خبرگزاری فارس: مجموعه تلویزیونی «بانوی عمارت» به کارگردانی عزیزالله حمیدنژاد در حالی به پایان رسید که یکی از نقشهای چالش برانگیز آن حضرت والا یا جهانبخش با بازی «صالح میرزا آقایی» بود. این شخصیت پر رمز و راز با بازی و ایفای نقش میرزاآقایی شکل و شمایل درخور و قابل قبولی گرفت که مصاحبه با این بازیگر را در ادامه میخوانید:
** معمولا بازیگرهایی که کمتر در عرصه هنر و بالاخص تلویزیون ظاهر میشوند، شغل دومی هم برای خودشان در نظر گرفتند. شما هم از آن دسته هستید؟
- سالیان زیادی است که در کنار بازیگری مشغول کار تجارت هستم، اما حدود ده سال است که کارآفرین هستم و میز تلویزیون ال سی دی با نام تجاری دیپلمات تولید میکنم و فکر میکنم تنها بازیگر کارآفرین در امر تولید ملی هستم که متاسفانه هیچ گونه حمایت دولتی به عنوان تولید ملی از من در این سالها نشده است. اما با شرایط اقتصادی حال حاضر کارکردن در بازار آزاد بسیار سخت است.
** بازیگری راحتتر است یا تجارت؟
- کارآفرین بودن در این شرایط بحرانی جامعه به شدت دشوارتر از بازیگری است.
** علاقه شما را به سمت شغل دوم برده یا عدم امنیت شغلی؟
- برای اینکه به حرفهای که امنیت شغلی ندارد وابسته نباشم و از طرفی بتوانم نیاز زندگی شخصی و احتیاجهای فرزندانم را برآورده کنم باید شغل دیگری را نیز انتخاب میکردم. چراکه نمیخواهم بعضا مثل خیلی از همکاران ر. هر کاری حضور داشته باشم و میخواهم حق انتخاب داشته باشم.
** چرا؟
- معتقدم با این روش یک بازیگر میتواند ماندگارتر باشد تا اینکه در هر کاری که به او پیشنهاد شد، بازی کند. خدا به استاد مشایخی عمر با عزت بدهد که این توصیه را به من کرد و گفت: اشتباهی که من در جوانی مرتکب شدم را تو تکرار نکن که روزی مجبور شوی در هر کاری بازی کنی. الان هم خدا را از این بابت شکر میکنم که از لحاظ ارتزاق به حیطه بازیگری وابسته نشدم و هر کاری که دلم بخواهد را انتخاب میکنم و مجبور نیستم خیلی نقشها را بازی کنم؛ بنابراین در این 10 سال سعی کردم حتی کم کار باشم، اما گزیده کار باشم.
** برای صحبت درباره «بانوی عمارت» بهتر است از پایان آن شروع کنیم. در خبرهایی ضد و نقیض خوانده شده که این سریال قرار است ادامه داشته باشد. اصل ماجرا چیست؟
- حرفهایی در این زمینه شنیدم، اما در ایران معمولا تولید فصل دوم سریالها نتیجه موفقی در بر ندارد و بهتر است که در اوج رها شوند. اما گویا مخاطبان استقبال بسیار خوبی از این سریال کردهاند و دوست دارند تا فصل دوم آن نیز ساخته شود. به هر شکل حضرت والا-جهانبخش دیگر وجود ندارد. بدون حضرت والا سریال انگار چیزی کم دارد (خنده) در هر صورت امیدوارم «بانوی عمارت» ادامه دار باشد و استقبالی که از فصل اول آن شد از فصل دوم هم بشود.
** در این سالها سریالهای تلویزیونی با کمبود قصه جذاب مواجه بودند، قصهای که در کنار جذابیت، شخصیتهای پخته و تعلیقهای پی در پی بتواند تا قسمت پایانی شخصیت اصلیاش را در سایه نگه دارد. شخصیت جهانبخش- حضرت والا هم دقیقا یکی از همین افراد بود.
- در این سالها پیشنهاد سریالهای بسیاری داشتم، اما ترجیح دادم تا در تئاتر بازی کنم و سال گذشته در نمایش «اعتراف» به کارگردانی شهاب حسینی بازی کردم. تا اینکه پیشنهاد بازی در سریال «بانوی عمارت» شد و آقای حمیدنژاد به عنوان کارگردان پشتوانه این سریال بود و یادآوری کارنامه کاری او در این سالها کافی بود تا هر بازیگری را شیفته همکاری با حمیدنژاد کند و همان لحظه اول حضورم را در این سریال قطعی کردم. در ادامه دوگانگی شخصیت جهانبخش-حضرت والا مرا به شدت درگیر و جذب کرد و آقای حمیدنژاد به من گفت: این نقش یکی از شاهنقشهای من است. در ادامه که متن را خواندم بسیار درگیر قصه شدم. در هر حال گروه پشت صحنه آنقدر خوب بودند که چنین محصولی را تولید کردند از بازیگرها و کارگردان گرفته تا عوامل پشت صحنه. «بانوی عمارت» نیز محصول یک گروه درجه یک بود.
** نباید این را نادیده گرفت که این سریال در بستر تاریخ اتفاق میافتد، اما قصهای است که کاملا زائیده ذهن نویسنده است و چیدمان داستان و شخصیتها بر اساس تخیلات او است. با توجه به حضور شما در تعدادی از سریالهای تاریخی و بازی در نقشهای مختلف، آیا در این سالها روایت تاریخ برایتان جذابیت داشته است؟
- تاریخ برای من همیشه جذاب بوده است و برخی دوستان به شوخی به من میگویند بازیگر تاریخی! در این سالها بسیاری از پیشنهادهایم کارهای تاریخی بودند. نمیدانم فکر میکنم به شانس و بخت بازیگر برمیگردد. در تمامی این سریالهای تاریخی که بازی کرده بودم، اما در دوره قاجار و به این شکل بازی نکرده بودم. آنهم با این شکل و شمایل و گریم و لباس، جهانبخش و حضرت والا را بسیار پُر ابهت کرده بود. از طرفی کار کردن در عمارت طباطبائیها ناخودآگاه مرا به زمان قاجار میبرد.
