اسلام قسمت مهم کار را به عهده خود مردم گذاشته است. بیان نورانی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در آن بخشنامه رسمی که برای اداره مصر به مالک اشتر مرحمت کردند، با «إِنَّ» تعبیر فرمودند که «إِنَّ عِمَادَ الدِّین وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛[1] نظام را مکتب از یک طرف و مردم از طرف دیگر اداره میکنند. آن نظامی که بحثهای دینی و اعتقادی و ارتباط با خدا نداشته باشد زمینی است و زمینگیر میشود، اما آن نظامی که به نظامآفرین به جهانآفرین به آسمان و زمینآفرین و به خود انسانآفرین تکیه میکند این میماند؛ لذا نماز به عنوان الگو در اسلام عمود دین تلقی شده است که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»،[2] اما این دین باید به دست مردم احیا بشود، اگر مردم خدایی ناکرده این دین را نشناسند و عمل نکنند دین زنده نخواهد بود؛ لذا خیمه نظام را دو ستون اداره میکند: یکی نماز که نمونه بحثهای اعتقادی و دینی است که فرمود: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ» و یکی مردم که فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّین وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة».
درباره نماز کلمه «إنّ» نیامده که «إنّ عمود الدین الصلاة»؛ ولی درباره امت با «إنّ» تعبیر کرد. فرمود: مالک! نگو ما رهبری مثل علیبنابیطالب داریم، رهبر مردم اگر علی هم باشد مادامی که مردم در صحنه نباشند آن نظام شکست میخورد، چه اینکه شکست خورده است. رهبر خوب یک طرف قضیه است. اگر کسی به داشتنِ رهبر خوب خدایی ناکرده بخواهد اکتفا بکند، همان قصه صدر اسلام است. فرمود من یک طرف قضیه هستم، قسمت مهم این ستون را مردم به عهده دارند. با «إنّ» تعبیر کرد، یک؛ با «عماد» تعبیر کرد که غنیتر و قوی تر از عمود است، دو؛ فرمود: مالک! «إِنَّ عِمَادَ الدِّین» نگفت عماد سیاست، نگفت ستون اقتصاد، نگفت ستون امنیت، نگفت ستون سیاست، فرمود ستون دین مردماند! فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّین وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة». آن کسانی که جنگ ده ساله ـ نه جنگ هشت ساله! دو سال جنگ داخلی داشتیم و هشت سال جنگ خارجی ـ چه ترورهای هفتاد و دو نفر را یا انفجارهای ریاست جمهوری را یا انفجارهای دادگاه انقلاب یا انفجار عزیزان سپاه و بسیج در کوی و برزن را تحمل کرد همین مردم بودند.
فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّین وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»، توده مردماند! لذا مردم وقتی دین را پذیرفتند، آن بخش دوم تأمین شده بود و این کشور سرپای خود ایستاد، امیدواریم تا ظهور صاحب اصلیاش هم مردم عزیز و گرامی بیش از گذشته مورد توجه ولی عصر باشند، همه نیازهای این مردم بزرگ و بزرگوار به برکت دعای حضرت مستجاب بشود، عزّت و شکوه و جلال این مردم روز افزون بماند و هم از طرفی این مانده است که «إِنَّ عِمَادَ الدِّین وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة».
پس ما یک عمود مذهبی داریم، یک عمود مردمی. این مردم برای رضای خدا آن دین را حفظ میکنند و مانده است. اوقاف از کارهایی بود که به وسیله این ستون حل شده است، نیازهای جامعه را و بسیاری از نیازها را مخصوصاً بعد از جریان کربلای سیدالشهداء( سلام الله علیه) همین مردم تهیه کردند. مسئله اوقاف و وقف کردن یک قدم اقتصادی سنگین و رسای مردمی بود، چون میدانید این مردم اگر بخواهند مقاوم باشند و ویلچری نباشند باید جیبشان پُر و کیفشان پُر باشد، ملتی که جیبش خالی است و کیفش خالی است، این ملت ویلچری است، با سفارش نمیشود ملت ویلچری را مقاوم کرد. درست است که مال نزد خدا و پیامبر و علی و اولاد علی و همه مسائل مالی «عَفْطَةِ عَنْز»[3] است، اما فرمود اگر بخواهد سر پای خود بایستد باید جیبش پُر و کیفش پُر باشد؛ در اوائل سوره مبارکه «نساء» این است که فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ قِیاماً﴾،[4]این مضمون این آیه است؛ فرمود: مالتان را به دست سفها نسپرید، کسی که نتواند مال مملکت را اداره کند این شخص سفیه است، سفاهت اقتصادی دارد؛ اما همین آیه سوره مبارکه «نساء» نفرمود مال، نفرمود ثروت، فرمود این ستون فقرات شماست! اگر بخواهید ویلچری نباشید باید جیبتان پُر باشد ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ قِیاماً﴾. ملت وقتی قائم است و ایستاده است که جیبش پر دستش پر باشد.
