ماهان شبکه ایرانیان

اهمیت شناخت اسباب نزول یا شأن نزول

در اهمیت شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت: همان گونه که می دانیم قرآن، تدریجی و در مـنـاسـبت های مختلف نازل شده است بر حسب اقتضا اگرحادثه ای پیش می آمد یا مسلمانان دچار مشکلی می شدند، یک یا چند آیه و احیانایک سوره برای رفع مشکل نازل می گردید پر واضح اسـت کـه آیـات نـازل شده در هرمناسبتی، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد پس اگر ابهام یا اشـکـال ...

اسباب نزول

در اهمیت شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت: همان گونه که می دانیم قرآن، تدریجی و در مـنـاسـبت های مختلف نازل شده است بر حسب اقتضا اگرحادثه ای پیش می آمد یا مسلمانان دچار مشکلی می شدند، یک یا چند آیه و احیانایک سوره برای رفع مشکل نازل می گردید پر واضح اسـت کـه آیـات نـازل شده در هرمناسبتی، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد پس اگر ابهام یا اشـکـالـی در لـفـظ یـامعنای آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه یا پیش آمد، رفع اشکال می کرد در نـتـیـجـه برای دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به شان نزول آن رجوع کرد تا کاملاموضوع روشن شود پس شان نزول می تواند قرینه ای باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن، دلالت آیه نـاقص می ماند مثلا در مورد آیه “إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا»[1] اشکال شده است که سعی میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است، چرا به لفظ (لاجناح)[2] تعبیر شده است؟

معنای ظاهری آیه چنین است: گناهی نیست که میان آن دو کوه سعی نمایید این عبارت جواز را می رساند نه وجوب را ولی با مراجعه به شان نزول آیه روشن می شود که این عبارت برای رفع توهم گـنـاه آمـده است، زیرا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری مقرر شد که پیامبر اکرم (ص) و صحابه سال بعد برای انجام مراسم عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روز مشرکان بت های خود را از اطراف بیت و هم چنین از روی کوه صفا و مروه بردارند تـا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعی را انجام دهند پس از گذشت سه روز بت ها برگردانده شـد بـرخـی از مـسـلمانان به عللی هنوز مراسم سعی را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بت ها، چـنـیـن گمان بردند که با وجود بت ها،سعی میان صفا و مروه گناه است آیه مذکور نازل شد تا مـسلمانان از سعی خودداری نکنند، زیرا اساسا سعی از شعائر الهی است و وجود بت ها امر عارضی اسـت و بـه آن زیـان نـمـی رساند[3] لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن می شود و مساله جواز یا وجوب سعی در کار نیست، بلکه صرفا (دفع توهم منع) است یعنی با وجود بت ها منعی از انجام سعی نیست پس شناخت اسباب نزول نقش اساسی در فهم و پی بردن به معانی بسیاری از آیات ایفا می کند.[4]

راه شـناخت و پی بردن به اسباب نزول بسی دشوار است، زیرا پیشینیان در این زمینه مطلب قابل تـوجـهـی ثبت و ضبط نکرده اند، جز اندکی که کاملا چاره سازنیست شاید یکی از علل عدم ضبط دقیق این بود که خود به وضع آشنا بودند و دیگر نیازی نمی دیدند که معلومات و مشاهدات خود را بـه عنوان سند برای آینده ثبت کنند بعدها روایاتی در این زمینه فراهم شد که بیش تر دارای ضعف سند و غیر قابل اعتماد بوده و احیانا اعمال غرض در کار وجود داشته است به ویژه در دوران تاریک حکومت بنی امیه که از روی غرض ورزی، آیات بی شماری با تنظیم شان نزول های ساختگی، طبق دل خـواه تفسیر و تاویل شده است از امام احمدبن حنبل دراین باره نقل شده: (سه چیز اصل و پایه درسـتـی نـدارد: روایـاتی که درباره جنگ های صدر اسلام ثبت شده، روایاتی که درباره فتنه های آخرالزمان گفته شده و روایاتی که درباره تفسیر و تاویل قرآن آورده اند.) امام بدرالدین زرکشی از بـرخی محققین نقل می کند: (مقصود بیشترین روایات در این باره قابل اعتماد نیست، نه این که هـمـه آن هـا قـابـل اعتماد نباشند.)[5]

معروف ترین کسی که در این باره روایاتی جمع آوری کرده است، ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری (متوفای468) است که جلال الدین سیوطی (مـتـوفای911) بر او خرده گرفته و می گوید که درفراهم کردن روایات ضعیف همت گماشته، صـحیح و سقیم را به هم آمیخته وبیشتر روایات خود را از طریق کلبی از ابی صالح از ابن عباس آورده اسـت کـه جـدا واهـی و ضـعـیف است.[6]

سپس خود سیوطی در این زمینه رساله ای نـگـاشـتـه بـه نام لباب النقول (برگزیده های منقول ) که خود نیز در انتخاب روایات ازروایت های ضعیف، مصون نمانده است مثلا درباره آیه «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُک إِلا بِاللَّهِ وَلا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلا تَک فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْکرُونَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ[7] نوشته است که پیامبر(ص) آن گاه که بر سر نـعـش حمزه ایستاد و او را بدان حالت زار یافت،فرمود: (لامثلن بسبعین منهم مکانک، هر آینه با هـفـتـاد نفر از آنان (قریش) همان کنم که با تو کردند ـ بریدن گوش و بینی و پاره کردن شکم ) آن گاه جبرئیل این آیات رانازل نمود و او را از این کار منع کرد.[8]

 در حالی که سوره نحل از سـوره هـای مـکـی است سال ها پیش از جنگ احد که در مدینه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد، نازل شده است به علاوه از مقام پیامبر(ص) که تربیت شده آیین اسلام است و همواره عدل و انصاف را در زنـدگـی خـود پیش گرفته، کاملا به دور است که چنین اندیشه ناعادلانه ای را به خود راه دهـد آری آیـات فـوق در مـکه موقعی که مسلمانان موردشکنجه کفار بودند نازل شد که هرگز تجاوز نکنید و بهتر است شکیبا باشید.[9]

سبب نزول یا شان نزول. چـه فـرقی میان این دو عبارت وجود دارد؟

بیشتر مفسرین فرقی میان این دوقایل نشده اند و هر مـنـاسـبـتـی را کـه ایجاب کرده است آیه یا آیه هایی نازل شود، گاه سبب نزول و گاه شان نزول گفته اند در صورتی که میان این دو عبارت فرق است، ازاین جهت که شان نزول اعم از سبب نزول اسـت هرگاه به مناسبت جریانی درباره شخص و یا حادثه ای، خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا دربـاره فـرض احـکـام، آیه یا آیاتی نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات می گویند، مثلا مـی گـویـنـد کـه فـلان آیـه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامی این ها را شان نزول آیه می گویند اما سبب نزول، حادثه یاپیش آمدی است کـه مـتـعـاقـب آن، آیـه یا آیاتی نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد لذا سبب، اخص است و شان اعم.

تنزیل و تاویل

در اصـطلاح سلف، تنزیل بر مورد نزول گفته می شود این مورد می تواند یک واقعه خاص باشد که آن واقـعـه سبب نزول آیه شده است ولی تاویل مفهوم عامی است که از آیه برداشت می شود و قابل انـطـباق بر جریانات مشابه است در برخی تعابیر به این دو اصطلاح ظهر و بطن نیز گفته می شود کـه ظـهـر همان تنزیل و بطن همان تاویل است، زیرا ظاهر آیه همان مورد نزول را می رساند و در بـطن آیه مفهوم گسترده تری نهفته است.

فضیل بن یسار درباره حدیث معروف (مافی القرآن آیة الا ولها ظهر و بطن) که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است، از امام صادق (ع ) سؤال کرد حضرت در جـواب فـرمـود: (ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما قد مضی و منه مالم یکن، یجری کما تجری الـشمس و القمر[10] ظهر همان مورد نزول آیه است وبطن تاویل آن [که موارد قابل انطباق را شـامل می شود] برخی در گذشته اتفاق افتاده و برخی هنوز نیامده است قرآن}پیوسته زنده و جـاویـد و قابل بهره گیری است و]مانند آفتاب و ماه در جریان است) در حدیث دیگر می فرماید: (ظـهـر القرآن الذین نزل فیهم و بطنه الذین عملوا بمثل اعمالهم،[11] ظهر کسانی را در بر مـی گـیـرد کـه آیه درباره آنان نازل شده است و بطن کسانی را شامل می شود که کرداری مانند کردارآنان داشته باشند).

استفاده فقهی از شان نزول و تنزیل و تاویل

فـقها و دانش مندان اسلامی با توجه به سبب و شان نزول و ظهر و بطن آیات،قاعده ای را به دست آورده انـد و بـا تـمـسک به آن قاعده، احکام را استنباط می کنندآن قاعده عبارت است از: (العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد، اعتبار به گستردگی لفظ است، نه خصوصیت مورد) یعنی یک فـقـیه دانا و توانا باید خصوصیات مورد راکنار بگذارد و از جنبه های عمومی لفظ بهره بگیرد البته جـنبه های خصوصی برای فهم دلالت کلام مفید است، ولی انحصار را نمی رساند، زیرا احکام الهی پـیـوسـتـه هـمگانی بوده و در همه زمان ها جریان دارند اینک دو نمونه از آیات را می آوریم که در روایات، جنبه کلی آن بررسی شده و مورد استفاده قرار گرفته است:

نمونه اول: در سوره بقره چنین آمده است: “وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ[12] ایـن آیـه از آیاتی است که دارای ظهر و بطن (تنزیل و تاویل) است که با راه نـمایی امام معصوم جنبه عمومی آن روشن شده است این آیه در ظاهر با آیاتی که ایجاب می کند حـتـمـا رو بـه کـعـبه نماز بخوانیدمنافات دارد، ولی با مراجعه به شان نزول، این تنافی بر طرف می شود. شان نزول آیه چنین است: یهودیان به مسلمانان اعتراض می کردند که اگر نمازگزاردن به سوی بیت المقدس حق است، آن گونه که تا کنون عمل می شد پس تحویل آن به سوی کعبه باطل است و اگـر رو به سوی کعبه نماز خواندن حق است،پس بطلان آن چه تا کنون خوانده شده است ثابت مـی شـود خـداونـد در ایـن آیـه جواب می دهد که هر دو کار حق بوده و هست زیرا اصل نماز، یک حـقـیـقـت ثابت است ولی رو به سوی کعبه یا بیت المقدس، یک امر اعتباری محض است که برای ایجاد وحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده شده است به هر کجا که رو کنی خداهست و رو بـه خـدا ایـستاده ای پس رو به مشرق نمازگزاردن به جهت قرار داشتن کعبه (مکه) در شرق مـدیـنـه و رو به مغرب نماز خواندن به دلیل قرار داشتن بیت المقدس در غرب مدینه همگی از آن خداست و روبه خداست خداوند درتنگنای جهت خاص قرار نگرفته است: «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ». در روایـات، از ایـن آیـه استفاده دیگری نیز شده است و آن این که می توان نمازهای مستحبی را در حـالـت سـواره بـه هر سویی که در حرکت است به جای آورد[13] این بطن آیه است که با فهم معصومین (ع) بدان رهنمون شده ایم

نمونه دوم: در سوره جن می خوانیم:”وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا”[14]

مساجد، یا جـمـع مـسجد به معنای معبد و جایگاه عبادت است که معنای آیه بر این فرض چنین می شود: مـسـاجـد از آن خـداسـت و کسی را با خدانخوانید یا جمع مسجد (مصدر میمی) یعنی عبادت و پـرسـتش است، یعنی پرستش جز خدا را نشاید و در مقام عبادت کسی را با خدا نام نبرید بر هر دو فـرض، ظـاهـر آیه از شریک قرار دادن در مقام عبادت منع می کند ولی طبق روایت صحیحی که دردسـت داریـم مـعـنـای دیـگری نیز از آیه استنباط می شود که مسجد را شامل (ما یسجد به) (مـواضـع سـجـود) گرفته است گروهی از مفسرین، مانند سعیدبن جبیر و زجاج وفرا گفته اند: مـسـاجـد شـامـل مـواضع سجود (اعضای سبعه در حال سجود) نیزمی شود که این مواضع از آن خداست و خداوند آن ها را به انسان ارزانی داشته است و نباید برای دیگری به کار گرفت.[15]

از امـام مـحمد تقی (ع ) نیز همین تاویل به این صورت آمده که در مورد موضع قطع دست دزدی در حـضـور خلیفه عباسی،معتصم باللّه، سؤالی مطرح شد هر کس به فراخور حال خود سخنی گفت آن گاه امام (ع) فرمود: (از بن انگشتان ) از مدرک این فتوی از امام سؤال شد فرمود: (کف دست یـکـی از مـواضع هفت گانه در حال سجود است و از آن خداست و نباید قطع شود)[16] زیرا عقوبت سارق باید بر چیزی واقع شود که از آن خود اوست.

راه یافتن به اسباب نزول

چـون اسـباب نزول از راه نقل روایت به دست می آید و متاسفانه وقایع و حوادث در گذشته ضبط نـمـی شد، بنابراین غالب روایات منقول چندان منابع قابل اعتمادی نیستند، جز اندکی که بیش تر آن ها ضعیف السند یا متعارض و متهافت است واحدی در اسباب النزول می گوید: (جایز نباشد در اسـباب نزول آیات چیزی گفته شود، مگرآن که روایت صحیح و قابل اعتمادی در دست باشد و از کـسـانی روایت شده باشدکه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند نه آن که از روی حـدس وگـفـتـه هـای بـی اساس، سخنی گفته باشند) سپس از ابن عباس روایت می کند که پـیـامبراکرم (ص) فرمود: (از نقل حدیث بپرهیزید مگر بدان علم و شناخت صحیح داشته باشید، زیـرا هر کس بر من و قرآن دروغی ببندد، جایگاه خود را در آتش فراهم ساخته است.)

لذا سلف صـالـح از هرگونه سخن درباره قرآن خودداری می کردندمحمدبن سیرین می گوید: (از عبیده، یـکـی از سـرشناسان تابعین، درباره تفسیر آیه ای از قرآن پرسشی نمودم گفت: رفتند کسانی که مـی دانـسـتـنـد در چه جهت قرآن نازل شده است ) یعنی علم به اسباب النزول داشته اند واحدی مـی گـویـد: (در این زمان بسیارند کسانی که در این زمینه دروغ پردازی های فراوانی دارند، لذا بـرای رسـیـدن بـه حـقـایـق قـرآن باید راه احتیاط را پیمود)[17] سخن امام احمدبن حنبل درایـن باره گذشت: (ثلاثة لا اصل لها: المغازی و الفتن و التفسیر) جلال الدین سیوطی،با تمام تـوانـی کـه در این زمینه ها دارد، نتوانسته است بیش از 250 حدیث مسند،اعم از صحیح و سقیم جـمع آوری کند[18] ولی خوشبختانه در مکتب اهل بیت (ع ) روایات فراوانی است که به گونه صـحـیح از طرق ایشان به دست مارسیده است و تا به حال بیش از چهار هزار روایت در این زمینه جمع آوری شده است.[19]

منابعی که امروزه در دست داریم و برای دستیابی به اسباب نزول مورد استفاده قرار می گیرند تا حـدودی قـابـل اطمینانند مانند جامع البیان طبری، الدرالمنثورسیوطی، مجمع البیان طبرسی، تـبـیـان شـیـخ طـوسـی و علاوه برآن ها کتاب هایی نیزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسباب النزول واحدی ولباب النقول سیوطی البته در این نوشته ها صحیح و سقیم در هم آمیخته و بایستی باکمال دقت در آن ها نگریست تشخیص درست از نادرست، مخصوصا در موارد تعارض، به یکی از راه های زیر امکان دارد:

1.باید سند روایت، به ویژه آخرین کسی که روایت به او منتهی می شود مورداطمینان باشد یعنی یا معصوم باشد یا صحابی مورد اطمینان، مانند عبداللّه بن مسعود و ابی بن کعب و ابن عباس که در کار قـرآن سـررشـتـه داشـتـه و مـورد قـبول امت بوده اند و یا از تابعین عالی قدر باشد، مانند مجاهد، سـعـیـدبـن جـبـیـر وسـعـیـدبـن مـسـیـب کـه هـرگـز از خـود چـیزی نمی ساختند و انگیزه دروغ پردازی نداشته اند.

2.بایـد تواتر یا استفاضه (کثرت نقل) روایات ثابت شده باشد، گرچه با الفاظ مختلف ولی مضمونا مـتـحـد باشند و در صورت اختلاف در مضمون، قابل جمع باشند در این صورت اطمینان حاصل مـی شـود کـه خـبـر مذکور صحیح است، مانندروایاتی که درباره تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است.

3.باید روایاتی که درباره سبب نزول آیات وارد شده است، به طور قطعی اشکال را حل و ابهام را رفع کـند که این خود شاهد صدق آن حدیث خواهد بود، گرچه از لحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث روایـت صـحیح یا حسن نباشد بیشتر وقایع تاریخی از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه تاریخی به صحت یک جریانی پی می بریم و آن را می پذیریم وگرنه از راه صحت اسناد امکان پذیرش نیست در مورد آیه (نسئ) مطلب از همین قرار است.

در سـوره تـوبه آمده است: «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکفْرِ یضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کفَرُوا یحِلُّونَهُ عَامًا وَیحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُینَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ[20] نسئ [جابه جا کردن و تاخیر ماه های حرام ]فزونی در کفر [مشرکان] است که با آن، کـافـران گـم راه مـی شـونـد یک سال آن را حلال وسال دیگر آن را حرام می کنند تا به مقدار ماه هایی که خداوند حرام کرده موافق سازند [ و عدد چهار ماه به پندارشان تکمیل گردد] و به این ترتیب آن چه را خداحرام کرده، حلال گردانند اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوندگروه کافران را هدایت نمی کند.

جنگ در ماه های حرام ممنوع بود و دلیل آن، برای به وجود آمدن امنیت درمسیر رفت و آمد عرب کـه از دورتـرین نقاط جزیره برای حج در سه ماه ذوالقعده، ذوالحجه و محرم و در ماه رجب برای ادای عمره به مکه سفر می کردند، بوده است ولی زورگویان قبایل عرب هرگاه در آستانه پیروزی بـر قـبـیـله دیگر قرارمی گرفتند و احیانا یکی از ماه های حرام پیش می آمد، جای آن ماه را با ماه دیگرعوض می کردند مثلا می گفتند فعلا ماه رجب را از جای خود برمی داریم و ماه شعبان را جلو مـی آوریـم و بـا ایـن تـوجـیـه به جنگ خود ادامه می دادند و در احکام الهی و سنت جاری تصرف می کردند این شیوه ناپسند در سال نهم هجری به کلی ممنوع شد.[21] بنابراین آن چه در سبب نـزول آیـه آمده است با جملات آیه تطبیق می کند و قرائن و شواهد هم مطلب را تایید می کند و از معنای آیه هم رفع ابهام می کند، گرچه از نظر سند قوی نباشد موارد دیگر را می توان بر اساس این قاعده تبیین نمود.

حضور ناقل سبب

آیـا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟

بیش تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط کرده اند تا سند روایت از خود واقعه منقطع نباشد، وسند تا وی نیز متصل بوده باشد واحدی می گوید: (لا یحل القول فی اسباب النزول الا بالروایة و السماع ممن شاهدوا التنزیل و وقفوا علی الاسباب و بحثوا عن علمها)[22] ولی دیگران علم قطعی ناقل را به سبب نزول کافی می دانند و حـضـور او را در حـادثـه شـرط نـمـی دانـنـد حـاکـم نـیـشابوری در علم الحدیث گفته است: (اگـرصحابی ای که زمان وحی و نزول قرآن را درک کرده است بگوید: آیه کذا در حادثه کذا نازل شـد، ایـن کـلام بـه مـنـزلـه حـدیـث مـسـنـد اسـت یـعـنی حدیث، منقول از پیامبر (ص) تلقی مـی شود)[23] این قول صحیح تر به نظر می رسد، زیرا حضورناقل با فرض قاطع بودن، عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود، شرط نیست وصرفا وثاقت و درستی و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است به همین دلیل روایات منقول از ائمه اطهار (ع) درباره قرآن برای ما اطمینان بخش است و مورد پذیرش قرار می گیرد.

پی نوشت ها


[1] بقره 2: 158. 

[2] جناح معرب گناه است .

[3] ر ک : تفسیر عیاشى، ج1، ص 70.

[4] ر ک : التمهید, ج1، ص 243 به بعد

[5] البرهان، ج2، ص 156.

[6] ر ک : لباب النقول در حاشیه جلالین، ج1، ص 11.

[7] نحل 16: 128 ـ 126.

[8] ر ک : لباب النقول در حاشیه جلالین، ج1، ص 213.

[9] ر ک : التمهید, ج1، ص 253 ـ 247.

[10] الصفار, بصائر الدرجات، ص 196, حدیث 7.

[11] تفسیر عیاشى، ج1، ص 11, حدیث 4.

[12] بقره 2: 115.

[13] ر ک : وسایل الشیعة، ج3، ابواب قبله، باب 8 و 15.

[14] جن 72: 18.

[15] ر ک : تفسیر طبرسى، ج10، ص 372.

[16] وسایل الشیعه، ج18، ابواب حد السرقة، باب 4

[17] اسباب النزول، ص 4.

[18] ر ک : الاتقان، ج4، ص 257 ـ 214

[19] این روایات به وسیله جناب آقاى برهان جمع آورى شده است و در ده مجلد آماده چاپ است .

[20] توبه 9: 37.

[21] ر ک : تفسیر طبرسى، ج5، ص 29

[22] اسباب النزول، ص 4.

[23] المستدرک، ج2، ص 258 و 263 معرفة علوم الحدیث، ص 20 ـ 19.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان