شناسه : ۱۳۷۹۳۴۰ - چهارشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۱۱
مرگ چپهای اروپا در ۲۰۱۸
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل، «لئونید برشیدسکی» در بلومبرگ نوشت، شکستهای فاجعهبار احزاب چپ اروپایی در سال 2017 از جمله شکست سوسیالیستها در انتخابات فرانسه، همچنین کاهش محبوبیت حزب سوسیال دموکراتدر آلمان و حزب کارگر در هلند و همچنین افول کلی جناح چپ در جمهوری چک هیچیک آنقدری هشداردهنده نبودند که چپها را به اقدام وا دارند. احزاب شکستخورده نتوانستند محبوبیت دیرینه خود را باز یابند و برخی، از جمله سوسیال دموکراتهای آلمان در نظرسنجیها روندی نزولی داشتهاند. حزب راست میانه در انتخابات ایتالیا هم متحمل شکست سختی شد و در نهایت دو حزب راست افراطی پوپولیستی کنترل دولت را در دست گرفتند. در سوئد، دولت سوسیال دموکرات کاهش حمایتها را در انتخابات شاهد بود و نتوانست برتری خود را حفظ کند. حتی در بریتانیا هم با وجود عملکرد ضعیف حزب محافظهکار، باز هم حزب کارگر نتوانست کنترل دولت را به دست آورد و علت این مساله هم اختلافنظرهای داخلی در این حزب بر سر برگزیت و سطح مطلوب تقسیم ثروت بود.
در سراسر اتحادیه اروپا تنها 5 کشور یونان، اسلواکی، مالت و پرتغال هنوز تحت دولتهای چپگرا یا چپ میانه هستند. تنها سوسیالیستهای اسپانیا بودند که در سال 2018 قدرت را به دست آوردند و آنهم در نتیجه برگزاری انتخابات نبود، بلکه به دلیل کودتای پارلمانی غیرمعمول رخ داد. در یونان، حزب چپ سیریزا احتمالا در انتخابات امسال قدرت را از دست میدهد و در اسپانیا هم هر زمانی که انتخابات برگزار شود، احزاب راست میانه موقعیت بهتری از سوسیالیستها خواهند داشت. انتظار میرود اتحاد سوسیالیستها و دموکراتها بزرگترین بازنده انتخابات پارلمان اروپا در سال جدید میلادی باشد.
جناح چپ چطور روی دور شکست افتاد
برای این افول شدید جناح چپ سه توضیح قابل پذیرش وجود دارد. اول اینکه خود چپها هم معتقد هستند که احزاب سنتی این جناح جایی در میانه راه، اشتباهی رفتهاند. جفری هاجسون استاد علوم اقتصادی و تجاری بریتانیا در کتاب خود تحت عنوان «چرخشهای اشتباه: چپ چگونه مسیر خود را گم کرد»اینگونه استدلال کرده که احزاب سوسیالیست و کارگر که در دهه 1950 با سرمایهداری سازش کردند، پس از بحران مالی جهانی سال 2008 نتوانستند «جایگزینی قانعکننده و اجرایی و دموکراتیک برای سرمایهداری» پیشنهاد کنند.
توضیح دوم به تغییر ساختار طبقاتی جامعه مربوط میشود.طرفداران این دیدگاه اینگونه استدلال میکنند که طبقه کارگر طبق ماهیت قدیمی آن، از بین رفته و پایه سنتی اتحاد چپگراها در ارتباط با آگاهی طبقاتی و نهادهایی که از آن حمایت میکردند را از بین برده است. ژان رونی از موسسه مطالعات سیاسی «ساینسزپو» در پاریس در بلاگ دانشکده علوم اقتصادی لندن نوشت: «اول، رستگاری طبقه کارگر به دلیل افزایش دسترسی به تحصیلات عالی این طبقه اجتماعی و وابستگی آن به ساختار و موسسات جناح چپ را دچار تحول کرد. دوم، توانایی چپها در جستوجوی راستها به نسل جوانتر این امکان را داد که آزادی شخصی خود را از جناحبندیهای سنتی بیابند.» در این دیدگاه، طبقه کارگر قدیمی در پایینترین سطح سلسهمراتبی حذف و طبقه کارگری جایگزین آن شده که در اقتصاد خدماتی شاغل است و فرصتها و تمایلات کمتری برای سازماندهی دارد. در بسیاری مواقع این طبقه از مهاجرانی تشکیل شده که به دلیل تفاوتهای فرهنگی به یکدیگر نزدیک نیستند. جناح چپ سنتی چیز زیادی برای ارایه به این افراد ندارد.
توضیح یا دیدگاه سوم افراطیتر از دو دیدگاه اول است. در این دیدگاه به فروپاشی کل الگوی سنتی چپ و راست اشاره دارد و اینگونه توضیح میدهد که الگوهای سنتی برای ماتریس پیچیده عوامل متعدد تاثیرگذار بر ارجحیتهای سیاسی امروز، بسیار سادهانگارانه هستند. یان آلگان، الیزابت بیسلی، دنیل کهن و مارتیال فوکالت کارشناسان علوم اجتماعی این ماتریس را اوایل سال 2018 با استفاده از دادههای مربوط به انتخابات ریاستجمهوری سال 2017 فرانسه مورد بررسی قرار دادند و دریافتند افرادی که درآمد آنها از سطح تحصیلاتشان پایینتر بوده به چپ افراطی یعنی ژانلوک ملانشون رای داده بودند و افرادی با درآمد بالاتر از سطح تحصیلاتشان به راست میانه یعنی فرانسیس فیلون گرایش داشتند. این کارشناسان علوم اجتماعی به این مساله اشاره کردند که افرادی با سطح اعتماد به نفس پایینتر برای رضایت بیشتر از زندگی به سمت ملانشون کشیده شده و افرادی که در زندگی خود خوشحالتر بودند به مارین لوپن ملیگرای پوپلیسیت رای داده بودند.
آنچه در همه این توضیحات مشابه است، افول چپ سنتی در نتیجه تغییرات در ساختار جامعه از جمله دسترسی گستردهتر به خدمات آموزشی، صنعتی شدن، مهاجرت و موفقیت سیاستهای اجتماعی است. در همین حال، ابزار موجود برای بررسی و تحلیل دادهها درباره تفاوتها و تغییرات در جوامع نیز پیشرفت کردهاند، اما احزاب جناح چپ برای استفاده از این ابزار برای ارایه ایدههای نو به گروههای اجتماعی که میتوانند حامی بالقوه باشند، تعلل میکنند.
بسیاری از آنهایی که تجربه زندگی در اتحاد جماهیر شوروی در دهههای 1970 و 1980 را داشتهاند، نمیتوانند خود را چپگرا بخوانند و از این جناح حمایت کنند، اما همچنان میتوان گفت که این جناح سیاسی بخت زنده ماندن در جهان نوین را دارد. آمارها و نظرسنجیها حاکی از گرایش عمومی در غرب به تساوی بیشتر در جوامع، محدود کردن انگیزشهای امپریالیستی و جنگهای کمتر است؛ این مسائل میتوانند به عنوان وزنهای در برابر تمایلات راست سنتی به حمایت از تجارتهای بزرگ، ارتش و ماشینهای مجری قانون عمل کنند.