به گزارش تسنیم، حکومت آلسعود در بیانیه بامداد شنبه 28 مهر پس از حدود سه هفته انکار، به کشته شدن جمال خاشقچی در داخل کنسولگری سعودی در استانبول اعتراف کرد، اما روایت خاصی را درباره این جنایت مطرح کرد که حتی متحدان غربیاش آن را قبول نکردند.
دادستان کل عربستان در بیانیهای بامداد شنبه مدعی شد خاشقچی بعد از درگیری با چند نفر داخل ساختمان کنسولگری بهقتل رسیده و 18 شهروند سعودی در ارتباط با این حادثه بازداشت شدهاند.
در روایت سعودی، هیچ توضیحی برای بسیاری از جزئیات مفصلی که رسانههای ترکیه و آمریکا درباره قتل خاشقچی افشا کرده بودند، ارائه نشده؛ مثلاً هیچ اشارهای به سرنوشت جسد خاشقچی که بهگواه منابع متعدد تکه تکه شده، نشده است.
این روزنامهنگار 59 ساله سعودی سهشنبه 2 اکتبر( 10 مهر)وارد ساختمان کنسولگری شد و از آن زمان به بعد ناپدید شد. مقامهای ترکیهای فیلمی منتشر کردند که لحظه ورود خاشقچی به ساختمان کنسولگری را نشان میداد، اما هیچ فیلمی از لحظه خروج او ثبت نشده بود.
عکسهایی از جمال خاشقچی منتشر شده که گفته شده مربوط به زمانی بوده است که به افغانستان سفر کرده و البته این عکسها مربوط به سالها پیش و زمان اشغال افغانستان از سوی شوروی سابق بوده است.
خاشقچی نخستین خبرنگاری بوده که سعودیهایی را که در زمان جنگ شوروی سابق،در افغانستان می جنگیدند، پوشش میداده است.
گزارش یک رسانه روسی درباره حضور خاشقچی در افغانستان
خبرگزاری روسی اسپوتنیک در گزارشی به سفرهای خاشقچی به افغانستان در دوران اشغال این کشور از سوی شوروی سابق اشاره کرده که طی آن آمده است : یکی از کارنامههای روزنامه نگار منتقد سعودی جمال خاشقچی در دوره روزنامهنگاریاش، سفرهای متعدد به افغانستان و پوشش جنگ مجاهدین با ارتش سرخ بود.
او افزون بر این که در کنار رهبران جهادی به سر میبرد، با اسامه بن لادن نیز بارها دیدار داشته است. خاشقچی بعدها در مقالات زیادی از ناگفتههای جنگ افغانستان نوشت که در یکی از آنها که نهم مارس 2006 در روزنامه رسمی الوطن چاپ ریاض منتشر شده بود، به واقعیتهای ناپیدای جنگ افغانستان پرداخته و از همراهی خود با گلبدین حکمتیار خبر داده است.
در صفحه شخصی خاشقچی آمده است این عکس قدیمی مربوط به دیدار با استاد ربانی(برهان الدین ربانی رئیس جمهور فقید افغانستان) در سال 1989 در منزلش در پیشاور پاکستان
در بخشی از این گزارش آمده است : «در اواسط ماه آوریل(سال مربوطه در رسانه روسی واضح نیست)، حدود یک هفته و یا بیشتر از آن را در دهکده سرخاب مشرف بر شهر کابل پایتخت افغانستان در معیتِ گلبدین حکمتیار سپری کردم. وی همان روزها در آنجا پایگاه گرفته بود تا مگر بتواند امتیاز تاریخی بزرگ را به عنوان فاتحِ کابل و مجدد اسلام در قرن حاضر نصیب شود! اما ناگهان فاتحِ دیگری از او پیشی گرفت و گوی سبقت را در میدان برد و باختِ این افتخار بزرگ، از دستِ او ربود. این فاتح احمدشاه مسعود بود که در عرصه جهاد و مبارزه نیز از حکمتیار چیزی کم نداشت. ولی در آن زمان ممکن نبود که حکمتیار به تقسیم دنیا میانِ دو نفر تن دهد.
خاشقچی در کنار حکمتیار در سال 1412 هجری قمری
روزهای بسیار فشرده و در عین حال خیلی حساس و سرنوشتساز بود. صحنهها بهصورتِ کاملاً دراماتیک شکل میگرفت. من در جریان این روزها لحظههای پیروزی و شکست، شادی و غم، تواضع و تکبر، فروتنی و غرور، راستی و دروغ را شاهد بودم. واقعیتها را دیدم که چگونه هر لحظه رنگ عوض میکنند و حق را ملاحظه کردم که چگونه در دستِ آدمهایی دگرگون میشود و هم برای اولینبار شاهد بودم که موشک استنگر چگونه به روی خود مجاهدین نشانه میرود.
آری، روزهای سرخاب باهمه محدودیت و گُمنامی آن، در واقع یک نقطه تحول مهم و قابل توجه در مسیر تاریخ معاصر افغانستان به حساب میرود.
استاد عادل بترجی و یکی دیگر از دوستان سعودی حاضر در صحنه نیز مرا در جریان این روزها همراهی میکردند. آقای بترجی که در آن زمان ریاست یکی از موسسات خیریه سعودی فعال در افغانستان را به عهده داشت و بنده نیز در کنار کارهای مطبوعاتی از عضویت آن موسسه برخوردار بودم، در یک اقدام نیک به ثبت و تسجیلِ تمام حوادث این روزها در کتاب زیبایی تحت عنوان "چهارده روز حساس در تاریخ معاصر افغانستان" همت گماشته است.
مطالعه این کتاب را برای جوانان مسلمان، مخصوصاً جوانان سعودی منسوب به جریان "الصحوه" که همواره در موضعگیریهای تند و تیزِ خویش به تجارب جهاد افغانستان اتکا دارند، توصیه میکنم و امیدوارم تا استاد بترجی نیز اقدام به تجدید چاپ این اثر گرانقدر کرده و حقایقِ دیگری را بر آن بیفزاید و یا کتاب دیگری در زمینه بنویسد؛ چون او شاهد عینی صحنه بوده و چیزهایی را میداند که سایر حاضرینِ صحنه جهاد افغانستان از آن غافل اند.
گلبدین حکمتیار در آن زمان نیز قهرمان نسلِ ما جوانان پُرحماسه بود که همه شیفته و کشته شخصیت بهاصطلاح قوی و متحرک او بودیم. ولی واقعیتِ او زمانی برای ما آشکار شد که موشکها و خمپارههای او کابل و مردم بیپناهِ آن را به کام آتش فرو برد و خودش علیه برادرانِ خود تیغ کشید و با لجاجت زایدالوصفی به جانِ مسلمانان افتاد و در عین حال، ما از نزدیک خود شاهد چندگانهگیها، خلافورزیها و کارشکنیهای مداومِ او بودیم...
بنده در کنار حکمتیار به گوش خود صدای شهید احمدشاه مسعود را میشنیدم که از طریق مخابره با کمال تواضع از حکمتیار خواهش میکرد تا به پیشاور برگشته و در تفاهم با سایر رهبران احزاب جهادی، یک حکومت مشترک و وسیعالبنیاد را تشکیل داده و یکجا باهم و بدون کدام جنگ و درگیری وارد شهر کابل شوند.
مسعود شهید میگفت که کابل سقوط کرده، کمونیستها آماده تسلیم کامل قدرت به مجاهدین میباشند و من خودم هیچ امتیازی برای خود نمیخواهم و اکنون مرحله جنگ گذشته و مرحله سیاست به میان آمده، پس نباید کاری کرد که منجر به بروز تشنج و درگیری بی مورد میان مجاهدین گردد. اما حکمتیار لجوجانه به او جواب رد میداد و مکرراً تاکید میورزید که میخواهد با غرور سلاح و بیرقهای سبز وارد کابل شود.
در روز بعدی جریان گفتوگوی شیخ محمدقطب (برادر سیدقطب) با حکمتیار را دنبال میکردم که به او توصیه میکرد تا از اقدام یکجانبه در قبال فتح کابل دست بردارد و در تفاهم با سایر مجاهدین، روی تشکیل یک حکومتِ عبوری برای تسلیم صلحآمیز قدرت در کابل موافقه کند. استاد محمدقطب که در صحبتش با حکمتیار اندکی تند و جدی بود، به او میگفت که نباید تنها خود را برحق و دیگران را یکسره باطل تصور کرد. ولی حکمتیار ، به او اطمینان میداد که گویا مجاهدین هرگز باهم نخواهند جنگید. این در حالی بود که افراد مسلحِ او برای حمله در برابر کابل آمادهگی میگرفتند و خودش هم میدانست که در آنجا حتماً با مجاهدین تحت فرمان احمدشاه مسعود درگیر خواهند شد.
حالا من اعتراف میکنم که خودم نیز همان روز با حکمتیار در جرم دروغ و فریبکاری شریک شدم و از او خواستم تا به استاد محمدقطب پیشنهاد کند تا مجدداً با سایر خیرخواهان در پیشاور گردهم آمده و طرح تازهیی را تصویب و بعداً با حکمتیار در تماس شوند.
حکمتیار بلافاصله این نظر را به شیخ محمدقطب منعکس کرد تا بتواند آنها را برای مدتی دیگر مصروف نگه داشته و خودش با کسب وقت طبق برنامه قبلی، در روز مابعد نیروهایش را وارد کابل ساخته و بدین ترتیب، همه را در مقابل یک عملِ انجام شده قرار دهد.
پیش از پایان تماس فوق الذکر، اسامه بنلادن نیز که در آن زمان یکجا با سایر میانجیگران عرب در پیشاور به سر میبرد، روی خط آمده و مراتب نگرانی خود را از بابت حتمیت بروز جنگ داخلی میان مجاهدین در صورتِ ورود جداگانه و بدون توافق قبلی به شهر کابل به حکمتیار ابراز داشت.
حکمتیار به او اطمینان داد که گویا احتمال بروز جنگ میان مجاهدین وجود ندارد و هماندم صحبتِ خود را با بنلادن قطع کرد. در اثنایی که حکمتیار از دستگاه مخابره دور میشد، هنوز صدای بنلادن به گوش میرسید که به تکرار میگفت: "انجنیرصاحب! میشنوید". اما حکمتیار به او اعتنایی نکرد و راهِ خود را پیش گرفت. اینجا یکی از همکاران حکمتیار گوشی را برداشت و به بنلادن گفت که انجنیرصاحب رفت.
درست در روز مابعد بود که دروازههای جهنم به روی شهر کابل گشوده شد. شاید این آخرین صحبت میان حکمتیار و بنلادن بوده باشد.
تصویری از گزارش جمال خاشقچی در سالهای حضور در افغانستان