ماهان شبکه ایرانیان

روزنامه‌نگار بی‌حاشیه در روزهای پرالتهاب

محمد اسماعیل حیدر علی (معروف به محمد حیدری) این جوان خراسانی که همه اندوخته‌اش قلمی روان و ذهنی روشن بود به شوق کار در مطبوعات خانواده‌اش را ترک کرد و از زادگاهش به تهران آمد

روزنامه ایران - محمد بلوری*: محمد اسماعیل حیدر  علی (معروف به محمد حیدری) این جوان خراسانی که همه اندوخته‌اش قلمی روان و ذهنی روشن بود به شوق کار در مطبوعات خانواده‌اش را ترک کرد و از زادگاهش به تهران آمد. محمد حیدری نوشتن مطلب را در دو سه نشریه کم شمارگان آغاز کرد و با وجود نوجوانی در شمار نویسندگان و خبرنگاران با سابقه آن نشریات درآمد اما تنگنای این نشریات، اجازه پیشرفتی که خواهانش بود به او نمی‌داد. در آن زمان مدیران بسیاری از روزنامه‌هایی که صبح‌ها با شمارگانی اندک منتشر می‌شدند، نه اینکه شیفته کار روزنامه‌نگاری باشند بلکه بخاطر وابستگی‌هایی به مقامات بالاتر هر یک امتیاز نشریه‌ای را گرفته بودند و با تلاش و هواداری از رجال سیاسی و شرکت در معاملات نسبتاً کلان به ثروت و موقعیت‌های خاص سیاسی و اجتماعی می‌رسیدند.
 
روزنامه‌نگار بی‌حاشیه در روزهای پرالتهاب

محمد حیدری، نوجوان خراسانی ما که همچنان سرخی حجب و حیا و پاکی شهرستانی بودن بر گونه‌هایش باقی مانده بود نمی‌خواست در چنین نشریاتی که براساس زدوبند مدیران غیر حرفه‌ای‌اش شکل گرفته بود قلم بزند تا اینکه به توصیه یکی از روزنامه‌نگاران قدیمی به روزنامه اطلاعات معرفی شد و کار مطبوعاتی‌اش را در این مؤسسه آغاز کرد. حیدری، به فعالیت در بخشی از تحریریه روزنامه اطلاعات که مربوط به تهیه و تنظیم خبرهای مربوط به شهرستان‌های کشور بود پرداخت اما روح سرکش‌اش در این تنگنا نگنجید و علاوه بر این فعالیت به‌عنوان خبرنگار اجتماعی نوشتن گزارش‌هایی را برای روزنامه آغاز کرد.

قلم روشن و کنکاش فکری او در بررسی زوایای مختلف سوژه‌های اجتماعی، سبب تهیه گزارش‌هایی شد که در جامعه تأثیرگذار بود و گاه حتی چنان دولت را به خشم می‌آورد که مأموران ساواک او را برای ادای توضیحات و انجام بازجویی به خانه شماره 10 احضار می‌کردند و پس از باز‌جویی از او تعهد می‌کرد که به اصطلاح، سربه راه باشد و خودش را به دردسر نیندازد اما روح تشنه حیدری در افشای پلشتی‌ها با این اخطارها و بازجویی‌ها مهارپذیر نبود.

به یاد دارم یکی از گزارش‌های محمد حیدری درباره واردات گوشت‌های غیر قابل مصرفی بود که از آرژانتین وارد کشور می‌شد.

گوشت‌هایی که می‌بایست برای مصرف دام یا کود برای زمین‌های کشاورزی به‌کار می‌رفت. حیدری پس از چند هفته پی‌جویی طی گزارشی فاش کرد که عامل اصلی واردات این نوع گوشت‌ها یکی از زنان با نفوذ است که پس از واردکردن به کشور در قصابی‌ها برای مصرف به مردم عرضه می‌شود. انتشار این گزارش در روزنامه اطلاعات جنجال بزرگی پدید آورد و دولت، خشمگین دستور دستگیری محمد حیدری را از طریق شهربانی کل کشور صادر کرد و سرانجام مدیران روزنامه اطلاعات ناگزیر اقدام به تکذیب مطلب کردند و محمد حیدری پس از بازجویی‌های مفصل توسط بازجویان ساواک در خانه شماره 10 و سپردن تعهد کار خبرنگاری‌اش را از سر گرفت. اما خانه شماره 10 واقع در خیابان سلطنت‌آباد (پاسداران کنونی) ساختمان با همین پلاک محل استقرار بازجویان ساواک برای احضار و بهانه‌جویی از روزنامه‌نگاران بود.
 
