زن در گذشته
زن در حجاز
اعراب جاهلیت، دختران را از ترس اسیری و فقر زنده به گور می نمودند. قرآن کریم این عمل زشت آنان را چنین مذمت نموده است:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کظِیمٌ * یتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یمْسِکهُ عَلی هُونٍ أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یحْکمُونَ.[1]
هرگاه یکى از آنها را به دختر بشارت دهند، صورتش سیاه مىشود و به شدت خشمگین مىگردد و به خاطر آن بشارت بد از قبیله خود متوارى گشته و نمىداند آیا او را با ننگ و عار نگه دارد یا در خاک پنهانش نماید چه حکم بدى است.
روزی عربی نزد حضرت رسالت صلی اللَّه علیه و آله آمد و عرض کرد: گناهی کرده ام آیا توبه دارد؟ و آنگاه گناه خود را چنین شرح داد: مسافرت بودم همسرم بچه زائید، وقتی از سفر برگشتم، گفت: مرده است، بعد از سه سال روزی دختری در خانه دیدم، گفتم: از کیست؟ زنم گفت: دختر خودمان است، همان است که سه سال پیش در سفر بودی زائیده بودم، به امانت سپردم که بزرگ شود، شاید ببینی و از قتل آن درگذری. من چیزی نگفتم. روزی او را با خود به صحرا بردم چاله ای کندم دختر را در چاله انداختم وی شیرین زبانی می کرد و من خاک می ریختم. می گفت: مگر چه کرده ام؟ ولی من توجه نمی نمودم، اکنون نمی دانم خدا مرا می بخشد یا نه! رسول خدا به شدت متأثر شدند و سیلاب اشک از چشمانش جاری شد و فرمود: از من دور شو تا شومی تو مرا نگیرد.
زن در یونان
ازدواج در یونان اجباری بود، و زن حق ارث و طلاق نداشت، او به مثابه یک کالا مورد داد و ستد قرار می گرفت. زن را با گندم و حبوبات معاوضه می نمودند، و جزء به همین اندازه ارجی به او نمی نهادند.
زن در روم
دختر از خود اراده ای نداشت و پدر حق داشت او را بفروشد و یا قرض بدهد و حتی به کرایه بسپارد. خرید و فروش دختران و به رهن سپردن آنان قبحی نداشت.
زن در استرالیا
زن چون حیوان اهلی بود و در برخی نقاط هنگام قحطی از گوشت وی استفاده می شد.
زن در هند
هندوها هنگام مردن مرد، جسد زنش را می سوزاندند، که البته اکنون نیز مطابق آئینشان می بایست چنین کنند ولی قوانین دولتی مانع آنها می شود. وقتی شعله آتش میت بلند می شد زن وظیفه داشت خود را به شعله آتش شوهر اندازد و دراز بکشد تا بدن وی در کنار شوهرش خاکستر شود و البته اگر زنی توان چنین کاری نمی داشت، می بایست سر بتراشد و از آن منطقه بیرون رود.
زن در ایران
زن حق اظهار نظر نداشت و از ارثیه محروم بود. ازدواج وی بالاجبار صورت می پذیرفت.
نکاح شغار و به اصطلاح زن به زن، بدون قرار دادن مهر، عادی بود. در قتلها وخونریزیها، زن مرغوبترین کالا برای اهداء به اولیاء مقتول بود. آن زن در منزل جدید هیچ اعتباری نداشت و چون به جای خون آمده بود، از هر نوع بدرفتاری در حقّ وی خودداری نمی کردند.
زن در جوامع کنونی غرب
هر چند به ظاهر، جوامع غربی به زن به عنوان یک انسان مستقل می نگرند، و برای او استقلال رأی، استقلال در تفکر و... قائلند اما همه اینها زیر چتر مادی بودن وی قرار گرفته است.
بنابراین دیدگاه، زن به واسطه وجود قوه ارضاء غرایز مرد در وی، یک وسیله ای است برای کامیابی و خوشگذرانی و یا ابزاری است برای دستیابی به مطامع اقتصادی.
به همین خاطر گروهی برای رسیدن به اهداف خود و سیطره ای محدود یا نامحدود بر انسان ها از زن بهره می برند و در همین مسیر و تنها به همین جهت برای وی احترامی شایان قائل هستند.
سیاستمداران، برای سیطره ملت ها از زن استفاده می کنند، و با ارضاء میل جنسی مخالفین خود، به اهداف از قبل معین شده نزدیک تر می شوند.
هیچ گاه فراموش نمی شود اسپانیا که قرن ها تحت حکومت اسلامی بود و مسیحیت با انواع حربه های نظامی و جنگ های پی در پی قادر به تسخیر آن نگردید، به یکباره زنان اروپایی را وارد کشور اسلامی اسپانیا نمودند و شیوع فساد و فحشای جنسی با دخترکان بزک کرده اروپایی موجب هدم اسلام در آن منطقه گردید و اکنون اسپانیا، با وجود آثار گسترده اسلامی باقیمانده از آن اعصار کشوری اسلامی شمرده نمی شود.
بازرگانان و تاجران برای فروش کالاهای خود از زن بهره می برند، صدای زیبای آنها در تبلیغ کالاها، چهره آراسته و بدن عریان زن در کنار اجناس و یا به عنوان خدمه فروش و یا حداقل عکس وی بر کالا موجب جلب مشتری می شود.
ساخت ترانه ها و فیلم ها، نیز شیوه ای دیگر از بهره بری از زن در تمدن غرب است.
کاباره ها، دانس ها و... میلیاردها ثروت را در یک شب نصیب ثروت اندوزان می نمایند، دولتها نیز برای کلوپها و خانه های فساد و فحشا، جواز کسب صادر می کنند و مراکز اداری هم عوارض و مالیات خاصی بر آنها وضع می نمایند.
زن نزد یهود و مسیحیت
در کتاب های یهود و مسیحیت تعابیر خشنی در مورد زن به کار رفته است که متأسفانه برخی عبارات آنها قابل توجیه نیست.
