ماهان شبکه ایرانیان

داستان اعتیاد یک دختر جوان از زبان خودش

با اینحال من برای موفقیت و کامل بودن در زندگی، فشار زیادی را روی خود احساس می‌کردم.

داستان اعتیاد یک دختر جوان از زبان خودش

من در یک خانه زیبا در حومه شهر دیترویت با والدین و برادر کوچکترم زندگی می‌کردم. من فرصت‌های زیادی در زندگی داشتم. تحصیل در مدرسسه خصوصی، که یک روند پیروزی در مسیر افتخاراتم بود. من در کلاس‌های رقص، تئاتر و بسیاری از تیم‌های ورزشی مدرسه شرکت می‌کردم.

با اینحال من برای موفقیت و کامل بودن در زندگی، فشار زیادی را روی خود احساس می‌کردم.

من اولین نفر از 12 نوه بودم، و این منجر شد که احساس کنم باید در همه کارها از بقیه بهتر باشم، که این احساس از همان اوایل 5 سالگی به من اضطراب وحشتناکی وارد می‌کرد.

وقتی که من 15 سال داشتم، دنیای کوچک و کامل من به یک میلیون قطعه تقسیم شد؛ مادر من به من اطلاع داد که او و پدرم تصمیم گرفتند طلاق بگیرند.

یک حکم دادگاه به ما داده شد که بر اساس آن تا سال بعد که طلاق نهایی شود ما باید همه زیر یک سقف زندگی کنیم.

در طول سال تحصیلی دوم دبیرستان، برای اولین بار به یک مدرسه دولتی رفتم. هیچ ایده‌ای نداشتم که به کجا تعلق دارم و هنگامی که متوجه شدم هیچ کنترلی بر چیزهای اطرافم ندارم، احساس گم شدن کردم.

تنها چیزی که من در زندگی‌ام می توانستم کنترل کنم، غذا بود. من شروع به محدود کردن خوردن غذا کردم و بعد متوجه شدم که این شروع مبارزه من با اختلال خوردن است.

من همیشه از مصرف مواد مخدر تفریحی و نوشیدن الکل دوری می‌کردم چرا که می‌ترسیدم در فعالیت‌های مدرسه و فوق برنامه‌هایم اختلال ایجاد شود. اگرچه همه دوستانم تقریبا الکل مصرف می‌کردند، اما من سفت و سخت عقیده داشتم که اینها برای من نیست.

همه چیز در یک شب سال نو تغییر کرد، وقتی که من نهایتا برای اولین بار الکل خوردم. من از آن شب زیاد چیزی به یاد نمی‌آورم. تنها چیزی که به یاد می‌آوردم احساس مریضی شدید در آن شب و صبح بعد از آن بود.

من کاملا از طعم الکل متنفر بودم، اما الکل من را از خودم و هرج و مرج اطرافم در آن لحظه بیرون آورده بود. من شروع کردم به نوشیدن بیشتر و به عنوان یک نتیجه، نمرات من شروع به افت کرد.

چهره من رو به بیماری و بیحالی رفت

من تا آن موقع از داروی Adderall و دلیل استفاده از آن چیزی نمی‌دانستم. من تنها می‌دانستم که به تمام کردن مقاله و گذارندن مدرسه خود احتیاج دارم. بنابراین من به مصرف این قرص‌ها روی آوردم و بعدها متوجه شدم که یک تصمیم کوچک در زندگی تا چه حد می‌تواند مسیر زندگی را تغییر دهد.

من تمام شب بیدار ماندم تا این مقاله را نوشتم و صبح روز بعد بدون اندکی خواب به مدرسه رفتم. من هنوز توسط Adderall که خورده بودم سوخت می‌گرفتم و به طور کامل احساس می‌کردم که بر روی خود کنترلی ندارم. من بیش از حد سریع و زیاد صحبت می‌کردم، نمی توانستم یک جا بنشینم و تمام بدنم درد می‌کرد.

وقتی صبح روز بعد از خواب بیدار شدم، بسیار خسته و خیلی افسرده بودم. بنابراین از دوستم یک قرص Adderall دیگر خواستم.

این روند به سرعت روال روزانه من شد و در عرض چند هفته، آنها را از دانش آموزان دیگر خریدم چون متوجه شدم چند تا از همکلاسی هایم نیز این “قرص‌های مطالعه” را مصرف می‌کردند.

قیمت این قرص‌ها کم کم گران شد و چون من هر روز آنها را مصرف می‌کردم بنابراین می‌دانستم که مجبورم منبع دیگری پیدا کنم.

در این زمان، من موفق به متقاعد کردن یک دکتر شدم که دچار اختلال کم توجهی- بیش فعالی هستم، و برای من Adderall تجویز کرد. من حتی خودم را متقاعد کردم که چون این دارو توسط پزشک تجویز شده است، پس مشکلی ندارد. چقدر در اشتباه بودم.

در ابتدا فکر کردم که این قرص تمام مشکلات من در زندگی را حل کرده است – اما به سرعت تغییر کرد. پس از مدتی مصرف من بالا رفت و گاهی تا چندین روز بیدار می‌ماندم و به جایی رسیدم که احساس افسردگی عمیقی به من دست می‌داد.

این دوره به مدت چند ماه ادامه داشت و برای همه اطرافیانم روشن شد که من دچار مشکل هستم.

من نمی‌خوابیدم یا غذا نمی‌خوردم و به سرعت وزنم تا 47 کیلو کاهش یافت. کم کم چهره‌ام شروع به بیحالی و مریض شدن کرد. به دلیل کمبود خواب، احساس بسیار سنگینی در مغزم داشتم و به این دلیل که تکالیف من دیگر معنی نداشت، نمراتم روز به روز کاهش یافت.

زندگی من یک فاجعه بود، و من در آستانه عدم توانایی تحصیل در دبیرستان بودم. من می‌دانستم که به کمک نیاز دارم، اما نمی‌دانستم که آن را از که بخواهم. من تمام دوستانم را از دست داده بودم و کل خانواده‌ام را از خود دور کرده بودم.

اضطراب و افسردگی من غیر قابل تحمل بود و من دیگر نمی‌توانستم ادامه دهم. من در ناامیدی کامل بودم و در جهان و اعتیاد خود گم شده بودم.

با خودت مهربان باش

وقتی 17 ساله بودم، تلاش کردم زندگی خودم را بپذیرم و نمی‌توانستم راه دیگری برای خروج پیدا کنم. من هر روز خدا را شکر می‌کنم که جان سالم به در برده‌ام و زندگی جدیدی به دست آورده‌ام. در تابستان، من در مورد اعتیاد آموختم و شروع به درمان کردم و وارد یک مرکز درمان تشخیص دوپامین سرپایی شدم.

از طریق حمایت AA (صحبت‌های اشخاص معتاد که موفق به ترک شده‌اند) و اطرافیانم، توانستم بدون مصرف هیچ نوع دارو و مخدری دوباره زندگی خودم را جمع کنم. من نمیتوانستم این کار را بدون زنان قوی AA انجام دهم که مرا نگه داشتند و مرا دوست داشتند تا زمانی که من بتوانم خود را دوست بدارم.

همچنین از طریق مراقبه، متوجه شدم که می‌توانم راحت‌تر به جلو حرکت کنم.

“در آن زمان، اعتیاد من – و اضطراب و افسردگی که در تمام زندگی خود با آن می‌جنگیدم – برداشته شد و من در نهایت، برای اولین بار در زندگی، در ذهن، بدن و روح خود، احساس خوشحالی و سلامت کردم.”

در سال تحصیلی بعد، من توانستم دبیرستان خود را به پابان برسانم و وارد کالج شوم و در آخر مدرک لیسانس خود را در سلامت و هوشیاری کامل بگیرم.

نمی‌خواهم بگویم که هر کدام از آین کارها آسان بود، مخصوصا در چنین سن و سالی، اما قطعا ارزشش را داشت.

شور و شوق من در زندگی در حال حاضر کمک به دیگران است- به خصوص نوجوانان در حال مبارزه با مشکلات اعتیاد – و نشان دادن اینکه راه دیگری نیز وجود دارد. دوست داشتن و پذیرش خود برای من بسیار کلیدی بود؛ من یاد گرفتم که فشار زیادی بر خودم وارد نکنم و خودم را با دیگران مقایسه نکنم.

این بسیار مهم است که با خودمان مهربان باشیم و اگرچه همه ما گاهی اوقات سقوط می‌کنیم، اما قادر بودن به بلند کردن خود و حرکت به جلو، این چیزی است که تعریف می‌کند که ما چه کسی هستیم و در نهایت چه چیزی ما را قوی‌تر می‌کند.

تنها چیزی که باید برای آن تلاش کنید، این است که هر روز بهتر باشید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان