خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگی
نویسنده کتاب درخشان «تجربه مدرنیته» (مارشال برمن) مدرنیسم خاص کشورهای توسعهنیافته را مدرنیسم متکی بر غیبت و فقدان میدانست، نه متکی بر حضور و تجربه واقعی. از این رو او معتقد بود که نوعی از مدرنیسمِ آرزو، میل، و خیال در این کشورها جاری و ساری است که به خیالپروری یا در شکل حاد آن به جنونی خیالپرورانه میانجامد! در این معنا، ما با آنچه در «اینجا» و «اکنون» به طور ملموس و واقعی رخ میدهد و لحظه رخداد واقعیت اصیل مدرنیته را رقم میزند، نسبتی برقرار نمیکنیم، بلکه این واقعیت را اتفاقاً به عنوان چیزی که در «اینجا» رخ «نمیدهد»، بلکه رویدای «آنجایی» است، درک میکنیم. از رهگذر این تحلیل «برمن» از تجربه مدرنیته مبتنی بر فقدان و غیبت، و متعاقب آن بروز یک «جنون خیالپروانه» مبتنی بر آرزوی مدرنیته، روشن میشود که چرا و چگونه ما اشکال شدیداً نمایشی و تهوعآور مدرنیزاسیون در ایران مواجهایم و در دل آنها با بسیاری از تناقضات حیات بزکشده با زلمزیمبوهای نو، اما مندرس مانده در حال گذران زندگی هستیم.
این اتکا بر فقدان و غیبت نه فقط در تجربه مدرنیته توسط ما، بلکه در همه حوزهها و فرمهای دیگری که همبسته با مدرنیته واقعی است، به نوعی دیده میشود و ما را با جنونهای خیالپرورانه در اشکال متنوع خود روبرو میکند؛ مثال بارزتر و ملموستر این تجربه امر اصیل بر مبنای فقدان و غیب را شاید بتوان در خصوص «دموکراسی» در ایران مورد بازشناسی قرار داد. نخستین مواجهههای ما با دموکراسی اگر چه به بیش از یک قرن پیش بازمیگردد، ولی همین امروز هم میتوان اتکای دموکراتیزاسیون ما بر فقدان و غیب را به خوبی و روشنی درک کرد.
شاید آخرین نمونه از این درک دموکراسی بر مبنای فقدان و غیبت، روز گذشته در مجلس شورای اسلامی (پارلمان: عنصری اساسی برای بسط دموکراسی) و در جریان رایگیری برای پیوستن ایران به کنوانسیون (FATF) و تقابل دو گروه موافق با مخالف با آن رخ داد و پیامدهای تقابلی آن در فضای مجازی ادامه یافت. فارغ از هرگونه داوری در خصوص محتوای این کنوانسیون و خائنانه بودن یا عاقلانه بودن رای دادن به پیوستن به آن، از دیروز تصاویری از مجلس شورای اسلامی منتشر شد که در آنها چهرههایی از جریان موافق پیوستن به کنوانسیون با در دست گرفتن برگههایی که طرف مخالف را به بیمنطق و بیعقلی متهم میکرد، تلویحاً جریان موافق با پیوستن به این کنوانسیون را واجد بهترین اشکال منطق و عقلانیت قلمداد میکرد. در ضمن این تقابل که تحقیر، توهین و اتهامزنی به سویه مخالف را در بطن خود داشت، میتوان کنشی را نشان داد که در مرکزیترین نهاد متولی دموکراتیزاسیون نشانه نوعی دموکراسی مبتنی بر فقدان و غیبت است. این اتفاق تقریبا برای همه ما آشناست؛ تناقضی آشکار در «زمین دموکراسی ایرانی» که از بالا تا پایین را فراگرفته و حالا به مجلس شورای اسلامی به مثابه پارلمانی که محمل دموکراتیزاسیون جامعه است، راه یافته و نهاییترین برآیندهای فقدان، غیبت و متعاقباً خیالپروری در خصوص «دموکراسی» را بروز میدهد؛ فقدان و غیبتی که ما آن را در فضا و فرهنگ عمومی به خوبی لمس کرده و میکنیم.
اشکال متنوع این فقدان در فرهنگ عمومی ما بیشمار است؛ هر شخص، دسته، گروه، حزب و... همه با تاکید خیالپرورانه بر ارزشهای دموکراتیک مسبوق بر «فقدان»، شخص، دسته، گروه و حزب مقابل را به همان چیزهایی متهم میکند که دیروز موافقان پیوستن به کنوانسیون (FATF) بر زبان یا بر کاغذ آوردند و تلاش شد با نگاهی از بالا به پایین امری بر جناح مخالف حقنه شود. فضای مجازی در ایران پر است از این نمونهکنشهای استبدادمحور که علیرغم شعارهای همه ما مبنی بر تقدیس رفتارهای دموکراتیک، هر چه بیشتر ما را متوجه تجربه دموکراتیسم مبتنی بر غیبت و فقدان میکند؛ نمونه حاد این نگاهِ از بالا به پایین و اتهامزنی، در زمینه دینداری در جامعه ما رخ داده و میدهد؛ تقابل دینگریزان با دیندارن که عموما با نگاهی از بالا به پایین و عاقل اندر سفیهِ علمزدگان و آتئیستهای ایدئولوژیگریزِ مدافع «عقل و دموکراسی» همراه بوده، بیش از هر نمونه دیگری نشان میدهد که عدهای از ما تا چه حد اسیر ایدئولوژیهایی هستیم که نه تنها خیالپروروانه، آنها را ایدئولوژی نمیدانیم، بلکه حتی بر مبنای ایدئولوژی مورد پسندمان به تخریب دیگر نگاهها و ایدئولوژیها دست میزنیم.
در این زمینه باید توجه داشت، زمانی این شکل از تناقض به طرزی حاد، برجسته و اگزجره میشود که جریان مدعی گفتار و کردار دموکراتیک، از نگاه برابر و همسطح تخطی کند. جریانی که در کشور ما به عنوان جناح راست یا انقلابی و حزب الهی و... شناخته میشود، با همه نقصها و کمبودهایی که ممکن است داشته باشد، به کمترین حد ممکن، ادعای دموکراتیسم داشته است و چه بسا بسیاری از چهرههای این جریان علناً از دموکرات خوانده شدن، ابا دارند! در این وضعیت جناح مقابل اینها که خود را با انواع شعارهای دموکراتیک شناسانده، با نوع گفتار و کردار کنونی در موقعیتی تناقضبار قرار میگیرد و ادعای ما را مبنی بر تجربه دموکراسی متکی بر فقدان و غیبت و خیالپروری متعاقب آن، به اثبات نزدیکتر میکند.
مسئله این است که در اینجا آنچه همواره مغفول میماند درک همین فقدان و غیبت، فرارفتن از آن و فراهم کردن تدریجی امکان تجربه «حضور امر غایب» است! این مسئله شاید پیش از هر چیز با تن دادن به «گفتوگوی برابر» امکانپذیر باشد و البته وقوف به این مسئله که: با طی نکردن راه دشوار منتهی به خود «واقعیت»، همواره با غیبت واقعیت خواهیم زیست و زندگی را در حال تجربه خیالپرورانه واقعیت به اتمام خواهیم رساند.