هر گاه نوشته‌ای در روزنامه چاپ می‌شد که خشم رژیم را برمی‌انگیخت دستور احضار و بازداشت خبرنگار و نویسنده مطلب مورد نظر را می‌داد. این خبرنگار به خانه شماره 10 احضار می‌شد و در صورت سنگین بودن جرم، او را یک راست به اوین منتقل می‌کردند. من هم طی بیست و سه سالی که در روزنامه کیهان فعالیت داشته‌ام چندین بار به خانه شماره 10 احضار شده‌ام و تحت بازجویی قرار گرفته‌ام. به‌عنوان مثال یک‌بار که از این خانه به سلول انفرادی زندان اوین منتقلم کردند، به این خاطر بود که در سفر به صحنه جنگ ظفار با تهیه گزارشی اسرار نظامی مربوط به این جنگ را در کیهان افشا کردم که داستانش مفصل است.بگذریم.

با محمد حیدری از همان آغاز فعالیتش در روزنامه اطلاعات رابطه دوستانه‌ای داشتیم تا اینکه حیدری به سردبیری عصر روزنامه اطلاعات انتخاب شد و من هم در روزنامه کیهان به‌عنوان سردبیر عصر این روزنامه مشغول کار بودم که همین تشابه شغلی سبب شد رابطه صمیمانه و تنگاتنگی با هم داشته باشیم. نحوه فعالیت‌مان در دو روزنامه به نحوی بود که هر دو ما تا ساعت یازده شب در تحریریه دو روزنامه سرگرم تهیه و تنظیم صفحات روزنامه باشیم و هرگاه درباره خبرهای رسیده برای‌مان سؤال پیش می‌آمد با هم تماس می‌گرفتیم. تا اینکه در سال 1358 هر دو ما به عضویت هیأت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران درآمدیم، در مجمع عمومی که مهرماه سال 58 برای تعیین اعضای هیأت مدیره جدید سندیکای نویسندگان و خبرنگاران برگزار شده بود، در حدود 500 خبرنگار و نویسنده عضو این سندیکا شرکت داشتند.
 
روز یکشنبه ششم آبان 58 خبر مربوط به انتخابات سندیکا در روزنامه‌ها انتشار یافت. روزنامه‌ها نوشتند... پس از انتخاب هیأت مدیره جدید سندیکا، اعضای این هیأت مدیره در انتخابات داخلی محمد اسماعیل حیدرعلی (محمد حیدری) را به‌عنوان دبیر- محمد بلوری را به‌عنوان رئیس هیأت مدیره- اسماعیل جمشیدی را به‌عنوان نایب رئیس هیأت مدیره و مسعود مهاجر را به‌عنوان خزانه دار سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات انتخاب کردند.
 
روزنامه‌نگار بی‌حاشیه در روزهای پرالتهاب 

انتخاب من به‌عنوان رئیس هیأت مدیره سندیکا و گزینش محمد حیدری به‌عنوان دبیر هیأت مدیره سبب افزایش هر چه بیشتر دوستی و الفت من و حیدری شده بود.

معمولاً هفته‌ای دو یا سه روز، بعد‌از ظهر‌ها در محل سندیکا حاضر می‌شدیم و به امور جاری سندیکا می‌پرداختیم. یادآوری کنم که هیأت مدیره جدید سندیکا خط مشی و اصول کار خود را در زمینه حفظ و حراست شغلی روزنامه‌نگاران، کوشش برای گسترش فعالیت‌های مطبوعاتی، تأمین آزادی کسب خبر و بالاخره تدوین اصولی برای جامعیت دادن به فعالیت‌های سندیکا با کمک گرفتن از قدرت جمعی کارکنان تحریریه مطبوعات تدوین کرده بود و می‌بایست در حفظ دستاوردهای ارزشمند سندیکا که طی دوره‌های گذشته نصیب‌مان شده بود کوشا باشیم.

در این سندیکا که از سال 1341 بنیان گرفته بود به طور کلی همه دست‌اندرکاران قلم چه در رادیو و تلویزیون و چه مطبوعات حضور داشتند و عضو سندیکا بودند که با حدود 500 نفر عضو سندیکا جامعیت قابل توجه قشر نویسندگان، خبرنگاران و عکاسان رسانه‌های عمومی را تشکیل می‌دادند و هرگاه جلسه‌ای عمومی یا مجمعی برای انتخابات برگزار می‌شد همه آنان بدون توجه به گرایش‌های فکری وسیاسی‌شان و تنها با هدف تحقق اهداف صنفی‌شان در این جلسات و مجمع‌ها شرکت می‌کردند و در انتخابات عمومی هم فقط رأی به انتخاب خبرنگارانی می‌دادند که در مجامع مختلف مدافع حقوق صنفی‌شان باشند و توجه به این موضوع نداشتند که انتخاب شوندگان چه نوع گرایش سیاسی دارند چون می‌دانستند آنها در هماهنگی با هم، در رسیدن به اهداف صنفی صادقانه همکاری خواهند داشت.

حضور هماهنگ و یکپارچه پانصد عضو سندیکا، قدرتی به سندیکا بخشیده که هیچ مدیر نشریه‌ای نمی‌توانست حقوق صنفی خبرنگاران را نادیده بگیرد. در سندیکا شورای داوری داشتیم که هر گاه خبرنگاری از مدیر روزنامه‌ای در مورد اخراج با ضبط حقوقش به این شورا شکایت می‌کرد مدیر آن نشریه برای حل مشورتی شکایت مورد نظر خبرنگار، در سندیکا حضور می‌یافت تا جوابگو باشد. چون بیمناک بود در صورت بی‌اعتنایی به مقررات شورا و حضور نداشتن در سندیکا با واکنش تنبیهی روبه رو شود.

از تصمیمات مهم سندیکا که پس از ماه‌ها گفت‌وگو با مقامات وزارت کار و مدیران مطبوعات اتخاذ شد، تهیه طرح طبقه‌بندی مشاغل در مطبوعات و تعیین حداقل دستمزد کارکنان بود. طرحی که از اقدامات درخشان و برجسته سندیکا به شمار می‌آمد و می‌بایست هنگام استخدام حداقل حقوق خبرنگاران را براساس این طرح تعیین کنند و رعایت طبقه‌بندی مشاغل، دستمزدهای مربوط به خبرنگاران را که در این طرح پیش‌بینی و تعیین شده رعایت کنند.

از جمله اقدامات دیگر سندیکا راه‌اندازی صندوق بیکاری بود که براساس مقررات برای خبرنگاران بیکار مقرری درنظر گرفته می‌شد و در این مورد من و شادروان حیدری به خاطر دواعتصاب تاریخی در مطبوعات که در ماه‌های پیش از پیروزی انقلاب رخ داد و صدها نفر  از کارکنان مطبوعات بیکار شدند با تلاش شبانه‌روزی ناگزیر به پرداخت مستمری به بیکارشدگان بودیم.

هنگامی که در زمان حکومت ارتشبد ازهاری اعتصاب 62 روزه مطبوعات کشور ادامه داشت، مردم ایران بی‌دریغ به یاری کارکنان اعتصابی مطبوعات پرداختند و با سیل کمک‌های خود به حسابی که در بانک ملی و حساب صندوق جاوید گشوده بودیم به دعوت سندیکای ما پاسخ مثبت دادند.
در همان زمان به دنبال اعلامیه هیأت مدیره وقت سندیکا شورایی به نام شورای عامل صندوق کمک به کارکنان اعتصابی مطبوعات تشکیل شد تا بتواند در موقع لزوم از صندوق برداشت کرده و به مطبوعاتی‌های اعتصابی کمک کند که صورتجلسه مربوط به این کمک‌های مردمی و میزان پرداختی به بیکاران مطبوعات توسط محمد حیدری و من تنظیم شد که یک سند تاریخی به شمار می‌آید. متأسفانه سال 61 پایان عمر سندیکا بود هر چند هیچ وقت حکم به انحلال آن داده نشد اما با گذشت بیش از 25 سال این سندیکا همچنان بلاتکلیف رها شده است و هنوز که هنوز است فقط من و خزانه‌دار سندیکا از سوی وزارت ارشاد مسئول شناخته می‌شویم.

پس از انقلاب و تحولات گسترده‌ در مطبوعات خبرنگاران بسیاری از کار برکنار شدند و روزنامه‌های کیهان و اطلاعات که از جمله مؤسسات مطبوعاتی عظیم در خاورمیانه به شمار می‌رفتند طی برنامه‌های تنظیم شده دراختیار مؤسسات شبه‌دولتی درآمد و درنتیجه بسیاری از روزنامه‌نگاران از جمله محمد حیدری و من ناگزیر به ترک کار شدیم.
 
 روزنامه‌نگار بی‌حاشیه در روزهای پرالتهاب

توضیح اینکه محمد حیدری با همه تجربه‌های مطبوعاتی گرانبها و چند همکار دیگرش طی برنامه‌ای با هدف خارج کردن مؤسسه عظیم اطلاعات از ید صاحب مؤسسه (خانواده مسعودی) از آن روزنامه اخراج شدند. در روزنامه کیهان هم من که محیط جدید را متناسب با رشد حرفه‌ای روزنامه نمی‌دانستم همراه با جمعی از خبرنگاران و همکاران باتجربه‌ام به طور جمعی بازخرید شدیم.

از آن روزهای پرالتهاب و همکاری با  محمد حیدری و دوستی 60 ساله با این چهره نام‌آشنای مطبوعات، خاطراتی دارم که هر یک از این خاطرات برایم گرامی و دلنشین است که در پایان مطلبم به خاطره‌ای اشاره می‌کنم.

طبق معمول یک روز بعد ازظهر دردبیرخانه سندیکا نشسته بودیم و پس از فراغت از جلسه‌ای طولانی، دوستان سرگرم گفت‌وگو با هم بودند. شادروان محمد حیدری، با یک خبرنگار جوان که گزارش‌نویسی را در نشریه‌ای شروع کرده گفت‌وگو داشت و رمز و راز گزارش‌نویسی و فوت و فن خبرنویسی را به او می‌گفت. من هم پشت میز نشسته بودم و در حال نوشتن مطلبی بودم و گفت‌وگویشان را می‌شنیدم. ضمن صحبت، خبرنگار جوان از محمد حیدری پرسید:

- آقا، شما چه سوژه‌ای را برای پیگیری پیشنهاد می‌کنید تا تهیه‌اش کنم.

مرحوم حیدری با همان لبخند شیرین‌اش گفت: من سوژه‌ای دارم که تکان‌دهنده است اگر تعقیبش کنی با چاپ آن در مجله‌تان شمارگان بزرگی به‌دست می‌آورید. خبرنگار جوان از شنیدن این مطلب شوق‌زده گفت:

- استاد حیدری حاضرم سوژه داستانی را که به من می‌دهید بخرم.

حیدری خندید و به شوخی و جدی گفت:

- مثلاً به چه قیمتی حاضری این سوژه را بخری؟

خبرنگار جوان گفت: پنجاه تومن از شما می‌خرم (50 تومان در سال 57 ارزش قابل توجهی داشت).

حیدری هم دستش را دراز کرد و گفت:

- پنجاه تومن ااا باشه قبول.

خبرنگار جوان گفت: استاد میشه خلاصه‌ای از سوژه را تعریف کنید؟

محمد حیدری گفت: حکایت یک دختر ایرانی است که یک جوان افغان عاشقش شده و این دختر را ربوده و به کابل برده و در خانه‌شان زندانی‌اش کرده، اما دختر پس از یک ماه اسارت شبانه از آن خانه فرار کرده و با پای پیاده مدت یک ماه کوه و بیابان را طی کرده، روزها در غارها و صخره‌ها پنهان شده و شب‌ها راه رفته تا خودش را به مرز ایران رسانده و از مرزبانان تقاضای کمک کرده تا به خانواده‌اش تحویل داده شود.

خبرنگار جوان که از شنیدن ماجرا شگفت‌زده شده بود شتابزده یک چک پنجاه تومانی را امضا کرده و تحویل مرحوم حیدری داد بعد قرار شد در یک دیدار جزئیات این ماجرای خواندنی را از زبان حیدری بشنود و بنویسد. من که پشت میزم گوشم به حرف‌های حیدری و خبرنگار جوان بود، این سوژه را به خاطر سپردم و همان شب شروع به نوشتن یک پاورقی هیجان‌انگیز تحت عنوان «فرار عروس ایرانی از کابل» کردم. چاپ آن در یک مجله مدت چند ماه ادامه یافت و با استقبال عجیب خوانندگان مجله روبه‌رو شد که شمارگان مجله را بالا برد.

من در حقیقت از جزئیات آنچه که مرحوم حیدری درباره دختر فراری تعریف کرده بود داستان هیجان‌انگیزی  براساس تخیل خودم تنظیم کردم و در چندین خط ادامه دادم. حیدری وقتی نخستین قسمت پاورقی‌ام را در مجله دید بهت‌زده شد و پرسید:

- بلوری تو چطور و از کی از این داستان اطلاع داشتی؟

به خنده گفتم: از آن زمان که داشتی این داستان را با خبرنگار جوان معامله می‌کردی!

غش غش شروع کرد به خنده و گفت: یکی طلب من! منتظر تلافی‌اش باش محمد عزیز!
 
رد و بدل سوژه های داستانی میان روزنامه نگاران ، آن روزها امری رایج بود و این ، تاحدی نشان دهنده روحیه تحمل و مدارای مطبوعاتی است. مرحوم حیدری هم سوژه های ابداعی خود را با دیگران در میان می گذاشت و حتی اگر کسی ، روایتی متفاوت از آن سوژه ها عرضه می کرد چندان بر نمی آشفت و این را به پای همکاری های مطبوعاتی می گذاشت.
 
*روزنامه‌نگار 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان