هرچه تابستان به عنوان جشن فیلمهای پرخرج، گرانقیمت و پرسروصدا شناخته میشود، پاییز فصل اکران آثار کمخرج، محجور و هنری سینما است. اگرچه قبلا فیلمهای عامهپسند پاییز را برایتان فهرست کردیم، اما راستش وقتی این فصل از راه میرسد، سینمادوستان بیشتر از هرچیزی منتظر هستند تا ببینید چه فیلمهایی به عنوان بزرگان فصل جوایز شناخته میشوند. بنابراین در این فهرست 33تا از مورد انتظارترین فیلمهای این فصل را در یک مکان جمع کردهایم. فیلمهایی که از درامهای باپرستیژ شروع میشوند و تا مستندهای بحثبرانگیز و فیلمهای تازهی کارگردانان سرشناس ادامه دارند.
The Light Between Oceans
درک ساینفرانس علاقهی بسیاری به ساختن درامهایی دارد که در به تصویر کشیدن دشواری طاقتفرسای حفظ رابطههای عاشقانه رودربایستی نمیکنند. بالاخره از کارگردان «ولنتاین غمگین» (Blue Valentine) بیشتر از این انتظار نمیرود. ساینفرانس برای فیلم جدیدش سراغ اقتباس از روی رمانی به همین نام رفته است و علایق و مهارتهایش را به دوران بعد از جنگ جهانی اول منتقل کرده است تا رابطهی نفسگیر و دردناک یک زوج دیگر را به تصویر بکشد. مایکل فاسبندر در این فیلم نقش نگهدارندهی یک فانوس دریایی را برعهده دارد که عاشق کاراکتر آلیشیا ویکاندر میشود. بازیگری که به تازگی از دریافت اولین جایزهی اسکارش فارق شده است. خلاصه اینکه این زوج فوقالعاده با هم ازدواج میکنند و فاسبندر همسرش را برای زندگی در جزیرهای که در آن کار و زندگی میکند میبرد. بعد از مدتی این دو برای بچهدار شدن تلاش میکنند، اما در حالی که تلاشهایشان نتیجه نمیدهد، با قایقِ مرد مُردهای و نوزاد زندهاش روبهرو میشوند و تصمیم میگیرند نوزاد را به عنوان بچهی خودشان جا بزنند. چه کسی میتواند جلوی آنها را بگیرد؟ خب، معلوم میشود همهی مردم! از قرار معلوم همینطوری که فیلم به سوی نقاط اوجِ خردکنندهاش قدم برمیدارد، ساینفرانس بیشتر به درون رومانس دردناک این دو وارد میشود و این یعنی ظاهرا باید خودمان را برای اشک ریختن آماده کنیم.
Yoga Hosers
کوین اسمیت بازگشته است و او همینطوری دارد به دور شدن از کمدیهای پرحرف و سطح پایینی که زمانی برندش را براساس آنها معرفی کرده بود ادامه میدهد. آخرین فیلم اسمیت که در سینماها اکران شد، کمدی ترسناک «عاج» (Tusk) بود که در سال 2014 اکران شد و با نقدهای خیلی بدی روبهرو شد. اما او که بعد از این ماجرا واهمهای به خودش راه نداد، برای ساخت فیلم بعدیاش بازگشته که دومین قسمت از سهگانهی «شمال حقیقی» است. با این تفاوت که این بار او با بازیگران جوانتری کار میکند. ماجرا دور و اطراف دو نوجوان عاشق و دیوانهی یوگا (با بازی لیلی رُز دپ و دختر خودِ اسمیت، هارلی کویین (!)) جریان دارد که هر دو کارمند سوپرمارکت هستند. داستان از جایی دنده عوض میکند که یک روز ناگهان از وسط گسل کانادا هیولاهای کوچکی به شکل سوسیسهای آلمانی به زمین حمله میکنند. «دیوانگان یوگا» بعد از نمایش در جشنوارهی ساندنس مورد استقبال بسیار ضعیف منتقدان قرار گرفت. بنابراین به نظر میرسد فقط طرفداران سرسخت اسمیت تاریخ اکران آن را در تقویمهایشان علامت خواهند زد.
White Girl
اولین ساختهی الیزابت وود در مقام نویسنده و کارگردان دربارهی دانشجویی به نام لیا است که در دو هفتهی پایانی تعطیلات تابستان یک دوست جدید اما خطرناک پیدا میکند: یک قاچاقچی مواد مخدر پورتوریکویی به اسم بلو. لیا به بلو کمک میکند تا جنسهایش را به دوستانِ سفیدش بفروشد و این دو حسابی خوش میگذرانند. تا اینکه بلو جلوی چشمانِ لیا توسط پلیس دستگیر میشود و او میماند و هزاران دلار از کوکایینهای بلو. حالا لیا با یک انتخاب روبهرو میشود: او باید بین استفاده کردن جنسها یا فروختن آنها برای آزادی بلو تصمیمگیری کند. «دختر سفید» برای اولین بار در جریان جشنوارهی ساندنس امسال بود که به نمایش درآمد و به سرعت توسط نتفلیکس و کمپانی فیلمرایز خریداری شد. فیلم که با تغییرات زیادی براساس یک داستان واقعی ساخته شده، ظاهرا خیلی مورد توجه منتقدان قرار گرفته است و بسیاری آن را با صفاتی مثل «شوکهکننده» توصیف کردهاند.
Max Rose
شاید تنهاترین و بزرگترین دلیلی که باعث میشود این فیلم به یکی از موردانتظارترین فیلمهای هفتههای آینده تبدیل شود، این است که جری لوییس، کمدین افسانهای سینما بعد از 20 سال دوری از سینما، در یک نقش اصلی جلوی دوربین رفته است. لوییس نقش مکس را بازی میکند. یک نوازندهی بازنشستهی موسیقی جاز که همسرش، اوا (کلر بلوم) در 65 سالگی به تازگی مرده است. داستان از جایی شروع میشود که مکس یادداشت صمیمانهای از طرف مردی که در سال 1959 برای اوا نوشته بود پیدا میکند. از همین رو او دربارهی قدرت ازدواجش که در تمام این سالها به آن ایمان داشته شک میکند و جهت یافتن سرنخی برای پردهبرداری از هویت نویسندهی یادداشت دست به جستجو میزند. اولین بار در جشنوارهی فیلم کن 2013 بود که نسخهی اولیهی «مکس رُز» به نمایش درآمد، اما دنیل نوآ، کارگردان فیلم بیش از 2 سال را به پروسهی تدوین دوبارهی فیلم اختصاص داد. نسخهی تدوینشدهی فیلم برای اولین بار در ماه آوریل در موزهی هنرهای مدرن نمایش داده شد. فیلم توسط کمپانی پادلادین پخش خواهد شد. همان تهیهکنندهی مستقلی که فیلم ترسناک «دختری در شب تنها به خانه میرود» (A Girl Walks Home Alone At Night) را در سال 2014 عرضه کرده بود.
Klown Forever
فیلم کمدی دانمارکی «کلون» که براساس سریال مشهوری به همین نام است در سال 2010 با استقبال گستردهای مواجه شد. بسیاری از منتقدان جنس کمدی فیلم را مورمورکننده و معذبکننده توصیف کرده بودند که توانایی خاصی در شوخی با خط قرمزها دارد. خب، حالا پنج سال بعد از اینکه ماجراهای عجیب و غریبِ فرانک و کسپر که بر پردهی سینماها به نمایش درآمد، این دو باز دوباره با کارگردان فیلم قبلی، میکل نورگارد همراه شدهاند. با این تفاوت که این بار به جای عیاشی و ولگردیهای این دو در جنگلهای دورافتادهی دانمارک، بچهها خودشان را در سفری به سوی لس آنجلس پیدا میکنند و در راه با چهرههای آشنایی هم دیدار میکنند. باید صبر کرد و دید این گروه سهنفره این بار قرار است این کاراکترها را مجبور به انجام چه کارهای دیوانهواری کنند.
London Road
یک سال بعد از اینکه فیلم «جادهی لندن» در جشنوارهی تورنتو به نمایش درآمد، به نظر میرسد کمکم باید برای اکران این فیلم در بازار امریکا آماده شویم. ساختهی جدید روفوس نوریس، کارگردان «شکسته» (Broken) از سوی منتقدان به عنوان تریلری دربارهی یک قاتل سریالی معرفی شده که تاکنون نمونهاش را ندیدهاید. تمامیاش هم به خاطر این است که فیلم براساس یک تئاتر موزیکال اقتباس شده است. نکتهی جالب این تئاتر این است که نویسنده مصاحبههایش با مسئولان دنبالکنندهی پروندهی این قاتل سریالی را به شکل شعر و آواز تدوین کرده بوده و بازیگران هم میبایست آنها را با دقت اجرا میکردند. حالا نوریس هم برای این اقتباس از همان بازیگران تئاتر استفاده کرده است که توانایی آواز خواندن داشتهاند و سناریو را از حفظ بودهاند. اما او برای اینکه سرمایهی فیلم را جور کند و ما را رسما مجبور به تماشای این فیلم عجیب کند، تام هاردی و اولیویا کولمن را نیز جذب کرده است. توصیف صحنههای جرم در این فیلم به صورت آواز از آن چیزهای عجیبی است که حقیقا شگفتزدهتان میکند.
Other People
کریس کلی، نویسندهی برنامهی تلویزیونی مشهور «شنبه شب زنده» با این فیلم وارد دنیای ساخت فیلمهای بلند میشود. فیلمی که اکثر منتقدانی که شانس دیدن آن را داشتهاند، آن را عمیقا شخصی و بهطرز غافلگیرکنندهای بامزه توصیف کردهاند. داستان فیلم دربارهی نویسندهی فیلمهای کمدی با بازی جسی پلمونز (تاد از «بریکینگ بد») است که به خانهاش در حومهی کالیفورنیا برمیگردد تا از مادر در حال مرگش مراقبت کند. کلی که خودش سناریوی «دیگران» را نوشته و آن را کارگردانی میکند، مادرش را به خاطر سرطان از دست داده است. بنابراین اگرچه خط داستانی فیلم چندان شگفتانگیز به نظر نمیرسد، اما او با استفاده از تجربیات واقعی خودش، جزییات شخصی و ظریفی را به داستان اضافه کرده که آن را بهطرز دردناکی به اثری نزدیک به مخاطب تبدیل کرده است.
