ماهان شبکه ایرانیان

ماجرای دلخوری امام از مراجع در بحث اعدام نواب چه بود؟

فرهیختگان: حرکت فداییان اسلام پس از دوره سرکوب مذهبی شدید توسط رضاخان با هدف ایجاد حکومت و اجرای قوانین اسلامی پدید آمد؛ حرکتی که نفوذ کلام و شهامت طلبه جوانی که آن را بنیان نهاده بود، در اثرگذاری آن غیرقابل انکار است. تا آنجا که خیلی از انقلابیون تاکید دارند اولین جرقه‌های انگیزش انقلابی به‌وسیله شهید نواب در آنها ایجاد شده است؛ شهیدی که در 27 دی‌ماه 1334 به دلیل اقدام به ترور نافرجام حسین علا، نخست‌وزیر وقت، به همراه برخی از همرزمانش از جمله مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی و محمد واحدی اعدام شد. سیدمجتبی نواب صفوی در دوران حکومت رضاخان (1303) در محله خانی‌آباد تهران به دنیا آمد. پدرش سید جواد میرلوحی، روحانی‌ای بود که به دنبال صدور قانون «لباس‌های متحدالشکل» و خلع‌لباس روحانیت (سال 1314) عبا و عمامه را به اجبار کنار گذاشته و وکیل دعاوی دادگستری شده بود. چندی بعد به‌دنبال درگیری شدیدی که بین سیدجواد و داور عدلیه رضاخان صورت گرفت، وی سیلی محکمی به صورت علی‌اکبر داور زد و به سه سال زندان محکوم شد و اندکی بعد از آن دار فانی را وداع گفت. بعد از آن سیدمجتبی که آن زمان حدود 12 سال داشت، نام خانوادگی مادرش را برای خود برگزید و از این رو به نواب صفوی شهره شد.

سیدمجتبی نواب صفوی مدتی در مدرسه صنعتی آلمانی‌ها در رشته مکانیک مشغول به تحصیل شد. در همان مدرسه تظاهراتی بر ضد کشف حجاب به راه انداخت (سال 1319) و همزمان در مدرسه مروی تحت تعلیمات دینی قرار گرفت. نواب اولین مبارزه رسمی علیه حکومت پهلوی را در حالی که هنوز 18 سال بیشتر نداشت، در 17 آذر 1321، طی سخنرانی علیه دولت قوام‌السلطنه آغاز کرد. بعد از آن، تحصیل را رها کرده و برای کار به آبادان رفت. در آبادان نواب برای حمایت از یکی از کارگران کتک‌خورده از دست یکی از متخصصان انگلیسی شرکت نفت، آستین‌ها را بالا زد. به دنبال اعتراضات کارگران و سرکوب نظامیان سیدمجتبی به بصره رفت و بعد از آنجا راهی نجف شد و در نجف در مدرسه قوام اقامت گزید؛ اقامتی که سه سال و نیم به طول انجامید و به ارتباط نزدیک میان او و علمای نجف ازجمله علامه امینی منجر شد. برخی نقل کرده‌اند در طول آن علاوه‌بر تحصیل امور حوزوی، نواب صفوی برای گذراندن امور زندگی به فروش عطر روی آورده بود.

ترور کسروی و اعلام موجودیت
همزمان با ایام حضور نواب در نجف، احمد کسروی، روزنامه‌نگار و مورخ، در ایران اقدامات ضدشیعی و مذهبی خود را با هدف ساختن یک هویت ایرانی سکولار آغاز کرد. در همین راستا کتاب «شیعه‌گری» را به زبان فارسی و عربی منتشر کرد و کتب ادعیه شیعه و از جمله کتب سهروردی را تحت عنوان «جشن کتابسوزان»، به آتش کشید و اقدام خود را جنبش «پاک دینی» نام نهاد.
