یکی مرد و یکی مردار شد... «گورخرها هنگام زندهگیری برای تکثیر تلف شدند.» خیلی راحتتر و غیرمسوولانهتر از آنچه که فکرش را میکنیم. در یک جابهجایی ساده که هر ساله صدها نوع و مدل آن در سرتاسر دنیا تحقق پیدا میکند.
به گزارش به نقل از جهان صنعت ،چینیها پانداها را جابهجا میکنند. قزاقها اقلیم پرندههای شکاری خود را هم گسترش میدهند و هم جابهجا میکنند. استرالیا و نیوزیلند در یک فرآیند بسیار منسجم و به طور بسیار نامحسوس اقلیم گوزنهای استرالیایی را تغییر میدهند و در عین حال وسعت مراتع محیطزیست آنها را در خارج از زمینهای کشاورزی و ساختارهای توسعه شهری به بهترین نحو ممکن آمادهسازی و ایمن میکنند و در نهایت در مثال همهگیر جهانی، این روزها نهنگهای به ساحل آمده در سواحل بوینسآیرس هستند که ملاحظه میکنید نجاتگران حرفهای و بدون استرس نهایت تلاش و کوشش خود را در نجات و بازگشت آنها به اقیانوس انجام میدهند، بدون آنکه حتی یکی از آنها جراحتی بردارد.
در چند ماه آینده نیز شاهد خواهیم بود که همه مردم در نواحی جنوبی سواحل آمریکا شاهد نجات بچهلاکپشتهایی هستند که بناست برای زندگی از درون تخم در خشکی پا به دریا بگذارند. آن هم در میان چشمهای نگران اما با ذوق مردم و تلاشگران محیطزیست و دانشمندان، با شکوه هرچه تمامتر. خیلی راحت میتوان این روزها به این مهم پی برد که بحث محیطزیست و توجه به آن بیشتر از آنچه که در قالب و مناسبات اداری و دولتی بماند، به سمت مردم در جریان بوده و به مدد توجه عمومی و مردمی به مسائل محیطزیستی و حفظ و صیانت از این امانت الهی دقیقا این بار، بارِ اصلی برروی دوش مردم است و در نهایت نه تنها منجر به افزایش آگاهی آنها در کشورهای مدافع محیطزیست شده است، بلکه بدون هیچ اغراقی از بار لطمات محیطزیستی نسبت به دفعات و سالهای گذشته تاحدود بسیار زیادی کاسته شده است.
اما گویا در کشور ما رویه و قضیه کاملا تفاوت بنیادین با سایر نقاط جهان دارد. مدتی پیش که هورالعظیم برسر عناد و ندانمکاری چند فرد نادان دچار حریق شده و دود و آلودگیاش چشمهای خوزستانیها را نگران و درگیر سوزش شدید کرده بود، مجال تنفس صحیح را نیز از آنها گرفته بود. در همان روزها بود که یکی از مقامهای ارشد محیطزیست نیز اعلام کرد: در زمینهای هورالعظیم همچنان مینهای باقیمانده از جنگ ایران و عراق وجود دارد و خودروهای این سازمان نمیتوانند وارد این زمینها شوند و آتش را خاموش کنند. بالاترین مقام سازمان محیطزیست کشور به راحتی از نبود امکانات و یا کم بودن نیروهای لازم به منظور دفع حریق و همچنین جلوگیری از تردد و ایجاد خسارت برای این افراد گفته بود. در خصوص مرگ گورخرها نیز به نوعی همین اتفاقها تحقق مییابد اما چون نوع و نمونهاش متفاوت است در حافظه تاریخی جامعه این موارد جدید برآیندی تازه مییابند وگرنه همه این موارد و رویدادها به بدترین و واقعیترین شکل ممکن فجایعی هستند که بناست فاجعه تلقی نشوند.
اگر بنا را بر این بگذاریم که هر کدام از معضلها و اقدامات تاسفبار صورت گرفته از سوی دشمنان محیطزیست، ارزیابی شوند و از سوی دیگر نبود امکانات و فقر شدید فرآیندهای محیطزیستی و حفظ و نگهداری آن را نیز مدام گوشزد کنیم و برسر عوامل بکوبیم، عملا نه تنها مشکلی حل نمیشود بلکه تداوم بیان مشکلات خود میتواند آسیبساز و بحرانبرانگیز باشد و از این رو احساس میشود تکرار مکررات و معضلات اگرچه راهکار چارهسازی به ما ارائه نمیدهد، اما نباید آنها را نیز به باد فراموشی سپرد. نکته بسیار مهم و در عین حال بنیادینی که در این مجال وجود دارد این است که نقش مردمی و اجتماعی ما در مسائل محیطزیستی هنوز نه تنها با راندمانهای جهانی بسیار فاصله دارد، بلکه در داخل کشور نیز به هیچ عنوان در میان برخی از نسلهای کمسواد ما توجه به محیطزیست و طبیعت به گونهای لوکس و حتی بیکاری قلمداد میشود. به این معنا بحث گورخرها اگرچه یک بحث کاملا محیطزیستی محسوب میشود، اما نمیتوان تاثیرات اجتماعی و نهادگراییهای اجتماعی در باب توجه به امور محیطزیست را نادیده گرفت چرا که اجتماع بهترین و اساسیترین ساختار برای حفظ الگوهای محیطزیستی میتواند باشد که توجه به این پتانسیل قوی در جامعه ما بسیار ضعیف عمل میکند. امری که میتواند منجر به توسعه و پیشرفت سازمان محیطزیست کشور متناسب با الگوها و خاستگاه جدی و نیازهای مبتنی با آن در اقلیم ایران شود.
برای نمونه رویداد مرگ گورخرها که در نوع خودش حتی در دنیا مسالهای بسیار نادر، تاسفبار و مهم است، نه تنها میتواند زمینهساز بزرگترین توبیخهای اداری و حتی اخراجها و عزل و نصبها باشد، بلکه به همان اندازه نیز زمینهساز توجه جدی و آگاهیهای لازم در پیکره سازمان محیطزیست کشور میتواند باشد که عملا اینطور نیست. یعنی ضمن پذیرش این ضایعه زیستمحیطی بزرگ و جبرانناپذیر باید دید که میتوان همین رویداد را سرآغاز تحول جدی در سازمان محیطزیست و ادارات تابعه آن دانست یا خیر؟ چرا که کل فرآیند مواجهه با گورخرها تا مرگ آنها یعنی پنجمین راس از آنها دقیقا فرآیندی است که کل مشکلات و بحرانهای موجود در سازمان محیطزیست و حیات وحش اقلیم ایران در آن نهفته است.
ماجرا چه بود؟
در پروژه انتقال گورخرها برای ازدیاد نسل از پارک ملی توران به پارک ملی کویر گورخرها ابتدا با اسلحه مخصوص بیهوش میشوند. میزان داروی بیهوشی یکی از آنها از حد مجاز بیشتر بود. یعنی این داروهای بیهوشی بسته به اندازه و حجم مغز حیوانات از فاصله مشخصی به آنها تزریق میشود. به دلیل بالا بودن دُز داروی بیهوشی در جا یکی از گورخرها تلف میشود. چهار گورخر دیگر را به پارک ملی کویر انتقال میدهند که در راه گویا چون از ترس، داروی بیهوشی کمتری به این حیوانات تزریق میشود تا تجربه گورخر تلف شده تکرار نشود، دو راس دیگر از گورخرها از بیهوشی در میآیند و به دلیل تغییر محیط و استرسی که بر آنها وارد میشود، شروع به تقلاهای شدید میکنند که در این درگیری بین گورخرها در ماشین، دو راس دیگر هم تلف میشوند زیرا ضرباتی که گورخرها به هم یا بر دشمنانششان وارد کنند، بسیار مهلک است اما در مقطع سوم که تنها دو راس گورخر باقی مانده است، طبق اظهارنظر افراد مطلع و حامیان محیطزیست حیوانات، باید کف آن اتاقک محل حضور گورخرها را طبق استاندارد به اندازه یک تا یک متر چاله ایجاد کنند تا حیوان به راحتی بتواند پا بر سطح زمین بگذارد و به راحتی در طبیعت رها شود. باز متاسفانه این اتفاق رخ نداده و فاصله بین محل خروج گورخرها با کف کویر زیاد بوده و دو راس پایانی نیز به راحتی هرچه تمامتر از بین رفتند چرا که در طول راه در کانکس ضربه دیدند و هلاک شدند.
بیهیچ اغراق یا حتی زیادهگویی و غرضورزی اغلب فرآیندهای کاری و اجرایی در سازمان محیطزیست و ارگانهای تحتالامر و یا همسو با آن به همین نحو ترتیببندی میشود. یعنی کافی است به فرآیندهای اتفاقی در ماجرای مرگ گورخرها دقت کنید تا متوجه ایرادات و نواقصی که در سازمان محیطزیست شده است، به خوبی واقف شوید.اتفاقات به ترتیب از این قرار هستند. عدم تزریق درست و صحیح ماده بیهوشی که نشان از نبود دورههای تخصصی و دقت در کار مسوولان امر شده است. کارشناسان سازمان محیطزیست هنوز کلاسهای درست و مناسب و البته متناسب با اقلیم حیوانات در کشور را نمیگذرانند. اگر چنین دورههایی را میگذراندند، پس چرا کاهش نامحسوس تلف شدن حیوانات هنوز بالاست؟ جالب آنجاست که هنوز این فرآیند ادامه دارد و تزریقهای بعدی دقیقا معلوم نیست به چه منوال و با چه معیاری در حیوان صورت خواهد گرفت.
کماکان مشکلات سرجای خودشان هستند. برای انتقال گورخرها راننده هیچ واکنشی در برابر سر و صدای گورخرهای محبوس در اتاقک پشت خودرو ندارد. حتی مشخص نیست اگر راننده مقصر نیست، پس شخص نماینده که مشغول انتقال این حیوانات است چرا واکنشی درخور نشان نداده است؟ آیا نمیتوان این دلیل واضح و آشکار را هم از نواقص سوءمدیریت دانست؟
در وهله بعدی، یعنی همان آمادهسازی بستر زمین برای ورود گورخر به محیط زندگی جدیدشان نیز کوتاهی و تعجیل صورت گرفته است. به قدری غیرحرفهای انتقال آنها صورت پذیرفته که به هیچ عنوان نمیتوان آن را توجیه کرد. از همه مهمتر همه ماموران دستاندکار در این فرآیند مقصر هستند. آنها به همان اندازه مقصر هستند که مقامات تاثیرگذار در امر بهبود کیفیت کارآیی پرسنل سازمان محیطزیست مقصرند. نیروهای محیطزیست از دشتبانها تا محیطبانان تحت هیچ شرایطی نه دورههای جدی و حرفهای خارج از کشور دیدهاند و نه در کشور کلاسهای آموزشی جامع و کارآمدی را میتوانند بگذرانند. مدتی پیش به گفته رییس سازمان حفاظت محیطزیست، مشخص شد که محیطبانان حتی عوامل و دستگاههای دفاعی از خود ندارند و به راحتی میتوانند قربانی طعمههای ناپاک قاتلان محیطزیست شوند. وقتی شرایط به این سمت و سو حرکت میکند، معلوم است که چه توقعی میتوان از این سازمان عریض و طویل داشت.
حال با بیان این معضلات و کاستیها به جد باید به دنبال ساختاری بود که متناسب با عوامل حفظ محیطزیست بتواند جریان را هرچه بیشتر از گذشته به سلامت محیط و کلیه عوامل درونش راهنمایی کند. نقش اجتماعی اگرچه نقش سازندهای میتواند در تحقق این فرآیندها باشد، اما بدون هیچ اغراقی نیاز به آموزشهای لازم و حتی مهارتهای عمومی و مورد نیاز برای آحاد مختلف اجتماعی دارد. درک اجتماعی اگرچه این روزها در خصوص مسائل محیطزیستی از نبود آب به میزان کافی تا خشک شدن مراتع و... به هیچ عنوان قابل مقایسه با گذشته نیست. هنوز برای رسیدن به راندمانهای حفظ میراث محیطزیستی آن هم برای تحقق در زندگی روزمره، بسیار بسیار فاصله داریم. چرا که نه تنها در راستای امور مطلوب محیطزیستی هیچ تخصصی در میان عامه مردم شکل نگرفته است، بلکه حتی ترویج و تشویقی که مردم را به این سمت و سو بکشاند نیز محقق نشده است تا ارکان مردمی گرایش به حفظ میراث محیطزیستی پیدا نکنند، سازمان محیطزیست ما نیز هیچ توسعه و پیشرفتی نخواهد کرد. این یک اصل اساسی است و براین مبناست که امروز دقیقا در همان بخشهایی که بزرگترین مشکلات محیطزیستی را داریم، مردم هم تمایلی به رفع مشکل ندارند و بالطبع با این تفاسیر سازمان محیطزیست نیز تمایل یا علاقهای به ایجاد برنامههای مدون در راستای از بین بردن مشکلات محیطزیستی ندارد. از کمشدن آب دریاچه ارومیه گرفته تا بحرانهای منشعب از خشک شدن هیرمند یا وضعیت اسفناک توفانهای شن در شرق کشور و ریزگردهای تقریبا دائمی در جنوب و جنوب غرب کشور، دقیقا نشان میدهد که هیچ عامل همخوانی شده و اهتمام چند جانبهای هنوز برای رفع مشکلات ایجاد نشده است و اساسا وضعیت به همین منوال پیش خواهد رفت.
از تعداد بسیار کم گورخر یا همان گور ایرانی حدود 400 راس مانده است. این در وضعیت جهانی و استانداردهای بینالمللی یعنی نسل روبه انقراض. چرا که غیر از انسان عوامل بسیار زیاد محیطی دیگری دست به دست هم میدهند تا حیوانات به طور عادی با افزایش جمعیت آن هم به راحتی روبهرو نشوند. در چنین شرایطی بود که متولیان امر سازمان محیطزیست از هر 80 راس، یک راس را تلف کردند که جایگزنی آنها هم بسیار سخت است، هم عملا جای این تعداد تلف شده بین گورها احساس میشود. در سالهای آتی و حتی تا پایان سالجاری نیز باید در چند جای ایران چنین نقل و انتقالاتی از حیوانات به قصد قرار دادن گونههای مختلف و نایاب جانوری در مناطق مستعد و مناسب برای جفتگیری و زاد و ولد و همچنین دور بودن آنها از دست سایر گونههای شکارچی حیوانات محقق خواهد شد؛ اما اگر بنا باشد اینچنین تحقق پیدا کند، از هماکنون باید گفت که نگرانیهای اهل محیطزیست و سلامت حیوانات بسیار جدی است و دستاندرکاران اگر فکر و برنامهریزی جدی و بینقصی در این راستا ارائه ندهند، بیشک شاهد فاجعه دیگری در کشور خواهیم بود. پس در چنین شرایطی میطلبد که به طور جدی اتحاد بین مردم و عوامل محیطزیست به منظور ارتقای کیفیت خدمترسانی به محیطزیست تحقق عینی و جدی یابد تا محیطزیست کشور بیش از این لطمه نبیند. امروز ایران با چنین موقعیت خاصی در خاورمیانه بیش از هر کشور دیگری باید به فکر محیطزیست و گونههای مختلف و متعدد گیاهی و جانوری خود باشد.