ارتباط با جنس مخالف؛جنسیت، یک برساخت اجتماعی است، بنابراین تفاوت جنس واقعی، اما تفاوت جنسیت ساختگی است. هر جامعه ای، ویژگیهای زنانه و مردانه را براساس ارزشها و عقاید خود معین میکند.
به گزارش به نقل از آرمان ،ممکن است نقشی در یک جامعه زنانه تعریف شود و در جامعه دیگر همان نقش مردانه معرفی شود. تأکید بیش از حد بر تفاوتهای زن و مرد، ممکن است ایفای نقشها را برای افراد دشوار کند. در جامعه ایران تا دهه 80، ارتباط با جنس مخالف غالباً از دوره جوانی آغاز میشد، اما این الگو در دهه 90 خورشیدی به سرعت تغییر کرده و سن شروع رابطه با جنس مخالف، به 13 سال برای هر دو جنس کاهش یافته است. درباره علل این تغییر میتوان به موارد مختلفی اشاره کرد: مشکلات عاطفی نوجوانان، فضای سرد خانوادهها و ارزشهای گروههای دوستی عوامل مهم در برقراری رابطه با جنس مخالف هستند. تأثیرپذیری از فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی، این رابطه را با تماس جسمی و رابطه جنسی توأم میکند. مهمترین نظریات علمی درباره رابطه با جنس مخالف را میتوان به شرح زیر دستهبندی کرد:
1.نظریه عشق سیال؛ زیگموند باومن: در عصر حاضر، زنان و مردان بهشدت محتاج ایجاد رابطه هستند. اما نمیخواهند این رابطه پایدار بماند و سبب سلب آزادی آنها شود. انسانهای امروزی رابطه میخواهند اما فقط با خوبیهای آن و نه با مشکلاتش. افراد در جامعه سیال مدرن، رابطه را نوعی سرمایهگذاری میدانند و در آن انتظار منفعت دارند مانند یاری در هنگام اندوه، همراهی در تنهایی، تسلی در هنگام شکست، و ارضای یک نیاز و...
2.نظریه مبادله؛ رابطه با جنس مخالف خارج از چارچوب و قواعد پذیرفته شده فرهنگی را، بهعنوان یک مبادله بین دو جنس در نظر میگیرد. مطابق این نظریه، محیطی که رفتار در آن رخ میدهد از رفتار تأثیر میپذیرد و آنهم به نوبه خود به روشهای گوناگون بازخورد دارد. این واکنش بر رفتار بعدی کنشگر اثرگذار است. اگر این واکنش برای کنشگر پاداش داشته باشد، احتمال دارد درآینده در موقعیتهای مشابه تکرار شود، اما اگر این واکنش برای کنشگر تنبیه یا پیامد منفی داشته باشد، احتمال تکرار آن کاهش مییابد.
بنابراین، رفتار انسان شبیه مدلهای اقتصادی و سود و زیان در بازار است. 3.نظریه ماکس وبر؛ با دستهبندی کنشهای اجتماعی براساس انگیزه و معانی ذهنی چهارنوع کنش را مطرح کرد: کنش سنتی، کنش عاطفی، کنش عقلانی معطوف به ارزش، کنش عقلانی معطوف به هدف. براساس دیدگاه وبر، نوع کنش با نوع جامعه، نوع اقتدار، نهادهای اجتماعی و نوع نهادها رابطه دارد. بنابراین در جامعه مدرن، کنش افراد مبتنی بر عقلانیت معطوف به هدف است4.نظریه بازاندیشی(گیدنز )؛ به معنای حساسیت و تأثیرپذیری حوزههای فعالیت اجتماعی و همچنین تجدید نظر مداوم در روشها و نگرشها براساس اطلاعات یا دانشهای نوین است و سبب دگرگونی در خصلت پدیدهها وکنشهای انسانی میشود. از نظر وی بازاندیشی در سه عرصه کلی نهادی، دانش و هویت صورت میگیرد.
نتیجه گیری؛ پسران نوجوان در اثر برقراری رابطه با جنس مخالف، دچار افت تحصیلی و آموزشی میشوند در حالیکه برای دختران این مسأله اتفاق نمیافتد. همچنین از پیامدهای دیگر ارتباط با جنس مخالف در دوره نوجوانی برای پسران، میل به تجرد قطعی است؛ زیرا نسبت به دختران دچار بدبینی میشوند. از انگیزههای پسران برای برقراری رابطه، ارضای جنسی است در حالی که دختران با این هدف به ایجاد رابطه اقدام نمیکنند. در مقابل؛ از پیامدهای ارتباط با جنس مخالف برای دختران، ترس از ازدواج در آینده است. سایر پیامدهای رابطه با جنس مخالف، همان گونه که در جدول مشاهده میشود بین دو جنس مشترک است.
ارتباط نوجوانان با والدین
در هر خانوادهای که نوجوان زندگی میکند میزانی از نارضایتی بین والدین و فرزند نوجوان مشاهده میشود. بدون تردید، یکی از عوامل مهم در ایجاد وضعیت کنونی، تغییر سبک زندگی است. در شرایط کنونی، فشار نقش بسیار زیاد در والدین سبب بروز تعارض نقش در آنان شده است. بهعبارت ساده؛ بالا رفتن توقعات در زمینه امکانات و رفاه مادی و حاکم شدن تجملگرایی و چشم و همچشمی در جامعه و رقابت در کسب درآمد بیشتر سبب شده است والدین بیشترین زمان خود را خارج از منزل جهت کسب درآمد صرف کنند و زمان کافی برای گفتوگو و همراهی با فرزندان خود نداشته باشند. کاهش زمان باهم بودن، فهم و درک نوجوانان و والدین را ازهم کم میکند و دو طرف، نسبت به نیازها، توانمندیها و ضعفهای یکدیگر دچار نا آگاهی میشوند، همین امر سبب افزایش ناهماهنگی، بروز اختلاف، عدمکارایی نقش و احساس نگرانی و نارضایتی میشود. پیامدهای این شرایط احساس تنهایی، انزوا، افسردگی، بزهکاری و... است.
در صورتیکه شناخت کافی نسبت بههم وجود داشته باشد ممکن است مصالحه بر سر تعارضات به روشهای مختلف صورت بگیرد. مسأله قابل توجه دیگر این است که گاهی والدین نوجوانان فکر میکنند خودشان در دوره نوجوانی بهتر و اخلاقیتر از نوجوانان امروزی بودهاند و نوجوانان فعلی را عدهای الکیخوش، شلوارپارهپوش، سوسول و بی عرضه میدانند. اما باید توجه داشت پژوهشگران مختلف از جمله گیدنز خلاف این عقیده را دارند. به اعتقاد گیدنز، نسل جدید نسبت به نسل قبل به مسائل اخلاقی حساسیت بیشتری دارند اما آن را به سنتها ربط نمیدهند زیرا از الگوهای اجتماعی و فرهنگی جدیدی پیروی میکنند.
تابه حال توجه کردهاید که نوجوانان امروزی از والدین خود راستگوترند. لذا میتوان نتیجه گرفت که اگر والدین از پیشداوری بپرهیزند و خود را همردیف نوجوانان بدانند امکان گفتوگو و بهبود روابط بین آنان و نوجوانشان فراهم میشود. نکته قابل توجه در هر رابطهای آن است که فرد خود را در جایگاه طرف مقابل تصور کند و ازآن سو، به مساله یا موضوع بنگرد و تحلیل کند. یعنی؛ میتوان از رویکرد پدیدارشناسانه برای بهبود رابطه استفاده کرد. در دیدگاه جامعهشناسانه؛ عضویت گروهی فرد و محیط اجتماعی در بروز کنشهای او اهمیت اساسی مییابد. لذا نقش اجتماعی، ساخته فرهنگ است مانند نقش سربازی که معتقد به صلح است اما دشمن را به گلوله میبندد.
نقش را افراد در جامعه و در جریان جامعهپذیری از طریق: تقلید، تلقین و تمرین فرامیگیرند، سپس با استعداد فردی و مقتضیات فرهنگی ترکیب کرده و در قالب خاصی به نمایش میگذارند. والدین مکرر شکایت دارند که چرا نوجوانان به نصیحتهای پدر و مادر خود گوش نمیدهند و به آنها عمل نمیکنند؛ اما باید به این نکته توجه کنند که گفتههای آنان تا به جوانان برسد از یک دالان عبور میکند، این دالان همان محیط اجتماعی است که نوجوان در آن زندگی میکند. در این محیط اجتماعی همسالان، معلم، دوستان، اینترنت و شبکههای اجتماعی هم حضور فعال دارند. بنابراین پیام والدین مستقیم توسط گیرنده دریافت نمیشود. بلکه با این محیط اجتماعی ترکیب شده و بهصورت تغییر یافته توسط نوجوان درک میشود. برای بهبود رابطه باید به وجوه نقش هم توجه کافی داشته باشیم. این وجوه به دسته کلی قابل تقسیم است.