باران کوثری را میتوان از مهمترین بازیگران زن سالهای اخیر سینمای ایران دانست. بازیگری جدی که کارنامه بازیگریاش نشان میدهد که کارش برایش چه اهمیت ویژهای دارد و شبیه به عموم بازیگران امروز مقهور شهرت و ثروت نیست. کافیست نگاهی به نقشآفرینیهای متعدد او بیندازید. در شرایطی که بازیگران مطرح و سوپراستارهای قدیمی زن که با رانت وارد فیلمسازی هم شدهاند و مدیر برنامههایشان زنگ میزنند به سایتهای سینمایی و میخواهند عکسی را از خبر حذف کنند چون خانم بازیگر در آن خوشگل نیفتاده!! و اگر هم حذف نکنند سایت را در همه شبکههای اجتماعی بلاک میکنند، باران کوثری اجازه میدهد تا در شمایل و کاراکترهای مختلف هر بلایی سر چهرهاش بیاورند و گریمهایی متفاوت رویش پیاده کنند و از سوی دیگر به این هم بسنده نمیکند و تجربیاتش نشان میدهند که چطور به دنبال کاراکترهای چالشبرانگیز و ویژه برای ایفای نقش میگردد.
همچنین بخوانید:
نگاهی به کارنامه هومن سیدی
گمان نمیکنم بازیگر زن جوان دیگری در سینمای ایران این سالها باشد که بهاندازه باران کوثری نقشهای متنوع بازی کرده باشد…از دختری معتاد تا قربانی تجاوز و یا مادری که برای فرزندش میجنگد. از این حیث او بازیگری ویژه است. خصوصاً که بعد از دو سال ممنوعالکاری روحیه و سماجتش را از دست نداد و حتی بازیگری برایش جدیتر هم شد و سویهای اجتماعی و سیاسی هم پیدا کرد. نقشآفرینیهای او بعد از 88 و ممنوعالکاریش، همگی سویهای انتقادی و اعتراضی داشتهاند. به بهانه تولد باران کوثری نگاهی انداختهایم به نقشآفرینیهای برتر او در طول این سالها.
«خون بازی»اولین بازی جدی و مهم باران کوثری که نام او را در شمار ستارههای مهم زن سینمای ایران قرار میدهد. باران کوثری در «خون بازی» نقش دختر طبقه متوسطی را بازی میکند که درگیر اعتیادی سخت شده و مادرش میخواهد او را برای ترک به کمپ ترک اعتیاد یکی از دوستانش در شمال کشور ببرد. با پیش رفتن داستان، از گذشته او، رابطه مخدوش مادر و پدر دائمالخمرش پی میبریم و هرچه بیشتر دختر را میشناسیم، بیشتر با او احساس نزدیکی میکنیم. دختر هرچند که خودش هم قصد ترک کردن دارد اما ارادهاش در برابر خماری کمتر از آن است که بتواند تحمل کند و برای یافتن مواد دست به هر کاری میزند. از جنس گرفتن از یک ساقی قلابی تا گشتن به دنبال مواد در لجنزار کنار جاده که صحنهی بهیادماندنی «خون بازی» است. باران کوثری تشویش و اعصاب ویران یک معتاد خمار را بهخوبی به تصویر کشیده است. هرچند که میتوانست در دام اغراقهای بیشازاندازه بیفتد اما بازی کنترلشدهای دارد که تماشاگر را تا انتها ر کنار خودش نگه میدارد.
«روز سوم»روز سوم را میتوان بهترین فیلم محمدحسین لطیفی دانست. فیلمی که داستان عشق یک مرد عراقی را به یک زن خرمشهری که باران کوثری است روایت میکند. عاشقانهای جذاب که بیش از هر چیز بازی خوب باران کوثری و حامد بهداد در برابر یکدیگر آن را سرپا نگه میدارد. نهتنها بازی فردی هرکدام که شیمیشان در کنار همدیگر بسیار قوی عمل میکند و تماشاگر عشق و نفرت توأمان را که متأثر از ملیت، مذهب و کلی مسئله اجتماعی دیگر است، در نگاه دو بازیگر میبیند و به آن خو میگیرد.«دایره زنگی»«دایره زنگی» یکی از متفاوتترین کمدیهای اجتماعی سینمای ایران در دهه هشتاد است که نه صرفاً بهواسطه خنداندن مخاطب که بهواسطه خوب ساخته شدنش هم حرفی برای گفتن دارد و جالبتوجه است. باران کوثری نقش دختری را بازی میکند که همراه با پسری برای نصب ماهواره به برجی اعیانی در بالا شهر میرود و در میان داستانهای مختلف زندگی این برج نشینان پرسه میزند. دختری که در ابتدا معصوم و خواستنی به نظر میرسد اما در پایان مشخص میشود که یک دزد هفتخط بوده و کلی پول و طلا از هرکدام از ساکنان برج بلند کرده است. باران کوثری چه در تصویر کردن آن دختر معصوم و چه دزد هفتخط بعدش موفق عمل میکند و تناسب بهجایی را میان این دو کاراکتر به وجود میآورد. به شکلی که تماشاگر از نیمههای راه به او شک ببرد اما نتواند حقیقت را متوجه شود و از طرف دیگر هم در انتها دزد بودنش تنها یک ترفند گرهگشایی بهحساب نیاید و تماشاگر باور کند که آن دختر معصوم میتواند این هفتخطی باشد که حالا در یکسوم پایانی فیلم با آن سروکار دارد.«اسب حیوان نجیبیست»دومین همکاری کوثری با کاهانی بعد از «هیچ» را میتوان تکملهای بر کاراکتر او در «هیچ» دانست. دختری که در آنجا بسیار زبروزرنگ و امروزی است و مدلی پسرانه دارد و در اینجا این کاراکتر ادامه مییابد و با دختری امروزی سروکار داریم که همش غر میزند و متوقع است اما خودش هم تلاش و خلاقیتی برای بهتر شدن شرایط ندارد. او وارد زندگی مردی متأهل شده است و در میان او و همسرش میایستد. ارتودنسی دندان او و آدامسی که میجود بهخوبی روی کاراکترش نشسته است و این بازی او را میتوان یکی از کم دیده شدهترین نقشآفرینیهایش دانست.
«من مادر هستم»بهترین ملودرام فریدون جیرانی و یکی از تأثیرگذارترین فیلمهایش که خط قرمز و اتفاقی دارد که نمایش فیلم را با معضل و توقیف روبهرو کرد. فیلم همچنین شکلی از شخصیتپردازی را در خود دارد که به شکلی برای سینمای ایران تازه و نوآورانه محسوب میشود. دختری که نقشش را باران کوثری بازی میکند در ابتدای فیلم مورد تجاوز دوست پدرش –که او را عمو صدا میزده- قرار میگیرد و باقی فیلم تشریح عقدهایست که در پی این حادثه در دختر و در خانواده جان میگیرد و سربلند میکند. بازی باران کوثری در این فیلم از تجربیات ویژه اوست. تماشاگر کمتر تصویری را از او به خاطر دارد که چنین مغموم، مظلوم و درهمشکسته باشد. در اینجا با قربانیای طرف هستیم که هم قربانی تجاوز میشود و هم متجاوز را قربانی میکند. درباره «من مادر هستم» به خاطر همه خط قرمزهایش بهخودیخود کم صحبت شد و رسانه ناخودآگاه دست به سانسور معنوی آن زد، پس چطور میتوان انتظار داشت که بازی خاص کوثری در این فیلم دیده شود؟
«بغض»اولین همکاری باران کوثری و رضا درمیشیان که منجر به یک همکاری طولانیمدت میشود. این کارگردان و بازیگر در فیلمهای بعدی درمیشیان هم باهم کار میکنند و نتیجهاش شماری از بهیادماندنیترین نقشآفرینیهای باران کوثری میشود. در «بغض» درست برعکس «دایره زنگی» او به شکلی نقشآفرینی میکند که تماشاگر از ابتدا بداند یک ریگی به کفشش هست و به او اعتماد نکند. در «بغض» مخاطب پیش از اینکه فرصت شناخت دختر را پیدا کند با پسر همراهش یعنی بابک حمیدیان اخت میشود و این مسئله سوظنش به دختر را بیشتر هم میکند. باران کوثری اما طوری کاراکترش را اجرا میکند که تماشاگر خوب بفهمد که در آخر خط است و برای رسیدن به چیزی که میخواهد، حاضر است دست به هر کاری بزند. او به سیم آخر زده و این بیش از هر چیز در بازی کوثری نمود پیدا میکند و باعث میشود بعد از ناپدید شدن دختر، تماشاگر به دام قضاوت بیفتد و خیلی زود تقصیرها را به گردن او بیندازد، هدف کارگردان هم البته همین است تا در لحظه پایانی فیلم و در نمای آخر با نمایش بلایی که سر او خواهد آمد، همه تماشاگران قضاوت کننده را به چالش با خود بکشاند تا با خاطری شدیداً تلخ سالن سینما را ترک کنند.
«کوچه بینام»یکی از متفاوتترین بازیهای باران کوثری که البته شبیهش را پیشتر در «هیچ» دیدهایم. اینجا میتوان به جدیت و خلاقیت کوثری در کارش بهخوبی پی برد. درحالیکه کاراکتر او در «هیچ» و «کوچه بینام» شباهتهای رفتاری و ظاهری زیادی باهم دارند و از یک منبع سرچشمه میگیرند، اما کوثری دو بازی کاملاً متفاوت ارائه میدهد که کاملاً از هم قابلتمایز هستند. برای رسیدن به این تمایز او بازی بدنی خاصی را به کاراکترش در «کوچه بینام» اضافه کرده و با المانهایی مانند تند تند حرف زدن یا دادوبیداد کردن شخصیتی واقعی را خلق کرده که هرچند روی اعصاب است اما تماشاگر دوستش دارد.
«شنل»
«شنل» ساخته حسین کندری قرار است یک نوآر ایرانی باشد. زنی با مردی مسن ازدواج میکند و در پی مرگ او دچار اتفاقات و بدبیاریهایی میشود که آدم دیگری در پشت پرده مسبب آنهاست؛ اما ازآنجاییکه فیلم موتیفهای یک نوآر را ندارد و سیر روایی در فیلمنامهاش میلنگد و نتوانسته بزنگاههای درست و نوآرگونهای را بسازد و به کلیشههای موجود چنگ زده است، فیلم آنطور که باید و میشد از آب درنیامده است؛ اما بازی کوثری در ادامه زنان مقاومی که سرخم نمیکنند و تا آخرین نفسشان پای حقشان میایستند، در اینجا غلظت بیشتری پیدا کرده است. ضمن اینکه از جهتی نقشی متفاوت برای اوست چراکه در اینجا او مادر یک دختربچه است و این باعث شده سن کوثری بیشتر از سن عموم نقشهای دیگرش باشد. رگه افغانی که این کاراکتر دارد، آن را خاصتر هم میکند. حضور کوثری جز امکانات و دلایل اصلی است که باعث میشود تماشاگر فیلم را تا انتها به تماشا بنشیند.«عصبانی نیستم»
همکاری مجدد درمیشیان و کوثری در کنار نوید محمدزاده یک عاشقانه درست درمان و تمامعیار خلق میکند که سینمای ایران مدتها چشم انتظارش نشسته بود. ستاره یکسوی این عاشقانه بهیادماندنی است که ناگزیر محکومبه مرگ و جدایی است. ستاره در سکوتش با نوید حرف میزند و در سکوتش همه نگرانیها از آینده دونفرهشان را به نوید و تماشاگر نشان میدهد. همانطور که در سکوتش به نوید عشق میورزد و عاشقانه را رقم میزند. صحنههای دونفره محمدزاده و کوثری نقاط طلایی و بهیادماندنی فیلم هستند. سالن سینما را به یاد بیاورید که ستاره غرق در فیلم است و نوید غرق در او…یا بوسهای را که بهوقت خروج از دانشگاه برای نوید میفرستد یا نگاهشان را در شلوغی و ازدحام مترو که آن دو را از کل شهر جدا میکند؛ مترو که سهل است… این عاشقترین بارانی است که در سینمای ایران میشناسیم.
«عرق سرد»
آخرین ساخته سهیل بیرقی هم بیاغراق یکی از مهمترین نقشآفرینیهای باران کوثری در کل کارنامهاش خواهد بود. نقشی که برای آن کلی وزن کم کرد و تکنیکهای فوتسال و بازی با توپ را فرا گرفت. او حالا در «عرق سرد» کاپیتان تیم فوتسال بانوان است که بهواسطه لجبازی همسرش و عدم صدور اجازه خروج، نمیتواند تیم را در مسابقه فینال همراهی کند. کوثری بهخوبی احساسات متناقض و زودگذر کاراکتر را باهمه تنشها و هیستریهای زنانهاش به تصویر کشیده. معذب بودنش در کنار همسر، صمیمیت دوستداشتنیاش باهم تیمی، جدیتش در دادگاه و خشونتش در زمین وقتیکه پا به توپ میشود همگی بهاندازهاند اما آس فیلم و آس کارنامه کاری باران کوثری در آن سیلی جانانهای است که در خیابان بهصورت همسرش میکوباند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0