Kicks
یک جفت کتانی گرانقیمت چشمانِ برندون 15 ساله را به خودش گرفته است و او هیچرقمه نمیتواند از آنها دل بکند و به هر ترتیبی که شده میخواهد آنها را به دست بیاورد، اما چیزی که جلوی راه او قرار میگیرد، یکی از قلدرهای محلهشان است. لازم به ذکر نیست که این کفش به سادگی فقط ابزاری برای آغاز سفر برندون در محلهی پایین شهری و تیره و تاریکشان است و اینگونه «ضربات» به فیلمی تبدیل میشود که ترکیبی از یک داستان بلوغ و نمایشی از زندگی شهری است. جاستین تیپینگ، به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم، از زمانی که برندهی جایزهی آکادمی دانشجویان شد زیر ذرهبین سینمادوستان قرار گرفت، اما طبق نظر منتقدان این جکینگ گیلیوری، بازیگر جوان و تازهکار فیلم در نقش برندون است که نظر همه را به خودش جلب میکند. همچنین ناگفته نماند که فیلم توسط تهیهکنندگان «موقتی 12» (Short Term 12) تهیه شده است.
Author: The JT LeRoy Story
قبل از نهم ژانویهی 2006، دنیای ادبیات فکر میکرد فردی به نام جیتی لیروی حقیقت دارد. متعاد مواد مخدری که کتابها و مقالههای متعددی از زبان او نوشته است و حتی در اظهار عمومی هم ظاهر شده بود و حرفهایش مورد الهام بسیاری قرار گرفته بود. اما در آن تاریخ بود که روزنامهی نیویورک تایمز پرده از این حقیقت برداشت که جیتی لیروی وجود خارجی ندارد. بلکه او پرسونای خیالی زن خانهدار 40 سالهای به اسم لورا آلبرت ساکن سن فرانسیسکو بوده است. حالا این مستند به داستان پشتپردهی این ماجرا میپردازد و دربارهی این صحبت میکند که چگونه یک زن خانهدار معمولی یکی از بزرگترین شایعات ادبی عصر مدرن را اجرا کرده بود. به قول خود آلبرت، ارائهی داستانهای خیالی خودش از طریق هویتی دیگر تنها راه ممکن برای بیان کردن خودش بوده است. «مولف» برای اولین بار در جشنوارهی ساندنس نمایش داده شد و نقدهای قابلقبولی هم دریافت کرد و توسط استودیوهای آمازون و ماگلونیا برای پخش خریداری شد.
Cameraperson
یک قانون پایهای اما مهم در فیلمسازی وجود دارد که میگوید: دست فیلمبردار هیچوقت نباید در تصویربرداری احساس شود. چنین چیزی دربارهی کریستن جانسون صدق میکند. فیلمبرداری که برخی از بهترین مستندهای 20 سال اخیر را ضبط کرده است. اما جانسون برای ساخت این فیلمش سراغ حرکت جالبتوجهای رفته است: او به آرشیو تصاویر استفاده نشدهای که در تمام این سالها رها شده بودند سر زده است. منظور تصاویری است که در آن میتوان حضور فیلمبردار را احساس کرد. از صحبتهای عصبیکنندهی پشت دوربین برای گرفتن یک تصویر خطرناک گرفته تا آرام کردن یک مادر حامله و وحشتزدهی تنها و عطسهای که دوربین را تکان میدهد. جانسون تمام این تصاویر را با هم تدوین کرده است و به نمایش غیرمعمول و شگفتانگیز زنی رسیده که تمام عمرش مشغول فیلمبرداری در نقاط مختلف دنیا بوده است. «فیلمبردار» در آن واحد فیلمی دربارهی معنای تصویربرداری از حقیقت هم است. مطمئنا با یکی از آثار خلاقانهی امسال طرفیم که نباید آن را از دست بدهیم.
Miss Stevens
فیلم «اتاق انتظار» (The Keeping Room) با وجود سه بازی فوقالعاده از بریت مارلین، هیلی استاینفلد و مونا اُتارو در سال 2014 به یکی از مهمترین وسترنهای زنانهی سینما تبدیل شد، اما حقیقت این است که ستارهی واقعی آن فیلم جولیا هارت، نویسندهی آن فیلم بود که موفق شده بود از طریق بازی کردن با کلیشهها و عناصر ژانر به تجربهی نفسگیری برسد. حالا هارت با پروژهای بازگشته است که کاملا برای خودش است و اولین تجربهی کارگردانیاش را ثبت میکند. فیلمی که مطالعهی شخصیتی بامزهای توصیف شده که یادآور سناریوی قبلیاش است. داستان زیبایی دربارهی غم و اندوه، فراموشی گذشتهها و پیدا کردن کمک در غیرمنتظرهترین مکانها. «خانم استیونز» دربارهی معلم دبیرستان عزاداری است که همراه با گروهی از دانش آموزانش در یک مسابقهی تئاتر شرکت میکنند.
Goat
«بُز» درام روانشناسانهای دربارهی مراسمهای دردناک و وحشیانهی است که شخصیت اصلی داستان، برد لند 19 ساله باید برای ورود به انجمن برادری دانشگاه تحمل کند. برد در حالی دانشگاه را آغاز میکند که امیدوار است زندگیاش را به حالت نرمال برگرداند. این وسط، برادر بزرگترِ برد در محیط دانشگاه فرد ثابتشدهای محسوب میشود و حالا برد هم برای رسیدن به محافظت، محبوبیت و دوستی با بزرگان دانشگاه باید بیگاریها و شکنجههای فیزیکی برادرش را تحمل کند و به این ترتیب، مراسم با وعدهی تبدیل کردن آنها به مرد آغاز میشود و برای یک هفته ادامه پیدا میکند و در طول این مدت شکنجهها به حدی خستهکننده و دردناک میشوند که حس وفاداری برد به برادر بزرگترش را مورد آزمایش قرار میدهند. «بُز» برای اولین بار در جشنوارهی ساندنس نمایش داده شد و به سرعت به فیلم مورد علاقهی فستیوال تبدیل شد. منتقدان فیلم را به مطالعهی خشن اما درگیرکنندهی خشونت غیرقابلکنترل مردان توصیف کردهاند که شامل هنرنماییهای فوقالعادهای میشود.
The Lovers and the Despot
«عشاق و حاکم ظالم» براساس داستان واقعی جالب و کنجکاویبرانگیزی ساخته شده است: ماجرا دربارهی جویی یون هی، بازیگر زن زیبای کرهای و معشوقهاش شین سانک اوک، کارگردان سینما است. این دو بزرگترین زوج سلبریتی کرهی جنوبی در دههی 1950 محسوب میشدند. در دههی 70 وقتی این دو با ساختن یک سری فیلمهای موفق به بالاترین درجهی جامعهی کره رسیده بودند، چویی توسط ماموران کرهی شمالی دزدیده میشود و برای دیدار با دیکتاتور این کشور، کیم جونگ ایل به این کشور منتقل میشود. شین هم در جستجو برای یافتن چویی ربوده میشود و این دو در جریان پنج سال زندانی کشیدن، مجبور به ساختن 17 فیلم برای دیکتاور کرهی شمالی میشوند که از قضا سینمادوست تشریف داشتند و نهایتا با به دست آوردن اعتماد او فرار میکنند. نکتهی جالب این مستند استفاده از منابع آرشیوی است که تاکنون مخفی بوده است. مثل صدای ضبط شدهی خودِ جونگ ایل که ایدهی داستانی فیلمش را توضیح میدهد. برخی منتقدان فیلم را ترکیب درگیرکنندهای از عناصر نوآر، کمدی سیاه و رومانس توصیف کردهاند.
Sand Storm
«طوفان شن» داستان برخورد مدرنیته و سنت و پیچیدگیهایی است که این موضوع برای زن جوانی که در روستایی در جنوب فلسطین زندگی میکند به همراه میآورد. جالیا میزبان جشن عجیبی است. عجیب از این نظر که او دارد شوهرش را به عقد زن جوانتر دیگری در میآورد و این در حالی است که باید خوار و خفت این کار را هم در وجودش مخفی کند و به زبان نیاورد. این وسط، لیلا، دخترش با موضوع دیگری درگیر است. رابطهی عاشقانهی مخفی او با یک پسر توسط مادرش فاش شده است. جالیا باور دارد که دنیا خشن و ظالم است و بهترین راه برای زنده ماندن این است که سرت را پایین بیاندازی و توجه کسی را به خودت جلب نکنی و فقط در درون خودت با محدودیتهای زندگی سنتی مبارزه کنی. اما لیلا اعتقاد دارد که فقط کافی است آرزوی چیزی را بکنی تا بتوانی به آن برسی. همینطوری که داستان جلو میرود، هر دو در نبردهای شخصیشان با شکست روبهرو میشوند و اعتقاداتشان در هم میشکند. بعد از نمایش فیلم در جشنوارهی ساندنس، بسیاری از منتقدان «طوفان شن» را به خاطر نگاه کردن به دنیای اطراف کاراکترها از چشمانداز آنها و پرداختن دقیق به منطق و باورهایشان ستایش کردند و از این گفتند که اگرچه لیلا پروتاگونیست اصلی فیلم است، اما فیلم طرف او را نمیگیرد و به پرسپکییوهای مختلف اجازهی اعلام حضور میدهد.
My Blind Brother
کمدی دوستداشتنی «برادر نابینای من» به کارگردانی سوفی گودهارت، ایدهی داستانی غیرمعمولی دارد: چه میشد اگر برادر نابینای شما که از قضا خیلی محبوب و پرطرفدار است، یک فرد نفرتانگیز باشد؟ بیل برادر بزرگتر رابی است. رابی همان برادر نابینایی است که شاید در ظاهر آدم باحالی به نظر برسد، اما در خفا مرد نفرتانگیزی است. بیل وقتی به این موضوع پی میبرد که بعد از معرفی کردن دوستش به رابی، متوجه میشود که هر دو عاشق یک دختر یکسان شدهاند. منتقدان خیلی از شیمی طبیعی و کمیک بین این سه نفر تعریف کردهاند و از این گفتهاند که فیلم با اینکه کمدی بسیار مضحکی است، اما آنقدر احساس هم دارد که باورکردنی باقی بماند. ظاهرا با یکی از گنجهای مخفی فصل پاییز طرفیم.
American Honey
«عزیز امریکایی»، فیلم جادهای اندریا آرنولد یکی از مورد انتظارترین فیلمهای 2016 بود که ناامیدکننده ظاهر نشد و علاوهبر اینکه در جشنوارهی فیلم کن امسال مورد استقبال قرار گرفت، بلکه جایزهی ویژهی هیئت داوران را هم برنده شد. فیلم دربارهی استار است. دختری نوجوانی از یک خانوادهی مشکلدار که این روزها از خانه فرار کرده و همراه با گروهی در مناطق غربمیانهی امریکا از این خانه به آن خانه میروند و اشتراک مجله میفروشند و شبها را به پارتی گرفتن و قانونشکنی و خوشگذرانی سپری میکنند. خیلی زود استار با پسری به اسم جیک که یکی از رهبران گروه هم است رابطهی عاشقانهای را شروع میکند و در حالی که کارشان وارد یک سری پیچ و خمهای خطرناک میشود، استار به جای پیدا کردن شغل امنتری، به ماندن در گروه ادامه میدهد. منتقدان «عزیز امریکایی» را نگاه جذابی به نوجوانان قانونشکن توصیف کردهاند که بعضیوقتها حس مستندهایی دربارهی نوجوانانی را که چیزی برای از دست دادن ندارند به خود میگیرد.
The Birth of a Nation
«تولد یک ملت» به کارگردانی نیت پارکر، یکی از درجهیکترین و مهمترین اکرانهای مستقل فصل پاییز است. این فیلم در حالی وارد سینماها میشود که دوتا از بزرگترین جایزههای جشنوارهی فیلم ساندنس را برنده شده و یکی از شانسهای اصلی مراسم اسکار امسال شناخته میشود. «تولد یک ملت» پروژهی شخصی پارکرِ نویسنده/کارگردان/بازیگر محسوب میشود. او آنقدر برای ساختن این فیلم هیجانزده بود که برای هرچه زودتر تمام کردن آن، به همهی پیشنهادهای بازیاش جواب رد میداد. «تولد یک ملت» به نات ترنر میپردازد. یک واعظ مذهبی و بردهی آزاد شده که صاحب ثروتمدنش به نات پیشنهاد میکند تا با موعظه کردن بردههای نامطیعش را به کار راضی کند. اما بعد از مدتی نات دیگر قادر به تحمل ظلمهایی که به او و همقطارانش میشود نیست و تبدیل به رهبر ارتشی از بردگان و سیاهپوستها علیه سفیدهای ستمگر در ویرجینیای سال 1831 میشود.
Voyage of Time
«سفر زمان» اولین تجربهی ترنس مالیک در حوزهی مستندسازی و فیلم مورد انتظاری است که دههها است که در مرحلهی تولید به سر میبرد. مالیک در این فیلم نگاهی به تاریخ کیهان میکند که تمام زمان را در برمیگیرد. یعنی ما از زمان بیگ بنگ شروع میکنیم و از آغاز حیات بشر عبور میکنیم و تا زمان نابودی هستی پیش میرویم. در ابتدا شایعه شده بود که فیلم برای جشنوارهی کن امسال آمده میشود، اما این اتفاق نیافتاد. «سفر زمان» در دو قالب پخش میشود: اولی یک نسخهی آیمکس 40 دقیقهای است که توسط برد پیت روایت میشود و دومی یک نسخهی بلند است که راویاش کیت بلانشت است. از «سفر زمان» به عنوان مستندی یاد میکنند که کاملکنندهی «درخت زندگی» (Tree of Life) است و حالوهوای عرفانی/اتمسفریک آن فیلم را دارد. ریشههای «سفر زمان» به پروژهای موسوم به «کیو» (Q) برمیگردد که مالیک برای اولین بار در دههی 70 به پارامونت پیشنهاد داد و یک میلیون دلار هم به عنوان سرمایه جذب کرد، اما هیچوقت آن را نساخت.
Newtown
«نیوتاون» که در جریان تقریبا سه سال فیلمبرداری شده است، دربارهی عواقب بعد از یکی از مرگبارترین حوادث تیراندازی تاریخ ایالات متحده است؛ تیراندازی مدرسهی ابتدایی سندی هوک در سال 2012 که در آن 20 دانش آموز و 6 تن از اعضای مدرسه جان خودشان را از دست دادند. حالا در این مستند کیم اسنایدر در مقام کارگردان پروسهی ترسناک مواجهی والدین این دانش آموزان با این تراژدی باورنکردنی را به تصویر میکشد و از طرفی دیگر تلنگری هم به سیاستمداران و قانوننویسانی میزند که در در مواجه با اپدیمی خشونت مسلحانه در امریکا هیچ قدمی بر نمیدارند. «نیوتاون» به این موضوع میپردازد که سیستم سیاسی امریکا هیچ اهمیتی به غم و اندوه یک جامعه نمیدهد. منتقدان فیلم را یادآوری خوبی برای رویدادی میدانند که باید همهچیز را تغییر میداد، اما هیچچیزی را تغییر نداد.
Tower
«تاور» یکی دیگر از مستندهای مهم امسال است که به رویداد مرگبار دیگری در تاریخ امریکا میپردازد. ماجرا به اول آگوست 1966 مربوط میشود. زمانی که یک تکتیرانداز با آسانسور به بالاترین طبقهی دانشگاه تگزاس تاور رفت، شروع به تیراندازی کرد و تمام محیط دانشگاه را برای 96 دقیقه به گروگان گرفت. وقتی درنهایت صدای تیراندازیها قطع شد، 16 نفر جانشان را از دست داده بودند و بیش از 30 نفر هم زخمی شده بودند. از آنجایی که از زمان وقوع این اتفاق سالها میگذرد، بسیاری از جزییات و نکات آن فراموش شده است، اما کیت میتلند در مستند هوشمندانهاش اتفاقات آن روز را با استفاده از خاطرات دقیق بازماندگان و انیمیشنهای روتواسکوپ مرور و بازسازی کرده است. فیلم بعد از نمایش در جشنوارهی ساندنس به عنوان یکی از مهمترین آثار سینمایی سال نام گرفت.
Desierto
یکی از فیلمهایی که راستی راستی باید برای اکرانش گوش به زنگ باشیم. چرا؟ خب، «صحرا» ساختهی پسر آلفونسو کوآرون و به تهیهکنندگی خودش است که بعد از «جاذبه» (Gravity) و گشت و گذار در فضا، این بار سراغ داستانی در بیابانهای بیآب و علف مکزیک رفتهاند. «صحرا» تریلری است که داستانش در مرز امریکا و مکزیک جریان دارد. گائل گارسیا برنال نقش مردی را برعهده دارد که میخواهد گروهی از مهاجران غیرقانونی را از مرز عبور دهد. اما در همین حین سروکلهی مردی به اسم سم با بازی آدمبد همیشگی ما، جفری دین مورگان پیدا میشود. تکتیراندازی که با خودش عهد کرده نگذارد هیچکدام از آنها قدم به شهرهای امریکایی بگذارند. این از آن تریلرهایی است که هم از تصاویر وسیع خیرهکنندهی صحرا بهره میبرد و هم از وحشت گرفتار شدن در موقعیت تنگی که زندگیات را طلب میکند.
Christine
ربکا هال در این فیلم قرار است هنرنمایی تمام عمرش را به نمایش بگذارد و با توجه به عمق و تلاشی که تاکنون صرف کار کرده است، این ادعا اصلا چیز کمی نیست. داستان «کریستین» برداشتی از زندگی تراژیک و مرگ تراژیکترِ کریستین چاباک، گویندهی خبر فلوریدا است که سال 1974 جلوی دوربین زنده خودکشی کرد. نکتهی جالب ماجرا این است که جشنوارهی فیلم ساندنس امسال میزبان دو فیلم براساس زندگی کریستین چاباک بود که اولی همین درام است و دومی مستندی به اسم Kate Plays Christine. خبر خوب این است که به گفتهی کسانی که این دو فیلم را دیدهاند، این دو فیلم به ندرت از روی دست یکدیگر نگاه میکنند و در عوض نگاه منحصربهفردی به زنی میاندازند که عمیقا مورد سوءبرداشت قرار گرفته است. همچنین منتقدان دربارهی ربکا هال هم گفتهاند که او کاملا در نقشاش غرق میشود و بازی درخشانی را ارائه میدهد.
Certain Women
فیلم داستان سه زن در مونتانای عصر حاضر است که در زندگیشان دچار گرفتاریهایی میشوند. کلی رایشارد با آخرین فیلمش تریلر پارانویدی «حرکات شبانه» (Night Moves) از استایل کاری همیشگیاش دور شد. اگرچه فیلم مورد قبول منتقدان واقع شد، اما رایشارد قرار است به قلمرویای که با آن آشناتر است برگردد. «زنان خاص» اقتباسی از مجموعه داستانهای کوتاهی از مِیل ملوی است. لورا دِرن نقش وکیلی را بازی میکند که در محیط کار مورد جنسیتگرایی همکارانش قرار میگیرد. میشل ویلیامز زن خانهدار، همسر و مادری است که در ارتباط برقرار کردن با شوهرش مشکل دارد و کریستین استوارت هم وکیل جوانی است که در جای دورافتادهای به بزرگسالان درس میدهد و با کارگر مرزعهای دوست میشود. داستانهای این سه نفر اگرچه در فضاهای وسیع شمال غربی امریکا جریان دارد، اما تقلاهای شخصیشان به هم نزدیک است. با وجود این گروه بازیگران قوی، انتظار داشته باشید تا «زنان خاص» روحتان را به چنگ بگیرد.
In the Valley of Violence
اگر فیلم جدید آنتون فوکوآ، «هفت دلاور» (The Magnificent Seven) برای دیدن ایتن هاوک در ژانر وسترن نیازتان را برطرف نمیکند، خب، «در درهی خشونت» یک وسترن ترسناک مستقل دیگر است که در آن هاوک نقش پاول را بازی میکند. یک هفتتیرکشِ بیگانه و مرموز که ورود او و سگش به یک شهر تگزاسی به اسم دنتون، ساکنان محلی آنجا را ناآرام میکند. ماجرا از این قرار است که ساکنان این شهر آدمهای معمولی نیستند و اصلا این شهر، یک شهر معمولی نیست. اگرچه دنتون زمانی برو بیایی داشته، اما امروزه متروکه است و توسط گروهی از آدمهای پریشان حال و دربوداغان کنترل میشود که رییسشان گیلی است. درگیری پاول و گیلی به عواقب خشونتباری میانجامد که خیلی زود کل شهر را به انتقامجویی و کشت و کشتار میکشاند. اگر با صحرا و سگها حال میکنید، شاید باید حواستان به زمان پخش این فیلم باشد.
The Handmaiden
پارک چان ووک با قدرت تمام بازمیگردد. این کارگردان صاحب سبک کرهای بعد از فیلم جنایی «استوکر» (Stoker)، اولین اثر انگلیسی زبانش که در گیشهی امریکا شکست خورد، به وطنش بازگشته تا باز دوباره طعم واقعی سینمایش را به دوستدارانش هدیه کند. او این بار در قالب «خدمتکار» همان تجربهای را میخواهد ارائه بدهد که با «پیرپسر» (Oldboy) به آن مشهور شد. این را منتقدانی میگویند که «خدمتکار» را تماشا کردهاند و برای ما تعریف کردهاند که این فیلم تمام دیوانهبازیهای این کارگردان را یک جا جمع کرده است. از صحنههای شکنجه و پلانهای بدون کات خیرهکننده گرفته تا یک اختاپوس لعنتی. پارک برای این فیلم سراغ رمان Fingersmith سارا واترز رفته است و زمان وقوع آن را با ظرافت بینظیری از انگستان ویکتوریایی به کرهی پیش از جنگ منتقل کرده است. فیلم دربارهی یک بانوی ثروتمند ژاپنی است که در یک کاخ بزرگ زندگی میکند و به تازگی زنی کرهای را به عنوان خدمتکار جدیدش استخدام کرده است. اما ماجرا از این قرار است که این زن به طور مخفیانه برای کلاهبرداری ثروت و میراث این زن نقشه ریخته است. به قول یکی از منتقدان، تمام عناصر سینمای آسیا را میتوان در «خدمتکار» پیدا کرد.
Moonlight
بعد از تریلر شگفتانگیزی که به تازگی از این فیلم منتشر شد، دیگر کمتر فیلمی وجود دارد که بیشتر از «مهتاب» برای تماشایش لحظهشماری میکنیم. دومین ساختهی بلند بری جنکینز اقتباسی از روی نمایشنامهی «پسرهای سیاه در مهتاب آبی به نظر میرسند» است. داستانی در زیرژانر بلوغ که در دههی 1980 جریان دارد و دربارهی پسر سیاهپوستی به نام چیرون از میامی است و در سه بازهی زمانی مختلف روایت میشود و شامل سه بازیگر مختلف است تا فیلم بتواند به بهترین شکل ممکن مهمترین لحظات زندگی این کاراکتر در مسیرش به درون بزرگسالی را به تصویر بکشد. وقتی برای اولین بار از سناریوی «مهتاب» رونمایی کردند، تهیهکنندگانش از آن به عنوان «نمایش رادیکال خصوصیات مردان مدرن» نام میبردند. تاکنون فیلم در جایی نمایش نداشته تا نظر منتقدان را بدانیم، اما «مهتاب» خیلی امیدارکننده به نظر میرسد.
ایوان مکگرگور در طول چند دههی اخیر بازیگر قابلاعتمادی بوده است که در کارنامهاش همکاری با کارگردانانی مثل دنی بویل، رومن پولانسکی، وودی آلن، تیم برتون و دیگران به چشم میخورد. بنابراین حضور در ردهی اول مدرسهی فیلم مطمئنا باید برای اولین تجربهی کارگردانی او به کمکش آید. این فیلم که براساس رمان فیلیپ راث است، روایتگر داستان سیمور لِووو، تاجر موفق و ستارهی سابق تیم ورزش دبیرستانش است که مرد سختکوشی اهل خانه و خانواده است و کارخانهی دستکشسازی پدرش هم به تازگی به او به ارث رسیده است. اما یک روز در سال 1968 خوششانسی امریکایی سیمور او را بیخبر رها میکند. از این کتاب که برندهی جایزهی پولیتزر هم است به عنوان یکی از داستانهای خیالی بزرگ امریکایی یاد میشود. فیلم اما بیش از یک دهه است که از این دست به آن دست میشود. تا اینکه بالاخره خبر رسید ایوان مکگرگور علاوهبر بازی در نقش اصلی، اولین فیلمش را هم کارگردانی خواهد کرد. گرگور متریال فوقالعادهای دارد و اگر بتواند آن را به همان خوبی اقتباس کند، میتواند دروازهی تازهای را در سینما به روی خودش باز کند.
The Eagle Huntress
دنیریس تارگرین و کتنیس اوردین را فراموش کنید و با آیشوپن آشنا شوید. دختر 13 سالهای ساکن غرب مغولستان که میخواهد جا پای مردان منطقهاش بگذارد و در مراسم 2 هزار سالهی شکار با عقابهای طلایی شرکت کند. آیشوپن همینطوری الکی بقیه را شگفتزده نکرده است. او به عنوان یک زن قرار است کاری را انجام دهد که در تاریخ این مراسم نمونه ندارد. در این فیلم ما با پدر و پدربزرگ او نیز همراه میشویم که سعی میکنند نحوهی تربیت و رام کردن این پرندهی باشکوه را به آیشوپن آموزش بدهند. نتیجه به فیلمی ختم شده که سنتهای باستانی و فرهنگ چادرنشینان را با بحثهای مربوط به جنسیت ترکیب میکند و برخی از خیرهکنندهترین تصاویری را که در میان مستندهای امسال خواهید دید ارائه میکند. فیلم توسط کمپانی سونی پیکچرز کلاسیکس پخش خواهد شد.
Loving
جف نیکولز امسال دو فیلم برای طرفدارانش داشت. اولی «ویژهی نیمهشب» (Midnight Special)، یک تریلر علمی-تخیلی تابستانی متفاوت بود که یاد و خاطرهی اسپیلبرگ را زنده کرد و حسابی مورد توجهی منتقدین قرار گرفت، اما دومی همین «لاوینگ» است. یک درام زندگینامهای باپرستیژ که جان میدهد برای اکران در فصل پاییز. داستان واقعی فیلم دربارهی ریچارد و میلدرید لاوینگ (با بازی جوئل اجرتون و روث نِگا) است که سالها بعد از ازدواج بیننژادیشان زندانیها و مشکلات زیادی را تحمل کردند تا در نهایت به آرامشی که میخواستند برسند. این فیلم نشان میدهد که استعداد نیکولز به یک ژانر و دوره و زمان خاص محدود نمیشود و البته اکران این فیلم پایان ایدهآلی برای ستارگانش خواهد بود: از جوئل اجرتون که سال خوبی را پشت سر گذاشته تا روث نگا که حضورش در سریال «واعظ» (Preacher) او را به مردم شناساند و این فیلم میتواند رسما نام او را سر زبانها بیاندازد.
Elle
بعد از تقریبا یک دهه که از آخرین فیلم بلند پاول ورهوفن میگذرد، به نظر میرسد او با «اِل» قرار است دوباره شگفتی سینمادوستان را برانگیزد. مخصوصا با توجه به اینکه فیلم بعد از نمایش در جشنوارهی کن با استقبال بسیار خوبی مواجه شد. داستان این کمدی دربارهی میشل است. زنی که رییس یک کمپانی بازیهای ویدیویی موفق است. ماجرا از این قرار است که او در گذشته توسط کسی مورد حمله قرار گرفته بوده و حالا تصمیم گرفته هویت آن مرد را کشف کند. وقتی میشل بالاخره آن مرد را پیدا میکند، هر دو وارد بازی نفسگیر و کنجکاویبرانگیزی میشوند که هر لحظه ممکن است از کنترل خارج شود. فعلا که منتقدان «اِل» را اثر غیرمعمول، بامزه، شوکهکننده و اوریجینالی توصیف کردهاند و آن را دستاورد جدیدی برای این فیلمساز دانستهاند.
Manchester by the Sea
کنت لونرگان بعد از اولین تجربهی کارگردانیاش در سال 2000 با «میتونی رو من حساب کنی» (You Can Count on Me)، با فیلم بعدیاش، «مارگارت» (Margaret) به مشکل بزرگی برخورد. نه به خاطر اینکه فیلم بد بود، بلکه به خاطر اینکه فیلم به دلیل دعواهای حقوقی او و کمپانی فاکس سرچلایت 6 سال دیر به نمایش درآمد. خب، حالا این نمایشنامهنویس که توانایی نادری در نوشتن برای سینما نیز دارد، با «منچستر در کنار دریا» بازگشته است. اما به نظر میرسد او این بار قرار است سروصدای زیادی را با «منچستر» راه بیاندازد. چون وقتی فیلم در جشنوارهی ساندنس به نمایش درآمد، چنان آتشبازیای راه انداخت که خیلی به درد تبلیغات فیلم فصل جوایز خواهد خورد. داستان قوی فیلم دربارهی عمویی (کیسی افلک) است که بعد از سالها به خانه بازگردد تا از پسر برادرش که مرده است نگهداری کند.
Nocturnal Animals
تام فورد با ساخت «یک مرد مجرد» (A Single Man)، یکی از شگفتانگیزترین تجربههای اول کارگردانی دههی گذشته را ثبت کرد. در طول هفت سالی که از اکران آن فیلم میگذرد، باید ببینم فارغ از داستان تاریخی فیلم اول که آن را اینقدر هیجانانگیز کرده بود، این بار او در زمان حاضر چه چیزی برای عرضه دارد. او برای دومین کارش سراغ دنیای ادبیات رفته و رمان سال 1993 آستین رایت را برای اقتباس انتخاب کرده است. داستان دربارهی صاحب یک گالری هنری (ایمی آدامز) است که رمان شوهر سابقش ذهن او را تسخیر میکند و این داستان خشونتبار را به عنوان یک تهدید مخفیانه نسبت به خودش برداشت میکند. با وجود جیک جیلنهال و ایمی آدامز در صدر گروه بازیگران «حیوانات شبرو»، فیلم رسما پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به یکی از آثار مهم این فصل را دارد.
Lion
آخرین فیلم این فهرست فیلمی است که از آن به عنوان یکی از بزرگترین شانسهای فصل جوایز یاد میکنند. اولین چیزی که باید دربارهی «شیر» بدانید این است که کارگردانش همان کسی است که روی مینیسریال فکانداز «بر فراز دریاچه» (Top of the Lake) کار کرده است که تاحدودی با حالوهوای داستان واقعی سارو برایرلی نزدیک است. سارو کسی است که در پنج سالگی در قطار گم میشود و هزاران کیلومتر از محل تولد و خانوادهاش در هند دور میشود. سارو حالا باید به تنهایی راه و روش زنده ماندن را یاد بگیرد. تا اینکه یک زوج استرالیایی او را به فرزندی قبول میکنند و سارو را با خود به کشور خودشان میبرند. بیست و پنج سال بعد، سارو با استفاده از یک سری خاطرات مبهم، عزم راسخ و تکنولوژیای به اسم «نقشهی گوگل» تصمیم میگیرد خانوادهی گمشدهاش را پیدا کند. از «شیر» به عنوان درام خانوادگی جدی و الهامبخشی یاد کردهاند که به خوبی با فرهنگ دیجیتال ترکیب شده است و با وجود بازیگرانی مثل دیو پاتال، نیکول کیدمن و رونی مارا، مطمئنا از آن فیلمهایی است نباید چشم از آن برداریم.
شما بیشتر از همه منتظر کدامیک از فیلمهای بالا هستید؟