ما به فارسی خیلی افتخار میکنیم زبان ماست، اما حق عربی را هم باید بدانیم؛ هرگز فارسی به قامت عربی نمیرسد، عربی یک معارفی دارد! در تکتک این واژههایش پیامهای علمی دارد که ما این پیامها را در فارسی نداریم. ما در فارسی به کسی که فقیر است و ندارد میگوییم گدا، گدا بار علمی ندارد! گدا یعنی ندار. عرب از گدا و کسی که جیبش خالی است و کیفش خالی است تعبیر به «فاقد» نمیکند، «فاقد» یعنی ندار. تعبیر به فقیر میکند، فقیر بر وزن «فعیل» به معنی مفعول است؛ فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است، کسی که جیبش خالی است کیفش خالی است، قرآن از او تعبیر به فقیر میکند نه «فاقد»! فقیر نه یعنی گدا، فقیر یعنی ویلچری؛ این را میگویند فقیر. اگر «قتیل» به معنای مقتول است، این «فعیل» به معنی مفعول است، فقیر یعنی کسی که «انکسرت فقرات ظهره»؛ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ﴾.[5]
ای کاش هر شب میگفتند ما قرآن به سر داشته باشیم؛ از بس این کتاب شیرین است! واقع ما وقتی در برابر بعضی از آیات قرار میگیریم، آن قلم را کنار میگذاریم و سجده میکنیم بعد دوباره مینویسیم؛ این طرز حرف زدن است. ما به کسی که ندارد میگوییم گدا، گدایی حرف علمی نیست! ندار. اما قرآن خدا که نمیگوید ندار، نمیگوید فاقد، میگوید فقیر؛ لذا آنچه که در سوره مبارکه «نساء» فرمود، با آنچه که در سوره مبارکه «توبه» دارد هماهنگ است. در سوره نساء دارد به اینکه قیام یک ملت به این است که کیفش پُر و جیبش پُر باشد. ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ قِیاماً﴾، اگر بخواهید ویلچری نباشید باید جیبتان پر کیفتان پر و اگر بخواهید اقتصاد ربوی بانکی داشته باشید مُخَبَّطانه[6] است. کسی بخواهد با ربا تولید کند یا با ربا اشتغال ایجاد کند این شدنی نیست! این از اول باید بیست و پنج درصد سود بدهد، کمرش میشکند! فرمود این بانکها مُخَبَّطانه زندگی میکنند، خیال میکنند این درآمد است؛ چقدر این کتاب واقعا شیرین است! واقع ما بخشی از موارد گاهی این قلم را میگذاریم یک سجده شکر میکنیم؛ سجده نه شکر، یعنی سجده خضوع، این چه کتاب عظیمی است!
فرمود یک وقتی آدم جوان است رشد میکند، جوان که رشد می کند اعضای بدنش یکسان رشد میکند، این را میگویند نموّ، ما در فارسی میگوییم فربه، در عربی میگویند یک جوان نموّ کرده است. یک وقت است که کسی میانسال است شکم کرده، رشد نیست فربهی نیست، نموّی نیست، این چاقی است، این اضافه وزن است؛ این را میگویند سمن، سمین یعنی چاق، غیر از نموّ است. یک وقت است که زنبور دست کسی را می زند این ورم می کند، ما میگوییم آماس، او می گوید ورم. فرمود اگر بانک ترقّی کرده، کسی با ربا بالا آمده، این ورم کرده، این آماس است، این نه چاقی است نه نموّ. «یمْحَقُ» فعل مضارع است و مفید استمرار، فرمود من به تدریج این را به محاق میبرم، ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾،[7] چه کسی با ربا توانسته کسب بکند و به مقصد برسد. فرمود: ﴿یمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾[8]خدا به تدریج این را به محاق می برد، آن وقت ﴿الَّذینَ یأْکلُونَ الرِّبا لا یقُومُونَ إِلاَّ کما یقُومُ الَّذی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ﴾[9]این مُتِخَبّطانه خود را فربه می پندارد یا کسی که دستش را زنبور زده بالا آمده اگر خیال بکند که چاق شده این مُخَبَّط است، ﴿لاَ یقُومُونَ إِلاَّ کمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾.
بنابراین ما یک ستون مذهبی داریم به نام نماز که جایگاه مسجد و محراب و امثال ذلک است، روزه هم از قبیل است و عبادتهای دیگر از همین قبیل است. یکی بخش اجرای این است که آن ستون مردمی است که از هر دو در دین به عنوان ستون یاد شده است و این ستون یعنی مردم، چون این دین را پذیرفتهاند به سراغ اوقاف آمدند، اوقاف یک امر مردمی است. اینها گفتند میخواهیم هر چه که داریم بخش ورثه را بگذاریم، بخش خودمان را به همراه ببریم، آنچه را که به همراه بردند همین وقفهایی است که کردند، چون انسان وقتی مرد تمام اعمالش قطع میشود مگر این آثار خیری که گذاشته است؛ این را دین پرورانده. الآن شما ببینید این عزیزانی که در اوقاف کار میکنند این رقمهای فراوانی دارند، منتها ما باید به برکت خونهای پاک شهدا وقف را زنده کنیم، نه تنها موقوفات را یکی پس از دیگری شناسایی کنیم و درآمدش را بگیریم، البته این یک کار لازمی است که کار اجرایی است. احیای وقف این است که آدم بفهمد که برای چه وقف بکند. این سید مرتضی بخشی از اموالش را وقف کرده برای کتاب، قلم، لوازم التحریر، آن روز که چاپ و اینها نبود، امروز برای دارو، برای خوابگاه دانشجویان، برای خوابگاه طلبهها، تنها برای آش و آبگوشت ایام عاشورا نباشد، منتها ثوابش را نثار روح مطهر سید الشهداء بکند، نه اینکه آش بدهیم روز عاشورا که امروز غذاها میماند. ما باید وقف را احیا کنیم و ثوابش را نثار روح مطهر سید الشهدا؛ لذا از همه بزرگان در سراسر ایران مخصوصا طبرستان که سرزمین علویون و علویهاست که این وقف را احیا کردند حق شناسی میکنیم. از مدیر گرانقدر این استان رؤسای محترم و مدیران محترم حق شناسی میکنیم و این دعای خیر را درباره وقف سراسر ایران و مدیران سراسر ایران و خدمتگزاران سراسر ایران تقدیم میکنیم؛ حالا وارد اصل بحث بشویم که بحث غدیر است.
در جریان غدیر وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) آن سیزده سالش را در مکه گذرانده و ده سالش را در مدینه به پایان رسانده دیگر حالا یکی دو ماه به آخر عمر حضرت که رحلت کند کلّ این جزیرةالعرب را اسلام گرفته، همه کفار و مشرکان و منافقان همه اسلحه را گذاشتند زمین، ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ﴾؛[10]پس هیچ هراسی در جزیرةالعرب نبود، دستور «حجة الوداع» آمد وجود مبارک حضرت اعلام عمومی کرد عده زیادی از مدینه تا آنها که مقدورشان بود به طرف «بیت الله» حرکت کردند و مسئله عمره تمتع را انجام دادند، مسئله حج را انجام دادند، جریان عرفات را و مشعر و منا و همه این مراسم را انجام دادند برگشتند، از مکه به یک سرزمینی رسیدند که این آیه نازل شد ﴿یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک﴾؛[11]یعنی دوران پایان عمرت رسیده باید جانشین تعیین کنی و جانشین را خدا باید تعیین کند، مسئله نبوت، مسئله رسالت، مسئله امامت اینها کسبی نیست. یک بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) دارد که مرحوم کلینی در جلد اول کافی این را نقل کرد، وقتی حضرت وارد در سرزمین خراسان شد آنجا نه تنها حوزه علمیه شد، بلکه منطقه بینالمللی فرهنگی شد، همه مردم و رؤسای ادیان از نقاط دور و نزدیک به بارگاه امام رضا (سلام الله علیه) در خراسان مشرف شدند، نه تنها مثل امام صادق بود که آنجا حوزه علمیه شد، بلکه سبقه بینالمللی پیدا کرد حضرت آن طوری که مرحوم کلینی نقل میکند فرمود مسئله روز در خراسان چیست؟ عرض کردند که مسئله امامت است که آیا سقیفه حق است یا غدیر حق است، آیا امام را مردم انتخاب می کنند یا خدا تعیین می کند؛ حضرت شروع کرد آن بیان نورانی آسمانی را بیان کردن، فرمود امام کسی است که «وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یدَانِیهِ أَحَد.. . وَ هُوَ بِحَیثُ النَّجْمُ مِنْ یدِ الْمُتَنَاوِلِینَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ فَأَینَ الِاخْتِیارُ مِنْ هَذَا وَ أَینَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»؛[12]امام مثل آفتاب است، امام مثل ماه است، در دسترس کسی نیست، عصمت لازم است، عصمت را هیچ کس تشخیص نمیدهد مگر ذات اقدس الهی، علم غیب لازم است و هیچکس نمیداند مگر خدا و مگر میشود امام را بشر تعیین کند؟! این بیان نورانی مفصلی است که مرحوم کلینی در همین جلد اول کافی که نقل کرده است آمده است. فرمود: در تمام روزگار او یک تن است «وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یدَانِیهِ أَحَد... وَ هُوَ بِحَیثُ النَّجْمُ مِنْ یدِ الْمُتَنَاوِلِینَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ فَأَینَ الِاخْتِیارُ مِنْ هَذَا وَ أَینَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»، امام این است.
وجود مبارک رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) دید این آیه نازل شد، فرمود: ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾، معنای این مقدم و تالی این نیست که اگر شما جریان حضرت امیر را ابلاغ نکردی به رسالت ما در خصوص امامت عمل نکردی، این که میشود مقدم و تالی؛ معنایش این است که اگر جریان حضرت امیر را به مردم ابلاغ نکردی، اصل رسالت را و وظیفهات را عمل نکردی! ﴿إِنْ لَمْ تَفْعَلْ﴾، نه «إن لم تفعل فما بلغت رسالته فی هذا الامر»، بلکه «ما بلغت رسالته فی جمیع الامور»! وجود مبارک پیامبر دید خیلی مهم است، خیلی تهدید است، جریان خیلی مهم است. فرمود: آنها که رفتند برگردند و آنها که نیامدند صبر کنید که برگردند، چون یک قافلهای که با مال و شتر حرکت میکند که در یک حدّ نیستند؛ همه در آن سرزمین غدیر جمع شدند، بعد از همان لوازم بار، یک منبر گونهای تهیه کردند، وجود مبارک پیامبر رفت بالای منبر، طبق آن آیهای که بر پیامبر نازل شد، همه مطالب را گفت؛ خودش را معرفی کرد، سوابق سیزده ساله مکه، ده ساله مدینه، به مردم گفت، من چکار کردم، مسائل را ابلاغ کردم، همه گفتند «أَللَّهُمَّ بَلَی» شهادت میدهیم که انجام دادی. بعد سؤال کرد، فرمود به اینکه «مَنْ أَوْلَی النَّاس » چه کسی نسبت به مردم اولاست؟ عرض کردند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَوْلَی»، فرمود: به دستور خدا من «أَوْلَی النَّاس » هستم به شما، بعد دست وجود مبارک حضرت امیر را با دست خودش گرفت دست را بلند کرد که زیر بغل پیغمبر و حضرت امیر را همه دیدند، فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه ».[13] اگر خدا در قرآن فرمود: ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه﴾،[14] وجود مبارک حضرت هم فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه ». خدا در قرآن فرمود: اطاعت از پیغمبر اطاعت از خداست ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه ﴾، رسول فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه ». آنگاه سوره مبارکه «احزاب» این را دارد که ﴿النَّبِی أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[15] حضرت هم فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه »، این را بیان کرد. این مراسم که گذشت، فوراً آیه نازل شد: ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دینا﴾؛[16] این دین امروز کامل شد، کمال دین به ولایت حضرت امیر است که در روز هیجده ذی الحجه میگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوَلَایةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین»؛[17] بعد هم اکمال نعمت و اتمام نعمت این است. فرمود اکمال دین به این است، اتمام نعمت به این است، دین خداپسند دین علوی است؛ این سه اصل در همین آیه «الْیوْمَ» که در سوره مبارکه «مائده» آمده است نازل شده است: ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دینا﴾، اسلام خداپسند، اسلام علی و اولاد علی است!
وجود مبارک پیامبر هم اول آن مسئله «ثقلین» را مطرح کرد؛ ثقل اکبر و ثقل اصغر همه را مطرح کرد، فرمود: اگر خواستید خدا با شما حرف بزند قرآن بخوانید، خواستید با خدا حرف بزنید با خدا حرف بزنید. فرمود: قرآن که ثقل اکبر است، «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»،[18] این طناب را خدا آویخت، نه انداخت. درست است که ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیلَةِ الْقَدْرِ﴾.[19] شاید صدها بار شنیدید که خدا باران را نازل کرد یعنی به زمین انداخت، قرآن را نازل کرد یعنی به زمین آویخت، نه انداخت، یک طرفش بدست اوست! یک کتابی که یک طرفش به دست اوست و یک طرفش به دست ماست چرا او را نگیریم؟! این است که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾[20] حبل آویخته مشکل خودش را حل نمیکند، یک حبل آویخته که به جای بلند بسته است اعتصامش سودآور است و مشکل آدم را حل می کند، فرمود این طناب را بچسبید، این طناب انداخته شده باشد به جایی که مشکل خودش را حل نمی کند، این طناب آویخته است، نه انداخته! این با «انزلنا المطر» خیلی فرق دارد. نازل کردن باران به انداختن این قطرات است، نازل کردن قرآن به آویختن این حبل متین است، «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»؛ شما این را بگیرید و البته محکم! یک قدری هم فشار بدهید شاید مطلب بیشتری برای آدم حل بشود. ما خیال می کنیم او را انداخت. در همان سرزمین هم فرمود «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَیدِیکُم»؛[21] لذا اعتصام کنید و این حبل را بگیرید.
بنابراین این درباره خود قرآن اول ثقل اکبر را مشخص کرد، بعد ثقل اصغر را مشخص کرد و همه بحث ها را فرمود. در همان صدر این خطبه غدیر فرمود اسلام آمده با ربا مبارزه کرده و با جنگ و خونریزی مبارزه کرده است. الآن شما میبینید آنچه که در مسائل اقتصادی رواج دارد، رباست یا خونریزی. این جاهلیت قرن بیست و یکم است که آمریکا و اسرائیل با دیگران یا جنگ مستقیم دارند یا جنگ غیر مستقیم. آنچه شما در یمن میبینید، در عراق میبینید، در سوریه میبینید و در این میانمار بیچاره میبینید به وسیله همینهاست! هم داعیه تمدن دارند، هم داعیه فرهنگ دارند و هم داعیه اصلاح جوامع بشری را دارند. این غدّارهبندیها را که شما الآن دارید، از کجاها داشتید؟ وجود مبارک حضرت فرمود: تمام خونریزی ها و غداره بندی ها زیر پای من است، تمام رباهایی که گرفته میشود همه زیر پای من است. اول ربا خواری که من با او مبارزه میکنم عموی من عباس است. صریحاً اعلام کرد، فرمود: آقایان هر سندی که عموی من نزد شما دارد پاره کنید، دیگر نگویید ما به عباس بدهکار هستیم، نگویید عباس عموی پیغمبر است او رباخوار است من با او مبارزه میکنم، «إنّ اوّل رِبَاً تَحْتَ قَدَمِی رِبَاً عَمِّی الْعَبَاس»؛[22] چون وضع مالی او خوب بود، ربا میداد. فرمود: این اسلام آمده، هر سندی که عموی من نزد شما دارد همه را پاره کنید، این طلب ربوی است، البته ﴿فَلَکمْ رُؤُسُ أَمْوالِکمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون﴾[23] اصل سرمایه باید برگردد. اما اولین ربایی که من زیر پا میگذارم ربای عموی رباخوار من عباس است، این را در همان خطبه غدیر فرمود، قبل از اینکه خلافتش را اعلام کند، فرمود: ربای عموی من زیر پای من است، آن خونریزیهای جاهلیت زیر پای من است، این را همه را اعلام کرده. آن وقت ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکم﴾ نازل میشود، از این دین کامل تر شما دارید؟ شما میبینید که این صدای میانمار را هیچکس نمیشنود، صدای یمنیها را هیچکس نمیشنود، داعیه فرهنگ هم دارند، داعیه تمدن هم دارند، داعیه عدل هم دارند، داعیه سلطه بر جهان هم دارند! اینها یا جنگ مستقیم داشتند، مثل جنگ جهانی اول و دوم یا جنگ نیابتی دارند، از اینها وحشیتر کیست؟ از اینها دانشمندانی در سراسر جهان هستند که دلشان از همینها خون است. پس از این خطبه نورانی وجود مبارک حضرت رسول (علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) و آن کار را که دست حضرت امیر را داشتند، بعد یک خیمه جداگانهای نصب کردند، حضرت امیر را فرمود بیا در خیمه و همه را فرمود تکتک شما بیایید ـ چه زن و چه مرد ـ به علی سلام کنید، بگویید یا امیرالمؤمنین! همه آمدند بیعت کردند، اوّلی و دوّمی هم زودتر از دیگران آمدند، بعد آن حادثه سقیفه پیش آمد. فرمود اینطور نباشد حالا که من دست حضرت امیر را گرفتم و بالا بردم این کافی باشد، نه! شما باید بیعت کنید، بیعت یعنی بیع، یعنی جان و مالتان را به خدا بفروشید! معنی بیعت همین است. ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذی بایعْتُمْ بِهِ﴾[24] به معنی بیع همین است. هم زنها از نزدیک آمدند عرض ادب کردند به حضرت امیر، «السلام علیک یا امیرالمؤمنین»، هم مردها آمدند گفتند، این همه جمعیت آمدند. آن وقت آیه نازل شد که ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکم﴾. یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارد که درست است که نعمت خدا اقسامی دارد: نعمت ظاهر دارد، نعمت باطن دارد؛ یک وقت است که بالصراحه تعبیر میکند که ﴿ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾؛[25] نعمت هایی به شما دادیم کشاورزی دادیم دامداری دادیم، ﴿مَتاعاً لَکمْ وَ لِأَنْعامِکمْ﴾،[26]﴿کلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکم﴾[27]این همه از نعمتها! یک وقت است میگوید نعمت دنیا و آخرت آن هم تصریح است، اما یک وقت نعمت «بالقول المطلق» در قرآن ذکر میشود که آن نعمت ولایت است. ذیل آیه و ﴿لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾[28]یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) است که فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم».[29] نعمت اگر مقید ذکر شد، قیدش مُشَخِّص اوست و اگر مطلق ذکر شد، نعمت نعمت ولایت است. در ذیل آیه و ﴿لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ﴾، آنجا امام رضا فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم ». اینجا فرمود ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکم وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی﴾ نعمت مطلق است، آسمان و زمین نعمت هستند؛ اما یک روزی ﴿إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ﴾[30]در کنارش هست؛ اما این نعمت ولایت است که برای همیشه است؛ لذا بعد از اینکه حضرت دستش را بلند کرد و فرمود علی جانشین من است «مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه»، خیمه جداگانهای نصب کرد و حضرت امیر آنجا تشریف بردند و همه آمدند و از نزدیک «بخٍّ بخٍّ»[31]تبریک گفتند و اقرار کردند و اعتراف کردند، بعد آیه نازل شد: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دینا». در همان بخش اوائل سوره مبارکه «مائده» است که ﴿الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ دینِکمْ﴾ دیگر مشرکان و کفّار با داشتن رهبری مثل علی از شما ناامیدند و ناامید هم بودند، تا دیروز ممکن بود کسی طمع کند؛ ولی ﴿الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ دینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن﴾ که اینها برکات غدیر است.
پی نوشت ها
[1] نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه53.
[2] المحاسن(برقی)، ج1، ص44.
[3] نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه3.
[6] لغتنامه دهخدا، [م خ ب ب ] درهم آمیخته.
[12] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص201.
[13] کشف الغمة فی معرفة الأئمة(ط ـ القدیمة)، ج 1، ص50.
[17] إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج 1، ص464.
[20] سوره آل عمران، آیه103.
[22] تفسیر القمی، ج1، ص171؛ بحار الإنوار(ط ـ بیروت)، ج37، ص113.
[29] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص129؛ «وَ لَکنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیت».
[31] الامالی(للصدوق)، ص2 و ص227؛ تاریخ دمشق، ج42، صص223