از همین روست که چندجانبهگرایان و بهویژه چندجانبهگرایان ایرانی سختترین روزها را سپری میکنند. سیاست بینالملل از ثبات هژمونیک فاصله گرفته و با تغییر فزاینده در توزیع قدرت بینالمللی، نظم بینالملل لیبرال-قاعدهمحور بیش از پیش ضربهپذیر میشود. در این فرآیند نهادها و قواعدی که روزگاری سخت و استوار بهنظر میرسیدند دود میشوند و هوا میروند. کشوری که 70 سال رهبری تجارت «آزاد» جهانی را بر عهده داشته و همواره سیاست خارجی قاعدهنویس-نهادگرا چراغ راهنمای کنش بینالمللی آن بوده، به ناگاه نظم را رها کرده، بهگونهای افراطی حمایتگرایی وستفالیایی را سرلوحه کنشهای بینالمللی خود قرار داده، در مذمت قواعد زیست بینالمللی و مدح فروش تسلیحات به تقریبا هر کشوری سخن میگوید. رها کردن نظم بینالمللی از سوی هژمون در ترکیب با سرعت یافتن روند انتقال قدرت، سیالیت شرایط بینالمللی را گسترش داده و تعمیق بخشیده است.
گذار از چندجانبهگرایی و سیالیت فزاینده سیاست بینالملل، سیاست خارجی ایران و نیز اروپا را با بحران پارادایمی مواجه کرده است. به بیان ساده، نظم بینالمللی قاعدهمحور و چندجانبهگرا که مبنای کنش سیاست خارجی ایران و بسیاری دیگر از کشورها در سالهای اخیر بوده بهگونهای فزاینده متزلزل میشود. این تزلزل، محیط عملیاتی جدیدی را برای کنشگری ایران و بسیاری دیگر از کشورها پدید آورده است. این محیط تئوریزه نشده، چندان شناخته شده نیست. بهشدت متغیر است و اغلب کشورها «جعبه ابزار» و نیز آمادگی روانی لازم برای کنشگری موفقیتآمیز در آن را ندارند.
اما خبر خوب شاید این باشد که اتحادیه اروپا و تا حدی چین نیز در این بحران پارادایمی به درجاتی با ایران شریکند. تجدیدنظرطلبی رادیکال آمریکا آنها را نیز به درجاتی گیج و سرگردان کرده است. مفهومپردازیهای اضطراری که این روزها سران اروپایی در مورد دوره گذار به نظم جدید ارائه میکنند و خواهش و تمنای چین برای حفظ ساختارهای چندجانبه اقتصاد سیاسی بینالملل را میتوان در همین راستا تفسیر کرد. البته هیچیک از آنان گرفتاری ایران را ندارند و شدت فشاری را که چندجانبهگراهای ایرانی با آن مواجهند، احتمالا به خوبی درک نمیکنند. تکانههای گذار از ثبات هژمونیک، برجام بهعنوان مهمترین دستاورد چندجانبهگراهای ایرانی را در آستانه نابودی قرار داده و این مصیبت در جهانی که همه سرگرم گرفتاریهای «دوره گذار»ند توجه شایسته را برنمیانگیزد. عصبانیت این روزهای چندجانبهگراهای ایرانی و تلاش آنها برای جلب توجه به فاجعه فروپاشی برجام را میتوان در همین راستا تفسیر کرد. به تدبیر اروپا و نیز چین برای گشودن روزنههای بینالمللی به روی اقتصاد سیاسی ایران احتمالا میتوان بهصورتی «کجدارومریز» امید بست، نه به آن دلیل که اروپاییها یا چینیها از اراده لازم برخوردار نیستند که سنجش دقیق آن ممکن نیست، بلکه عمدتا به آن دلیل که آنان نیز عمیقا درگیر دوره گذارند و در میدان مین سیاست بینالملل با احتیاط حداکثری رفتار میکنند. احتمالا تدبیر میکنند اما نه با کیفیتی و نه در زمانی که چندجانبهگراهای ایرانی میخواهند. «عدم قطعیتها» پایدار میمانند.