کتاب «القرآن و القصة الحدیثه» به گوشه هایی از نظرات و عقاید پیروان امروزی این دو دین، در مورد زن پرداخته است، که به دو نمونه از آنها اشاره می شود.
«المحامی» نویسنده این کتاب بخشی از «سِفر ایوب» از کتاب تورات را چنین نقل می کند:
المرئة اشد مرارة من الموت، و لا ینجو من شرّها الّا الرجل الذی یحبّه اللَّه، و کل الف رجل ینجو رجل واحد و لکن لا توجد امرئة طیبة علی وجه الا طلاق.
تلخى زن، از مرگ بدتر است و هیچ مردى جز آن کس که خداوند وى را دوست داشته باشد، از شرّ وى خلاص نمىگردد، و از هر هزار مرد، یک مرد چنین نجات نمىیابد، و البته یک زن شایسته در تمام گیتى یافت نمىشود.
و نیز به نقل از «قدیس ترتولیان» از علماء مسیحیت آورده است:
المرئة هی مدخل الشیطان الی قلب الرجل و نفسه و هی تخالف دائماً تعالیم الله و تغری الرجل علی الخروج عن دینه.[2]
زن راه عبور و ورود شیطان است، او قلب و نفس مرد است و دائماً با تعالیم الهى به مخالفت بر مىخیزد، و مرد را وادار مىکند که از دین خود دست بردارد.
زن از دیدگاه اسلام
زن از دیدگاه اسلام چون مرد موجودی دو بعدی است، و در کنار بعد جسمانی وی، و مهمتر از آن بعد روحانی او قرار گرفته است و همان گونه که مرد برای ترویج بعد روانی خود باید اندیشه کند و آن را به کار بندد، زن نیز همان طور بایستی در مسیر وارستگی روان خود تلاش نماید.
اکنون و به عنوان مقدمه بحث، به دو نمونه از دیدگاه مساوی اسلام به مرد و زن توجه کنید.
زن همانند مرد مورد خطاب خداوند قرار گرفته و به مخاطب شدن وحی الهی مزین شده است.
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاک وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاک عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ* یا مَرْیمُ اقْنُتِی لِرَبِّک وَ اسْجُدِی وَ ارْکعِی مَعَ الرَّاکعِینَ.[3]
هنگامى که فرشتگان گفتند: اى مریم خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان برترى داده است، اى مریم به شکرانه این نعمت براى پروردگارت خضوع و سجده نما و با رکوعکنندگان رکوع کن.
وَ أَوْحَینا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.[4]
ما به مادر موسى وحى کردیم که او را شیر ده و هنگامى که بر او ترسیدى وى را در دریا افکن و نترس و غمگین نباش که ما او را به تو باز مىگردانیم و او را از رسولان قرار مىدهیم.
زن نیز چون مرد موظف به انجام عبادات و واجبات است.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ.[5]
هر کس کار شایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است او را به زندگى پاکى زنده مىداریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالشان خواهیم داد.
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکنْ أَنْتَ وَ زَوْجُک الْجَنَّةَ وَ کلا مِنْها رَغَداً حَیثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونا مِنَ الظَّالِمِینَ.[6]
و گفتیم اى آدم تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمتهاى آن بخورید، ولى نزدیک این درخت نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
احترام زن در قرآن
زن محور سکون و آرامش است، چنانچه در آیه ذیل صریحاً بدان اشاره شده است.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیسْکنَ إِلَیها... .[7]
اوست خدایى که شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید.
همین مضمون در سوره روم، آیه 21 نیز آمده است.
نهایت اینکه در قرآن، «انسان» مطرح است، نه زن و نه مرد. در سوره الرحمن که عروس قرآن شمرده می شود، چنین آمده است:
الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ.[8]
خداوند رحمن قرآن را تعلیم نمود، انسان را آفرید و به او بیان آموخت.
خداوند معلم است و رحمانیت خود را تدریس می کند و بنابر اینکه هر معلمی رشته خود را تدریس می کند، سرلوحه صفات خداوند، رحمانیت اوست. او انسان را خلق نموده، مخلوق در این آیه، نه زن است و نه مرد، بلکه انسان است. خداوند به او یعنی انسان، بیان آموخته است. محور و معیار اساسی در همه جا انسان است نه چیز دیگر.
از سوی دیگر، انسان دارای دو حیث است، حیث جسمانی و حیث روحانی. بی تردید انسانیت انسان به روان اوست و روان همه انسان ها یکی است و مذکر و مؤنث ندارد، تذکیر و تأنیث از عوارض جسم است و روح مجرد که اندام ندارد مذکر و مؤنث هم ندارد.
احترام زن در روایات
در اخبار و احادیث، پیرامون شیوه صحیح معاشرت با زنان دستوراتی مهم وارد شده است که نمونه هایی از آنها را آورده ایم.
قال رسول الله صلی اللَّه علیه و آله: اخْبَرَنی اخی جَبْرائیلُ وَ لَمْ یزَلْ یوصینی بالنِّساءِ حَتَّی ظَنَنْتُ انْ لا یحِلَّ لِزَوْجِها انْ یقُولَ لَها افٍّ.[9]
برادرم جبرائیل به من خبر داد و چنان در مورد زنان، مرا سفارش کرد که گمان کردم بر شوهرش جایز نیست به وى اف بگوید.
و ایضاً عنه صلی اللَّه علیه و آله: خَیرُکمْ خَیرُکمْ لِاهْلِهِ وَ انَا خَیرُکمْ لِاهْلی.[10]
بهترین شما بهترین شما براى زنانشان است و من نسبت به شما بهترین براى همسرانم هستم.
قال علی علیه السلام: وَ انَّهُنَّ امانَةُ اللَّهِ عِنْدَکمْ فَلا تُضارُّوهُنَّ وَ لا تَعْضِلُوهُنَّ.[11]
زنان امانت خداوند نزد شما هستند، پس آنها را آزار نرسانید و بر آنها سختگیرى نکنید.
شبهات
همانطوریکه دیدیم، اسلام برای زن، ارزشی والا قائل بوده و قداستی مضاعف به وی بخشیده است. اما با این وصف دستوراتی که وجهه عملی در جزئیات شریعت داشته و در این اوامر برای زن نقش دوم در نظر گرفته اند، موجب ایجاد شبهاتی شده است. در این قسمت از مبحث، پنج شبهه از شبهات مطرح شده در جامعه را در همین مورد، برای تنویر اذهان بیان نموده و جواب خواهیم گفت.
1- قوام مرد بر زن
صریح آیات قرآن و بسیاری از روایات حکایت از قوام و برتری مرد بر زن دارد. قبل از هر چیز به دو آیه ذیل توجه کنید.
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ... .[12]
مردان سرپرست زنانند به خاطر برترىهایى که خداوند به آنها داده است و به خاطر انفاق اموال.
... وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ.[13]
و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنهاست، حقوق شایستهاى قرار داده شده است و مردان بر آنها برترى دارند و خداوند توانا و حکیم است.
اینک در پاسخ این شبهه به چند مطلب توجه کنید.
1- زن و مرد دو موجود مستقل هستند، دو مقوله از هم جدا، با مکانیسم های مختلف ظاهری و باطنی می باشند. این دو اگر با هم باشند می توانند حوائج و نیازهای دیگری و نیز خود را تأمین کنند. زن هم نیاز مرد را تأمین می نماید و هم حاجت و نیاز خود را و همین طور مرد.
هر انسانی یک دسته نیازهای فردی و اجتماعی از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، ارضاء میل جنسی، مهر و عطوفت، وجود یک تکیه گاه سالم، دفع تجاوز به حریم های وی، رفع موانع و مشکلات زندگی و... دارد.
این نیازها جز با وصلت زن و مرد به شکل متعارف برآورده نمی گردد و چنانچه بیان نمودیم، تنها حاجت و نیاز این دو، امیال جنسی نیست و لذا هیچ گاه نیاز آنان با فحشای جنسی برآورده نمی شود. چه اینکه چنین نوعی از ارضاء جنسی در واقع کوبیدن شهوت جنسی است نه ارضاء آن، زیرا آثار زیانبار روانی شهوترانی و فحشاء، مانع از ایجاد حالت سرور حاصله از ارضاء طبیعی می گردد.
به هر حال زن و مرد مکمل یکدیگرند و وجود هر کدام بدون دیگری نقصی آشکار است، چه اینکه تعادل و توازن در طبیعت به وجود هر دو نیازمند است، بداهت این نکته چنان است که کسی را یارای تشکیک در آن نیست و سؤال از اینکه چرا خداوند این دو موجود را گوناگون خلق کرده. مثل این است که پرسیده شود چرا همه عالم نبات نیست؟ و جماد و حیوان چرا خلق شده؟ و یا چرا انسان همه اش مغز نیست؟ و سایر اعضاء چرا به وجود آمده است!!
2- مطلب دوم اینکه هر واحد اجتماعی محتاج به ریاست و حکومتی است که نظم و انضباط اجتماعی بیافریند. واحد اجتماعی خرد و کلان بدون نظم، از هم پاشیده می شود. نظم نیز مرهون وحدت تصمیم گیری است.
جامعه ای که فرد واحدی بر آن حکومت نکند، جامعه ای منضبط نیست. جهان امروز را مشاهده کنید، ملت هایی که ریاست رئیسی واحد را پذیرفته اند، آرامش دارند و از نعمت امنیت برخوردارند، اما کشورهایی که چند رئیس بر آنها حکومت می کند و یا جوامعی که قدرتمندان آن برای کسب منسب به جان هم افتاده اند، جامعه ای منظم نیست و هر روز آشوبی چه در صحنه سیاست و یا اقتصاد و فرهنگ صورت می پذیرد و جامعه را دچار کشمکش فیزیکی و یا جنگ روانی می نماید.
خداوند متعال در اثبات وحدانیت خالق هستی می فرماید:
لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا... .[14]
اگر در آسمان و زمین جز «الله» خدایان دیگرى مىبود نظام جهان به هم مىخورد.
جهانی که خدای واحد داشته باشد منظم است، نظم موجود در هستی، در گردش کرات، در چرخه حیات و... حکایت از وحدت خالق می کند.
با بیان این دو مقدمه، از آنجا که خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است، حصول این نتیجه قطعی می گردد که در خانواده هم می بایست یک نفر ریاست خانواده را بر عهده بگیرد.
حال چه کسی؟ مرد یا زن؟
مکانیسم بدن زن و مرد مختلف است. خداوند متعال برای اینکه این دو بتوانند نیازهای یکدیگر را تکمیل کنند، برای هر کدام محسّناتی خلق نموده است. یکی احساسات قوی دارد چون با فرزندان در ارتباط بیشتری است، دیگری عواطفش بدان حد نیست و نسبتاً ضعیف محسوب می شود، چون با اعمال خشن و زبر، بیشتر مرتبط می باشد. به این مثال توجه کنید.
مرد و زن، کودک بیمار خود را نزد پزشک می برند، پزشک آمپول تجویز می کند. کودک بیمار که از شدت بیماری آه و ناله اش بلند بود، با دیدن آمپول، هراس بیشتری می یابد.
حال چه کنند؟ آمپول را تزریق کنند یا نه؟ مرد با قوت و قدرت، مقدمات تزریق را مهیا می کند، ولی آنچه در ته قلب زن می گذرد آن است که درمانی دیگر یافت شود و آمپول نزنند و البته در مورد درمان دیگر نیز همین ماجرا تکرار می شود.
حال صحیح است بگوییم پدر، فرزندش را دوست ندارد که چنین با صعوبت فرزند را روی تخت تزریقات و یا زیر تیغ جراح قرار می دهد؟
آیا صحیح است بگوییم مادر و تنها او، بچه را دوست دارد و رفتن خاری ضعیف را به بدن فرزند تحمل نمی کند، چه رسد به تزریق و تیغ و قیچی جراحی؟
خیر اینها هر دو بچه را دوست دارند، هر دو برای سلامتی وی تلاش می کنند. اما احساسات قوی مادری قادر نیست آه بچه را بشنود، و اکنون را می بیند و اشک های حلقه زده در چشم فرزند را. و پدر به آینده چشم دوخته است و سلامت کامل او.
البته همین احساس قوی و روح پر از عاطفه مادر است که «نه ماه» سنگینی بچه را در شکم تحمل می کند و درد زائیدن را نیز که سختی و شدت آن را جز زنان نمی دانند، برخود گوارا می بیند و دو سال بچه را در دامنش نگه می دارد. و شب ها یک پلک را به هم می نهد و با پلک دیگر نظاره گر بیداری بچه و آماده شنیدن صدای گریه اوست، تا به سینه اش بچسباند و مهر خودش را با شیر وارد جانش کند.
در سنگینی درد زایمان همان بس که در روایات آمده است، زنی که از شدت درد زایمان بمیرد با شهداء محشور می شود و لذا بهشت بر او واجب است.
قال الرضا علیه السلام: ایما امْرَئَةٍ ماتَتْ فی وِلادَتِها حَشَرَهَا اللَّهُ مَعَ الشُّهَداءِ.[15]
هر زنى در حال وضع حمل بمیرد خداوند او را با شهدا محشور مىکند.
خداوند متعال در وجود هر کدام از دو جنس مرد و زن حسناتی را آفریده است که یا در دیگری نیست و یا به شدت ضعیف است.
زن با احساسات شدید چون گل، محتاج پناهگاهی چون تیغ است که وی را از شرّ دشمنان و دغل پیشگان مصون نگه دارد، و بنیه دفاعی مرد و روح قوی وی چنین حاجتی را ارضاء می کند. وی بیشتر از زن با اجتماع درگیر است، امّا زن به واسطه احساس لطیف، بدن نحیف، ایام حمل و حیض و عفت و حیا و... همیشه قادر به حضوری چون مرد در اجتماع نیست، بر این اساس مرد، سردی و گرمی زمانه را بیشتر چشیده و در برابر مشکلات اجتماعی تاب مقاومت بیشتری دارد، از این رو در کانون خانواده ریاست به عهده او گذاشته شده است.
البته آنچه را که گفتیم اگر در کنار شیوه اعمال ریاست مرد در خانواده بر طبق روایات و احادیث قرار بدهیم، متوجه این نکته می شویم که ریاست در خانواده، یک ریاست قهری نیست، بلکه بایستی توأم با صلح و صفا و سازش باشد.
1- مرد حق ندارد خارج از وظایف چیزی را از زن بخواهد و او را به کاری اجبار نماید.
2- مرد حق تنبیه بدنی زن را ندارد که اگر چنین کند و صورت زن سرخ، کبود یا سیاه شود بایستی به ترتیب 5/ 1- 3- 6- مثقال طلا به عنوان دیه پرداخت کند و البته اگر موضع ضرب غیر صورت و چهره باشد، این ارقام نصف می گردد.
تنبیه بدنی پایین تر از سرخ شدن بدن، به طوری که رنگ پوست تغییر نکند، تنها در موارد نشوز و به صورت محدود جایز است.
قال رسول الله صلی اللَّه علیه و آله: فَای رَجُلٍ لَطَمَ امْرَئَتَهُ لَطْمَةً امَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مالِک خازنَ النّیرانِ، فَیلْطِمَهُ عَلی حَرِّ وَجْهِهِ سَبْعینَ لَطْمَةً فی نارِ جَهَنَّمَ.[16]
هر مردى همسر خود را یک سیلى بزند خداوند عز و جل به خازن آتش دستور مىدهد که هفتاد سیلى با آن گرما و حرارت در جهنم به صورتش بزند.
3- پرداخت مهریه، نفقه و... لازم است به شکل قانونی و خشک نباشد. بلکه می بایست توام با گذشت و ایثار صورت گیرد.
آیات و روایاتی که در این خصوص آمده است، گویای این قضیه است که محیط خانواده، محیط اجرای قانون خشک نیست و... .
با این بیان که ما در تفسیر آیه شریفه عرض نمودیم، در می یابیم که قوام مرد بر زن و برتری وی چیزی مطابق و مقتضای حکم عقل است و همه زنان معقول هم آن را می پذیرند و توجیهات واهی و بی اساس برخی که اصل قوام را زیر سؤال می برند و با انگشت گذاشتن به برخی مثال ها چون فعالیت زنان در بیرون منزل، تهیه نفقه از سوی آنها و غیره می خواهند حکم کلی الهی را مخدوش کنند، حکایت از جهالت و نادانی آنان نسبت به آیات و اخبار و یا عنادشان با دین می نماید و بس. البته ناگفته نماند که همیشه در سنجش بین دو چیز، بایستی معیار سنجش واحد باشد والا چنین قیاسی نامعقول است. به عنوان مثال، می شود گفت: این گوهر از آن گوهر بهتر یا بدتر است. ولی نمی توان گوهر را با آب مقایسه کرد و گفت: گوهر بهتر است یا آب؟ اینها دو مقوله از هم جدا می باشند. زن و مرد نیز چنینند. سؤال از اینکه کدام بهتر از دیگری است، سؤال بجائی نیست، اینها دو موجود مستقل و هر کدام مکمّل دیگری می باشند. و هر دو برای تکمیل هم لازمند. مرد بدون زن و نیز زن بدون مرد، عضوی ناقص بوده و چرخه طبیعت را متوقف می نماید.
2- مشورت با زنان
در برخی روایات وارد شده است که با زنان مشورت نکنید. اکنون سؤال این است که آیا این روایات، شخصیت زن را مورد نکوهش قرار نمی دهند؟
هر چند پاسخ این شبهه از لابلای مطالب گذشته به دست می آید، اما ذکر نکات ذیل در این رابطه ضروری به نظر می رسد.
می توان به این روایات از دو دیدگاه نگاه کرد و البته این دو با هم منافاتی ندارند.
اول آنکه: احساسی و عاطفی بودن زن موجب می شود که او نتواند در امور اجتماعی رأی ثابتی را ارائه دهد. مثلًا مرد می خواهد وارد یک کار حساس شود، ممکن است زن مانع و عواقب سوء احتمالی آن را در نظر بگیرد و یا ممکن است چشم به آثار دنیوی آن خیره کند و از خطرات و عواقب دردناک احتمالی آن غافل شود.
