ماهان شبکه ایرانیان

برکات و نعمت های الهی

یادآوری نعمت زمینه ای برای شکر نعمت است و اصرار خدای سبحان بر این امر برای آن است که انسان در سعادت باقی بماند؛ زیرا انسانی که به یاد نعمت خدا نبوده و متذکر ولی نعمت خود نباشد نعمت را در راه باطل صرف می کند در نتیجه سعادت خود را از دست می دهد.

برکات و نعمت های الهی

یادآوری نعمت زمینه ای برای شکر نعمت است و اصرار خدای سبحان بر این امر برای آن است که انسان در سعادت باقی بماند؛ زیرا انسانی که به یاد نعمت خدا نبوده و متذکر ولی نعمت خود نباشد نعمت را در راه باطل صرف می کند در نتیجه سعادت خود را از دست می دهد.

1-ترغیب به شکر و تحذیر از کفران نعمت

یادآوری نعمت های مادی و معنوی برای ترغیب به شکر و تحذیر از کفران، حدوثا و بقاء، از سنت های الهی است که توسط پیامبران صلی الله علیه و آله اعمال می شود؛ نظیر آنچه حضرت هود به قوم خود، یعنی عاد فرمود: «وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْکرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»[1] و مانند آنچه حضرت صالح به قوم خود، یعنی ثمود فرمود: « وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکمْ فِی الأرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتًا فَاذْکرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ»[2]و شبیه آنچه حضرت موسی علیه السلام به قوم خود، یعنی بنی اسرائیل فرمود: «وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ جَعَلَ فِیکمْ أَنْبِیاءَ وَجَعَلَکمْ مُلُوکا وَآتَاکمْ مَا لَمْ یؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ»[3] بنابراین، آنچه در قرآن کریم امده است در سلسله تذکره های انبیای سلف است. سنت تحویل ناپذیر الهی این است که اگر ملتی ناسپاسی کرد خطر تبدیل نعمت به نقمت به عنوان تهویل و تخویف خدایی عامل هشدار دهنده ای خواهد بود.

در نظر اولیای الهی که همواره نعمت او را در حجاب نقمت و جمال او را در پوشش جلال مشاهده می کنند و مهر او را در متن قهر می یابند، سراسر رخدادهای جهان نعمت است و عنوان (نعمتی ) قید احترازی در برابر نقمت نیست. این گروه در ضراء همانند سرّاء به یاد خدایند و در بلا چون ولا به یاد اویند؛ زیرا گنج او را در عین رنج می یابند.

یادآوری نعمت زمینه ای برای شکر نعمت است و اصرار خدای سبحان بر این امر برای آن است که انسان در سعادت باقی بماند؛ زیرا انسانی که به یاد نعمت خدا نبوده و متذکر ولی نعمت خود نباشد نعمت را در راه باطل صرف می کند در نتیجه سعادت خود را از دست می دهد.

توضیح

توضیح این که، خدای سبحان هم طبع اولی انسان را (که غیر از فطرت است ) به او تفهیم می کند و هم سنت خود را گوشزد می کند؛ درباره طبع اولی انسان می فرماید: طبیعت انسان بر سوء استفاده است؛ هم نعمت ها را کرامتی برای خویش می پندارد:«فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ»[4] و هم نعمت سبب سرکشی و روگردانی او می شود:«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الإنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ[5]

درباره سنت ثابت خود نیز می فرماید: هر کس از نعمت الهی سوء استفاده کند، خدا نعمت را تغییر می دهد؛ «ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[6] و این سنتی است که بر صراط مستقیم است: «رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»[7] و هیچ تخلف و تحویل و تبدلی نمی پذیرد: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلا»[8]و نعمتی که خدا آن را گرفت احدی قادر بر اعطای آن نیست: «وَمَا یمْسِک فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ».[9]

به هر تقدیر، خدای سبحان برای این که انسان به کیفر عدل مبتلا نشود پیوسته با تعبیرهای گوناگون به او گوشزد می کند که به یاد نعمت حق باشید؛ گاهی با تعبیر (اذکروا) و گاهی با لفظ (اشکروا)[10] و گاهی هم می فرماید: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ»[11]روشن است که ذکر و شکر نعمت و تحدیث و بازگویی آن، چون ذکر نعمت و حدیث از آن، زمینه شکر نعمت را فراهم می کند و مقدمه ای برای بجا صرف کردن آن است.

