خبرگزاری مهر: «رابرت ای. هانتر» سفیر آمریکا در «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو)، مدیر سابق دپارتمانهای اروپای غربی و خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا و عضو کنونی آکادمی دیپلماسی آمریکا در یادداشتی مفصل که توسط تارنمای «لوبلاگ» منتشر شد، به بررسی اشتباهات فاحش دولتهای پیشین و کنونی آمریکا در حوزه سیاست خاورمیانهای پرداخته و با تأکید بر ضرورت ارزیابی عینی و دقیق از منافع آمریکا در این منطقه، تشکیل تیمی از افراد آگاه به منافع آمریکا را برای طرح ریزی استراتژیهای منطقهای به دولت ترامپ پیشنهاد میدهد. در ادامه این یادداشت را میخوانیم:
«اعلام ناگهانی خروج نظامیان آمریکا از سوریه، کاهش شمار نیروهای نظامی این کشور در افغانستان، استعفای «جیمز ماتیس» از وزارت دفاع آمریکا رویدادهایی هستند که جهانیان ظرف یک هفته گذشته شاهد آن بودند. آیا این رویدادها- که از وقوع رویدادهایی به مراتب ناخوشایندتر گواهی میدهند- برای منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه و محیط پیرامونی آن و همچنین منافع دوستان و متحدان این کشور به سان یک سم مرگبار خواهد بود؟ یا این که رویدادهای یک هفته اخیر و واکنشها به آن شوک لازم را به رهبران آمریکا- و اتاق فکرهای این کشور- وارد ساخته تا آنها را وادار سازد منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه را به طور شفاف و عینی ارزیابی کنند؟ آیا وضعیت آشفته کنونی میتواند فرصتی برای آغاز «شیوهای متفاوت از اجرای امور» باشد که سالیان سال از جانب آمریکا مورد غفلت قرار گرفته است.
خرد حاکم بر واشنگتن معتقد است که اقدامات دونالد ترامپ در مقام رئیس جمهور آمریکا، سیاست این کشور در منطقهای خاورمیانه را وارد برههای فاجعه بار کرده است.
عجیب آن است که برخی از سرسختانهترین مخالفتها با تصمیمات اخیر ترامپ از جانب افرادی مطرح میشود که در سال 2003 برای مهیا ساختن زمینههای تهاجم آمریکا به عراق، سخت کوشیدند؛ اقدامی نابخردانه که «ریشه تمام سیه روزیها و شرارتهایی» است که از آن تاریخ به بعد شاهد آن بوده ایم. همانگونه که دکتر ساموئل جانسون هشدار داد «[ادعای]میهن پرستی دستاویز نهایی اراذل است»؛ اکنون نیز غریو نالههای این مخالفان در مورد نزول اعتبار آمریکا در سرتاسر جهان این واقعیت را نادیده میگیرد که اعتبار و خوشنامی واشنگتن به این بستگی دارد که به منافع مشخص خود آگاه بوده و بر اساس آن عمل کند. این تطابق آگاهی و عمل، اعتبار آمریکا و پیش بینی پذیری آن را نزد کشورهایی که به آمریکا وابسته اند، تقویت میکند.
خروج قریب الوقوع ماتیس از وزارت امور خارجه آمریکا نیز برای دولت ترامپ خبر بدی است. در واقع، جیمز ماتیس یک عامل موازنه بخش در محفل نزدیکان ترامپ بود
خروج قریب الوقوع ماتیس از وزارت امور خارجه آمریکا نیز برای دولت ترامپ خبر بدی است چرا که او یک عامل موازنه بخش در محفل نزدیکان ترامپ بود
مهمترین دغدغه آمریکا در خاورمیانه
از یازدهم سپتامبر 2001، منافع مهم آمریکا در منطقه خاورمیانه و محیط پیرامونی آن، در کنار تمایل به برقراری ثبات، در چهار گروه قرار میگیرد؛ نخستین گروه از منافع آمریکا، مقابله با تروریسم بین المللی و دومین گروه تضمین جریان مداوم نفت از منطقه و در صورت امکان با «قیمتهای متعارف و قابل قبول» است. سومین گروه از منافع جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای در منطقه به استثنای کشورهای اسرائیل، پاکستان و هندوستان است و در نهایت، آخرین و چهارمین گروه از منافع، زنده نگه داشتن این فرض و باور است که مردم آمریکا همچنان به تضمین بقا و امنیت رژیم صهیونیستی متعهد هستند. اخیراً نیز گروه جدیدی از منافع ظهور یافته که محصول یک اشتباه در سیاست آمریکا است: جلوگیری از واگذاری برتری به روسیه در سرتاسر منطقه.
سیاست آمریکا در منطقه نخست در افغانستان و با سرنگونی رژیم طالبان از مسیر اصلی خود خارج شد؛ اقدامی که – به باور نویسنده این یادداشت- بیش از آنکه یک ضرورت استراتژیک باشد، عملی انتقام جویانه بود. متأسفانه واشنگتن در همین مرحله متوقف نشد. آمریکا به جاه طلبیهای خود برای تبدیل کردن افغانستان به یک کشور مدرن و متحد ادامه داد؛ هوس و آرزویی که به رغم تلاشهای چندین ساله و صرف هزینههای گزاف و اتلاف جان بسیاری از نظامیان آمریکا هرگز تحقق نیافت.
آمریکا اشتباه خود را در عراق تکرار کرد. طنز ماجرا این جاست که در نبرد جهانی علیه تروریسم، آمریکا همچنان حامی و هواخواه عربستانی است که شهروندانش مروج تروریسم در سرتاسر جهان اسلام هستند.
همانطور که در مورد تأمین امنیت تولید و عرضه نفت، میان آمریکا و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس اشتراک منافع وجود دارد؛ در مورد امنیت خلیج فارس نیز این امر صادق است. در غیاب جنگ، منافع ایران در بازنگه داشتن آبهای خلیج فارس به روی کشتیرانی به اندازه سایر کشورها است.
از سال 1979 که انعقاد پیمان صلح میان اسرائیل و مصر به خطر تهاجم جدی اعراب به اسرائیل یا مواجهه قدرتهای بزرگ پایان داد، تنها سه چالش ژئواستراتژیک در منطقه وجود داشت. اتحاد جماهیر شوروی یکی از این چالشها بود که پس از مدتی اضمحلال یافت. دومی تهاجم عراق به کویت در دوران حاکمیت صدام حسین بود که در جریان عملیات طوفان صحرا به شکست انجامید. سومین چالش نیز برنامه هستهای ایران بود که انعقاد توافق هستهای موسوم به «برنامه جامع اقدام مشترک/برجام» در سال 2015 بروز این خطر احتمالی را برای سالهای طولانی به تعویق انداخت.
مقاماتی در دولت اوباما در رعایت مقررات برجام و رفع تحریمهای اقتصادی علیه ایران قصور ورزیدند
با توجه به خروج نابخردانه ترامپ از برجام در ماه مه، این توافق همچنان پابرجاست؛ هرچند پیش از آن نیز مقاماتی در دولت اوباما در رعایت مقررات برجام و رفع تحریمهای اقتصادی علیه ایران قصور ورزیدند. با این حال، آمریکا همچنان به معرفی ایران به منزله یک تهدید جهانی آن هم بدون ارائه شواهدی متقن ادامه میدهد؛ و در آخر اینکه، آمریکا به طور حتم به تعهد خود برای دفاع از اسرائیل در برابر هر تهدیدی پایبند خواهد ماند و همچنان بهره مندی اسرائیل از یک «برتری کیفی نظامی» را، که یک مازاد قدرت نظامی و استراتژیک است، تضمین میکند. اما ورای این تعهدات، آمریکا در حمایت از جاه طلبیهای ژئوپلیتیکی اسرائیل در منطقه سودی نمیبرد- همانطور که در مورد سایر کشورهای منطقه از مصر و ترکیه در حوزه مدیترانه گرفته تا عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حوزه خلیج فارس صدق میکند-. در واقع آمریکا مدت مدیدی است که خود را به داخل این بازی احمقانه کشانده است.
حال با وجود این منافع کاملاً روشن و آشکار، آمریکا چه باید کند؟ در وهله نخست مهمترین گام برای دولت آمریکا کمک طلبیدن از افرادی است که از توانایی تفکر و تعمق در چارچوب منافع آمریکا برخوردارند، سپس پیوند دادن آنها به یکدیگر برای بسط و توسعه استراتژیهای منطقهای و در نهایت حل و فصل تضادهای احتمالی میان این استراتژیهاست. همچنین باید تمام کشورهای منطقه را نسبت به این موضوع آگاه کرد که آمریکا ارزش اقداماتش را نخست و بیش از همه بر اساس منافع خود ارزیابی و قضاوت خواهد کرد. بنابراین، اعتبار آمریکا در تمام نقاط ارتقا مییابد؛ به جز نزد کشورهایی که همچنان خواهان فرمانبرداری آمریکا هستند.
انجام هریک از موارد بالا یا حتی آغاز آن به این بستگی دارد که دونالد ترامپ تیمی را تشکیل دهد که قادر به انجام این مهم باشد؛ امری که از پایان جنگ سرد و پس از جنگ اول خلیج فارس تاکنون توسط هیچ یک از رؤسای جمهوری آمریکا به شیوهای کارآمد اجرا نشده است.
دلمشغولی بر سر موضوع ایران
کاملاً روشن است که ایران یک مورد ویژه است. با وجود آنکه تهران جاه طلبیهای ژئوپلتیکی مخصوص به خود را دارد، همه و تمام مشکلات موجود در خاورمیانه به ایران ختم نمیشود.
در واقع، عربستان سعودی به همراه امارات متحده عربی برای پیشبرد اهداف ملی خود و بدون توجه به منافع آمریکا، در جهت دستیابی به دو هدف روابطی را با اسرائیل شکل داده اند: هدف اول آن است که واشنگتن همچنان ایران را به عنوان دشمن بزرگ خود قلمداد کند و هدف دوم نیز از میان بردن هرگونه بارقه امیدی برای تشکیل دولت مستقل فلسطین است.
عزم دولت ترامپ برای مقصر و مسئول جلوه دادن ایران در بروز تقریباً تمام مشکلات منطقهای شامل حال «جیمز ماتیس» وزیر دفاع آمریکا نیز میشد
عزم دولت ترامپ برای مقصر و مسئول جلوه دادن ایران در بروز تقریباً تمام مشکلات منطقهای شامل حال «جیمز ماتیس» وزیر دفاع آمریکا نیز میشد که تقریباٌ با دیدگاههای جزمی و وسواس گونه درباره [نیات و اقدامات]بدخواهانه ایران بر سرکار آمد. احتمالاً وی تنها مقام رسمی در دولت آمریکا است که میان ترامپ و جنگ با ایران ایستاد- هرچند که شواهدی دال بر قصد ترامپ برای راه اندازی این جنگ وجود ندارد. اما پنتاگون تحت رهبری ماتیس با پیروی از اقدامات دولت اوباما، همچنان پیوند خود را با جاه طلبیهای چند دههای عربستان سعودی در یمن حفظ کرد و در اقدامات نظامی عربستان- که بدترین بحران بشردوستانه جهان را رقم زد- به طور مستقیم درگیر شد.
اما قتل فجیع «جمال خاشقجی» روزنامه نگار و منتقد برجسته سعودی و ستون نویس روزنامه واشنگتن پست سبب انزجار عمومی از عربستان سعودی و ولیعهد آن «محمد بن سلمان» - نازپرورده دولت آمریکا و نخبگان این کشور- در آمریکا شد. تنها پس از بازتاب خبر این قتل در رسانه ها، پنتاگون حمایت خود از قتل عام شهروندان یمنی به دست عربستان را متوقف کرد.
در مجموع، اکنون برای جیمز ماتیس و محفل سیاست خارجی واشنگتن این که آیا تصمیم ترامپ در مورد سوریه و افغانستان در چارچوب دفاع از منافع آمریکا اقدامی بجا و صحیح بوده است یا خیر، پرسشی به مراتب دشوار است. سروسامان بخشیدن به این آشفتگی کار آسانی نخواهد بود، به ویژه آنکه انجام این کار سالهای سال از سوی دولتهای مختلف آمریکا به تعویق افتاده است. این یک نقطه شروع است. با این حال احتمال وقوع آن بسیار اندک است؛ چه در دولت، چه در رسانههای جریان اصلی یا چه در اکثر اتاقهای فکر آمریکا».