ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه قیام و انقلاب امام حسین علیه السلام

بهره رسمی که قرآن و روایات به ما آموختند که از این مراسم جهانِ اسلامی استفاده کنیم دو چیز است: به ما گفتند اگر در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها کار علمی انجام می‌دهید، علم به تنهایی سودمند نیست باید با وارستگی همراه باشد، علمِ بی‌وارستگی اگر زیانبار نباشد سودمند نیست

فلسفه قیام و انقلاب امام حسین علیه السلام

بهره رسمی که قرآن و روایات به ما آموختند که از این مراسم جهانِ اسلامی استفاده کنیم دو چیز است: به ما گفتند اگر در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها کار علمی انجام می‌دهید، علم به تنهایی سودمند نیست باید با وارستگی همراه باشد، علمِ بی‌وارستگی اگر زیانبار نباشد سودمند نیست. اینکه در بخش‌های فراوانی از قرآن کریم فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِم[1] یعنی عالم حوزوی یا استاد دانشگاهی باید عالم باشد؛ محقّق باشد علماً، متحقّق باشد عملاً تا بیراهه نرود و راه کسی را هم نبندد. نه از روحانیِ عالم بی‌عمل کاری ساخته است، نه از دانشگاهی محقّق بی‌تحقّق کاری ساخته است. اصرار قرآن کریم بر اینکه اگر کار علمی انجام می‌دهید، حتماً باید با عمل صالح همراه باشد؛ منتها گاهی تزکیه را قبل از تعلیم ذکر می‌کند[2]و گاهی تعلیم را قبل از تزکیه؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِم﴾، نه برای آن است که علم از وارستگی بالاتر است، علم مقدّم بر وارستگی نیست،  بلکه مقدّمه است، مقدمه یعنی مقدمه! اگر کسی حوزه درس می‌خواند یا دانشگاه می‌رود، علمش مقدمه بر آدم شدن است نه مقدّم، لذا فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾؛ اما آن بخش‌هایی که تزکیه را بر علم مقدّم میدارد، برای اینکه آدم شدن مقدّم بر عالِم شدن است، چه عالم حوزوی و چه عالم دانشگاهی. پس اگر کسی در محور دانش حرکت می‌کند، باید بداند علم یک طرف قضیه است، آن آدمیّت و بیراهه نرفتن و راه کسی را نبستن طرف دوم قضیه است.

