک رزقک»[13]یعنی دائماً با وضو باشید روزی شما زیاد می شود تنها روزی به معنای نان و آب و اینها نیست علم روزی است اخلاق روزی است عقل روزی است فضیلتها روزی است روزیهای ظاهری هم روزی است فرمود: «دُم علی الطهارة» دائماً باوضو باشید این خیلی اثر دارد از همین راهها شروع می شود خدای سبحان وعده داد این اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) ندارد برای آنها خدا مراحل عالیه را آسان می کند فرمود: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک ٭ و وَضَعْنَا عَنک وَزْرَک ٭ الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَک ٭ وَرَفَعْنَا لَک ذِکرَک﴾[14]وجود مبارک موسای کلیم هم گفت ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾[15] خداوند فرمود: ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَک یا مُوسَی﴾[16] کارهای صعب العبور را که مقدور دیگران نیست خدا برای اینها آسان می کند اما کارهایی که از ما خواستند مقدور ما هست ولی سخت است خدا آن کارهای سخت را برای ما آسان می کند فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی﴾ این سین ها سین های تحقیقی است نه تسویفی نظیر ﴿اسْتَکبَرَ﴾ و مانند آن که مبالغه را نشان می دهد نه اینکه ما بعدها برای او آسان می کنیم یعنی تحقیقاً برای آنها آسان می کنیم.
بنابراین عاقل شدن عَقیل شدن عقیله شدن مقدور دیگران هم هست منتها به اندازه خودشان آن اوجش که مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت است مقدور خود آنهاست اما مراحل میانی و ضعیف مقدور دیگران هم است ما به همان اندازه که از عقل برخورداریم به همان اندازه از شیرینی اطاعت هم لذّت می بریم اطاعت پروردگار، نام پروردگار، یاد پروردگار برای یک عدّه شیرین است. در ماه مبارک رمضان از خدا می خواهیم که شیرینی نام و یاد خود را در ذائقه ما بچشاند می گوییم: «و أذقنی فیه حلاوة ذکرک»[17]اینها به منزله زاد و توشه است در بحثهای قبل هم در مسائل اخلاقی گذشت که اینها مراحل مقدّماتی است یعنی عبادت کردن انجام واجبات ترک محرّمات اینها توشه است اینها زاد است زاد را به اندازه راه باید فراهم کرد.
برخی ها در تحصیل زاد می کوشند؛ عمرشان را صرف تحصیل زاد می کنند کار، کار خوبی است ولی از خوب تر می مانند. ما زادی داریم توشه ای داریم برای راه، مقصدی داریم و مقصودی داریم که مقصود ما در آن مقصد است ما باید آن مقصد را بشناسیم مقصود را بشناسیم راه را هم طی کنیم. در قرآن کریم هم راه را به عنوان زاد و توشه برای ما مشخص کردند هم مقصد را معرفی کردند هم مقصود را بسیاری از ماها بر فرض که آدم خوبی باشیم تمام تلاش و کوشش ما در تحصیل زاد است تحصیل زاد اندازه دارد البته اگر زاد مربوط به دنیا باشد آن زاد زائد کارآمد نیست مگر کسی در راه خدا انفاق کند و ثواب ببرد زاد آخرت هر چه بیشتر باشد آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[18]را بیشتر می دهند آن غرف مبنیه را بیشتر می دهند اما هرگز اینها را به مقصد نمی برند زاد یعنی زاد؛ اینکه در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[19]یعنی توشه تهیه کنید خب توشه تهیه کنید برای چه کسی و برای چه چیزی؟ توشه غیر از مقصد است توشه غیر از مقصود است یعنی توشه تهیه کنید که شما را به مقصد برسانند آن مقصد را با معرفت باید شناخت با علم باید شناخت مقصود را با علم شناخت همین نماز که برای ما توشه است اگر آن قرب را بشناسیم و این را برای ما حل کنند که چطور او «أقرب إلینا من حبل الورید»[20] است ولی ما از او دوریم ﴿ینَادَوْنَ مِن مَکانٍ بَعِیدٍ﴾[21]این دیگر به زاد و توشه برنمی گردد این به معرفت برمی گردد آن تقوا که زاد و توشه است برای رسیدن به مقصد است اما شناخت مقصد این دیگر با عمل نیست این با نماز و روزه نیست این با فهم است و فهم است و فهم است و فهم که چطور او به ما نزدیک است و ما از او دوریم شما مکرّر نماز بخوان مکرّر روزه بگیر این مشکل حل نمی شود.
زاد و توشه را باید به اندازه لازم فراهم کرد آن بقیه که فوق زاد است خب چطور او به ما نزدیک است ما از آن طرف ﴿ینَادَوْنَ مِن مَکانٍ بَعِیدٍ﴾ چطور او از هر چیزی و از هر کسی به ما نزدیک تر است از خود ما به ما نزدیک تر است که فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[22]خب این کجاست این یک بینایی باطن می خواهد این مربوط به زاد نیست این مربوط به توشه نیست این مربوط به راحله نیست این فوق زاد و توشه و راحله است این عقیله بنی هاشم می خواهد این عقل می خواهد نه عبادت، عبادت واجب است مشخص است مستحبّاتش مشخص است منتها همین عبادت را کسی انجام می دهد از خدای سبحان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[23] می خواهد این به دنبال زاد است همین عبادت را کسی انجام می دهد می گوید خدایا تو در سوره مبارکه «قمر» فرمودی: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾[24]آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را که به خیلیها می دهی به ما هم ـ ان شاءالله ـ می دهی ولی ما را ﴿عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾ جا بده اگر کسی به فکر ﴿عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾ بود به فکر مقصد است اما اگر به فکر ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بود به اندازه زاد و توشه به او می رسد هرگز او را به ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾[25]راه نمی دهند او را به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ راه می دهند یعنی بهشتی که درخت دارد آب دارد جسم دارد بدن دارد لذّتهای ظاهری دارد اما آن بهشت معنوی که قرب الهی باشد او را آنجا راه نمی دهند برای اینکه او برای این کار معرفتی نیاورده عقلی نیاورده عقیله ای نشده اینها که عقیله اند هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را دارند هم ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾ را دارند به این گونه از گروهها خطاب می شود ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾.
یکی از مصادیق بارز نفس مطمئنّه که در پایان سوره مبارکه «فجر» گفته شد سیدالشهداء (صلوات الله و سلامه علیه) است این خاندان هم از همین قبیل اند. بنابراین ما یک زاد و توشه داریم که ما را به بهشت می رساند یک معرفت داریم و خلوص داریم و اخلاص داریم و شهود قلبی داریم و یک مقام فنا داریم که ما را از مرحله ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ به مقام بالاتر می رساند که ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾ آدم می شود عنداللّهی، بهشت لدنّی داریم بهشت هایی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ همان طوری که علم لدنّی داریم و علمی که در کتاب و سنّت هست اینکه ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: ﴿إنَّک لَتُلَقّی الْقُرآنَ مِن لَدُنْ حَکیمٍ عَلِیمٍ﴾[26]یعنی علم تو لدنّی است علم لدنّی علمی در مقابل فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان نیست که موضوعی داشته باشد محمولی داشته باشد و رابطه ای بین موضوع و محمول باشد همین علوم را اگر کسی از استاد یاد بگیرد یا در کتابها بخواند اینها می شود علم عادی علمی است که تَه جوی، نصیب طالبان علم می شود اما اگر همراه این جوی و نهر بالا برود به سرچشمه برسد همین علوم را از خود سرچشمه استفاده کند می شود لدنی، لدن یعنی نزد؛ علم لدنّی همین معارف غیبی قرآن و سنّت است منتها ﴿مِن لَدُنْ﴾، «مِن عند» از نزد خدا گرفته شده چون از نزد خدا گرفته شده هیچ کسی خبر ندارد ما یک ماء مَعین داریم یک ماء لدن، آب جاری که «تراه العیون و تناله الدلاء» این را می گویند آب معین؛ آبی که چشم او را می بیند دلو و ظرف به آن دسترسی دارد این را می گویند ماء معین اما آبی که درون چشمه است هنوز کسی ندیده و نمی بیند و دسترس کسی هم نیست او دیگر آب معین نیست فوق آب معین است علوم لدنّی این طور است اخبار لدنّی این طور است کمالات لدنّی این طور است اگر کسی در دنیا به آن لدن و نزد رسید و به آنجا راه یافت در آخرت هم آیه سوره مبارکه «قمر» نصیبش می شود که ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾[27]و همان شخص است کسی که در پایان سوره مبارکه «فجر» خدا به او وعده داد ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾.[28]
پی نوشت ها
[4] سورهٴ اسراء، آیهٴ 62.
[6] سورهٴ انعام، آیهٴ 124.
[7] عیون اخبار الرضا، ج2، ص64؛ الامالی (شیخ طوسی)، ص45 و 525؛ ر.ک: الثاقب فی المناقب، ص281.
[9] سورهٴ بلد، آیات 11 و 12.
[10] سورهٴ لیل، آیات 5 ـ 7.
[11] التوحید (شیخ صدوق)، ص365.
[12] سورهٴ لیل، آیات 5 ـ 7.
[13] فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج4، ص361.
[14] سورهٴ شرح، آیات 1 ـ 4.
[17] اقبال الأعمال، ص125.
[18] سورهٴ آل عمران، آیهٴ 15.
[19] سورهٴ بقره، آیهٴ 197.
[20] ر.ک: سورهٴ ق، آیهٴ 16.
[21] سورهٴ فصلت، آیهٴ 44.
[22] سورهٴ انفال، آیهٴ 24.
[23] سورهٴ آل عمران، آیهٴ 15.
[24] سورهٴ قمر، آیات 54 و 55.
[25] سورهٴ فجر، آیات 29 و 30.
[28] سورهٴ فجر، آیات 29 و 30.