دوم آنکه: لطافت جسم و روح زن و عظمت او در پیشگاه خداوند به حدی است که اسلام نمی خواهد او وارد مسائل و مشکلات اجتماعی روزمره شود.
زن بایستی ریشه های جامعه را اصلاح کند که اگر ریشه اصلاح شود، جامعه آینده سعادتمند می شود.
و بر همین اساس زن باید همّ و غمّ خود را در تربیت اولاد بکار گیرد، فرزندانی که زنان و مردان آینده اند. بی تردید کودکان امروز، همان تربیت ها را در آینده از خود بروز می دهند که از مادر خود گرفته اند و هر آنچه که انجام می دهند غالباً اثر شیر و نیز تربیتی است که در گذشته یافته اند.
به همین خاطر، اسلام قضاوت و شهادت زن را در اموری که مربوط به زنان نیست قبول نمی کند، تا این روح لطیف وارد مسائل خشن و سخت حقوقی و کیفری نگردد و از لطافت آن کاسته نشود.
مضافاً بر آنچه گفته شد، شاید بتوان گفت، ادله عدم جواز از مشورت با زنان از برخی زنان متدین و عاقل و کاردان و مدیر و مدبّر منصرف است. و مؤید این انصراف غالبیت نبود چنین اوصافی در ظرف بیان این ادله می باشد. چه اینکه در آن اعصار، غالب زنان از فهم والایی برخوردار نبودند، ولی در اعصار بعد، زنان متدینه گاهی پا را فراتر از مردان گذشته و در مسیر اسلام تلاش های مهمی انجام داده اند و تعقل را در کنار تدین خود به اثبات رسانیده اند.
سخن را دراین مقوله با مزاحی پایان می بریم.
گویند: کسی صندوقی پر از «به» کرد تا نزد حاکم به رشوه برد و حاکم به سود او حکم کند.
زنش گفت: «به» گران است، «انجیر» ببر که ارزانتر است. مرد چنین کرد ولی از قضاء وقتی نزد حاکم رسید که برخی نزد حاکم بودند و حاکم می خواست عدالت خود را برای آنها توصیف کند. حاکم با دیدن صندوق رشوه نگاهی به اطرافیان انداخت و به خادم دستور داد انجیرها را به صورت مرد زدند، وی در زیر باران انجیر که به سر و صورتش می خورد شکر خدای به جا می آورد. به وی گفتند: چرا شکر می گویی؟ گفت: برخی می گویند حرف زن را گوش ندهید، من اطاعتش کردم و سود بردم، اگر با «به» به من می زدند سالم نمی ماندم!
3- ارث زن
... لِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ... .[17]
بهره مرد به اندازه ارثیه دو زن است.
برخلاف ایده برخی تمدنها که می گویند اموال والدین بایستی به سازمان های عام المنفعه داده شود، اسلام آن را حق طبیعی اولاد و سایر ورّاث می داند و به آنان منتقل می گرداند.
دین مبین اسلام، شیوه تقسیم ارث را دقیقاً معین نموده است و ضمن طبقه بندی بازماندگان به سه طبقه، خصوصیات و ویژگی هر طبقه و مقدار ارثیه آنها را نسبت به کلّ اموال تعیین کرده است. یکی از این دستورات، که برگرفته از آیه فوق می باشد، این است که سهم پسر دو برادر سهم دختر می باشد و خواهران سهمیه ای مطابق نصف برادران خواهند داشت.
ظاهر این حکم برای کسانی که از اسلام و قوانین آن آگاهی ندارند، نوعی تبعیض محسوب می شود، اما با دقت در مطلب مشخص می شود این حکم یکی از مترقی ترین احکام حقوقی دین اسلام می باشد. دقت کنید:
یکی از وظایف واجب مردان پرداخت نفقه زنان است. بر مرد واجب است نفقه همسرش را مطابق شأن او از خوراک، پوشاک، مسکن و حوائج و نیازهای ضروری دیگر پرداخت نماید و حتی اگر زن بتواند نفقه خویش را تأمین کند، باز از وجوب پرداخت تمام نفقه بر مرد چیزی کاسته نمی شود. و علاوه اینکه پرداخت نفقه فرزندان نیز بر عهده پدر می باشد.
از آنچه بیان شد در می یابیم که آنچه مرد از ارثیه به دست آورده است، بایستی صرف خود و فرزندان و همسر نماید و آنچه زن از ارثیه تحصیل نموده است، مِلک طِلق خود وی و در اختیار اوست و کسی را در آن سهمی نیست. مرد 23 ملک خود را بایستی در همه خانواده تقسیم نماید و زن علاوه بر سهمیه قطعی خود، صاحب قسمی از سهم مرد هم می شود.
مضافاً اینکه: مرد هنگام ازدواج بایستی مهریه پرداخت کند ولی زن مهریه را تحصیل می نماید.
ثالثاً نفقه برخی دیگر چون پدر و مادر فقیر بر عهده پسر است. نیز قسمی از اموال به واسطه صله ارحام و... از ملک مرد کم می شود و... .
اینها همه از ثروت مرد می کاهد ولی چیزی از ثروت زن کم نمی گردد. اینک منصفانه قضاوت کنید، کدامیک بیشتر عایدشان می شود زن یا مرد؟
گویند: شخصی به عالمی رجوع کرد و از ظلم خداوند به زنان شکوه نمود و قضیه ارث را به میان آورد، آن دانشمند، ابعاد مسئله را برای شاکی روشن ساخت و لزوم پرداخت نفقه را بر مرد توضیح داد. هنوز سخن وی به پایان نرسیده بود که شاکی به سخن آمد و گفت: آقا شکوه ای دیگر دارم و آن اینکه چرا خداوند به مردان ستم روا داشته است!!!
از همه اینها گذشته، احکام و فروع دین تعبدی هستند و فلسفه دقیق همه آنها بر ما روشن نیست و متأسفانه آن زمان که بودند کسانی که می توانستند مردم از علم آنها بهره ببرند، خلایق بجای استفاده از علومشان، در مقابلشان ایستادند و شمشیر کشیدند و اینک نیز وزر و وبال گناهانمان باعث غیبت آخرین آنها گشته است. امید که او هر چه سریع تر بیاید و جهان را با نور خود روشن نموده و همه مشکلات و از جمله مشکلات علمی را مرتفع فرماید.
4- عده وفات
شبهه ای دیگر که در اینجا مطرح می شود فلسفه عده وفات به میزان چهار ماه و ده روز برای زنانی است که مطّلع از مرگ شوهر خود شوند.
نگاهی به وضعیت زن جاهلی و نیز زنان در سایر آئین های ابراهیمی و غیر ابراهیمی که نکاتی از آن گذشت، گوشه ای از حکمت این دستور را مبرهن می سازد.
آتش زدن زن و یا دفن او با شوهر پس از مرگ او، حبس او در محلی تا اینکه زمان مرگش برسد، پرهیز از هرگونه آرایش و زیور و لباس پاکیزه در تمام عمر بعد از فراق همسر و...
گوشه هایی از جنایاتی است که بر زن هموار می کردند.
اسلام بر همه اینها خط بطلان کشید و تنها برای حفظ حریم زوجیت و احترام به همسر، مدت چهار ماه و ده روز از زمانی که خبر مرگ همسر به وی رسید، می بایست آرایش نکند، ساده زندگی نماید، شکل سوگواری به خود بگیرد و از ازدواج مجدد خودداری کند.
وَ الَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکمْ وَ یذَرُونَ أَزْواجاً یتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیکمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ.[18]
کسانى که از شما مىمیرند و زنانى بجا مىگذارند، آن زنان مىبایست چهار ماه و ده روز انتظار کشند، و هر وقت مدت سرآمد، با کى نیست که آنچه مىخواهند در مورد خود به طور شایسته انجام دهند و خداوند به آنچه انجام مىدهید عالم است.
این حکم در صدر اسلام وجدی و نشاطی زایدالوصف بین زنان ایجاد کرد، زنانی که آن همه محدودیت داشتند، اینک از آزاد شدن خود بسیار شادمان بودند.
بنابر آنچه در تاریخ آمده است، روزی یکی از زنان به حضور پیامبرخدا صلی اللَّه علیه و آله رسید و عرض کرد: آیا اجازه می دهید بعد از مرگ همسرم سرمه بکشم و خود را آرایش نمایم و ازدواج کنم؟
حضرت در پاسخ وی فرمود: شما زنان، موجودات عجیبی هستید، تا قبل از اسلام عده وفات را در سخت ترین شرایط و گاه تا آخر عمر تحمل می کردید و حتی خود را نمی شستید، و اینک حکم اسلام را که تنها چهار ماه و ده روز است، برای حفظ حرمت زوجیت و حریم خانواده سخت می دانید!
5- تعدد زوجات
اسلام ازدواج مرد را با چهار زن دائم در یک زمان جایز شمرده است.
... فَانْکحُوا ما طابَ لَکمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ... .[19]
با زنان پاک ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر ... اگر مىترسید بین همسران به عدالت رفتار نکنید، تنها به یک همسر اکتفاء نمائید.
به زعم برخی این حکم اسلام ملایم با خواسته زن نیست، چرا که غالب زنان بدترین بلای نازل شده بر خود را داشتن هوو می دانند.
قبل از پاسخ به این شبهه، توضیح ذیل ضروری به نظر می رسد.
این حکم به نحوی که در شبهه آمده است یله و رها نیست، بلکه شرایط و ضوابطی دارد و اساسی ترین شرط آن همانست که در ادامه آیه شریفه آمده است.
... فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً... .
حکم تعدد زوجات در مقررات اسلام مشروط به آن است که مرد بین زوجات به عدالت رفتار کند، نفقه زنان را عادلانه بپردازد، در هم خوابی اعتدال را مراعات نماید، در ابراز محبّت به آنها، به همه با یک چشم بنگرد و رفتاری مساوی داشته باشد.
البته اعتدال در محبت قلبی به واسطه برخی امتیازات یکی بر دیگری، چه بسا ممکن نباشد، قرآن کریم در آیه 129 همین سوره می فرماید:
وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کلَّ الْمَیلِ فَتَذَرُوها کالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً.[20]
شما هرگز نمىتوانید محبت قلبى یکسانى به زنان داشته باشید، هر چند در این کار تلاش کنید، ولى نباید آنگونه باشید که تمایل خود را به طور کلى متوجه یک طرف نموده و دیگرى را چون معلق واگذارید و اگر راه اصلاح و پرهیزکارى پیشه کنید، خداوند آمرزنده و مهربان است.
با ملاحظه این توضیح در بیان پاسخ شبهه به این مقدمات توجه کنید.
1- مرگ و میر مردان نسبت به زنان به واسطه حوادث و اتفاقات، جنگ ها و... بسیار بیشتر است. این امر در کنار کثرت زنان بی شوهر و نوزادان اناث، تعادل مطلوب جامعه را بر هم می زند، بدیهی است اگر هر مرد نتواند بیش از یک همسر برگزیند، جمع کثیری از زنان بی شوهر می مانند و قادر به رفع نیاز فطری خود از راه مشروع نیستند، این زنان یا دچار بیماری روانی می شوند و یا به فحشاء روی می آورند، چیزی که در برخی جوامع غربی به وضوح قابل رؤیت است و البته رعایت عفت برای مدتی طولانی هر چند محال نیست اما سخت است.
2- رغبت مردان جوان به برخی از زنان که به علل گوناگون همسران خود را از دست داده اند و بیوه شده اند، کم است، بی توجهی به قانون تعدد زوجات باعث می شود این دسته از زنان همواره بی شوهر باقی بمانند.
3- یکی از بیماری های روانی زنان مخصوصاً در عصر صنعت «سردمزاجی» است، این بیماری امروزه به شکل معضل اجتماعی درآمده و اساس کانون خانواده را در معرض خطر جدی و بلکه انحطاط کامل قرار داده است و ریشه بسیاری از موارد عدم تفاهم اخلاقی گشته است. این بیماری مزمن به این وسعت در خصوص مردان وجود ندارد.
4- میل جنسی زنان بعد از اشتعال، قوی تر از مردان است ولی بروز این میل در مردان بسیار قوی تر می باشد، به طوری که همین نمایش ظاهری باعث شده است برخی خیال کنند شهوت مردان بیش از زنان است. بر همین اساس غالباً مردانند که شهوت خود را آشکار می سازند و حتی در میان حیوانات، غالباً جنس نر در پی ماده است.
5- زن در برخی ایام چون ایام عادت ماهانه و نفاس، ممنوعیت عمل جنسی دارد، ولی در میان مردان، چنین محدودیت هایی وجود ندارد.
6- میل جنسی مردان از نظر سنی طولانی تر است و غالباً زنان در سنین معین میل خود را به آمیزش از دست می دهند و یا حداقل کم رغبت می شوند.
در پی ذکر این مقدمات اینک در پاسخ شبهه باید گفت:
این شبهه تنها پرداخته همسر اول و نگاه به حکم اسلام از زاویه دید اوست، او به واسطه غیرت خود که از عشق بیکران به شوهرش، سرچشمه گرفته است، می خواهد معشوق او نیز تنها وی باشد و بس. و لذا ورود هر کسی را به این حریم، بدترین ستم به خود می داند.
اسحاق بن عمار می گوید:
قلت لِابی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام: الْمَرْئَةُ تَغارُ عَلَی الرَّجُلِ تُؤذیهِ، قال: ذاک مِنَ الْحُبِّ.[21]
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: زن بر شوهرش غیرت مىورزد و بدین واسطه موجبات اذیت او را فراهم مىسازد؟ حضرت فرمودند: این ناشى از شدّت عشق زن به شوهرش است.
بنابراین ممنوعیت تعدد زوجات رعایت نسبی خواسته زن است، ولی آیا تنها او صاحب حق در این ماجرا است؟ خیر، او تنها ذی حقّ در این میدان نیست، مرد نیز حقّی دارد، زن های دیگر که امید به ازدواج دارند، بر همه جامعه حقّی دارند، آیا رعایت حقوق آنها لازم نیست؟ و آیا با این وصف، انحصارطلبی زن اول مشروع است؟ و آیا عقل و خرد عقیده تمامیت خواهی او را تحسین می کند؟
قال علی علیه السلام: لا غَیرَةَ فِی الْحَلالِ.[22]
غیرت ورزى در حلال، مشروع نیست.
قال الباقر علیه السلام: غَیرَةُ النِّساءِ الْحَسَدُ، وَ الْحَسَدُ هُوَ اصْلُ الْکفْرِ، انَّ النِّساءَ اذا اغَرْنَ غَضَبْنَ وَ اذا غَضَبْنَ کفَرْنَ الّا الْمُسَلَّماتِ مِنْهُنَّ.[23]
غیرت زنان، حسد بوده و آن ریشه کفر است، زنان چون غیرت ورزند خشمگین شوند و چون خشم گیرند کفر ورزند مگر آنان که تسلیم حکم خداوند و فرامین اویند.
بی تردید عاقلانه ترین راه، رعایت هر سه حقّ است. و این راهی است که اسلام آن را مطرح ساخته است. در قانون تعدد زوجات اسلام، حق همسر اول کاملًا مراعات شده و می بایست شوهر بین همسران در شئون مختلفه به عدالت رفتار کند، و با آمدن همسر دوم، اوّلی را رها ننماید، آنها را مثل هم بپسندد، نفقه هم طراز به آنان بپردازد، عدالت در همخوابی را رعایت کند، و حق ابراز محبت قوی تر و بیشتر نسبت به یکی در مقابل سایر زوجات را ندارد. در این صورت حق مرد نیز رعایت شده است، او نیز در ایام ممنوعیت زن از آمیزش جنسی، و نیز در مواردی که زن کم میلی مقطعی یا دائمی می یابد، می تواند میل جنسی خود را به طریق صحیح ارضاء نموده، نه فشار روانی بر خود تحمیل کند و نه به فحشاء روی آورد و هرزگی پیشه نموده و نوامیس دیگران را هتک کند.
حق بیوه زنانی که به هر علتی شوهر خود را از دست داده اند و نیز حقّ زنانی که به جهت عوامل مختلفی مورد رغبت کمتری قرار می گیرند، و نیز دخترانی که به واسطه کثرت اناث نسبت به ذکور بی همسر مانده اند، نیز رعایت شده است و آنان نیز از نعمت همسر برخوردار می شوند.
و لذا می توان گفت که قانون تعدّد زوجات در اسلام، از مترقی ترین قوانین مدنی اسلام است. و هر قدر بر میزان فحشاء و فساد در جوامعی که از وجود این قانون محرومند، افزوده می شود، ارزش قانون اسلام آشکارتر می گردد.
«گوستاولوبون» مورخ مشهور فرانسوی می گوید: قانون تعدد زوجات اسلام که به صورت محدود و مشروط است، یکی از مزایای این آیین شمرده می شود. ما در غرب، وحدت همسر را فقط در کتاب قانون می بینیم، والّا قابل انکار نیست که در معاشرت های واقعی اثری از این قانون دیده نمی شود، راستی من متحیرم که تعدد زوجات مشروط و محدود شرق، از تعدد زوجات سالوسانه غرب چه کم دارد؟ بلکه من می گویم اولی از هر جهت برتر و بهتر از دومی است.[24]
خاتمه
نتیجه بحث اینکه، زن و مرد دو موجود مستقل و در عین حال مکمل یکدیگر هستند، این دو در پیشگاه خداوند مسئولیت هایی دارند، آنکس که مسئولیت های خویش را به درستی انجام داد، برتر بوده و هر کس وظایف خویش را ترک کرد بدتر است. چرا که معیار اساسی تمیز بین انسان ها، فقط و فقط تقوا است و نه هیچ چیز دیگر.
یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.[25]
اى مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامىترین شما نزد خدا با تقواترین شماست، خداوند دانا و آگاه است.
و لذا یک زن با تقوا از هزاران مرد فاسق و فاجر برتر است. «بلقیس» ملکه سبا وقتی نامه حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام را دریافت کرد و به حقانیت پیامبر خدا پی برد، تسلیم شد و مملکت خود را در اختیار حضرت گذاشت. ولی خسرو پرویز پادشاه ساسانی وقتی نامه پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله را دریافت کرد، به خشم شد و کبر و غرور، مانع تعقل او گشت. این عمل وی موجب خواری و زبونی ایرانیان و تحمل سخت ترین جنگ ها و شکست ها و دورماندن چندین ساله از منابع هدایت گردید.
قال رسول الله صلی اللَّه علیه و آله: الْمَرْئَةُ الصَّالِحَةُ خَیرٌ مِنْ الْفِ رَجُلٍ غَیرِ صالِحٍ.[26]
یک زن صالح از هزار مرد ناصالح برتر است.
البته هر کدام از این دو انسان بایستی در طول حیات، وظیفه اساسی خودرا از یاد نبرند، جا به جا شدن وظایف این دو که محور تمام هستی شمرده می شوند، ضربات جبران ناپذیری بر پیکره خانواده و اجتماع وارد می سازد و مخالف صریح با چهره ای است که قرآن کریم از این دو موجود ترسیم فرموده است.
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکلِّ شَی ءٍ عَلِیماً.[27]
برترىهایى که خداوند به برخى نسبت به بعضى دیگر عطا فرموده است، درخواست نکنید. مردان نصیبى از کسب خویش و زنان را نصیبى است از آن، و از فضل خدا بطلبید که او بر هر چیزى توانا است.
در پایان این مبحث، چند تن از زنان شایسته عالم و در رأس آنها حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را فهرست نموده ایم.
حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام که در شأن او کافی است که پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله به وی فرمودند: پدرت به فدای تو «فِداک ابُوک».
خدیجه همسر پیامبر مکرم اسلام صلی اللَّه علیه و آله که تمام اموال خود را برای ترویج دین خرج نمود.
مریم بنت عمران که خداوند او را بر همه زنان تا عصر خودش ترجیح داده است.
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، او وقتی معجزات حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام را دید، به وی ایمان آورد. فرعون دستور داد دست و پاهایش را بستند و در زیر آفتاب، سنگی بزرگ بر سینه اش افکندند و بدین صورت او را به شهادت رساندند.
هاجر مادر حضرت اسماعیل که نسل پیامبران از اوست، حضرت ابراهیم علیه السلام او را در وادی مکه که هیچ ساکنی نداشت قرار داد و او با صبر و تحمل خود، آیین یکتاپرستی را در حجاز بنا نهاد.
زینب بنت علی علیه السلام که عامل اساسی بقاء نهضت امام حسین علیه السلام بود.
رحیمه همسر حضرت ایوب که صبری کم نظیر در امتحانات شدید همسرش نمود.
ام سلمه و ام ایمن همسران پیامبر اسلام که به واسطه دفاع از ولایت، مورد آزار و قطع حقوق قرارگرفتند.
فضه خادمه حضرت زهرا علیها السلام که 20 سال فقط با قرآن پاسخ می گفت.
حُسنیه و مناظره طویل او در بیان اثبات ولایت حضرت امیر علیه السلام که در آخر حلیةالمتقین آمده است.
زبیده که تنها به واسطه شیعه بودنش منصور دوانیقی او را طلاق گفت.
همسر زهیر بن قین که شوهر را برای رفتن به حضور امام حسین علیه السلام ترغیب می کرد.
مادر وهب که سر فرزند شهید خود را به سوی خیام کوفیان انداخت و آنچه را در راه خدا داده بود پس نگرفت.
حرّه دختر حلیمه سعدیه که فضل علی علیه السلام را نزد دیکتاتور زمان، حجاج بن یوسف بیان کرد و هراسی از حجاج خون آشام به خود راه نداد.
خوله که به همراه چند زن مسلمان، اسیر رومیان شدند، پطرس برادر فرماندار شام از او خواستگاری کرد و وعده آزادی و مستغلات داد. خوله گفت: به خدا سوگند تو را به شبانی شتران و گوسفندان خود نمی پذیرم.
زینب فواز نویسنده و شاعر لبنانی متولد 1262، کتب زیادی نگاشته است. از جمله کتابهای او «الدرالمنثور فی طبقات ربّات الخدور» است که 456 زن شایسته را در آن معرفی نموده است. یک زن آمریکایی مسئول امور زنان در نمایشگاه شیکاگو آمریکا از او پرسیده است: چرا شما در نمایشگاه ها حاضر نمی شوید و آثار خود را عرضه نمی دارید؟
وی در جواب به ارزشی که اسلام برای عفّت زن قائل است اشاره کرده و گفته است: زن مسلمان باید خود را از نامحرم محفوظ بدارد و در مسافرت بایستی همراه محارمش باشد، لذا ما در چنین مجالسی حاضر نمی شویم.
پی نوشت ها
[1] سوره نحل، آیات 58 و 59.
[2] القرآن و القصةالحدیثه محمد کامل حسن المحامى، ص 141.
[3] سوره آل عمران، آیات 42 و 43.
[8] سوره رحمن، آیات 1 تا 4.
[9] مستدرک الوسائل، ج 14، ص 252.
[10] مکارم الاخلاق، ص 216.
[11] مستدرکالوسائل، ج 14، ص 251.
[14] سوره انبیاء، آیه 22.
[15] مستدرک الوسائل، ج 15، ص 79.
[17] سوره نساء، آیات 11 و 176.
[21] وسائلالشیعة، ج 14، ص 111.
[22] مستدرکالوسائل، ج 14، ص 237.
[23] وسائلالشیعة، ج 14، ص 110.
[24] تاریخ تمدن، ترجمه گیلانى، ص 509، به تفسیر نمونه ذیل آیه نساء رجوع کنید.
[26] ارشادالقلوب، باب 51.