گاهی نیز به برخی مصادیق کفران نعمت اشاره کرده، عاقبت ناسپاسی را بیان می کند؛ چنان که در سوره انفال پس از ذکر سنت تغییرناپذیر خدا: «ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[12]به عنوان نمونه ای از روگردانی و ناسپاسی نسبت به نعمت الهی، سرگذشت آل فرعون و تکذیب و ظلم آنان ذکر شده است: «کدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَکلٌّ کانُوا ظَالِمِینَ».[13]

2- عنایت ویژه به برخی نعمت ها

با این که یادآوری و ادای شکر همه نعمت ها اعم از شخصی و اجتماعی لازم است، در عین حال قرآن کریم درباره برخی نعمت ها عنایت ویژه ابراز می دارد:

الف: بزرگ ترین نعمتی که با اهمیت خاصی از آن یاد می کند و از ناسپاسی در برابر آن برحذر می دارد نعمت ولایت است؛ زیرا مطابق آیه «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی»[14]نعمت ولایت سبب اکمال دین و اتمام سایر نعمت هاست. به تعبیر استاد علامه طباطبائی (رضوان اللّه علیه)، در قرآن هر جا نعمت بدون قید آمده مراد از آن، نعمت ولایت است.[15] از این رو در ذیل آیه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»[16]از امام ششم علیه السلام رسیده است: نحن النعیم.[17]

ب: از دیگر نعمت هایی که قرآن کریم یادآوری آن را به طور ویژه گوشزد می کند نعمت پیروزی اسلام بر کفر است؛ چنان که نعمت دفع خطر یهودیان بنی النضیر را مطرح می سازد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یبْسُطُوا إِلَیکمْ أَیدِیهُمْ فَکفَّ أَیدِیهُمْ عَنْکمْ»[18]و در موردی دیگر درباره جنگ احزاب می فرماید: آن روز احدی جز خدا به کمک شما نیامد. سپاهیان فراوانی در برابر شما قرار گرفتند و تنها خداوند بود که طوفان شن و سپاه نامرئی را بر آنان مسلط کرد و همه آنها منهزم گشته، از بین رفتند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ جَاءَتْکمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَکانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا»[19]

ج: از دیگر نعمت هایی که قرآن کریم به آن اهتمام می ورزد نعمت وحدت است: «وَاذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»[20] یعنی متوجه این نعمت باشید که پیش از آمدن وحی، دشمن یکدیگر بودید و در پرتو وحی به الفت و اخوت رسیدید. نعمت وحدت مانند نعمت های مادی نیست که به حسب ظاهر دارای علل صوری باشد و انسان بتواند از راه های عادی آن را تامین کند؛ زیرا تنها جمع شدن انسان ها در یک مجمع و گروه، وحدت آفرین نیست، بلکه باید قلب ها و اراده ها متحد شود و گرنه با جمعیتی که امیرمؤ منان علی علیه السلام درباره آنان می فرماید: ایها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهوائهم[21]نمی توان انقلابی را به پیش برد. نیل به مقصد هنگامی حاصل می شود که افراد جامعه هم ابدان در کنار هم باشند و هم به لحاظ آرا و قلب ها متحد باشند، و اتحاد آرا و قلب ها تنها از جانب خدای مقلب القلوب، آن هم به انسان های وارسته و اهل تقوا اعطا می شود.

د: نعمت دیگر، نعمت امنیت است؛ خدای سبحان به مسلمانان صدر اسلام می فرماید: به یاد آورید زمانی را که کم و ضعیف بودید و می ترسیدید مردم شما را بربایند، ولی خداوند به شما ماو او پناه داد؛ «وَاذْکرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ فَآوَاکمْ وَأَیدَکمْ بِنَصْرِهِ...»[22]

3- تبدیل نعمت به نقمت

گاهی بر اثر ناسپاسی، نعمت به نقمت و عذاب تبدیل می شود: «فَلا تُعْجِبْک أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»[23] و همین اندام های آدمی که از نعم الهی است به صورت سربازی از سربازان الهی علیه انسان تبه کار به کار گمارده می شود: اعضاءکم شهوده و جوارحکم جنوده[24] و به جای آنکه از جای دیگر عذابی چون صاعقه بر انسان خاطی و ناسپاس فرود آید، دست و پا و زبان و مال و فرزندش به ابزاری برای گرفتار شدن وی به عذاب مبدل می گرد و در این حال اگر مهلتی به آنان داده شود، در جهت کیفر سخت آنان خواهد بود:

«وَلا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُوا إِثْمًا[25]

از برخی آیات بر می آید که این تبدیل نعمت به نقمت، به تدریج صورت می پذیرد؛ یعنی ابتدا خدای سبحان گمراهان متمرد و پندناپذیر را در تنگنا قرار می دهد تا به سوی حق باز گردند و اگر با این امتحان، به ابتهال و تضرع رو نیاوردند و متذکر حق نشدند آنها را در فراوانی نعمت غوطه ور می سازد و چون به شادمانی کامل پرداختند ناگهان آنها را گرفته، همان نعمت فراوان، به عنوان سپاه حق، بر آنان می شورد: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیهِمْ أَبْوَابَ کلِّ شَیءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ[26]

4- لزوم اسناد همه نعمت ها به خدا

باید همه نعمت ها و توفیق ها را به خدا مستند کنیم و به شرک و مرموز مبتلا نشویم. تعبیرهایی چون خودم، زحمت کشیدم و علم آموختم یا مال اندوختم: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی[27] برای آن است که از نعم الهی و استناد آن به خدا غافلیم، در حالی که انسان با تعلیم الهی عالم می شود:«الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ... علمه البیان»[28]و به تملیک الهی مالک می گردد؛ از این رو در سیره ائمه علیهم السلام آمده است که در کنار سفره غذا دعای خاصی داشتند و در پایان می گفتند: الحمدللّه الذی اطعمنا و سقانا.[29] نیز به سجده شکر پس از ادای فریضه نماز، سفارش اکید کرده اند و بلکه آن را جبران کننده قصور نداشتن حضور قلب در نماز معرفی کرده و فرموده اند: اگر در نماز حضور قلب نداشتید با نافله آن را تدارک کنید و اگر در نافله نیز حضور نداشتید با سجده شکر آن را جبران کنید.[30]

انسان عابد نه تنها از خداوند طلبکار نیست، بلکه بدهکار او هم می شود و باید برای توفیق عبادت که خدای سبحان به او عطا فرموده سجده شکر کند، و اگر عجز انسان نبود لازم بود برای هر سجده شکری نیز سجده شکر دیگری کند؛ چنانکه در بیان نورانی امام سجادعلیه السلام آمده است: خدایا ما هرگاه تو را شکر کردیم بدهکار شدیم؛ زیرا با توفیق شکر، نعمت جدیدی به ما عطا کردی که خود نیازمند شکری دیگر است.[31]

طبع انسان به گونه ای است که با دریافت نعمت، به سوی خودخواهی گرایش می یابد و سنت الهی بر آن است که این گرایش را تصحیح کند و به او توجه دهد که هر نعمتی از سوی خداست: «وَمَا بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ”.[32]

5- برکات یاد نعمت خدا

یادآوری نعمت فواید فراوانی دارد که یکی از آنها نجات از حسد است؛ زیرا کسی که نعمت دیگران را می بیند و خود، عین آن نعمت را ندارد، ممکن است به بیماری حسد و سپس حقد و کینه و عقبه های کئود آن مبتلا گردد، ولی اگر نعمت های خداداد خود را یادآور شود که دیگران فاقد آنند چنین تذکری بسیار ناجح و سودمند خواهد بود. البته این گونه از منافع از برکات جنبی یاد نعمت خداست.

تذکره نسبت به انسان غافل سبب حدوث ذکر و نسبت به متذکر غیر غافل سبب ادامه آن می شود؛ چنان که ممکن است کسی نسبت به بعضی از مراتب نعمت متذکر باشد و نسبت به برخی از نعمت های مستور غافل باشد.

تذکر: ذکر نعمت یا ذکر منعم بما هو منعم، به ذکر فیض باز می گردد، ولی ذکر ذات با قطع نظر از نعمت یا انعام مطلب دیگری است که بعدا به آن اشارت می رود.

پی نوشت ها


[1] سوره اعراف ، آیه 69.

[2] سوره اعراف ، آیه 74.

[3] سوره مائده ، آیه 20.

[4] سوره فجر، آیه 15.

[5] سوره اسراء، آیه 83. برخلاف فطرت انسان که به سمت توحید است : (فطرت اللّه التی فطرالناس علیها) (سوره روم ، آیه 30 ). اگر انسان تنها از بعد الهی که در آیاتی مانند (ثمّ اءنشاءناه خلقا اخر) (سوره مؤ منون ، آیه 14) و (ونفخت فیه من روحی ) (سوره حجر، آیه 29) مطرح شده برخورداربود، خداخواه محض بود، اما بعد دیگر او که در آیاتی مانند (انّی خالق بشرا من طین ) (سوره ص ، آیه 71) به آن اشاره شده او را به خودخواهی می کشاند و اگر تذکر انبیای الهی نباشد آن خوی سرکش بر او مسلط می شود؛ بر خلاف فرشتگان که فقط بعد الهی دارند و هیچ گاه معصیت نمی کنند: (لایعصون اللّه ما اءمرهم ) (سوره تحریم ، آیه 6)

[6] سوره انفال ، آیه 53.

[7] سوره هود، آیه 56.

[8] سوره فاطر، آیه 43.

[9] سوره فاطر، آیه 2.

[10] سوره نحل ، آیه 114.

[11] سوره ضحى ، آیه 11.

[12] سوره انفال ، آیه 53.

[13] سوره انفال ، آیه 54.

[14] سوره مائده ، آیه 3.

[15] المیزان ، ج 5، ص 184.

[16] سوره تکاثر، آیه 8.

[17] بحار، ج 24، ص 52.

[18] سوره مائده ، آیه 11.

[19] سوره احزاب ، آیه 9.

[20] سوره آل عمران ، آیه 103.

[21] نهج البلاغه ، خطبه 29.

[22] سوره انفال ، آیه 26.

[23] سوره توبه ، آیه 55.

[24] نهج البلاغه ، خطبه 199.

[25] سوره آل عمران ، آیه 178.

[26] سوره انعام ، آیه 44.

[27] سوره قصص ، آیه 78.

[28] سوره الرحمن ، آیات 1-4

[29] بحار، ج 63، ص 376.

[30] وسائل الشیعه ، ج 7، ص 6.

[31] بحار، ج 91، ص 146؛ (... و شکرى ایاک یفتقر الى شکر فکلما قلت لک الحمد وجب علىّ لذلک ان اقول لک الحمد(.

[32] سوره نحل ، آیه 53.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان