برای قرنها کنجکاوی درباره کارکردهای زیستی و ماورایی خون، انرژی لازم برای خلق سوءتفاهمهای خطرناک و کشفیات انقلابی را فراهم آورده است. اگرچه دانش کنونی ما در خصوص شیوه عملکرد خون بسیار پیچیدهتر از هر زمان دیگری در تاریخ است؛ اما در شناخت ماهیت آن هنوز در قدم اول باقی مانده و شاگردی میکنیم.
مطالب مرتبط:
تاریخچه خواندنی خون – بخش اول
تاریخچه خواندنی خون – بخش دوم
تاریخچه خواندنی خون – بخش سوم
تاریخچه خواندنی خون – بخش چهارم
با شروع انقلاب دانش بود که مطالعات در زمینه خون طبق اصول علمی آغاز گشت. با انتشار «مقالهای آناتومی در توصیف حرکت قلب و جریان خون در حیوانات» توسط ویلیام هاروی پزشک انگلیسی در سال 1628، بالاخره بعد از سالیان دراز الگوی جالینوس در خصوص تولید مستقیم خون از مواد غذایی رد شد. معمولا از دیدگاه انقلابی هاروی به عنوان بزرگترین دستاورد و کشف یک نفره تاریخ پزشکی یاد میکنند. هاروی میگفت خون از سمت چپ قلب و از طریق سرخرگها جریان یافته و توسط سیاهرگها به سمت راست قلب میرسد.
از آن مهمتر اینکه او با مشاهدات تجربی و استنتاج به این کشف مهم رسید. این سبک تحقیقات، شالوده اصلی دانش مدرن است. هاروی خون گوسفندها و خوکها را به طور کامل از بدنشان خارج کرده و اندازه میگرفت. او کشف کرد که میزان خون موجود در بدن این حیوانات بسیار بیشتر از میزان غذایی است که آنها به صورت روزانه هضم میکنند. هاروی نتیجه گرفت که خون مصرف یا جذب نمیشود. لذا استدلال منطقی هاروی این بود که خون باید دائما در حال چرخش باشد.
در یک آزمایش عمومی، هاروی یک مار زنده را کالبد شکافی کرد تا شیوه چرخش خون را نمایش دهد. هنگامی که رگ ورودی به قلب فشرده میشد، اندازه قلب کوچکتر میشد. و هنگامی که قلب از هم باز میشد، دهلیزهای آن عاری از خون بودند. سپس وی با استفاده از یک شریانبند، نشان داد که چگونه رگها خونریزی میکنند و ثابت کرد که خون درون آنها تنها باید در یک جهت ( به سمت قلب) در حال حرکت باشد.
با ظهور چنین دانشی، پزشکان کم کم به تحقیق در زمینه امکان انتقال خون پرداختند. در سال 1666 ریچارد لاور در انجمن سلطنتی لندن اولین گزارش علمی درباره انتقال خون را ارائه کرد. او از یک پر غاز برای ارتباط مستقیم میان رگهای دو حیوان استفاده کرد. در این آزمایش او شریان گردنی یک سگ را به ورید گردنی سگ دیگر متصل کرده بود. سال بعد پزشکان فرانسوی خون یک گوساله را به رگ مرد جوانی تزریق کردند. آنها معتقد بودند که این روشی امن است و بار دیگر آن را تکرار کردند. با ورود خون به بدن مرد جوان، نبض او افزایش یافت و عرق روی پیشانیش نشست. او ناله و شکایت از درد شدید کمر را شروع کرد. این علائم نشان میداد که بدن وی پس از اولین تزریق خون گوساله، علیه آن آنتیبادیهایی تولید کرده و در تزریق دوم سریعا این خون را پس زده است. متاسفانه پزشکان فرانسوی انتقال خون سوم را هم روی این مرد آزمایش کردند و او درفاصله کوتاهی جان خود را از دست داد.