** شخصیت جهانبخش از همان ابتدا و قسمت 5 که وارد داستان بانوی عمارت شد، پیچیدگیهای خاص خود را داشت. این پیچیدگیها در متن فیلمنامه وجود داشت؟
- معتقدم یکی از جذابترین شخصیتهایی که در قصه آقای جوانمرد بود جهانبخش بود و به شدت لب مرز قرار داشت. برای رسیدن به این نقش تلاشهای بسیاری کردم و طی مشورت با کارگردان او را کشف کردم. این شخصیت رفت و برگشتهای زیادی داشت و این را در دیالوگی یادآور میشود: من تقسیم شده بودم به نیمی از نگاهم به خشم و کینه و نفرت و نیمی از آن محبت و عشق. او از طرفی همراه و همدل پسرعمویش بود و از سویی میخواست که از او انتقام بگیرد. از ابتدا تصمیم گرفتم که جهانبخش مرموز باشد و همین موضوع باری از ایهام را در بر داشت. یادم است مخاطبان با دیدن ورودم به قصه و نگاهی که به فخر الزمان کردم میگفتند که جهانبخش عاشق فخری شده و بعد همه چیز در بازی رفت و برگشتی او مشخص شد. جهانبخش با ابعاد مختلف شخصیتی نوشته شده بود و من هم در بخش بازی سعی کردم تا با نوع بازیام به این اتفاق کمک کنم. این پیچیدگی چالش خوبی برای من بازیگر بود و از زمانی به بعد او به حضرت والا تبدیل میشود و آن ابهت و استایل بازی باید تغییر کند. درست است او جهانبخش بود، اما جهانبخشی که حضرت والا است و یک ابهت و شکوهی دارد و همه آدمها مرعوبش هستند و تفاوت این دو شخصیت برایم مهم بود. معتقدم متن در وهله اول قرار دارد و شخصیت حضرت والا با ظرافت بسیاری نوشته شده بود و بعدها من نیز در طراحی کاراکتر و با استفاده از پتانسیلی که داشتم در پیدا کردن نگاه و صدای این فرد تلاش کردم.
** چهره حضرت والا در قسمتهای پایانی برای مخاطب عیان شد، در صورتیکه این اتفاق میتوانست زودتر بیفتد و دست او را برای مخاطب رو کند.
- آقای جوانمرد احاطه خوبی به قصهاش داشت و در زمان خوبی شخصیت جهانبخش را وارد قصهاش کرد. او به مرموز کردن این کاراکتر کمک بسیاری کرد. حضرت والا در اصل دولت در سایه است و میآید و میرود و حمیدنژاد هم فضایی را ایجاد کرد تا او به نتیجه خوبی در پایان برسد. شاید اگر قرار بود من برای ورود او تصمیم بگیرم حضرت والا را دیرتر وارد قصه میکردم و دیرتر چهرهاش را نمایان میکردم.
** برخی از شخصیتهای این سریال به قدری پخته بودند که میتوانستند قصه مجزایی برای خود داشته باشند.
- بله، این سریال از ابتدا در 27 قسمت طراحی شده بود و ریتم برای آقای حمیدنژاد به شدت اهمیت دارد و به هیچ وجه حاضر نشد که به سریالش آب ببندد! حتی شاید از برخی پلانها به خاطر از دست نرفتن ریتم عبور کرده است. حتی دیالوگهای این سریال هم جامعه شناختی، روانشناختی و چیدمان کلمات و ... بود که برای هر کاراکتری دیالوگی خاص او وجود داشت.
** پایان بندی این سریال در فضایی به دور از هرگونه هیاهوی شهری اتفاق افتاد. خودتان این پایان بندی را دوست داشتید؟
- رویارویی ارسلان میرزا و جهانبخش (قهرمان و ضدقهرمان) را به شدت دوست داشتم. آقای حمیدنژاد عاشق فضای وسترن است و در آن سکانس تقابل جهانبخش و ارسلان را در فضای بیابان و تنهایی آدمها نشان داده است. حتی از زمانی به بعد حضرت والا تبدیل به سمپات شد و خیلی از بینندگان با او موافق شدند و دوستش داشتند.
** اتفاقها و رفتارهای سیاسی هم جزوی از این سریال بود که برخی از آنها در قالب دیالوگ به جریانهای سیاسی کشور طعنه میزد.
- بهتر است این سوال را نویسنده پاسخ دهد. اما اصولا تاریخ تکرار میشود و من فکر میکنم برخی موارد مبتلابه ممکن است در این سریال وجود داشته باشد. اما در مورد شخصیتی که خودم بازی کردم میگویم که ما همیشه در دل تاریخ افرادی شبیه به جهانبخشها و حضرت والاها را داریم، افرادی که کینه دارند و تشنه قدرت هستند.
** جمله پایانی.
- یک اثر نمایشی خوب محصول گروهی خوب است و بانوی عمارت نیز از این قاعده مستثنی نیست. اگر بخواهم باید از تک تک عزیزان در پشت صحنه و جلوی دوربین نام ببرم باید کل تیتراژ را بنویسم برای همین از همینجا دست تکتکشان را میبوسم. همچنین از اینکه مردم با این سریال ارتباط خوبی برقرار کردند، بسیار خوشحالم.