الگوهای بهرهبرداری از جنگل و همچنین نوع معیشت جوامع جنگلنشین کاملا غیراصولی برنامهریزی شده و به صورت مستقیم در تخریب جنگلها تاثیرگذار است.
به گزارش به نقل از آرمان ،حضور دام در جنگلها را نیز میتوان یکی از تهدیدات جدی دانست. در واقع دامها در حال بهرهبرداری گسترده از جنگلها هستند، تقریبا تعداد زیادی دام در تمام طول سال در داخل جنگلها حضور دارند و تنها در شرایط بد آب و هوایی اجازه حضور آنها در جنگل داده نمیشود. حضور پرتعداد دام سبب از دست رفتن حیات طبیعی جنگلها و رشد نیافتن نهالها در آن میشود.
همچنین بر اثر تردد دام خاک فشرده شده و میزان نفوذپذیری آب در خاک کاهش مییابد در نهایت جنگل با ضعف اکولوژیکی خسارتزایی مواجه میشود. در حال حاضر بیش از 30 درصد جنگلها نابود و تبدیل به زراعت دیم شدهاند. همچنین کشاورزان به قطع درختها نیز رو آوردهاند، زیرا درختان را مانعی برای کشاورزی میدانند. در حال حاضر تعداد محدودی درخت در اراضی دیم کاری به جا مانده است. نکته حائز اهمیت آن است که به دلیل زیر و رو کردن خاک به منظور زراعت امکان کاشت نهال فراهم نیست. از نظر سنی نیز جنگلها دچار بحران تنوع سنی هستند و بسیاری از آنها به سوی پیرسالی رفتهاند و نهال و درخت جوان و جدید نداریم.
زبالههای سرگردان و جادهسازی در جنگل
بحث رها سازی زباله در جنگلها آسیبهای زیادی به آنها وارد میکند و بر بحث جمعآوری زباله در رویشگاههای جنگلی و درختی مدیریت درستی انجام نمیشود. علاوه بر این دستگاههای دولتی مدیریت درستی بر پروژههای عمرانی ندارند و بخشی از این پروژهها از داخل جنگلها عبور میکنند. در واقع ملاحظات علمی، اصول علمی جنگلداری رعایت نشده و تخریبهای صورت گرفته بیش از چیزی است که باید در احداث یک پروژه انجام شود.
دسترسی جادهها و کانالهای انتقال آب، گاز و برق سبب تخریب جنگلها میشوند. عوامل طبیعی ضعف اکولوژیکی ناشی از فعالیتهای انسانی را تشدید کرده و سبب وجود آفات و بیماریها در داخل جنگل شده است. در شرایط طبیعی جنگلها، وجود آفات به رشد درختان تا حدودی کمک میکند و آنها به صورت طبیعی در جنگلها وجود دارند. اما هنگامی که اکوسیستم جنگل رو به ضعف میرود، جمعیت این آفات نیز زیاد و سبب خسارات بسیار نگرانکننده در داخل جنگل میشود، خساراتی که اکنون در جنگلهای منطقه زاگرس با آنها مواجه شدهایم از این گونه آسیبها هستند.
بر اساس آمار منابع رسمی کشور این آفات سبب مرگ یک میلیون هکتار از پنج میلیون هکتار جنگلهای بلوط زاگرس شده اند و بسیاری از گونزارها را نیز خشکاندهاند. این خشکیدگی به عنوان یک تهدید و عامل ثانوی برای نابودی جنگلهاست. اقدامات و الگوهای نادرست بهرهبرداری از جنگل باعث زوال آن شده و سبب خودنمایی آفات و بیماریها به عنوان یک عامل ثانوی در نابودی جنگلها شده است.
علاوه بر مشکلات ذکرشده در جنگلهای شمال، زاگرس و هیرکانی بحث بهرهبرداری بیرویه از این جنگل آفت دیگری برای زیست آنهاست. شرکتهای بزرگ چوب بهرهبرداریهای نادرستی از جنگلها دارند و نظارت درستی نیز بر کار آنها انجام نشود. بهرهبرداری از جنگلهای شمال دارای ملاحظات بیشماری است که باید در هنگام بهرهبرداری از آنها در نظر گرفته شوند اما اکنون نظارت درستی بر بهرهبرداری از این جنگلها انجام نمیشود زیرا سازمان جنگلها و مراتع ابزار لازم را برای نظارت در دست ندارد. علاوه بر نقش ابزار نظارتی بهرهبرداران این جنگلها نیز ملاحظات کافی را در هنگام بهرهبرداری ندارند و در نتیجه بهرهبرداری نادرست سبب تخریب جنگلهای زاگرس و هیرکانی در مناطق شمالی شده است. به عنوان مثال جنگلهای شمال در حال حاضر با آفت شمشاد مواجهاند که خسارات بسیار جدی به شمشادهای جنگلهای هیرکانی وارد کرده است. بهرهبرداران به صورت افراطی و کنترلنشدهای از درختان جنگل استفادههای صنعتی میکنند.
توان بازاحیایی جنگل را غنیمت بدانیم
اکنون بسیاری از رشته جنگلهای هیرکانی یا زاگرس هنوز توان خوداحیایی را دارند و تنها باید به آنها زمان کافی برای احیای خود داده شود. طرح تنفس جنگل که در جنگلهای هیرکانی مطرح شده، به تصویب رسیده و در دستور کار سازمان جنگلها قرار گرفته نیز در راستای کاهش میزان فشار وارده بر جنگلهاست. در این صورت فرصتی فراهم میشود تا شاهد احیا و بازسازی جنگل و بازسازی طبیعی آنها باشیم. در واقع در آینده با مدیریت درست و اتخاذ تصمیماتی برای بهره برداری منطقی، اصولی و خردمندانه از جنگلها میتوان شاهد احیای آنها باشیم. اجرای طرح تنفس جنگلها نیازمند زیرساختهای فرهنگی خاص خود دارد.
به هر صورت شغل و منبع درآمد بسیاری از جوامع روستایی به صورت مستقیم وابسته به جنگل است بنابراین برای اجرای درست و اصولی طرح تنفس جنگلها باید برای معیشت جوامع محلی و جنگل نشین فکر کرد و در این صورت شاهد مشارکت مردم در استفاده بهینه از جنگلها خواهیم بود. اگر مشارکت واقعی مردم در هیچکدام از طرحهای اجرایی در حوزه جنگل وجود نداشته باشد نمیتوان امید چندانی به موفقیت این طرحها داشت. سابقه تاریخی طرحهای حمایتی اجرا شده در طول نیم قرن گذشته به درستی گویای آن است که اگر برای مدیریت جنگلها از مشارکتهای واقعی مردم بهرهمند نشویم به موفقیت موردنظر و مطلوب دست نمییابیم.
قطعا لازمه موفقیت این طرحها مشارکت مردم است، مشارکت مردم زمانی در اجرای طرحها محقق میشود که منافع آنها دیده شود و الگوهای معیشتی مردمی در جوامع روستایی و جنگلی اصلاح شوند. در این صورت با توجه به ظرفیتهای منطقهای فضاهای جنگلی بازی برد – بردی را تعریف کردهایم که در آن جنگلنشینان امکان گذرانمعیشت خود را دارند و جنگلها نیز فرصت بازسازی و احیا را پیدا میکنند.