چنین شکستهایی باعث شد که انجمن سلطنتی، پارلمان فرانسه و کلیسای کاتولیک انتقال خون به انسانها را متوقف و ممنوع کنند. برای 150 سال استفاده از این روش در طب سنتی هم ممنوع بود. طی سالهای دهه 1900 بود که کم کم این روش به عنوان درمانی قابل اعتماد مورد پذیرش قرار گرفت. این اتفاق پس از آن روی داد که کارل لندشتاینر، یکی از پزشکان دانشگاه وین، اولین قدمها را برای کشف انواع گروههای خونی برداشت. او به آزمایش سرم خون (بخش مایع خون) شش مرد سالم و بالغ پرداخت (خودش و 5 همکارش). او دریافت که سرم دریافتی از برخی اهدا کنندگان مشخص، باعث میشود که سلولهای قرمز در خون افراد دیگر به هم بچسبند. اینگونه لندشتاینر نتیجه گرفت که احتمالا باید انواع گوناگون خون وجود داشته باشند.
او بر اساس مشاهدات آگلوتیناسیونی که رخ داده در حین آزمایشات، به دستهبندی انواع خون پرداخت. طی 5 سال بعدی، وی و همکارانش چهار گروه خونی اصلی را کشف کردند (A و B و AB و O) که امروزه هنوز مورد استفاده است. آنها نشان دادند که بر اساس فعل و انفعالات میان انواع خونها، میتوان انتقال خون را به شکلی امن انجام داد. صاحبان گروه خونی AB گیرندگان جهانی هستند و میتوانند از هر فردی خون دریافت کنند. حاملان گروه خونی O (مانند شخص لندشتاینر) اهداکنندگان جهانی هستند و میتوانند به همه خون بدهند. اینگونه دیگر مدیریت انتقال خون به بیماران به شکلی بسیار امنتر انجام میگیرد. پس از این تحقیقات جامع، برای اولین بار بعد از دوران کیمیاگران، خون دوباره به موضوعی پزشکی تبدیل شد.
البته کشیفات بیشتر همچنان ادامه داشت. در سال 1914 کشف شد که سیترات سدیم میتواند جلوی لخته شدن خون را بگیرد. لذا پزشکان توانستند خون دریافتی از یک داوطلب را تا مدتی و برای استفادههای بعدی ذخیره کنند. در جنگ چهانی اول این روش جان سربازان مجروح بی شماری را نجات داد. در سال 1937 کارل لندشتاینر و الکساندر وینر یکی دیگر از قابلیتها و خواص بسیار مهم خون را کشف کردند. فاکتور RH میتواند ناسازگاری خونی میان برخی مادران و جنین را به خوبی توضیح دهد. مشکلی که باعث تولد نوزادان مرده در آن زمان میشد.
از برخی دیگر از تحقیقات و آزمایشات چشمگیر و بحث برانگیز که در عصر حاضر روی خون انجام شدهاند، میتوان به احیای امید قدیمی دوران کیمیاگران اشاره کرد. اینکه شاید بتوان اکسیر جوانی را از خون استخراج نمود. این حیطه علمی parabiosis نامیده شده که از واژههای یونانی «بعدی» و «زندگی» آمده است. با اتصال دو حیوان به یکدیگر (همانند دوقلوهای به هم چسبیده) دانشمندان توانستند اثرات اشتراک خونی را مشاهده کنند. در سال 2013 آمی واگر یکی از محققان سلولهای بنیادی دانشگاه هاروارد، به مطالعه parabiosis در موشهایی با سنین مختلف پرداخت. واگر و تیمش گزارش میدهند با گردش خون از بدن موش جوانتر به سیستم گردش خون موش پیرتر، روند زوال ماهیچه در موش پیر برعکس شده است. این عمل همچنین باعث جوانسازی مغز موش پیر شده است. این نتایج شگفتآور توسط برخی محققان خارج از برنامه هم مورد تایید قرار گرفتهاند. این در حالی است که برخی تلاشهای دیگر در زمینه بازتولید این یافته ها ناکام مانده است.
اما این داستان تا چه حد جدی است و علم خونشناسی اکنون در چه مرحلهای است؟