به گزارش به نقل از شهروند ،ساعت ١٤:٥٠ ظهر این حادثه رخ داد. سرنشینان ١٣ خودرویی که برای تفریح به جنگل ابر رفته بودند، در منطقه آبشار آلوچال گرفتار شدند. آنها بلافاصله موضوع را به امدادگران هلالاحمر اطلاع دادند و از آنها درخواست کمک کردند. محمدعلی شیری، مسئول تیم امدادونجات هلال شاهرود، درباره جزییات این عملیات به خبرنگار «شهروند» گفت: «ساعت ١٤:٥٠ بود که مردم با ما تماس گرفتند. افرادی در منطقه صعبالعبور جنگل ابر گیر افتاده بودند؛ منطقهای به نام آبشار آلوچال. بلافاصله دو تیم امدادی در قالب ٨ امدادگر به همراه خودروی اورژانس راهی محل شدند. وضعیت خیلی بدی بود. سرنشینان ١٣ خودرو که جمعا ٣٢ نفر بودند، برای تفریح به آن منطقه رفته بودند.
در آنجا وقتی باران ببارد دیگر حتی راه رفتن هم ممکن نیست، چون بشدت گل و لای چسبنده ایجاد میشود. برای همین، افراد ما به یاری این خانوادهها شتافتند و آنها را یکبهیک و به سختی به بالا رساندند. بعضیها را بغل میکردیم و بعضیها را هم با طناب به سمت بالا میکشاندیم. در میان آنها چند بچه وجود داشت که بشدت ترسیده بودند. حتی امکان مرگ یکی از بچهها هم وجود داشت چراکه هوا بشدت سرد و طاقتفرسا شده بود و همه وحشت کرده بودند. مرد سنگینوزنی هم بود که حمل او به سمت بالا بشدت سخت بود. در کل راه رفتن در آن منطقه اگر بارانی شود، کفش و تجهیزات خاص میخواهد که این خانوادهها نداشتند. حتی تماس آنها با هلالاحمر شانسی بود، چراکه تنها در یک قسمت این منطقه موبایل آنتن میدهد و فقط ما آنجا را میشناسیم.
آنها بهصورت شانسی در آن منطقه بودند و توانستند تماس بگیرند. در کل ساعت یک و نیم شب این عملیات تمام شد و افراد را به بالا رساندیم. خودروها را هم تا جایی که میتوانستیم از گل و لای خارج کردیم، ولی بعضی از خودروها که خارج کردنشان از گل و لای امکانپذیر نبود همانجا ماندند تا هوا روشن شود و صاحبانشان به آنجا بیایند و خودرویشان را ببرند. در این مدت عملیات هم آذوقه به همراه برده بودیم و به آنها مواد غذایی میدادیم تا از پا درنیایند.»
زن جوانی که در میان گرفتارشدگان جنگل ابر بود در اینباره به خبرنگار «شهروند» گفت: «من به همراه خانواده و دوستانم برای تفریح به اینجا آمده بودیم. اول هوا خوب بود. ولی ناگهان سرد شد. دقایقی بعد هم باران گرفت. وقتی باران شروع شد دیگر نتوانستیم در آن گل و لای راه برویم. خیلی وحشتناک بود. پسر من ٤ساله است. او بشدت سردش شده بود. همهمان مرگ را جلوی چشممان دیدیم. چون نه میتوانستیم راه برویم و نه تحمل سرما را داشتیم. پسرم یخ زده بود و دیگر حتی توان گریه کردن هم نداشت. وضعیت وحشتناکی بود که بعد از چندین ساعت بالاخره تمام شد.»