هرچند آقای
میرسلیم به عنوان نامزد یک حزب اصولگرای قدیمی وارد میدان شده، ولی
رأیگیریهای درونجناحی آنان هم نشان داد که ایشان و حزب متبوعش آرای
بسیار کمی دارند. بنابراین نامزدهای اصلی فقط ٤ نفر هستند و از این ٤ نفر
نیز بعید است که آقای جهانگیری وارد رقابت انتخاباتی شود و اگر به فرض نه
چندان قوی حضور داشته باشد، طبعا تا پایان نخواهد ماند. بنابراین نامزدهای
اصلی از یک طرف آقای روحانی است که از طرف جناحهای شناخته شده اصلاحطلب و
اعتدال و بخشی از اصولگرایان حمایت میشود؛ در مقابل، آقای قالیباف و
رییسی است که از سوی بدنه فعال اصولگرایان حمایت میشوند.
از این لیست چه برداشتی میتوان داشت؟ نخستین نکته این است که جبهه
اصولگرایان در قالب جمنا یک شکست کامل را در نخستین گام خود تجربه کردند.
از میان ٥ نامزد آنان، نفر اولش از ابتدا گفت که مستقل میآید. صلاحیت نفر
دوم و پنجم آن احراز نشد. نفر سوم آن هم در تدارک ثبتنام بود که اطلاع
دادند ثبتنام نکند. نفر چهارمش هم به صراحت اعلام کرد که مستقل است و جالب
اینکه هر دو نفر باقیمانده گفتهاند تا آخر میمانند، در حالی که گروه
جمنا مدعی شده بود که از پیش قول دادهاند که به نفع نامزد برتر و انتخابی
گروه جمنا کنار بروند.
نتیجه این وضع روشن است، یا دستاندرکاران جمنا از
ابتدا خلاف واقع گفتهاند که اینها متعهد به کنار رفتن شدهاند، یا این دو
نفر متعهد شدهاند به صورت یک امر تاکتیکی و میخواهند بعدا و در فرصت یکی
دو روز مانده به انتخابات به نفع یکدیگر کنار بروند که در این صورت مطابق
ترتیب نامزدهای جمنا قالیباف به نفع رییسی کنار میرود و در نقش معاون اولی
قرار میگیرد. زیرا قابل تصور نیست که نامزد اول این گروه به نفع نامزد
چهارم کنار رود. فراموش نکنیم که اگر رایگیری جمنا برای نامزدها به این
صورت بود که رایدهندگان هرکدام به یک نفر (و نه پنج نفر) رای دهند، به
احتمال فراوان آرای چندانی در آرای قالیباف نمیماند که به عنوان نامزد این
گروه پیشنهاد شود. حال این پرسش مطرح است که تشکیلات اصولگرایان و بدنه
کنشگر آنان کجاست که نمیتواند نامزدی را با حداقل ویژگیهای خودشان به
جامعه معرفی کند به طوری که این نامزد خود را برتر از آن گروه مثلا سه هزار
نفری از نخبگان اصولگرایی نداند؟
از سوی دیگر از گروه جمنا میتوان پرسید که شما رابطه خیلی نزدیکی با شورای
نگهبان دارید و خود را مقید به قوانین و تصمیمات آنان میدانید. ولی این
پرسش مطرح است که چرا نامزدهای انحصاری شما قادر نیستند که تایید صلاحیت
لازم را در این رابطه کسب کنند؟ این پرسش درباره سایر جناحها مطرح نیست،
زیرا آنان نسبت به معیارهای آشکار نشده برای تعیین یا احراز صلاحیتها
اعتراض دارند یا حتی ممکن است از آنها اطلاعی نداشته باشند. به همین دلیل
هم تعبیری که از تصمیمات شورای نگهبان میکنند متفاوت است. ولی اصولگرایان
چرا کسی را نامزد برتر خود میدانند که واجد حداقلهای شرایط از نظر شورای
نگهبان نیست؟
آیا در میان اصولگرایان نیروهای سیاسی واجد صلاحیت نیستند؟ به طور قطع
افرادی چون لاریجانی، توکلی، باهنر و... هستند که هیچ مشکلی برای احراز
صلاحیت در شورای نگهبان ندارند، پس چرا جناح مذکور قادر نیست از اینها
استفاده کند و به جایش کسانی را معرفی میکند که هیچکدام آنان از دروازه
شورای نگهبان رد نمیشوند؟ دو نفری هم که تایید میشوند، اعتبارشان را به
طور مستقل به دست آوردهاند. شاید این مساله در ظاهر چندان مهم نباشد ولی
از جهت شناخت وضعیت بغرنجی که نزد این جناح است اهمیت دارد. جناحی که ناچار
است همه ارزشها و اصول و قواعد خود را پیش پای امکان رایآوری قربانی کند
و دور مقولهای به نام صالح و اصلح را خط بکشد و تنها امیدش به آرای
قالیباف باشد.
آرایی که لزوما هیچ ربطی به جریان اصولگرایی ندارد. جریانی
که با رد صلاحیت احمدینژاد بیش از پیش دچار تشتت و مشکل هویتی خواهد شد.
جریانی که تمام دستاوردش دوره ٨ ساله احمدینژاد بود و به یکباره با رد
صلاحیت مطلق و اتفاق آرا علیه او مواجه میشود، نه میتواند با آن گذشته
همدلی کند و نه میتواند از آن دل بر کند و نه میتواند علیه رای شورای
نگهبان نظر دهد و نه میتواند از آن دفاع کند. انتخاباتی که قرار بود به
دلیل ضدیت آنان با روحانی مبنای وحدت آنان شود، منشأ تفرق و چنددستگی شده
است و همه امیدشان به این است که یک پیروزی موقتی در انتخابات اخیر به دست
آورند تا بلکه این تفرق در پرتو قدرت دولتی به دست آمده به وحدت بگراید.
ولی این کار نیز فایده ندارد. همان طور که پیروزی احمدینژاد آنان را در
ادامه به وحدت واقعی نرساند. همان طور که در جریان انتخابات مجلس در سال
١٣٩٤ مشخص شد، مهمترین پروژه و ضرورت سیاسی کشور، بازسازی جریان اصولگراست.
اگر این جریان بازسازی نشود، احتمال شکلگیری نیروهایی از میان آنان وجود
دارد که برای آینده این کشور خطرناک است.
45302