اقدامات کسروی که به قرآن‌سوزی نیز رسیده بود، موج اعتراضات متدینین تهران را نیز برانگیخت. این اقدامات وقتی به گوش علمای نجف رسید، برخی حکم ارتداد وی را صادر کردند. در همین راستا نواب تحت تاثیر علامه امینی و برخی دیگر از علما از جمله آیت‌الله خویی و آیت‌الله سیداسدالله مدنی، رهسپار تهران شد. در تهران نیز شیخ محمدآقا تهرانی، موسس هیات قائمیه نیز در تحریک مردم و به‌ویژه نواب صفوی بر ضد کسروی موثر بود. نواب در تهران بارها درخصوص مبانی شیعه در اسلام به مباحثه پرداخت؛ مباحثاتی که در مجله «پرچم» صورت گرفت و طی آن نواب از ارتداد کسروی اطمینان کسب کرد. درنهایت سیدمجتبی حکم ارتداد کسروی را که توسط علمای نجف گذاشته شده بود، با آیت‌الله طالقانی مطرح کرد. مطابق اسناد منتشرشده، آیت‌الله طالقانی ضمن تشویق او، مبلغی حدود 400 تومان نیز جهت خرید اسلحه در اختیار او گذاشت. سرانجام در هشتم اردیبهشت 1324، نواب صفوی در میدان حشمت‌الدوله (آذربایجان فعلی) به سمت کسروی شلیک کرد. البته کسروی در آن اقدام جان سالم به در برد و با انتقال وی به بیمارستان، نواب صفوی نیز دستگیر شد. دستگیری نواب، موجی از اعتراضات علما را به همراه داشت تا آنجا که درنهایت با فشار مراجع، نواب از زندان آزاد شد و بلافاصله با انتشار بیانیه شدیداللحنی با عنوان «دین و انتقام» موجودیت «فداییان اسلام» را اعلام و به مبارزه خود رنگ و بویی تشکیلاتی داد. درخصوص این نامگذاری، سیدمجتبی نواب صفوی نقل کرده: «حضرت سیدالشهداء را در خواب دیدم که بازوبندی بر بازویم بست که روی آن نوشته شده بود « فداییان اسلام» و من از این جهت نام فداییان اسلام را برای این تشکیلات برگزیدم.»
در این ایام همچنان اقدامات ضددینی کسروی ادامه داشت، اگرچه سعی می‌کرد کمتر در مجامع عمومی حاضر شود. از این رو علما و بازاریان بارها خواستار محاکمه وی به جرم توهین به ائمه اطهار و مقدسات شدند. درنهایت فداییان اسلام که تشکیلات خود را منسجم کرده بودند، در 20 اسفند 24، توسط 11نفر از اعضای خود ازجمله سیدعلی محمد و سیدحسین امامی با اجازه علما، اقدام به ترور احمد کسروی و منشی‌اش حدادپور در کاخ دادگستری کرد؛ اقدامی که منجر به کشته شدن کسروی و بازداشت حسین امامی شد. در پی این اقدام نواب صفوی از طریق مبارزان با بی‌دینی به گیلان و سپس رهسپار مشهد و به منزل آیت‌الله شیخ غلامحسین تبریزی رفت؛ سفری که منجر به آشنایی محمدمهدی عبدخدایی (کسی که بعدها اقدام به ترور دکتر فاطمی کرد) فرزند آیت‌الله تبریزی با نواب شد. سیدمجتبی سپس به همدان و کرمانشاه و بعد از آن راهی نجف شد. تلگراف‌های زیادی ازطرف علما برای آزادی برادران امامی مخابره شد و درنهایت دادگاه تجدیدنظر حکم به برائت آنها صادر کرد. مدتی بعد نواب، سفرهای تبلیغی خود را به ایران آغاز کرد و بعد از بازگشت به تهران با نیره‌سادات احتشام رضوی، دختر یکی از محرکان اصلی قیام مسجد گوهرشاد ازدواج کرد. مراسم ازدواج او در حضور علمای بزرگ قم از جمله آیت‌الله کوه‌کمری و آیت‌الله فیض برگزار شد.

آیت‌الله بروجردی و فداییان
با فوت آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله حاج آقا حسین قمی در سال 1325، مرجعیت در اختیار آیت‌الله سیدحسین بروجردی در قم قرار گرفت. همزمان فداییان اسلام نیز فعالیت خود را در قم گسترش داده بودند.
اگرچه در ماجرای ترور احمد کسروی، شیخ‌علی تهرانی در خاطرات خود نقل کرده که آیت‌الله بروجردی، امام خمینی را نزد شاه فرستاد تا فتوای علمای نجف و مهدورالدم بودن کسروی را گوشزد و از این رو برادران امامی را آزاد کنند، با این‌حال شواهد تاریخی حاکی از آن است که مشی آیت‌الله بروجردی با فداییان اسلام همواره همسو نبوده است. این تفاوت نگاه را می‌توان ناشی از اختلاف در نوع نگرش به مسائل سیاسی دانست. فداییان اسلام که تحت تاثیر آیت‌الله قمی و خوانساری بودند، بنیاد تشکیلاتی خود را بر مداخله در سیاست بنیان نهاده بودند و در مقابل عده‌ای معتقدند آیت‌الله بروجردی با توجه به تجربه مشروطه تمایلی به حضور روحانیون در عرصه سیاست نداشت. به‌هر ترتیب آیت‌الله بروجردی به‌طور کلی قصد ورود به سیاست را نداشت، از این رو حتی در موضوعات مهمی چون ملی شدن صنعت نفت، با سکوت آیت‌الله بروجردی مواجه هستیم؛ سکوتی که ذهن برخی از اعضای فداییان را نسبت به آیت‌الله بروجردی مشوب و منجر به واکنش در نشریه «نبرد ملت»، ارگان رسمی فداییان اسلام شد. اگرچه در برخی مواقع با نشانه همراهی آیت‌الله بروجردی هم مواجه هستیم. به‌عنوان مثال با رسیدن هژیر به کسوت نخست‌وزیری (خرداد 1327)، همراهی آیت‌الله بروجردی با نواب و کاشانی توانست نیروهای مذهبی را در جامعه فعال کند.
در این میان درخصوص پررنگ شدن اختلاف میان آیت‌الله بروجردی و فداییان اسلام، نقش اطرافیان آیت‌الله بروجردی نیز قابل‌توجه است، تا آنجاکه شهید محلاتی اشاره داشت اطرافیان ایشان به آیت‌الله بروجردی این‌گونه القا کرده بودند که فداییان می‌خواهند دروس حوزه را تعطیل کنند. برخی دیگر ازجمله محمد واعظ‌زاده خراسانی تصریح دارند آن زمان دستگاه اداری حوزه علمیه قم که اصحاب آیت‌الله بروجردی بودند، با هر حرکت انقلابی و اصلاحی مخالفت می‌کردند.

امام خمینی(ره) و فداییان اسلام
شاگردان امام خمینی از جمله آیت‌الله گرامی در وصف ایشان می‌گفتند: «روح او (امام خمینی) روح نوابی بود به اضافه مرجعیت.» به بیان‌های مختلف نقل شده که امام خمینی از آنجا که آیت‌الله بروجردی در آن مقطع سمبل تشیع و مرجعیت بود، عمل خلاف رویه ایشان را به صلاح اسلام نمی‌دانستند. از این رو برای دامن نزدن به اختلافات به حمایت غیرآشکار از فداییان اسلام روی آوردند. به نقل از آیت‌الله واعظ‌زاده خراسانی نیز امام در یکی از جلسات خصوصی تصریح کرده بودند که «ایشان (فداییان اسلام) بدون هیچ آلت و اسلحه‌ای فقط با سخنرانی با دستگاه درافتاده‌اند و دستگاه را به وحشت انداخته‌اند.»
این حمایت پنهانی در زمان دستگیری نواب صفوی علنی شد. حجت‌الاسلام علی دوانی در کتاب شرح حال آیت‌الله بروجردی نقل کرده که در جریان اعدام مرحوم نواب و یارانش، امام با ابراز تاسف فرمودند: «چه کنم کسانی را در بیت آیت‌الله بروجردی گذاشته‌اند که نمی‌توانم کاری کنم، البته می‌روم و اقدام می‌کنم.» مطابق آنچه که همسر امام نیز نقل کرده بود، امام خمینی برای پیشقدم شدن آیت‌الله بروجردی برای جلوگیری از اعدام نواب و یارانش خدمت ایشان رفتند. زهرا مصطفوی، دختر امام نیز مطابق آنچه که در روزنامه اطلاعات 17خرداد 67 نقل شده، در بیان خاطره روز اعدام فداییان گفته است: «در اتاق ایستاده بودم و مادرم داشتند کار می‌کردند که امام وارد شدند. صورت ایشان به‌شدت برافروخته بود و چشم‌ها حالت فوق‌العاده عصبانی و ناراحت ایشان را نشان می‌داد. فقط عبایشان را گوشه‌ای انداختند و با عصبانیت وارد شدند. گویا مادر از جریان خبر داشتند که پرسیدند: نتوانستید کاری کنید؟ گفتند: نخیر، نشد، نتوانستم. ایشان – آقای بروجردی- می‌گویند من به این کارها کاری ندارم... . بعد امام از اتاق بیرون رفتند، ولی حال‌شان خیلی منقلب بود، چون می‌دانستند نتیجه محاکمه فداییان اسلام یعنی اعدام. این را چون می‌دانستند، خب معلوم بود مساله اعدام یک عده جوان بی‌گناه فعال مبارز طبیعتا چقدر سخت بود. بعد من از مادرم پرسیدم جریان چیست؟ گفتند: محاکمه فداییان اسلام است و آقا [امام خمینی] پیش آیت‌الله العظمی بروجردی رفتند که بلکه ایشان جلوی محاکمه و اعدام را بگیرند، اما ظاهرا موفق نشده‌اند. چون مرام ایشان (آقای بروجردی) این بود که به حکومت کاری نداشته باشند.»
در خاطرات حاج‌آقا مصطفی خمینی نیز درخصوص فداییان اسلام چنین نقل شده که رئیس آنها سیدمجتبی نواب صفوی «واقعا دلیر و توانا بود و از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه می‌زد و نمی‌توان او را دور از حقیقت دانست.» حاج‌آقا مصطفی که با سیدعبدالحسین واحدی، نفر شماره دو فداییان رفاقت داشت، درخصوص اعدام فداییان نیز گفته است: «این طایفه از دیرزمانی در قم زیست می‌کردند. آن وقت‌ها ما قم بودیم و از دور آنها را می‌پاییدیم. تا آنکه شبانه عده‌ای با چوب و چماق در پیش چندصد نفر طلبه به آنها هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده بود و دیگر نتوانستند در قم بمانند. در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند تا سرانجام به دست پسر رضاخان و با سکوت مرگبار علما‌ آنها را تیرباران کردند. اگرچه دوست من سیدعبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را در دل ما گذاردند.»
در جلد اول مجموعه آثار یادگار امام، از سوی سیداحمد خمینی چنین نقل شده است: «درخصوص قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه دستگاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند.
در آن اوضاع و احوال شرایط به‌گونه‌ای بود که از دیدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، یعنی استدلال می‌کردند حالا که بناست یک روحانی اعدام شود، لباس روحانی را از تن او بیرون بیاورید تا به مقام روحانیت اهانت نشود! درست نقطه مقابل، تفکر امام بود که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید شود تا مردم بفهمند و آگاه شوند که اینها در صحنه هستند. از دیدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در صورتی که از دیدگاه امام مبارزه روحانیون بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنی‌بخش حیات اسلام و انقلاب راه مبارزان بود.»

وقتی جبهه ملی زیر قولش زد!
همزمان با مرجعیت آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله کاشانی به‌عنوان رهبری سیاسی- مذهبی شناخته می‌شد. مساله فلسطین یکی از اصلی‌ترین مسائلی بود که باعث نزدیکی بیش از پیش نواب با آیت‌الله کاشانی شد. با تصویب تقسیم فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل (29 نوامبر 1947م برابر با 17 آذر 1326) در دی‌ماه آن سال تظاهرات گسترده‌ای به دعوت آیت‌الله کاشانی صورت گرفت و سخنران پرشور آن مراسم نواب صفوی بود. نقطه‌عطف همکاری آیت‌الله کاشانی و نواب را می‌توان همزمان با نخست‌وزیری عبدالحسین هژیر دانست.
در سال 1327 روی کار آمدن هژیر، رهبری کاشانی- نواب را چنان اثرگذار کرده بود که حزب توده را منفعل کرد. هژیر که بهایی و دست‌نشانده انگلیس بود و اقداماتش اعتراضات گسترده مذهبی‌ها را برانگیخته بود، 13 آبان 28 با حکم مراجع توسط سیدحسین امام، از نیروهای فداییان اسلام ترور شد. این ترور اگرچه اعدام امامی را در پی داشت، ولی درنهایت باعث شد اعتراضات به تقلب گسترده در انتخابات مجلس شانزدهم به برگزاری انتخابات مجدد منجر شود؛ انتخاباتی که مصدق و کاشانی و یارانش را راهی مجلس شانزدهم کرد. به عبارتی آنها که تنها چند روز پیش از انتخابات مجلس شانزدهم، اقدام به تشکیل جبهه ملی کرده بودند، روی موج مبارزات مذهبی و محبوبیت فداییان سوار شده و توانسته بودند خود را به مجلس برسانند. شاه سعی داشت با روی کار آوردن رزم‌آرا خود را مسلط بر اوضاع نشان دهد. از طرف دیگر هیچ‌کس تردید نداشت که رزم‌آرا از مهم‌ترین موانع بر سر راه ملی شدن نفت است. از این رو فداییان اسلام بر برداشتن این مانع مصمم شدند. آن طور که عبدالله کرباسچیان، از همراهان نواب نقل کرده، چند تن از اعضای فداییان اسلام و سران جبهه ملی در خیابان عین‌الدوله جمع شدند و در آن جلسه با قول برقراری احکام اسلام از طرف جبهه ملی، فداییان نیز با ترور رزم‌آرا موافقت می‌کند. پیش از این آیت‌الله کاشانی حکم مهدورالدم بودن رزم‌آرا را صادر کرده بود و بارها فداییان از رزم‌آرا خواسته بودند از نخست‌وزیری کناره‌گیری کند. سرانجام رزم‌آرا 16 اسفند 29 توسط خلیل طهماسب، در مسجد شاه ترور شد. بعد از آن در کمتر از دو ماه (تا 7 اردیبهشت 30) حسین علا به نخست‌وزیری رسید و بعد دکتر مصدق به نخست‌وزیری برگزیده شد. ترور رزم‌آرا تا آنجا اهمیت داشت که بی‌تردید اگر این اقدام فداییان صورت نمی‌گرفت، نه از دولت مصدق خبری بود و نه از ملی شدن صنعت نفت... .
بعد از آن به دلیل آنکه جبهه ملی به‌رغم وعده‌ها به هیچ عنوان به دنبال اجرای احکام اسلام نبود، زمینه‌های مساعد میان جبهه ملی و فداییان اسلام به‌کلی از بین رفت، تا آنجا که نواب صفوی 20 ماه از 28 ماه نخست‌وزیری مصدق را در زندان گذراند؛ یعنی از دوازدهم خرداد 1330 تا 14 بهمن 1331 و نکته جالب‌توجه اینکه وی تنها زندانی سیاسی این دوره محسوب می‌شد!

نسبت فداییان اسلام با اخوان‌المسلمین
خیلی‌ها فداییان اسلام را آغازگر برخوردی عقیدتی و انقلابی با جریان‌های دین‌ستیز و سلطه‌پذیر می‌دانند؛ جریانی که سنگ‌بنای مبارزه مسلحانه با رژیم طاغوت را بنا نهاد و در همان ابتدا بنا را بر حذف شاه و تشکیل حکومت اسلامی گذاشت.
در این میان با توجه به نقش تعیین‌کننده فداییان اسلام بر انقلاب اسلامی از یک سو و ارتباط آنها با اخوان‌المسلمین مصر از سویی دیگر، بررسی نسبت و ارتباطات با اخوان‌المسلمین اهمیتی دوچندان می‌یابد. به‌ویژه آنکه فداییان، نهضتی اسلامی و شیعی محسوب می‌شود و اخوان‌المسلمین به‌عنوان یک جنبش بزرگ اسلامی اهل‌سنت شناخته می‌شود.

اخوان‌المسلمین اگرچه خاستگاهی عربی داشت و در کشور مصر بنا نهاده شده بود، اما در کنار اتباطات به دور از اختلافات فرقه‌ای آن با مسلمانان دیگر کشورهای اسلامی، با فداییان اسلام نیز روابط حسنه‌ای برقرار کرده بود؛ روابطی که ریشه‌اش به دعوت شهید «سید قطب» از نواب صفوی برای حضور در مصر -1332‌ش/1954م - برمی‌گشت. نواب که به دلیل مشکلات مالی با وقفه‌ای کوتاه دعوت سید قطب را اجابت کرده بود، راهی مصر شد و به دعوت جمعیت اخوان در دانشگاه الازهر سخنرانی کرد؛ سخنرانی‌ای که می‌توان آن را نقطه آغاز و رونمایی از پیوند فکری فداییان اسلام و اخوان‌المسلمین تلقی کرد. نواب در سخنان حماسی خود از وحدت اسلامی، اجرای احکام الهی و نیز ملی شدن کانال مصر سخن گفت و شور و هیجانی را در میان جمعیت ایجاد کرد. از همان آرمان‌هایی که سال‌ها بود اخوان پرچمش را به دست گرفته بودند.

در همین رابطه نواب در مصاحبه با مجله «المسلمون» ارگان نشراتی اخوان‌المسلمین گفت: «بر ماست که با اسلام متحد شویم و به تلاش بپردازیم و جز جهاد در راه خدا و تلاش در جهت عزت اسلام همه چیز را فراموش کنیم... آیا زمان آن فرانرسیده که مسلمانان با رسیدن به رشد و بلوغ، اختلافات شیعه و سنی را رها کرده و همه با هم به کتاب پروردگار خود بنگرند.» همین نوع نگاه نیز باعث شد برنارد لوئیس، مورخ برجسته بریتانیایی در این‌باره بگوید: «فداییان اسلام با اینکه شیعه‌اند، ولی خواستار وحدت اسلامی هستند و در واقع اندیشه آنها به طرز تفکر اخوانی‌ها در مصر نزدیک است، چراکه آنها معتقدند اسلام یک نظام کامل برای زندگی است و از طرفی، فرقه‌گرایی در بین مسلمانان و جدایی شیعه و سنی، مفهومی ندارد.» در همین زمینه نواب حتی به شیعیان عراق و سوریه سفارش می‌کرد به عضویت حزب اخوان‌المسلمین مستقر در آن دو کشور درآیند. کار همراهی این دو مجموعه تا جایی بالا گرفت که در جریان دستگیری‌های گسترده اعضای اخوان‌المسلمین توسط نیروهای جمال عبدالناصر، نواب در چند نوبت شخصا خطاب به او نامه نوشت و آزادی آنها را خواستار شد؛ مطالبه‌ای که بعضا اجابت هم شد و آزادی تعداد زیادی از اخوانی‌ها را به دنبال داشت.
در مقابل نیز زمانی که خبر دستگیری نواب در ایران منتشر شد، اخوان‌المسلمین گروهی از حقوقدانان را برای انجام وکالت او از راه عراق به سوی ایران فرستادند؛ اقدامی که البته به دلیل صادر نشدن ویزا برای آنها در عراق و نیز اجرای حکم اعدام او پیش از مهلت فرجام‌خواهی 10روزه بدون نتیجه ماند. همسنگران نواب در مصر بعد از شهادت رهبر فداییان اسلام واکنشی ماندگار نشان دادند و از او به‌عنوان «شهید اخوان» یاد کردند.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان