خبرگزاری تسنیم: کیهان برزگر، استاد دانشگاه و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه مقالهای را در اندیشکده آمریکایی «شورای آتلانتیک» منتشر کرده است که در ادامه میآید.
یک جریان قوی در صحنه بینالمللی با هدایت آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی سعی دارد این بحث را جا بیاندازد که حضور فعال منطقهای ایران همراه با برنامه موشکی و حضور قوی در نقاط ژئواستراتژیک جهان از جمله تنگه هرمز و باب المندب و مدیترانه به نوعی تجدید حیات امپراطوری فارس است که خطرات جدی برای امنیت جهانی دارد. در آخرین تلاش برای مبارزه با این نفوذ به اصطلاح "بیثبات کننده"، دولت ترامپ با برنامهریزی یک کنفرانس ضد ایرانی در ورشو با محوریت "صلح و ثبات" در خاورمیانه در 13-14 فوریه جاری، امیدوار است یک مجموعه ضد ایرانی را دور هم جمع کند.
واقعیت این است که بله امپراطوری فارس، البته نه به شکلی که این محور ادعا میکند، بلکه به شکل متفاوتی در قالب یک "ایران جدید" و قوی بر میگردد. بازگشت ایران نه گسترشخواهانه، بلکه بر مبنای تقویت قدرت "دولت" (state) ایرانی در حوزه امنیت و اقتصاد است. این تقاضای توجیهپذیر ایرانیان برای بازپسگیری جایگاه واقعی کشورشان در منطقه است که در طی دهههای گذشته در نتیجه جنگها، تحریمها، و دشمنی و فشارهای سیاسی رقبای منطقهای و فرامنطقهای به نوعی تضعیف شده است.
در سالهای اخیر، تقویت "دولت" ایرانی به دو شکل "ایران قدرتمند" و "منطقه قدرتمند" در رویکردهای سیاست خارجی ایران نمایان شده است. رویکرد نخست، معتقد است که جبر تاریخی، ایران را مجبور به یک حضور قوی در منطقه به منظور پر کردن خلاهای امنیتی میکند. از این دیدگاه، اگر ایران در عراق پسا صدام یا بحران سوریه فعال نمیبود، منافع ملی و امنیتی کشور با چالش جدی روبرو می شد. همچنین تصمیم فعلی ایران برای مذاکره مستقیم با طالبان در افغانستان عمدتا با هدف خنثی کردن تهدیدات بالقوه امنیتی در شرایط مشارکت احتمالی این گروه در حکومت افغانستان آینده افغانستان، به ویژه اقناع طالبان برای قطع روابط با گروه تروریستی داعش است.
رویکرد دوم معتقد است قدرتمند شدن "دولت" ایرانی در منطقه به طور مستقیم به قدرتمندسازی فضای داخلی و نیز ثبات منطقهای بستگی دارد. از این دیدگاه، لازم است تا نوعی تعادل بین محدودیتهای استراتژیک ناشی از منابع موجود اقتصادی کشور و تقاضاهای آن برای ایفای نقش یک "بازی بزرگ" در محیط گستردهتر امنیتی کشور برقرار شود.
با این وجود، نقطه اشتراک هر دو رویکرد این است که یک بهم پیوستگی قوی بین تولید قدرت ملی در حوزه رشد اقتصادی، امنیت و ثبات کشور و ایفای یک نقش فعال در مسائل منطقهای به منظور دفع تهدیدات فوری امنیتی وجود دارد. از این منطق، تنها با تولید قدرت در منطقه، در حوزههای سخت و نرم، میتوان به امنیت ملی و پایدار دست یافت.
این بدان معناست که ایران تولید قدرت برای رشد اقتصادی و امنیت پایدار را در یک "منطقه بزرگتر امنیتی" تعریف میکند. ثقل جغرافیایی ایران و اتصال تاریخی-فرهنگی آن در حوزه همسایگی، این کشور را در مرکز پنج زیر سیستم مهم منطقهای، یعنی منطقه شامات، قفقاز، آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و خلیج فارس قرار میدهد. از این دیدگاه، ایران میتواند چهارراه اقتصاد و تجارت در منطقه بین دریای سیاه، مدیترانه، خزر و خلیج فارس باشد. اما بهرهبرداری از این امتیاز اتصال ژئوپلتیک نیاز به امنیت پایدار از طریق پیشگیری از تهدیدات و تقویت روابط خوب با دولتهای دوست به منظور پر کردن خلاهای امنیتی ناشی از جنگها و وضعیت پسامنازعه دارد.
بر این مبنا، ایران از ابتکار "یک کمربند، یک جاده " چین استقبال کرده و توسعه روابط با این کشور را در هر شرایطی یک فرصت در نظر میگیرد. همچنین ایران از پویایی نقش روسیه در میدانهای منطقه، به ویژه سوریه، برای حفظ جایگاه خود در معادلات منطقهای بهره برده است. ایران در حال برنامهریزی برای همکاریهای بیشتر جامع امنیتی، سیاسی و اقتصادی با روسیه برای تحقق اهداف و منافع ملی خود به عنوان نقطه اتصال اورآسیا و خاورمیانه است. بر اساس منطق مشابه، گسترش و توسعه روابط همهجانبه با هند و ترکیه هم در دستور کار ایران است.
از لحاظ منطق اثربخشی ژئوپلتیک و اتصال منطقهای، ایران نمیتواند از سوریه و عراق خارج یا حتی روند صلح یمن، علیرغم تمامی تهدیدات نظامی آمریکا و اسرائیل، بویژه حمله به مواضع ایران در سوریه، مستثنی شود. ایران حضور قوی خود را در نزدیک نقاط ژئواستراتژیک، به ویژه تنگه هرمز حفظ خواهد کرد. همانگونه که در بالا بحث شد، ایران حضور فعال در محیط بزرگتر امنیتی برای ایجاد امنیت پایدار و تقویت قدرت ملی خود ضروری میداند. اما در این روند، احتمالا گرایش ایران بتدریج از یک حضور سخت و نظامی در منطقه به یک حضور نرم و تقویت روابط خوب با دولتها و نیروهای سیاسی دوست در منطقه تغییر جهت مییابد.
برخلاف نگاه آمریکا، رشد نفوذ منطقهای ایران الزاما به بهای به خطر افتادن منافع غرب و متحدانش نیست. از این لحاظ، سه لحظه تاریخی ایران، یعنی ایران باستان، دوران صفویه و انقلاب اسلامی، که در آنها تمایل ایرانیان به "دولت امپراتوری" و نفوذ بخشی بسیار قوی میشود، امروزه تنها به صورت ریتمهای تاریخی در محاسبات استراتژیک ایران مطرح هستند. در نهایت هم، ساختار روشنفکری و سیاستگذاری ایران نشان داده که قابلیت تنظیم جهتگیریهای کشور به منظور سازگاری با شرایط در حال تغییر منطقهای را دارد. به عبارت دیگر، ایران به دلیل محدودیتهای موجود استراتژیک و اقتصادی، نخواسته یا نتوانسته در گذشته خود باقی بماند، که این خود هرگونه بحث در مورد بازگشت احتمالی امپراطوری فارس را مردود میکند.
با این وضعیت، سیاست جاری ترامپ و متحدانشان در وارد کردن "حداکثر فشار" بر ایران به منظور مهار نقش منطقهای آن، میتواند نتیجه برعکس دهد و حتی انگیزه تصمیمگیران ایران را برای حضور بیشتر منطقهای به منظور دفع تهدیدات این سیاست بیشتر کند. یک دلیل اصلی امضای توافق هستهای ایران با قدرتهای بزرگ در سال 2015 (برجام) تقویت جایگاه منطقهای ایران از طریق رفع تحریمها بود. تجربه تاریخی نشان میدهد تنها یک ایران قوی، با نقش مناسب منطقهای که با اعیار منابع ملی آن هماهنگ باشد، تمایل و اجماع داخلی برای مذاکره با آمریکا را پیدا میکند. هم بلوک غرب و هم بلوک شرق روزی به یک ایران قوی در جهت حفظ توازن قوای منطقهای به منظور مقابله با تهدیدات جدید امنیتی- با تاثیرات جهانی، همانند مبارزه با نیروهای افراطی و گروههای تروریستی و همچنین بینظمیهای سیاسی-امنیتی ناشی از دولتهای ناکام در منطقه خاورمیانه، نیاز پیدا میکنند.