علت شهادت امام حسین علیه السلام

اما آنچه مربوط به عاشورای سالار شهیدان است: برخی‌ها خیال می‌کنند عاشورا برای عبرت است، نه برای عَبره؛ اما سالار شهیدان فرمود من برای دو چیز شهید شدم: هم برای عبرت، هم برای عَبره؛ عبرت گرفتن به آن عزاداری می‌گویند که حرکت کند، پویا باشد، عبور کند از جهل به علم، از جهالت به هدایت، از کُندروی به اعتدال، از بیراهه رفتن به استقامت، این را می‌گویند عبرت، عبرت یعنی عبور. آن عزاداری که تماشا می‌کند، او اهل عبرت نیست، او فقط می‌نالد اهل اشک است، دو روز که عاشورا سپری شد برای او اثری ندارد، چون او عبرت نگرفت، عبور نکرد، تماشا کرد. اصرار قرآن کریم بر این است که ﴿فَاعْتَبِرُوا﴾، ﴿فَاعْتَبِرُوا﴾، ﴿فَاعْتَبِرُوا﴾[3] شما اگر بخواهید بررسی کنید می‌بینید آیات فراوانی است که خدا فرمود عبرت بگیرید[4]عبرت بگیرید یعنی چه؟ یعنی بایستید؟ آدمِ ایستا که اهل عبرت نیست، آن‌که عبور کرد از رذیلت به فضیلت و فرشته‌خوی شد، او عبرت گرفت. پس حضرت فرمود من هم برای عبرت شهید شدم و هم برای عَبره، «عَبره»؛ یعنی آن‌قدر اشک فراوان بریزد که از چشم به صورت بریزد. این بیان نورانی حضرت است که فرمود: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَة»[5]من آن‌قدر اشک را دوست دارم که کلّ صفحه صورت را پُر کند، چرا؟ این اشک خاصیتش چیست؟ آن وارستگی خاصیتش روشن است، اما این اشک خاصیتش چیست؟ پس آن‌که می‌گوید عاشورا برای عبرت است سخنی گفته است، ولی ناقص است نه کامل، کمال در این است که عبرت با عَبره، عَبره یعنی عبور، یعنی اشک ریختن به قدری که تمام صورت را پُر کند: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَة». فرمود اگر جامعه عادی هستید، اهل حوزه و دانشگاه نیستید، مردم عادی هستید، به هر حال مردم عادی در مبارزات سیاسی حتماً باید شرکت کنند، بیگانه را یقیناً باید از مرز طرد کنند، این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود سنگ را از همان‌جا که آمد برگردانید: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء».[6] شما بزرگواران فرزندانتان، برادرانتان اهل مبارزه سیاسی بودید، أجر همه شما با خدا و شهدایتان با شهدای کربلا، جانبازانتان با جانبازان کربلا، شما کار بزرگی کردید و این کار را نمی‌شود کار کوچک شمرد؛ منتها ما یک فردوسی نداریم که انقلاب ما را، آن جنگ ما را، آن حماسه ما را تبیین کند. ما شعرای آئینی زیاد داریم، اشک‌خواه زیاد داریم، اشک‌ریز زیاد داریم؛ اما فردوسی نداریم. مگر هر کسی فردوسی می‌شود! یک حکیم ادیبِ ادب‌پرورِ محقّقِ متحقّق می‌خواهد تا ایران را حفظ کند، این می‌شود فردوسی. ما بعد از انقلاب فردوسی نداریم، شعرای آئینی زیاد داریم، سینه‌زن زیاد داریم، اشک‌ریز زیاد داریم؛ اما مرد میدان که جنگ را معرفی کند، حماسه را معرفی کند، خاکریز را معرفی کند، غوّاصان را معرفی کند با حماسه نه با اشک!

درید و بُرید و شکست و ببست ٭٭٭ یلان را سر و سینه و پا و دست[7]

 این حرف فردوسی است درباره ایرانیان، بهتر از آن را هم همین فرزندان شما کردند، برجسته‌تر از این را همین فرزندان شما کردند. ما یک فردوسی می‌خواهیم که جنگ ما را، دفاع ما را، انقلاب ما را با حماسه زنده کند، این یک مطلب...ما محقّقانه فردوسی می‌خواهیم، این یک کار دیگر است و این کار را کردید و امیدواریم هیچ بیگانه‌ای طمع نکند به ایران ‌زمین حمله کند، چه اینکه دهان خیلی‌ها بسته شد؛ نه استکبار و نه صهیونیسم هیچ کس به خودش اجازه تجاوز به این مرز و بوم را نمی‌دهد. این کار، کار خوبی بود ـ ان‌شاءالله ـ ادامه می‌دهید. اما قرآن فرمود تنها کُشتن، جنگ، مبارزه و حماسه کافی نیست، این برای برون‌مرزی است؛ آنچه داخله کشور را اداره می‌کند ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ[8] است. عاطفه، مِهر، محبّت، علاقه، این زمینه یک کشورداری است، آن گلوله زمینه حفظ مرز و بوم است، این اشک حفظ درون‌مرزی است. بنگرید ببینید آن گلوله را داشتیم و کارمان به لطف الهی انجام شد؛ اما این اشک را نداریم، ببینید چه خطرهایی دامنگیر ما شد! قرآن فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ[9] این ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ یعنی چه؟ ما می‌خواهیم بهره عاشورایی  ببریم. الآن همه ما این داغ را داریم یا برای خودمان یا برای نوه‌هایمان، نه پسرانمان و نه دخترانمان در ازدواج موفق نیستند، این تعارف ندارد. شما شاید در تمام این منطقه سالی یک بار طلاق را نمی‌دیدید، الآن چرا طلاق زیاد است؟ چرا پسرها دیر ازدواج می‌کنند؟ چرا دخترها اگر هم ازدواج کنند دیر ازدواج می‌کنند؟ چرا زندگی تلخ است؟ چرا به افسردگی ختم می‌شود؟ چرا همه در خانه‌ها ناله دارند؟ چرا؟ برای اینکه ما این ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ را که دستور رسمی دین است و از عاشوراها شروع می‌شود و از این گریه‌ها شروع می‌شود، این را فراموش کردیم. الآن همه ما می‌دانیم در کشور پانزده میلیون پرونده است، این یک؛ این پانزده میلیون که با خودشان دعوا ندارند، با پانزده میلیون دیگر دعوا دارند، دو؛ پس سی میلیون دعوا دارند. این سی میلیون هم که در آسمان زندگی نمی‌کنند در شهر زندگی می‌کنند، هر کسی با دیگری هر شب دعوا دارند، هر شب فحش می‌دهند، ما شصت میلیون شب و روز فحش در خانه داریم! آن بیست میلیون یا بچه‌اند یا پیرزن یا پیرمردند، آنوقت شما دلتان می‌خواهد طلاق نباشد! کشور را اشک اداره می‌کند، عاطفه اداره می‌کند، ادب اداره می‌کند، گذشت اداره می‌کند، صبر اداره می‌کند، نه تا حرف زدی شکایت. مگر ما شبانه‌روز شصت میلیون دعوا نداریم! مگر ما شبانه‌روز شصت میلیون فحش نداریم! کسی که در خانه پرونده دارد مرتب فحش می‌گوید. حالا معلوم شد عاشورا یعنی چه؟ حالا معلوم شد اشک یعنی چه؟ حالا معلوم شد عاطفه یعنی چه؟ ما این سال‌های اخیر زندگی نداریم. امام ـ که ما وقتی وارد حرم شدیم در و دیوار این حرم را می‌بوسیم ـ فرمود خانه‌ای که با طلاق ویران شده این بافت فرسوده به آسانی ساخته نمی‌شود.[10] اگر جایی بافت فرسوده باشد شهرداری به هر حال ـ خدا به او خیر بدهد! ـ زود می‌سازد، چهارتا خانه خراب شد می‌سازد. فرمود طلاق خانه را ویران می‌کند و خانه‌ای که با طلاق ویران شده به این آسانی ساخته نمی‌شود؛ هم آن مرد افسرده است، هم آن زن بیچاره افسرده است، این زندگی نیست. حالا معلوم شد عاشورا یعنی چه؟ اشک یعنی چه؟ عاطفه یعنی چه؟ مِهر یعنی چه؟ روح مطهّر همه ائمه سر تا پا نورانی باشد، امام (سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛[11] یکدیگر را ترک نکنید! حالا همین این کار سنّت بسیار خوبی است؛ شما بزرگان از یک جایی تشریف آوردید و این بزرگان هم آمدند خدمت شما، این کار، کار خوبی است و بسیار سنّت خوبی است، این رفت و آمدها بسیار خوب است. اما امام (سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ شیعیان ما هستید به سراغ یکدیگر بروید، قهر نکنید، فامیل‌ها را ترک نکنید، صِله رحم واجب است. کسی که عطوف و مهربان است نه بیراهه می‌رود و نه راه کسی را می‌بندد، چه رسد به اینکه اختلاس کند یا نجومی باشد یا احتکار کند. این احتکار برای چیست؟ چون رحم نیست، چون اشک نیست. ما خیال می‌کنیم این اشک فقط برای بهشت است، البته برای بهشت هم هست؛ اما ما را رحیم می‌کند، هرگز به ما اجازه احتکار نمی‌دهد که ما داشته باشیم و کسی گرسنه باشد. وجود مبارک امام صادق، از ائمه دیگر هم نقل شد، از امام جواد و امام دیگر هم نقل شده کسی در بیابان دارد سفره پهن می‌کند، فرمود اینجا چرا غذا می‌خوری؟ عرض کرد مگر اشکال دارد؟ فرمود بله، این حیوانات تو را می‌بینند، تو داری غذا می‌خوری و اینها گرسنه‌اند، برو در خانه‌ات غذا بخور! این امام است، این قبر بوسیدنی نیست! آدم با این فکر احتکار می‌کند؟! عاشورا یعنی این! حضرت فرمود غذا می‌خواهی بخوری برو در اتاق، در خیمه‌ات بخور، اینجا چرا سفره پهن کردی؟! این همه پرنده‌ها و حیوانات تو را می‌بینند و اینها گرسنه‌اند، این دین است!

امام (سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ با یکدیگر قهر نکنید، فاصله نداشته باشید، صله رحم داشته باشید و بروید به سراغ یکدیگر، چرا؟ «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید، شما وقتی دور هم نشستید حرف‌های ما را می‌زنید. حرف‌های شما چیست؟ فرمود حرف‌های ما یکدیگر را به هم نزدیک می‌کند «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض‏»؛ احادیث ما شما را یکی می‌کند، متّحد می‌کند. همه ما شنیدیم و گفتیم، بارها می‌گوییم و درست هم هست می‌گوییم: سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، این درست است؛ الآن اگر کسی بخواهد برجی بسازد، ساختمانی بسازد، خانهای بسازد طبقه اوّل که سنگ گذاشت، طبقه دوم سنگ روی سنگ بیاید که بند نمی‌شود. چه چیزی این سنگ‌ها را به هم بند می‌کند ساختمان می‌شود، برج می‌شود، حسینیه یا مسجد می‌شود؟ یک ملات نرم، امام رضا(سلام الله علیه) فرمود دستورات ما آن ملات نرم است، دل‌ها را به هم مرتبط می‌کند، آنوقت می‌شوید یک کاخ مجلّل یک منطقه؛ گذشت، ادب، احسان، صبر، بردباری، وگرنه جامعه حسینی احتکار می‌کند؟! این با کدام عقل هماهنگ در می‌آید؟! هیچ یعنی هیچ! این فقط ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ می‌شود، یک؛ «أشداء علی المسلمین» می‌شود، دو. همان گلوله‌ای که برای بیگانه‌ها می‌زدند، الآن برای داخلی می‌زنند، این غذای مردم را احتکار کردی برای چیست؟! چرا ما مانند موش باشیم؟! در قرآن فرمود بعضی مانند موش اهل پس‌انداز و ذخیره‌ هستند، چرا مانند کبک و کبوتر نباشیم؟! این همه حیوانات که بال بال می‌زنند از منطقه‌هایی برای آب می‌آیند با دست خالی می‌روند با دست خالی می‌روند، اما در مقصد پُر هستند، در راه پُر هستند، هیچ حیوانی که بال زده و آمده بدون غذا نرفته! این را قرآن گفت، فرمود این کبوتر که بال می‌زند با دست خالی می‌آید من تأمین می‌کنم، این موش‌ها را هم من تأمین می‌کنم، چرا ما موش باشیم؟! این کار حسین‌بن‌علی(سلام الله علیه) است. حالا معلوم شد چرا علی‌اصغر را می‌برد؟ معلوم شد چرا زینب را می‌برد؟ چرا رباب را می‌برد؟ برای اینکه اشک بگیرد، اشک سرمایه است، اشک عاطفه است، اشک گذشت است. می‌بینید هر جا که اشک نیست، قهر است؛ این جاهلیت اینطور بود. شما تاریخ را بخوانید، آن مورّخان صدر اسلام یعنی برای هزار و یکصد سال قبل اینها آمدند گفتند وقتی جنگ بدر شد مسلمان‌ها پیروز شدند، مشرکین تصمیم گرفتند گریه نکنند، آن ملحدان سران شرک گفتند گریه برای کشته‌ها قدغن است، هیچ کس حق نداشت برای کشته‌اش گریه کند. یک وقت دیدند پیرزنی دارد گریه می‌کند گفتند بروید بگیرید، گریه قدغن است. رفتند دیدند که نه، این پیرزن برای کشته خودش برای پسر خودش گریه نمی‌کند، شترش گُم شده دارد گریه می‌کند، گفتند عیب ندارد. برای کشته‌ها گریه نکنید، گفتند چرا؟ برای اینکه عُقده بماند بماند بماند تا ما جگر حمزه را در بیاوریم و این کار را کردند. آدمِ باعُقده وقتی مسلّط شد کار هند جگرخوار را می‌کند. اشک، آدم را معتدل می‌کند. این برای هزار سال و دو هزار سال و سه هزار سال و یک میلیون سال قبل نیست. اشک، آدم را معتدل می‌کند، عطوف می‌کند، مهربان می‌کند، اگر نشد عُقده‌ای می‌شود. حالا حمزه را کشتید بسیار خوب! حالا جگرش را در بیاورید و بگذارید لای دندانتان، این برای چیست؟! برای اینکه آن عقده را تأمین میکند. یک پیرزن حق ندارد برای پسرش گریه کند می‌گویند قدغن است، وقتی که معلوم شد نه، او چون شترش گم شد دارد گریه می‌کند، گفتند عیب ندارد، برای پسرش گریه نکند. جگر حمزه را نه تنها با شمشیر در بیاوریم، بلکه بگذاریم لای دندان، همین کار را کردند. اینکه در زیارت عاشورا می‌گوییم «وَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَاد»،[12]حالا معلوم می‌شود این تنها یک کبد و یک جگر نبود، چون «اکباد» جمع است. تنها جگر حمزه را که در نیاوردند، حالا حمزه معروف شد، این کار را کردند. عاشورا آن سِمت را دارد که ما این شصت میلیونی که شب و روز در خانه جنگ دارند به شش نفر برسانیم، این کار عاشوراست و می‌تواند این کار را بکند. یک قدری کسی بوق زده، کسی حرفی به ما زده فوراً شکایت، این برای چیست؟! چهارتا بزرگ‌ترها بنشینند چهارتا حرف بزنند این را اصلاح کنند، آنوقت هم پسران ما خوب ازدواج می‌کنند، هم دختران ما خوب ازدواج می‌کنند، ما یک زندگی راحتی داریم. این است که ما در زیارت اینها می‌گوییم: «کَلَامُکُمْ نُور»،[13] این امام گفت هر جا طلاق بیاید این بافت فرسوده به آسانی ساخته نمی‌شود، چرا بچه‌هایمان را اینطور تربیت کنیم؟! اینها جگرگوشه ما هستند. هر وقت آدم پسرش را ببیند که زنش را طلاق گرفته حالا گریه نمی‌کند، ولی جگرش که می‌سوزد؛ می‌بیند دخترش بی‌همسر شده جگرش می‌سوزد، به هر حال ما انسان هستیم، حالا گریه نمی‌کنیم ولی می‌بینیم وقتی دخترمان بی‌همسر شد جگرمان می‌سوزد. این راه دارد.

بنابراین ما از الآن تصمیم بگیریم که عاشورا هم مرکز عبرت است و هم مرکز عَبره؛ عبرت یعنی عبور کردن ما از زشتی به زیبایی، از جهل به علم، از ظلم به عدل و مانند آن. عَبره یعنی آن‌قدر اشک بریزیم که بشویم عطوف، ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّار﴾. الآن ما با بیگانه‌ها کاملاً اشدّاء هستیم چه با آمریکا، چه با صهیونیسم، چه با اقمار و اذنابشان؛ اما ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ را ما نداریم. ما آن را داریم، نسبت به بیگانه ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّار﴾ هستیم؛ اما نسبت به درونمان اهل عبرت و اهل عاطفه باشیم، این را کم داریم.

بعد از ظهر عاشور

دو جمله هم بعد از ظهر عاشوراست ذکر مصیبت بخوانیم. یکی از برادرزاده‌های أبی‌عبدالله(سلام الله علیه) از سکینه خاتون خواستگاری کرد. فرمود بچه‌های من همه در مسیرند، اما تو نمی‌توانی با سکینه ازدواج کنی «کَانَ الغَالِبُ عَلَیهَا الاستغراق فی الله».[14]عرض کرد چرا عموجان؟ فرمود او غالباً نزد خداست، غالباً به یاد خداست، غرق در جمال و جلال الهی است، تو یک خانم می‌خواهی که به هر حال زندگی‌ات را اداره کند، این خانم خانه‌دار نیست. چطور شد که وجود مبارک سیدالشّهداء(سلام الله علیه) درباره دخترش این حرف را زد؟! می‌دانید همه اینها آمدند قتلگاه کنار بدن مطهّر، فقط سکینه شنید أبی‌عبدالله فرمود به شیعیان ما سلام برسان. اگر حضرت گفت چرا دیگران نشنیدند؟ اگر با این زبان گفته بود، حالا این زبان یا روی نی بود، به هر حال گفت، فرمود: «شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَیَّ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی»[15] بگویید یا حسین! آب که می‌خورید به یاد من باشید. این همه بودند، چرا نشنیدند؟ مگر هر گوشی آن صدای ملکوتی را می‌شنود، فقط سکینه شنید؛ پس معلوم می‌شود این یک فرد عادی نبود. سکینه(سلام الله علیه) گفت پدرم در قتلگاه این را گفت که هر وقت آب می‌نوشید بگویید یا حسین! این یک تربیت شبانه‌روزی است. آن حضرت که نیازی به ما ندارد، حضرت از کار شما یقیناً خوشحال است، چرا؟ چون ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم[16] شما راهیان آن حضرت هستید. حضرت خوشحال است که عزادارانی دارد مانند شما ـ إن‌شاءالله ـ  و بشارتش هم این است که ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾؛[17] ـ ان‌شاءالله ـ دنیای شما، آخرت شما تأمین است، هیچ خطری شما را تهدید نمی‌کند و شهدا خوشحال‌اند که شما راهیان راه آنها هستید.

حالا ببینید زینب کبرا(سلام الله علیها) با وجود مبارک زین‌العابدین(سلام الله علیه) چگونه با یکدیگر رفتار می‌کنند. یکی از این دو کنار این بدن بی‌سر خیلی بی‌تابی می‌کند، دیگری می‌گوید غصّه نخور اینجا شهر می‌شود، اینجا آباد میشود «وَ کَأَنِّی بِالْأَسْوَاقِ»؛[18]اینجا شهر می‌شود، الآن اینجا بیابان است. حالا کم کم عصر عاشورا که شد گفتند به طرف خیام حسینی حمله کنید. مظلومیت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) را نگاه کنید! دامن یکی از این بچه‌ها آتش گرفت، یک عربی آمده این آتش را خاموش کرد، این دخترک دید که نسبت به او محبّت کرد، گفت یا شیخ! راه نجف کجاست؟ نجف بیابان است! نجف چه خبر است! نمی‌دانستند قبر حضرت امیر(سلام الله علیه)  آنجاست، از ترس سالیان متمادی قبر علی(سلام الله علیه)  مخفی بود، فقط بچه‌های أبی‌عبدالله(سلام الله علیه)  می‌دانستند نجف چه خبر است. گفت نجف یک بیابان است، نجف می‌خواهی بروی چه کار کنی؟! گفت ما که بی‌صاحب نیستیم. تا آن روز این مرد نشنیده بود قبر علی‌بن‌ابیطالب(سلام الله علیه) در نجف است! حالا اینها ریختند و دارند خیمه‌ها را غارت می‌کنند. این زینب کبرا(سلام الله علیها) چه حالتی دارد از یک طرف باید مواظب بچه‌ها باشد، از طرفی به حسب ظاهر پرستار رسمی زین‌العابدین(سلام الله علیه) است گفت: همی ترسم که آتش برفروزد ٭٭٭ میان خیمه بیمارم بسوزد[19]

پی نوشت ها


[1] سوره بقره، آیه129.

[2] سوره آل عمران، آیه164؛ سوره جمعه، آیه2.

[3] سوره حشر، آیه2.

[4] سوره آل عمران، آیه13؛ سوره یوسف، آیه111؛ سوره نور، آیه44.

[5] کامل الزیارات، النص، ص108.

[6] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت314.

[7] شاهنامه فردوسی، بخش سوم.

[8] سوره فتح، آیه29.

[9] سوره فتح، آیه29.

[10] وسائل الشیعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِیمَةِ أَیِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُعْمَرُ بِالنِّکَاحِ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَکَّدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کَرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».

[11] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص186.

[12] کامل الزیارات، النص، ص178.

[13] من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص616.

[14] مقتل الحسین(ع)، مقرّم، ص 307.

[15] المصباح للکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص741.

[16] سوره آل عمران، آیه170.

[17] سوره آل عمران، آیه170.

[18] صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص77.

[19] عباس حسینی جوهری.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان