فرادید؛ وقتی که اولین بار شروع به مصاحبه با لوییزا کردم، او سه تجربۀ شبانهاش را با جزییات زیاد برایم شرح داد و این حس را به من القا کرد که اینها تنها سوابقی بودند که به حادثه در دفتر ایمی هارپ منتهی شدهاند. اما پس از آنکه در ماه مارس به تاکوما رفتم و با استیو، شوهر لوییزا که دوباره نزد او بازگشته بود، تلفنی صحبت کردم، او به من گفت که لوییزا سالها از اتفاقاتی که در طول روز برایش میافتاده هم آزار دیده است. حوادثی که در نیمه شب رخ دادند، لوییزا را بیشتر ترسانده بودند و بیشتر ماورایی به نظر میرسیدند، اما استیو میگوید که این تجربیات روزانه را دشوارتر میتوان توضیح داد.
![وقتی جن در لوییزا حلول کرد وقتی جن در لوییزا حلول کرد](/Upload/Public/Content/Images/1397/09/20/2336370194q.jpeg)
به گزارش فرادید به نقل از آتلانتیک، یکی از این اتفاقات به شنبۀ بعد از عید شکرگزاری 2014 بازمیگردد. لوییزا توصیههای کشیش کلیسای جامع سن جیمز را عملی کرده بود و تختۀ احضار روح و چند بلور شفابخش را که داشت، دور انداخته بود. او و استیون به همراه دو فرزندشان به ایالت واشنگتن بازگشته بودند، به این امید که نزدیکی به خانواده و دوستان برای لوییزا خوب باشد. آنها درگیر روزمرگی زندگی شدند، استیون در یک انبار در همان حوالی کار میکرد و لوییزا به بچهها میرسید. برای مدتی لوییزا از فکر حوادث شبانه در اورلاندو بیرون آمده بود.
در آن شنبۀ ماه نوامبر سال 2014، لوییزا ساعتها در خانۀ دوستش در تاکوما بود. او، اوایل غروب به خانه بازگشت و مدتی را در طبقۀ بالا در اتاق خوابش بود. او دوباره به پذیرایی بازگشت و صحبت کوتاهی با استیون داشت. ناگهان ساکت شد. وقتی که دوباره شروع به صحبت کرد، شخصیت تازهای از او بروز کرد. او که بطور معمول با هیجان صحبت میکند، لحنی آرام و شمرده پیدا کرد.
استیون قبلاً هم این تغییرات را در حدود یک دههای که لوییزا را میشناسد، مشاهده کرده بود، اما هیچ وقت آنها در خاطرش نمانده بودند. وقتی که بروز این علائم را دید، تبلتش را برداشت و شروع به فیلمبرداری کرد.
این فیلم تاریک است و کیفیت صدایش پایین است. دوربین مستقیم به سمت لوییزا گرفته شده است و ویدیو حدود 20 دقیقه طول میکشد. لوییزا در جایی از این فیلم به استیون میگوید: "شما انسانها درک خودتان را از زمان دارید. من کلی وقت دارم. من تا ابد وقت دارم. " و سپس صدای لوییزا به زمزمهای بریده بریده تغییر میکند. او میگوید: "من زنتو میخوام. نه فقط بدنش، بلکه روحش را. " وقتی صحبت میکند سرش را به اطراف تکان میدهد، اول تند و به تدریج کندتر.
در میانۀ ویدیو، لوییزا به طرف استیون خم میشود و ساکن میشود، در حالی که صورتش تنها چند سانتیمتر با استیون فاصله دارد و به او میگوید: "خدا نمیتواند او را نجات دهد. میفهمی؟ او مال من است. " بعد از مدتی سکوت سنگین ناگهان خم میشود و چهرهاش دچار یک سری تغییرات میگردد.
وقتی که این ویدیو را تماشا میکردم، درک کردن آنچه که میدیدم برایم دشوار بود. سکوتهای طولانی و خالی، به آماتوری بودن و اصیل بودن ویدیو شهادت میدادند؛ این احساس به من دست نداد که ویدیو جعل شده است. تنها نتیجهای توانستم با قطعیت به آن برسم این بود که دوربین لوییزا را در نوعی حالت گسستگی نشان میدهد که در آن هویتی که از او بروز میکند، باور دارد که غیربشر است.
وقتی که استیون این حالات را میدید، احتمال داد که علائم اختلال روانی باشند. لوییزا هم قطعاً به نوبۀ خود سختی میکشید: علاوه بر این حوادث غیرقابل توضیح، او از اختلال اضطراب پس از تروما رنج میبرد و همچنین سابقۀ سوءمصرف الکل نیز داشت. اما استیون وقتی که شاهد اتفاق افتادن امور غریبه به همراه بروز حالات لوییزا شد، نظرش را تغییر داد؛ مثلاً روشن شدن ناگهانی وسائل الکترونیکی یا روشن شدن لامپهایی که مطمئن است کار نمیکردند. او میگوید که چیزهایی را که از زمان آشناییش با لوییزا شاهد بوده، "واقعیت را پریشان میکنند."
ویونا گرکه، که در دانشگاه ایالتی واشنگتن دوست صمیمی لوییزا بود، به دیدن چیزهایی مشابه به این شهادت میدهد. شبی که در خانۀ گرکه به همراه دوستی دیگر وقت میگذراندند، لوییزا شخصیتی پیدا کرد که دوستانش نمیشناختند. این هویت ظهوریافته، به آنها گفت که شیطانی است که قصد آسیب زدن به لوییزا را دارد. گرکه میگوید: "حالت چهرهاش اصلاً شبیه به لوییزا نبود. من را خیلی بد ترساند." گرکه که نگران خود و لوییزا شده بود به زور دوست خود را روی زمین خواباند و در نهایت موفق شد که او را آرام کند. او آن شب تختش را به لوییزا داد و خودش روی کاناپه خوابید.
در یک روز معتدل بارانی در اواخر مارس، برنامه گذاشتم تا لوییزا را در کلیسای کاتولیکی سن استیفن شهید در رنتون واشنگتن ببینم. یکشنبه بود و مردم برای مراسم ساعت 8 و نیم از مدتها قبل به کلیسا سرازیر شده بودند. در یکی از ردیفهای آخر صندلیای یافتم و منتظر لوییزا شدم.
در میانۀ مراسم، کشیده شدن دستی را روی شانهام احساس کردم. لوییزا بود. دیر رسیده بود و با بچۀ سومش که دختری 1 ساله بود، از راهرو به خطبهها گوش میداد.
چند دقیقه بعد، بیرون زدم تا به آنها ملحق شوم. لوییزا کالسکۀ بچه را عقب و جلو میکرد و چشمانش به محراب قفل شده بود. او به من گفت که کلیساهای کاتولیک از کودکی برایش منبع آرامش بودهاند. اگرچه این کلیسایی نیست که معمولاً به آن میرود، اما خوب پدر اد وایت، را که کشیش کلیساست، خوب میشناخت.
بعد از اتفاقی که در دفتر مشاور ترک اعتیاد به الکل در سال 2016 برایش افتاد، متقاعد شده بود که موجودی شریر او را در اختیار گرفته و شروع به گشتن به دنبال یک جنگیر کاتولیک کرد. زنی که در اینترنت با او آشنا شده بود، به لوییزا توصیه کرد که با وایت تماس بگیرد. او اگرچه جنگیر رسمی قلمرو مذهبی سیاتل نیست، اما در این زمینه تجربه دارد و از طریق دعا به مردم کمک میکند تا بر انواع دشواریهای روحانی فائق آیند.
وایت در اولین جلسهای با لوییزا، او را تشویق کرد تا مشکلاتی را که تجربه میکند توضیح دهد. او سپس چند دقیقهای بیرون رفت و سپس در حالی که شال صورتیای را که کشیشان هنگام گوش دادن به اعتراف و جنگیری میاندازند، به گردن انداخته بود، برگشت. در این هنگام، جلسه بیشتر شکل یک مراسم مسیحی ساختارمند را گرفت.
در این مراسم پاکسازی، وایت اغلب از شخصی که به او مراجعه کرده میخواهد که ارواح شریر را دور کند. اما وقتی که تکهای کاغذ را که دعاهای دور کردن ارواح خبیثه رویش نوشته شده بود به لوییزا داد تا بخواند، لوییزا قفل کرد. او که در خواندن واژگان پیش رویش دچار مشکل شده بود، شروع به ناله و سپس عق زدن کرد. لحظاتی بعد حرفهایش از حنجرهاش بیرون میآمدند.
بالاتنهاش دچار حرکات نامعمول میشد و گردنش به زاویهها غیرطبیعی میگردید. وایت به خاطر دارد که در ظاهر به نظر میرسید، لوییزا درد میکشد. او میگوید: "به نظرم ارادی یا نقش بازی کردن نمیرسید. " یک جا، وقتی که وایت با صدای بلند دعا میخواند، لوییزا ناگهان خندهای هیستریک سر دارد.
پس از جلسۀ اول، وایت به فکر اجرای ساز و کار تشخیص برای جنگیری افتاد. او از لوییزا برای جلسۀ دوم دعوت کرد، که راحتتر برگزار شد. آن دعا صحبت کردند و دعا خواندند و لوییزا بدون مشکل دعاهای دور کردن ارواح خبیثه را خواند. وایت میگوید: "چون دیدم که از کاری که دارم میکنم، پیشرفت حاصل شده، فکر کردم که شاید بتوان به این فکر کرد که به یک جنگیر نیاز است. " در نهایت، از آنجایی که لوییزا به درمان دعایی پاسخ داده بود، وایت به این نتیجه رسید که مورد لوییزا از نوع فشار شیطانی است، نه تسخیرشدگی. او نیازی به جنگیری ندارد.
.
پس از مراسم، با لوییزا در خانهاش در لوییزا به صحبت نشستم. این خانه ده دقیقه از پوگت ساوند فاصله دارد که بیشتر زندگیش و زجرهایش مربوط به آنجاست.
پدر و مادر لوییزا وقتی که سه ساله بود از هم جدا شدند. مادرش در نهایت دوباره ازدواج کرد و با لوییزا و برادر کوچکترش در فایف، یک شهر کوچک در شرق تاکوما، ساکن شدند. لوییزا در کودکی و نوجوانی مورد سوءاستفاده بود: او توسط یک عضو خانواده مورد آزار قرار میگرفت، که باعث شده تا در تمام عمر استرس پستتراماتیک همراهش باشد. او هنوز در رابطه با آن تجربیات کابوس میبیند. او میگوید: "مثل این است که دوباره به آنجا برگشتهام. سی سال قبل و همه چی دوباره شروع شده است؛ و بعد از خواب بیدار میشوم، به خود میگویم، حالم خوب است، آنجا نیستم."، اما این خوابها سرشار از همان حسی بیدفاع بودن است که کودکی او را احاطه کرده بود و آن را با در جهنم بودن مقایسه میکند.
در حین صحبتهایمان، بچه در بغل لوییزا به خواب رفت. لوییزا با دست دیگرش، دستی به چشمانش کشید. تا به امروز، برخی محرکهای خاص، از جمله برخی از سبکهای موسیقی و غذا، او را دچار طوفان خشم یا ناامیدی میکنند. او میگوید که مواد غذایی با مارک "همبرگر هلپر" هم همیشه برای او یادآور آزار و اذیتهای دوران کودکی و نوجوانی است. او فکر میکند که متجاوز به او قدری پیش یا بعد از آزار او از این مارک خوراکی استفاده کرده است.
برخی از کودکانی که چنین تجربیات دردناکی را از سر گذراندهاند، یک مکانیزم مقابلهای ایجاد میکنند که خود را به تجربهای خارج از جسمی وادار میکنند. وقتی که بزرگتر میشوند، این ابزار روانی بدل به اختلالی میشود که به شکلی غیرقابل پیشبینی بروز میکند. روبرتو لوییز فرناندز، استاد روانپزشکی دانشگاه کلمبیا که گسستگی هویتی را مطالعه میکند، میگوید: "اختلالات گسستگی با سوءاستفادههای مختلف در دوران کودکی، ارتباط تنگاتنگی دارند." به گفتۀ لوییز فرناندز، در برخی کشورها، از جمله ایالات متحده، وجود سوءاستفاده و آزار جسمی و جنسی در میان افراد مبتلا به اختلال گسستگی به شدت قابل مشاهده است.
از چندین روانپزشک در این رابطه پرسیدم که آیا مورد لوییزا را میتوان نوعی اختلال گسستگی (از نوع اختلال گسستگی هویتی یا زیرشاخهای که با اختلال استرس پس از تروما مرتبط است) دانست و این موضوع را میتوان توضیح پزشکی متقاعدکنندهای برای وضعیتش دانست؟ اما ایمی هارپ، درمانگر سابق لوییزا، زیاد در این باره مطمئن نیست. او میگوید: "من تروماهای زیادی دیدهایم که به شکلهای بسیار مختلفی بروز میکنند، اما مورد لوییزا شدیدترین موردی است که تا به حال دیدهایم. " او در نهایت صحنههایی که لوییزا بروز میدهد را مبهم میداند؛ "ممکن است تروما باشد، ممکن است چیز دیگری باشد. "
![وقتی جن در لوییزا حلول کرد وقتی جن در لوییزا حلول کرد](/Upload/Public/Content/Images/1397/09/20/2336370460p.jpeg)
جفری لیبرمن، رییس بخش روانپزشکی دانشگاه کلمبیا، به من گفت که اگر بررسیای بر روی جمعیت خواستار جنگیری انجام شود، بخش اعظم آنها به احتمال زیاد دچار یک بیماری روانی شناخته شده هستند، و اختلال گسست هویتی در "صدر این بیماریها" قرار خواهد داشت. اما لیبرمن همچنین تایید میکند که درصد کوچکی از این موارد، ممکن است طبیعیت روحانی داشته باشند. در طول دوران حرفهایش، او با مواردی روبرو شده که "با فرمولهای فیزیولوژی انسان یا قوانین طبیعی قابل توضیح نبودهاند. "
در آخرین ویرایش "دستورالعمل تشخیصی و آماری اختلالات روانی"، که به نام DSM-5 شناخته میشود، به نظر این جنبۀ همچنان اعجاب انگیز تحت روانشناسی آنورمال طبقهبندی شده است: در این دستورالعمل "شکل تسخیری" زیرشاخهای از اختلال گسست هویتی در نظر گرفته شده و گوشزد میکند که "عمدۀ حالات تسخیرشدگی در اقصی نقاط جهان" یک بخش پذیرفته شده در آیینهای روحانی هستند؛ نظیر خلسهها، آیینهای شامانی و یا سخنگویی به زبانهای غریبه. این کتاب نمیگوید که تسخیرشدگی یک پدیدۀ قابل اثبات از لحاظ علمی است، بلکه تصریح میکند که اغلب مردم جهان، این تجربیات غیرمعمول ذهنی و این رفتارها را در قالب یک چارچوب روحانی تفسیر میکنند. لوییس فرناندز، که عضو کمیتهای که این تغییر را اعمال کرده، است توضیح میدهد که روانپزشکی غربی از دیرباز در همسازی با سنتهای روحانی شایع ناموفق بودهاند. به گفتۀ او، "جوامعی وجود دارند که در آن ماوراالطبیعه یک رویداد روزمره است. این در واقع جوامع مدرن غربی هستند که یک خط پررنگ میان تجربیاتی که روحانی یا ماورای طبیعه قلمداد میشوند و تجربیات مادی جهان روزمره کشیدهاند. "
اگر زیاد در این چارچوبهای روحانی و روانشناختی دقیق شوید، این خطکشیها شروع به کمرنگ شدن میکنند. اگر کسی در ورطۀ هویتی دیگر بیافتد که خود را یک شیطان معرفی میکند که قصدش تخریب روح است، چه کسی میتواند بگوید که غیر از این است؟ روانپزشکی تنها به ما مدلهایی دادهاند که از طریقشان بتوانیم این علائم را بفهمیم. هیچ آزمون آزمایشگاهیای نمیتواند منبع پزشکی این نوع شکستگیهای ذهنی را دقیقاً به ما نشان دهد. به یک معنا، خودهای سایهوار و مبهمی که در ما بروز میکنند و آن را حالات گسست هویتی مینامیم با شیاطینی که جنگیرهای کاتولیک به باور خود فراری میدهند، چندان با هم فرق ندارند: هر دو نیروهای غیرجسمیای هستند که عاملیت و قصدی مبهم دارند و در یک شخصیت مستمر گسستگی ایجاد میکنند و تا ابد از اثبات گریزانند.
هرگز اختلال گسست هویتی در لوییزا تشخیص داده نشده است؛ و همیشه ایمانی عمیق به کلیسای کاتولیک داشته است. وقتی که با او ملاقات کردم، امیدوار بود که به زودی قراری تازه با پدر وایت بگذارد. او همچنین از این میگفت که احتمالاً ارتباطش را با ایمی هارپ، از سرخواهد گرفت. او از سال گذشته مراجعه به ایمی هارپ را متوقف کرد، اما ظاهراً رابطهای قوی و اطمینانبخش با هم داشتهاند. من نمیدانستم که او باید کدام راه را برای درمان در پیش بگیرد. آیا اصلاً درمانی وجود دارد؟ او به نظر در بین مسیرهای ایمان و روانشناسی مردد بود و قدم در هر دو مسیر گذاشته بود که ظاهراً با هم موازیند و هیچوقت به هم نمیرسند.
حدود یک ماه بعد از اینکه با لوییزا دیدار کردم، استیون با من تماس گرفت و گفت که لوییزا دچار حادثۀ تازهای شده است. چون که چندین سال از آخرین باری که شاهد یکی از این صحنههای گسستگی در او بوده میگذرد، استیون ابتدا فکر کرده بود که تشنج کرده، و تصمیم داشت که آمبولانس خبر کند. اما در حالی که استیون نظارهگر ماجرا بود، یک هویت دیگر در لوییزا حلول کرد و او را با ضمیر سوم شخص خطاب میکرد و جانش را تهدید میکرد. این صحنه تنها چند دقیقه طول کشید، اما استیون را تکان داد. او میگوید: "وقتی شاهدش هستید، به نظر میرسد که قرار است تا ابد ادامه پیدا کند. "
هر چه که در حال متحول کردن لوییزا بود، ظاهراً هنوز کارش تمام نشده است. وقتی که فردایش به او پیام دادم تا حالش را بپرسم، گفت که سعی میکند به خوبی با این موضوع کنار بیاید. گفت که آن روز صبح، یک قرار دیگر با پدر وایت گذاشته است.
*نویسندۀ این گزارش مایک ماریانی است.
بخوانید: