صبح نو: شورشها و جنبشها و انقلابات اجتماعی جایی است که اراده انسانی ظهور و بروز میکند. فرانسه که مهد جنبشهای گوناگونی بهویژه در دوره مدرن بوده است، از این قاعده مستثنا نیست؛ لذا یک دانشآموخته انسانشناسی احتمالاً بسیار خوب بتواند درباره جنبش اخیر فرانسویها موسوم به «جلیقهزرد» تحلیل ارائه دهد. بهویژه آنکه تجربه زیسته دانشگاهی در کشور فرانسه داشته باشد. به همین دلیل به سراغ حسین میرزایی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و فارغالتحصیل دکترای انسانشناسی و مطالعات فرهنگی از دانشگاه «اکس مارسی» فرانسه رفتیم و موضوع اعتراضات اخیر فرانسه را به بحث گذاشتیم.
با توجه به رویکردهای تئوریک و تجربه زیسته خودتان در فرانسه به این سؤال پاسخ بفرمایید؛ تیپ اعتراضی در فرانسه بسیار برجسته است. شما این تیپ را چطور دیدهاید و در این تحولات چه نقشی داشته است؟
یک انسانشناس باید حواسش به ریشهها باشد. من یک سری پژوهشها درباره ساختار خانواده در فرانسه انجام میدادم و کتاب و منابع خوبی در دست داشتم. یکی از بنیانهای اصلی حیات اجتماعی خانواده است. این تظاهرات و پدیدههایی که در جامعه دارید، یک ریشه را در خانواده میتوانید پیدا کنید.
من انقلاب فرانسه را که مطالعه میکردم، دیدم خویشاوندی در فرانسه از یک سیستم برابری برخوردار است. بهعنوان نمونه در مسأله ارث، تمام فرزندان بهصورت مساوی ارث میبرند؛ فارغ از جنسیت و سن و.... این موضوع برای قبل از انقلاب فرانسه است. اما شما این سیستم را در انگلیس نمیبینید. انگلیس در گذشته یک سیستم نابرابر داشته است.
به این معنا که در آنجا بچه بزرگتر بیشتر ارث میبرد. نابرابری آنجا خودش را از بدو تولد بیشتر نشان میداده است و از طریق خانواده نهادینه میشده است. آلمان هم یکچیزی شبیه به همین است؛ اما متفاوتتر و حتی قویتر و سنگینتر است. به همین دلیل است که نازیسم در فرانسه خیلی پا نمیگیرد که معادل همان جبهه ملی و لوپن است. اما در آلمان سریع رشد میکند. در فرانسه فرزند بزرگتر را «aîné» و فرزند کوچکتر را «cadet» مینامند که این نامها در معنایشان آن مفهوم بزرگتری و کوچکتری را ندارند. انقلاب فرانسه هم که شعارش را بر اساس برابری و برادری و آزادی میگذارد نشان میدهد این برابری ریشه داشته است و یکدفعه شعار نشده است.
اینکه در فرانسه نابرابری شدت بگیرد، جامعه فرانسه را بدون واکنش نمیگذارد. فرانسه یک ملت انقلابی است که انقلابی مانده است. وجه انتقادگرایانهاش نسبت به نابرابری همیشه فعال بوده است.
با اینکه الآن ساختار خانوادهاش به هم ریخته است و آن خانواده سنتی نیست که ارزشها در آن رعایت شود، اما ارزشهای پایه باقیماندهاند. در زمانی که من دانشجو بودم کمتر روزی بود که به خیابان بروید و تجمعهای کوچک در مقابل پدیدههای خرد نبینید. سندیکاها هم خیلی وقتها به این اعتراضات سراسری کمک میکنند.
خیلی در طول سال اعتراض و اعتصاب بهویژه در حوزه حملونقل وجود دارد و این اعتراضات از نابرابری است که جامعه فرانسه آن را تحمل نمیکند.
درباره مقوله خانواده که فرمودید، خب فرانسه یکی از مهدهای مسائل جنسی است، هم مهد فمینیسم است و هم مهد اقلیتهای جنسی. آیا اینها نسبتی با این وقایع اخیر دارند و میتوان همبستگیای میان آنها و اعتراضات دید؟
اگر پایه اصلی را نابرابری در نظر بگیرید، این نابرابری همیشه حساسیتبرانگیز بوده است. مثلاً در سال2013 یکچیزی که به نظر ما خیلی ساده میآمد در مسائل نابرابری جنسی وجود داشت.
اینکه اگر شما وارد یک سازمانی میشدید در برگههایی که پر میکردید نوشته شده بود خانم، آقا و دوشیزه (موسیو، مادام و مادمازل). شما باید تعیین کنید که ازدواج کردید یا نه. البته این برای مردها وجود نداشت. یعنی اگر خانم 80ساله هم ازدواج نکرده بود باید مینوشت دوشیزهام. این یک نابرابری جنسیتی بود که در ساختار سازمانی فرانسه وجود داشت.
در سال2013 این فشارها اینقدر زیاد شد و یک تظاهرات وسیعی در آن زمان اتفاق افتاد و فرمها به خانم و آقا تغییر کرد و دوشیزه حذف شد. این یک گام به جلو برای از بین بردن نابرابری بود.
در جنبشهای اخیر بهطور مشخص مسأله جنسیت نیست؛ اما این اعتراضات مصادف شد با 24نوامبر (روز منع خشونت علیه زنان) که بخش زیادی از فعالان جتماعی فمینیست با هشتگ «ما همگی» تجمعی راهانداختند و حدود 125هزار امضا جمع کردند که بتوانند راهپیمایی داشته باشند و بیانیه دادند.
این هم بهعنوان یک نابرابری در جامعه فرانسه مطرح است. خشونت علیه زنان یک مسأله جدی است. تقریباً نیمی از جمعیت فرانسه زنان هستند. طبق آمار فرانسه از هر سه زن یکی در طول عمرش مورد خشونت و سوءرفتار قرار گرفته است. به همین دلیل این جنبش هم با جنبش اقتصادی در اعتراض به نابرابری است.