ماهان شبکه ایرانیان

کالین فارل از هیچ چیز فرار نمی‌کند

کالین فارل بازیگری است که هرساله هم در فیلم‌های بلاک‌باستر و موفقی مثل «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» بازی می‌کند و هم در فیلم‌های عجیب و مستقلی مثل «خرچنگ».

وب سایت فیلم‌نت نیوز - ترجمه از پوریا شجاعی: کالین فارل بازیگری است که هرساله هم در فیلم‌های بلاک‌باستر و موفقی مثل «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» بازی می‌کند و هم در فیلم‌های عجیب و مستقلی مثل «خرچنگ». او که تا الان به خاطر بازی در فیلم «در بروژ» برنده‌ی گلدن گلوب شده، عقاید جالبی درباره‌ی زندگی و تأثیر بچه‌دار شدن روی آدم‌ها دارد که در این گفت‌و‌گو می‌خوانیم.
 
از هیچ چیز فرار نمی‌کنم

 آیا ایمان آوردن، دیدگاه شخصی‌تان نسبت به زندگی را تغییر می‌دهد؟

ایمان داشتن خیلی چیز مهمی است. شما موقع اسب‌سواری، وقتی می‌خواهید به چپ بروید، اول سمت چپتان را نگاه می‌کنید و بعد سر اسب را آن سمت می‌چرخانید. این قضیه برای خود ما انسان‌ها هم به همین منوال است. شما توجه و تمرکزتان را سمت هر چیزی متمرکز کنید، نهایتاً به همان‌ هم خواهید رسید. وقتی این عقیده را در ذهنتان داشته باشید، خیال‌پردازی‌ها و داستان‌هایی که باعث می‌شوند واقعیت متمرکزتر و حقیقی‌تری داشته باشیم، اهمیت خیلی زیادی پیدا می‌کنند.

شما به قصه‌های پریان و افسانه‌ها اعتقاد دارید؟

من به هرچیز مزخرفی که بگویی اعتقاد دارم. خود زندگی انسان جادویی است، با تمام غم‌ها و زیبایی‌هایش. اصلاً همین که ما وجود داریم خودش یک معجزه است. وقتی به چیزهایی که برای خلق یک زندگی اتفاق می‌افتد فکر کنید می‌بینید که دیوانه‌وار است. ولی ما همیشه خیلی راحت از کنارش می‌گذریم.

چون خیلی نگران اتفاق‌های مختلف هستیم؟

بله. چون فکر و ذکرمان شده چیزهای پایه‌ای زندگی. وام، شغل، رقابت، لباس، ماشین،‌ خانه. خیلی خوب است اگر بتوانیم به خیال‌پردازی‌ها و تصوراتمان اجازه دهیم تا دوباره خودشان را آزاد کنند و ما زندگی را به عنوان چیزی شگفت‌انگیز و جادویی ببینیم. بعضی‌ وقت‌ها لازم است که بگذاریم تصورات و تخیلاتمان، ما را از محیط روزمره‌ی زندگی دور کند. بعدش می‌توانیم با هدیه‌ای که بهمان عطا کرده، دوباره به زندگی‌ عادی‌مان برگردیم.

به نظرتان آدم‌هایی که در روستاهای کوچک‌‌ زندگی می‌کنند، کمتر با این نگرانی‌ها درگیر نیستند؟

در آنجا جامعه‌ها به هم نزدیک‌ترند و مردم بیشتر با هم در ارتباطند. متأسفانه یا خوشبختانه زیاد این امکان را ندارند که از همدیگر دور باشند و تنهایی زندگی کنند. ولی در شهرها با اینکه برخورد آدم‌ها با یکدیگر بیشتر است، مردم بیشتر متکی به خودشان هستند. نمی‌گویم عمداً این سبک زندگی را انتخاب می‌کنند، ولی خب فضای زندگی شهری همین است.
 
از هیچ چیز فرار نمی‌کنم

 انگار برای هم ناشناس هستند.

البته چون بحث کلی است داریم تعمیم می‌دهیم، ولی آدم‌های شهری بیشتر متکی به خودشان هستند و زندگی را به تنهایی پیش می‌برند. در حالی که در روستاها مردم داستان‌ها، تجربیات،‌ غم‌ها و شادی‌هایشان را با هم به اشتراک می‌گذارند. مثلاً حمایتی که در برخی محله‌های روستایی ایرلند از تیم‌های فوتبالشان می‌شود واقعاً‌ دیوانه وار است. چیز شگفت انگیزی است. همه‌شان در میخانه‌ای جمع می‌شوند و پیروزی تیمشان را جشن می‌گیرند.

آیا بچه دار شدن، نگرشتان را نسبت به چیزهای مختلف تغییر داد؟

راستش من فکر نمی‌کنم پدر شدن آدم را تغییر دهد. همینجوری روی کاغذ نمی‌گویم، می‌دانم که آدم را تغییر نمی‌دهد. کل دنیا را ببینید دیگر، واقعاً‌ کسی را عوض نمی‌کند این قضیه. برای همین مطمئن بودم که من را هم عوض نخواهد کرد.

آدم‌های زیادی این عقیده را ندارند

خب آخر زندگی‌تان را تغییری نمی‌دهد این. می‌توانید از آن به عنوان ابزار و بستری برای تغییر استفاده کنید، کاری که من نهایتاً کردم. سه سال قبل از اینکه پدر شوم با خودم می‌گفتم «چرا انقدر مثل چی مطمئنم که پدر شدن چیزی را در زندگی‌ام عوض نمی‌کند؟» خب باید یک تغییری ایجاد کند در زندگی‌ام. یعنی انقدر زندگی‌ لامصب‌ام خوب و عالی است که نیازی به هیچ تغییری ندارد؟
 
بعدش گذاشتم این قضیه بیشتر برایم هضم شود و دیدم همینی که هست. مطمئن بودم که من فقط قرار است بابای باحالی باشم و به این فکر نکنم که قرار است پسر دار شوم،‌ بلکه او را مثل رفیقم بدانم. از همینجور چیزها دیگر. می‌دانید که. برای همین در آخر گذاشتم زندگی‌ام را تغییر دهد… آره اصلاً، تغییر با شکوهی است. خدایا چه می‌گویم.

پدر شدن نگرانی‌های خودش را هم دارد؟

دنیا همیشه جای به شدت خطرناکی است، ولی من در محیط امن و بی خطری زندگی می‌کنم. ترس نیروی عمیقاً قدرتمندی است و برای اینکه نگذارید تبدیل به چیز مخربی در زندگی‌تان شود، باید آن را به رسمیت بشناسید و اجازه ندهید روی زندگی‌تان مسلط شود. من فقط همه‌ی تلاشم را می‌کنم که از پسرم محافظت کنم.

هم باید بچه بزرگ کنید و هم همیشه سر کار هستید. چطور در زندگی‌تان تعادل ایجاد می‌کنید؟

خیلی خوب از پسش بر‌آمده‌ام. یک خانه در لس‌آنجلس دارم و یک آپارتمان هم در دوبلین اجاره کرده‌ام، اگرچه فقط سالی سه بار به آنجا می‌روم. دو هفته برای کریسمس می‌روم و بعد سعی می‌کنم پسرم را هم ببرم تا لهجه‌ی زیبای ایرلندی را از زبان آدم‌های دیگری به جز من هم بشنود. همین چیزها به زندگی‌ام آن تعادلی که می‌‌خواهم را می‌دهد. ریشه‌هایم برایم خیلی مهم هستند.
 
از هیچ چیز فرار نمی‌کنم

 شما هنوز هم تصویر پسر بد و منفی را در خودتان دارید.  آیا این تصویری است که دیگر نخواهید با آن شناخته شوید؟

من به نظر مردم زیاد وابسته نیستم. منظورم این نیست که نظر بقیه رویم اثری نمی‌گذارد، ولی من قطعاً وابسته به آن نیستم. نه از چیزی فرار می‌کنم و نه به زور سمت چیزی می‌روم. منظورم را می‌فهمید؟

حتی وقتی فیلمی که بازی می‌کنید شکست می‌خورد؟

ناراحت کننده است، ولی من کمتر از قبل خودم را با کارهایم تعریف می‌کنم، برای همین دیگر آن اندازه‌ای که قبلاً کارهای ناموفق و شکست خورده رویم تأثیر می‌گذاشت، مرا اذیت نمی‌کند. سر فیلم اسکندر تقریباً نابود شدم! با توجه به اینکه تا قبلش زندگی‌ام خیلی خوب و روی روال بود، آن فیلم تجربه‌ی سخت و دشواری برایم به حساب می‌آمد، هم از نظر حسی و هم روانی. در یک دنیای ایده‌آل، شما در فیلم‌ها بازی می‌کنید و بخشی از داستانی می‌شوید که مردم بهش واکنش نشان خواهند داد. من که فقط برای دل خودم فیلم بازی نمی‌کنم. من شعر و از اینجور چیزها می‌نویسم و واقعاً آن‌ها را برای کسی نمی‌نویسم، فقط برای دل خودم است.
 
ولی فیلم چیزی است که ساخته می‌شود تا بقیه ببینند. تا روی مردم تأثیر بگذارد، بخنداندشان یا کاری کند خودشان یا محیط زندگی‌شان یا هرچیزی را زیر سؤال ببرند. فیلم ساخته می‌شود تا سرگرمشان کند. برای همین ایده‌آلش این است که مردم واکنش مثبت نشان دهند.

بازیگران معمولاً می‌گویند بچه دار شدن باعث می‌شود که آن‌ها فیلم‌های متفاوتی را برای کار کردن انتخاب کنند.

آهان مثلاً من از این به بعد پس فقط قرار است در فیلم‌های پیکسار بازی کنم. نه. هیچ معیار خاصی برای اینکه من در کارم سراغ چه چیزهایی می‌روم وجود ندارد. وقتی شما فیلمنامه‌ای را بخوانید که باهاش ارتباط برقرار می‌کنید همان اول می‌فهمید که می‌خواهید رویش کار کنید. البته همیشه به اینکه موقع خواندنش در چه مقطعی از زندگی‌تان هستید یا چه حس و حالی دارید هم بستگی دارد. ولی یک متن یا با شما ارتباط برقرار می‌کند یا نمی‌کند.

اگر فیلمنامه‌ای دستمزد پیشنهادی خیلی خوبی هم به همراهش داشته باشد چی؟

من دستمزد زیاد را خیلی دوست دارم. چیز فوق‌العاده‌ای است. فیلم‌های اکشن خوب  را دوست دارم و از نمایش تصاویر خیره‌کننده در سینما خوشم می‌آید. برای همین اگر فیلمنامه‌ای ببینم که می‌تواند به اهدافی که می‌خواسته برسد، در آن بازی می‌کنم. فقط در صورتی که متن را دوست داشته باشم. ولی در سال‌های اخیر به نظرم رسید که فیلم‌های جمع و جور و صمیمی‌تر، ارزش کار بیشتری دارند.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان